- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 22 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
از نظر اسلام، حیات و سعادت امّت اسلامی در گرو شناخت فریضۀ «تولّی و تبرّی» و التزام به آن است. آیات قرآن کریم و سیرۀ پیشوایان الهی، بر اهمیّت این دو فریضه تأکید داشته، و تولّی نسبت به خدا و اهل بیت(علیهمالسلام) و مصلحان و تبرّی نسبت به کفّار، و ناصبیان و مفسدان را با تأکید تبیین نموده است. در کنار آن، تعامل شایسته نسبت به افراد غیرمسلمان نیز همواره مورد تأکید بوده است. اما مهجوریّت فریضۀ «تولّی و تبرّی» در میان مسلمانان زیانهایی را متوجه مسلمانان نموده است. در این مقاله به عوامل این مهجوریت پرداخته شده است.
مقدّمه
یکی از عوامل ضروری برای حیات و تعالی هر فرد و جامعه، توجّه به مسئلۀ «دشمنشناسی و دوستشناسی» و جذب دوستان و دفع دشمنان است. اصولاً حیات و زندگی هر موجود زندهای وابسته به فرآیند جذب و دفع و مقدّمۀ آن، یعنی دشمنشناسی و دوستشناسی است. این فرآیند در گیاهان و حیوانات به صورت غریزی و به هدایت تکوینی الهی، همواره انجام میگیرد (ر.ک؛ طه، ۵۰). امّا در انسان، مسئله تا حدّ زیادی متفاوت است و با توجّه به نقش اراده، قدرت و اختیار در زندگی انسان، فرآیند شناخت، جذب و دفع دوست و دشمن، وابسته به اقدام آگاهانه و ارادی اوست. لذا باید توجّه داشت که در مرحلۀ نخست، شناخت دوست و دشمن و در مرحلۀ بعد، جذب و دفع صحیح و شایسته، امری است که انسان از آنها ناگزیر است (ر.ک؛ المنافقون، ۴ و التّغابن، ۱۴).
شریعت مقدّس اسلام این امر مهمّ را در فریضه و اصل «تولّی و تبرّی» نهادینه نموده است. در صورتی که افراد مؤمن و امّت اسلامی، ابعاد «تولّی و تبرّی» را به درستی بشناسند و به طرز شایسته و کامل بهکار بندند، مقتضیّات و شرایط زندگی و سعادت خویش را مهیّا نموده، موانع و آفتهای مزاحم را از راه برداشته و زدودهاند، به گونهای که میتوان گفت رسیدن به زندگی مطلوب امری حتمی است و رابطۀ اصل «تولّی و تبرّی» با زندگی سعادتمند و خداپسندانه، رابطۀ علّی و ضروری است و همین امر سبب شده تا این اصل، منزلت و جایگاه «کلامی» کسب کند و در میان علمای امامیّه و عامّه و در آثار فِرَق اسلامی مورد توجّه و تأکید خاص قرار گیرد. علمای شیعه همچون شیخ طوسی (در تلخیص الشّافی)، خواجه نصیرالدّین طوسی (در اخلاق محتشمی)، سیّد هاشم بحرانی (در غایهالمرام)، شیخ یوسف بحرانی (در شهاب الثّاقب) و شهید ثانی (در المصنّفات الأربعه) و علمای اهل سنّت و دیگر فِرَق اسلامی از جمله، پیروان اباضیّه، مسئلۀ تولّی و تبرّی را به گونهای تأیید و اثبات نمودهاند که اعتقاد و التزام نداشتن به آن به معنای فقدان ایمان است (ر.ک؛ دانشنامۀ جهان اسلام، ۱۳۸۰، ج۸: ۶۰۴).
با این وصف، شاید هیچ مسئلهای و موضوعی در اسلام نداشته باشیم که به لحاظ عظمت و اهمیّت شمول به سطح مسئلۀ «تولّی و تبرّی» باشد و در عین حال، به همان نسبت از سوی مسلمین مورد غفلت و بیتوجّهی قرار گرفته است و دچار مهجوریّت شده باشد. موضوعی که از فرط عظمت، عصاره و خلاصۀ تمام اسلام باشد و از فرط مهجوریّت بزرگترین مصیبت و فاجعه باشد (ر.ک؛ مطهّری، ۱۳۷۲، ج ۳: ۲۱۵). مسئلۀ «تولّی و تبرّی» در حال حاضر دارای چنین سرنوشتی و دچار اینگونه وضعیّتی است. راضی نبودن به عبور از کنار مسئله، نویسنده را بر این داشت که به طرح موضوع بپردازد، هرچند این موضوع در خور تألیف کتاب یا طرحی بزرگ است، امّا ظرفیّت مقاله به مثابۀ گامی نخست و نمایهای الهامبخش، به عرصۀ فکر و اندیشۀ صاحبنظران تقدیم میگردد. در این مقاله سعی بر آن است که پس از تعریف «تولّی و تبرّی» با استناد به آیات قرآن کریم و بیان نورانی معصومان، ابعاد و زوایا، جایگاه حیاتی، موارد تولّی و تبرّی، آسیبشناسی و عوامل ترک تبرّی و پیامدهای منفی مهجوریّت و… تبیین و بررسی گردد.
تعریف تولّی و تبرّی
تولّی از مادّۀ «ولی» اشتقاق یافته که از پُر استعمالترین واژههای قرآن کریم است. حدود ۱۲۴ مورد به صورت اسم و ۱۱۲ مورد در قالب فعل ذکر شده است. راغب معنای اصلی این کلمه را «قرار گرفتن چیزی در کنار چیز دیگر به نحوی که فاصلهای در کار نباشد» ذکر نموده است. (ر.ک؛ راغب اصفهانی، ۱۳۸۳: ۸۸۵). در این نوشتار، عنوان «تولّی» هر جا به کار میرود، معنای تقرّب، نزدیکی، دوستی و… در مراتب و ابعاد آن مراد است، چنانکه در مقابل آن، «تبرّی» قرار دارد که به معنای تولّی منفی و اعراض و دوری جستن از چیزی یا کسی و امری است. توجّه به کاربرد این دو عنوان به صورت متقابل در روایات معصومان) میتواند به فهم بهتر معنای آنها کمک نماید (ر.ک؛ مجلسی، ۱۴۰۳ق.، ج۸۳: ۳۶، ۵۱، ۲۳۵ و همان، ج ۹۲: ۲۳۲).
تبرّی به معنای اعلان جدایی و فاصله گرفتن از کسی یا چیزی بر اثر مذموم بودن آن است. راغب در مفردات اینگونه توضیح داده است: واژههای بُرء، بَراء و تبرّی در اصل به معنای دور شدن از چیزی است که مجاورت و نزدیک بودن با آن مطلوب نیست (راغب اصفهانی، ۱۳۸۳: ۱۲۱).
تعریف اصطلاحی تولّی و تبرّی
تولّی و تبرّی در منابع کلامی اینگونه تعریف شده است: «دوستی و پیوستگی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا و گسیختگی از آنها، پیوستگی به اهل حقّ و گسیختگی از اهل باطل» (حسینی دشتی، ۱۳۶۳، ج۱: ۵۵۲). استاد مطهّری تولّی و تبرّی را چنین تعریف کرده است: «تولّی و تبرّی، یعنی پیوند دوستی با دوستان خدا برقرار کردن و پیوند بیزاری با دشمنان خدا برقرار کردن» (مطهّری، ۱۳۷۲، ج۲۷: ۲۱۵).
نظر به اهمیّتی که در امر تولّی و تبرّی به خصوص «تبرّی» وجود دارد، تبیینی که قرآن کریم در خصوص معنا و چگونگی تبرّی دارد و نیز سیره و دیدگاهی که انبیاء الهی در امر «تبرّی» دارند، میتواند اهمیّت و گستره و واقعیت تبرّی و برائتجویی در اسلام را روشن سازد. در اینجا به اختصار هر یک از دو مرحله را طی میکنیم.
تعریف اصطلاحی (آیات قرآن)
چنانکه گذشت مادّۀ «تولّی» حدود ۲۳۳ بار در قرآن آمده است. بدون شک بسیاری از مفاهیم لغوی تولّی در قرآن نیز آمده است و شمار بسیاری از این مفاهیم به یک معنی مشترک بازمیگردد. امّا با توجّه به موارد مختلف کاربرد این کلمه در قرآن مجید میتوان نتیجه گرفت که اصل واحد و مفهوم مشترک مشتقّات مادّۀ تولّی قرب و نزدیکی یا دوستی و محبّت است که از آثار آن یاری رساندن و پشتیبانی کردن است.
مادّۀ تبرّی نیز، ۳۰ بار تکرار شده و کم و بیش در همان مفاهیم لغوی استعمال شده است، امّا اصل مشترک در تبرّی، دوری جستن از نقص و عیب و از هر چیزی است که نزدیکی و مجاورت آن را دوست نداشته باشیم و در حقیقت مفارقت کردن از دشمنان خدا و خروج از عهد و پیمان مشرکین و کفّار و منقطع شدن و گسستن از پیروان باطل است (دائرۀالمعارف تشیّع، ۱۳۷۵ ج ۵: ۱۵۷).
علاّمه طباطبائی(ره)با بررسی آیات قرآن، «تبرّی» را راهکاری برای دعوت سلبی و مبارزۀ منفی یافته است. در توضیح این راهکار، چنین ذکر کرده است: «دعوت منفی آن بود که مؤمنان از نظر دین و رفتار از کفّار کنارهگیری کرده است و جامعۀ اسلامی خاصی به وجود آورند که از هر گونه عقاید شرکآمیز کفّار بر کنار باشد و اعمال زشت غیرمسلمان و گناهان و سائر رذائل اخلاقی آنان به مسلمانان سرایت نکند و آمیزش آنها با غیرمسلمان صرفاً در حدودی باشد که ضروریّات زندگی ایجاب میکند» (طباطبائی، ۱۳۹۳ق.، ج۴: ۱۶۳).
تعریف اصطلاحی (سیرۀ پیامبران)
یکی از راههای شناخت مسئلۀ «تبرّی»، بررسی سیرۀ پیامبران الهی در این موضوع است. قرآن کریم سیره و روش پیامبرانی همچون ابراهیم(علیهمالسلام) (الأنعام، ۷۸) هود(علیهمالسلام)( هود،۵۴) و برخی دیگر را به طور خاصّ در مقابل مشرکان بازگو نموده است که دقّت و ملاحظۀ آن میتواند زوایای مسئلۀ را به خوبی روشن سازد. سیرۀ پیامبر اسلام(صلیالله علیه و آله)نیز تبرّی جستن از مشرکان است. آیاتی که برائتجویی پیامبر اسلام را بیان میکند، به مراتب بیشتر از آیات مربوط به دیگر پیامبران است. شاید بتوان گفت لحن آیات نیز شدیدتر است: «وَإِن کَذَّبُوکَ فَقُل لِّی عَمَلِی وَلَکُمْ عَمَلُکُمْ أَنتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَاْ بَرِیءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ: و اگر تو را تکذیب کردند، بگو: عمل من براى من و عمل شما براى شماست! شما از آنچه من انجام مىدهم، بیزارید و من (نیز) از آنچه شما انجام مىدهید، بیزارم» (یونس، ۴۱).
شبیه مضمون فوق در چند مورد قرآن کریم از جمله در آیۀ ۱۹سورۀ انعام، آیۀ ۳۵ سورۀ هود و آیۀ ۲۱۶ سورۀ شعراء قابل ملاحظه است. شایان ذکر است که سیرۀ برائتجویی در حدّ اعلا و کامل آن، سیرۀ انبیاء عظام الهی بوده است، امّا منحصر به آنان نبود، بلکه همواره عدّهای از تربیتیافتگان مکتب انبیاء نیز این سیره و مرام پاک و نجاتبخش را داشتهاند و در این راه به حدّی مصمّم و ثابت قدم زیستند که خداوند آنان را در کنار پیامبران، نماد و الگوی شایسته ذکر کرده است (ممتحنه، ۴). اصحاب پیامبر گرامی اسلام آنان که به فرمودۀ قرآن با او همراه بودند، نیز اینگونه بودند، قرآن کریم میگوید: «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ…: محمّد (صلیالله علیه و آله) فرستادۀ خداست و کسانى که با او هستند، در برابر کفّار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند…» (الفتح،۲۹).
چنانکه ملاحظه میگردد، پیامبران الهی با آنکه زیباترین معاشرت و بیشترین نرمش اخلاقی و بهترین رفتار انسانی را با مردم داشتند، در عین حال، از اصل «تبرّی» چشمپوشی نداشتند، مؤمنان و پیروان شایستۀ پیامبران نیز بر «تولّی و تبرّی» ثابت قدم و استوار بودند. این واقعیّت نشانگر جایگاه و نقشی است که امر تولّی و تبرّی در دین مبین اسلام دارد و درسی است که باید از مکتب انبیاء و آیات قرآن فراگرفت و آن را در زندگی فردی و اجتماعی نصبالعین خویش قرار داد.
موارد تولّی و تبرّی
از مباحث قبل تا حدودی روشن شد که تولّی و تبرّی به منزلۀ دو رویِ یک سکّهاند که از یکدیگر جدا نیستند. در اینجا برخی از مهمترین موارد تولّی و تبرّی را در حدّ ظرفیّت نوشتار تبیین میکنیم.
موارد تولّی
با تدبّر و بررسی در آیات قرآن کریم، روایات و بیانات اندیشمندان اسلامی معلوم میگردد که تولّی و به تعبیر دیگر موالاۀ، دارای اقسام و مواردی است که میتوان موالاۀ محبّۀ (دوستی)، موالاۀ حلف (اتّحاد و همپیمانی) و موالاۀ نصرۀ (یاری نمودن) را از آن جمله نام بُرد (ر.ک؛ طباطبائی، ۱۳۹۳ق.، ج ۵: ۳۷۱.۳۷۳)، آنچه در این نوشتار و در مقابل تبرّی ( معاداۀ) بررسی میگردد، موالاۀ محبّۀ است که اگر تحقّق یافت، بیشترین اثر و پیامد را به همراه دارد. لذا اگر موالاۀ به اولیاء الهی و معصومان) باشد، فرد را به آنان پیوند میدهد و اگر موالاۀ به اهل کفر و فاسقان و مفسدان باشد، فرد را به آنان ملحق خواهد نمود. این واقعیّت را برخی آیات قرآن کریم بیان فرموده است (المائده، ۵۱) مهمترین موارد تولّی عبارتند از تولّی نسبت به اهل بیت (و نسبت به صالحان) که بررسی میگردد.
تولّی نسبت به اهل بیت
در اینجا، در مقام آن هستیم که تولّی نسبت به معصومین و اهل بیت پیامبر را تبیین کنیم. البتّه درجۀ بالای تولّی نسبت به معصومان است، امّا منحصر به آنان نیست، بلکه دیگر افراد از ذریّۀ پیامبر(صلیالله علیه و آله)و اهل بیت را شامل است. علاّمه طباطبائی پس از بحث مستوفایی که پیرامون حدیث غدیر «مَن کُنتَ مَولاَهُ فَعَلِیّ مَولاَهُ» نموده است و آن را از احادیث متواتر نزد شیعه و اهل سنّت شمرده، میگوید: «این ولایت (اگر حمل بر شوخی و زورگویی نشود،) مانند تولّی و تبرّی که قرآن کریم دربارۀ آن، در آیات زیادی نصّ صریح دارد، از جمله فرائض است» (طباطبائی، ۱۳۹۳ق.، ج۵: ۱۹۶).
بنابراین، تولّی منحصر و محدود به امامان معصوم نیست، بلکه تمام اخیار و نیکان از ذریّۀ پیامبر(صلیالله علیه و آله)و اهل بیت را شامل است و با توجّه به ظرافت این امر توصیه و تأکید دربارۀ آن فراوان است. غالباً دربارۀ علی(علیهمالسلام)و بستگان و دوستان آن حضرت سفارش به تولّی و پیوند دوستی شده است. روایت زیر نمونۀ مناسبی در این مورد است. «یک روز رسول خدا(صلیالله علیه و آله)به یکی از اصحاب خود فرمود: ای بندۀ خدا! برای خدا محبّت نما و برای خدا بُغض نما و برای خدا دوستی نما و برای خدا دشمنی نما؛ زیرا جز از این راه، به ولایت و دوستی خداوند نمیتوان رسید و کسی طعم و مزۀ ایمان را نمییابد، مگر از این طریق، هرچند نماز و روزهاش بسیار باشد و در این زمان، برادری و دوستی مردم بیشتر به خاطر دنیاست، به خاطر دنیا با یکدیگر دوستی میورزند و به خاطر دنیا نسبت به یکدیگر بغض و کینه پیدا میکنند و این وضعیّت برای آنان هیچ سودی در پیشگاه خداوند ندارد. آن مرد عرض کرد: چگونه من بدانم که برای خداوند دوستی و دشمنی میکنم؟ و چه کسی دوست خداست تا او را دوست بدارم و چه کسی دشمن خداست تا او را دشمن بدارم؟ رسول خدا(صلیالله علیه و آله)به جانب علی(علیهمالسلام)اشاره نمود و به آن مرد فرمود: این شخص را میبینی؟ گفت: آری. فرمود: کسی که او را دوست بدارد، دوست خداست. پس او را دوست بدار و دشمن او دشمن خداست. پس دشمن او را دشمن بدار. سپس فرمود: دوست او (= علی) را دوست بدار، هرچند با پدرت و فرزندت جنگ کرده باشد و با دشمن او دشمنی کن، هرچند که او پدرت یا فرزندت باشد» (ابنبابویه، ۱۳۸۵ق.: ۱۱۴).
موارد تبرّی
موارد تبرّی کسانی و گروههایی است که بر اساس تعالیم و عقاید اسلامی، تبرّی و دوری جستن از آنان ضروری (یا حسب مورد، لازم یا مطلوب) است و هر گونه تولاّ و صمیمیّت نسبت به آنان نارواست. مهمترین موارد تبرّی عبارتند از: کفّار، نواصب، مفسدان، اهل فسق، سفیهان و… به لحاظ مراعات اختصار برخی از این موارد را تبیین میکنیم.
۱. تبرّی نسبت به کفّار
عنوان «کفّار» بر همۀ افراد غیرمسلمان (همچون کمونیستها، اهل کتاب و مشرکان) صادق است. آیاتی که پیرامون تبرّی از کفاّر ذکر شده به لحاظ مضمون و محتوی متفاوت است. در برخی آیات، خداوند به صورت اساسی و کلّی دستور تبرّی نسبت به کفّار را بیان نموده است؛ از جمله به عنوان سیره و روش رفتاری پیامبر(صلیالله علیه و آله)و مؤمنان ملازم آن حضرت فرموده است: «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ…: محمّد(صلیالله علیه و آله)فرستادۀ خداست و کسانى که با او هستند، در برابر کفّار سرسخت و شَدید و در میان خود مهربانند. پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود مىبینى، در حالىکه همواره فضل خدا و رضاى او را میجویند. نشانۀ آنها در چهرهشان از اثر سجدۀ نمایان است…» (الفتح، ۲۹).
در پارهای از آیات با لحنی شدید نهی از تولّی کفّار نموده است و علاوه بر آن، عقوبت و مجازات و موارد استثناء از حکم کلّی را بیان فرموده است: «لاَّ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاء مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِی شَیْءٍ إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاۀ وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللّهِ الْمَصِیرُ: افراد باایمان نباید به جاى مؤمنان کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند و هر کس چنین کند، هیچ رابطه اى با خدا ندارد (و پیوند او بهکلّى از خدا گسسته مىشود)، مگر اینکه از آنها بپرهیزید (و به خاطر هدفهاى مهمترى تقیّه کنید). خداوند شما را از (نافرمانى) خود برحذر مىدارد؛ و بازگشت (شما) به سوى خداست» (آلعمران، ۲۸)؛ «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ آبَاءکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاء إَنِ اسْتَحَبُّواْ الْکُفْرَ عَلَى الإِیمَانِ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ: اى کسانى که ایمان آوردهاید! هرگاه پدران و برادران شما کفر را بر ایمان ترجیح دهند، آنها را ولىّ (و یار و یاور و تکیهگاه) خود قرار ندهید! و کسانى از شما که آنان را ولىّ خود قرار دهند، ستمگرند» (التّوبه، ۲۳).
چنانکه ملاحظه میگردد، در آیۀ اخیر بیان شده است که عامل کفر نزدیکترین پیوندها یعنی خویشاوندی نسبی را بیاعتبار میکند و مانع صلۀ رحم میگردد. البتّه قرآن کریم علاوه بر این قسم آیات عام، دربارۀ تبرّی از برخی اصناف کافران به طور خاص آن را تبیین نموده است و هر گونه ابهام و شبههای را برطرف نموده است. مشرکان و اهل کتاب از این صنف کفّار هستند که تبرّیجویی از آنان به طور خاص نیز بیان شده است.
تبرّی نسبت به اهل کتاب
قرآن کریم در موارد مختلف و گوناگون به تبیین حدود، کمیّت و کیفیّت تعامل ایجابی و سلبی مسلمین با اهل کتاب پرداخته است و این اهتمام، حاکی از خطیر بودن مسئلۀ است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ قَدْ یَئِسُوا مِنَ الْآخِرَۀ کَمَا یَئِسَ الْکُفَّارُ مِنْ أَصْحَابِ الْقُبُورِ: اى کسانى که ایمان آوردهاید! با قومى که خداوند آنان را مورد غضب قرار داده، دوستى نکنید. آنان از آخرت مأیوس هستند، همانگونه که کفّار مدفون در قبرها مأیوس مىباشند» (الممتحنه، ۱۳)؛ «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ: اى کسانى که ایمان آوردهاید! یهود و نصارى را ولىّ (و دوست و تکیهگاه خود،) انتخاب نکنید! آنها اولیاى یکدیگرند و کسانى که از شما با آنان دوستى کنند، از آنها هستند. خداوند جمعیّت ستمکار را هدایت نمى کند» (المائده، ۵۱). آنچه بیش از هر چیز شایستۀ تأمّل و توجّه است، خطری است که ترک تبرّی و دوری از اهل کتاب ایجاد میکند و آن انهدام و نابودی حیات و زندگی اسلامی است (ر.ک؛ طباطبائی، ۱۳۹۳ق.، ج ۵: ۳۶۸).
۲. تبرّی نسبت به مشرکان
هرچند آیاتی که دستور به تبرّی جستن از کفّار میدهد و نیز آیاتی که امر به تبرّی از اهل کتاب مینماید، به دلالت فحوی بر لزوم تبرّی از مشرکان دلالت دارند، با این وصف، بعضی از آیات به طور خاص بر لزوم تبرّی از مشرکان دلالت میکنند: «مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَن یَسْتَغْفِرُواْ لِلْمُشْرِکِینَ وَلَوْ کَانُواْ أُوْلِی قُرْبَى مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ * إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیْئًا وَلَمْ یُظَاهِرُواْ عَلَیْکُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّواْ إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ: براى پیامبر و مؤمنان شایسته نبود که براى مشرکان (از خداوند) طلب آمرزش کنند، هرچند از نزدیکانشان باشند، (آن هم) پس از آنکه بر آنها روشن شد که این گروه اهل دوزخند، * مگر کسانى از مشرکان که با آنها عهد بستید و چیزى از آن را در حقّ شما فروگذار نکردند و اَحَدى را بر ضدّ شما تقویت ننمودند، پیمان آنها را تا پایان مدّت ایشان محترم بشمرید؛ زیرا خداوند پرهیزگاران را دوست دارد» (التّوبه، ۱۱۴.۱۱۳).
در راستای برائت جستن و دوری گزیدن از اصناف کافران اهل کتاب و مشرکان، قرآن کریم ازدواج مردان و زنان مؤمن با آنان را حرام شمرده است (الممتحنه، ۱۱.۱۰)، حتّی در صورت ارتداد (یعنی کفر حاصل پس از ایمان) نیز به صورت قهری، پیوند ازدواج فرد مؤمن با فرد مُرتَد قطع و بدون نیاز به اجرای طلاق از او جدا میگردد (ر.ک؛ عاملی، ۱۴۱۷ق.، ج ۹: ۶۱۱ و توضیح المسائل، ۱۳۹۰: ۷۸). این مسئله شاهد خوبی است بر میزان خطر و زیانهایی که ممکن است بر اثر معاشرت و مراودت و دوستی با کافران به مسلمانان برسد. به خاطر رعایت اختصار از ذکر آیاتی که در این زمینه نازل شده، صرف نظر میکنیم (به عنوان نمونه میتوان به آیۀ ۲۲۱ سورۀ بقره، آیۀ ۳ سورۀ نور، آیۀ ۱۱.۱۰ سورۀ ممتحنه و… در قرآن کریم و منابع تفسیری مثل جلد ۱۹از تفسیر المیزان و جلد ۲۴ از تفسیر نمونهذیل آیۀ اخیر مراجعه نمود).
۳. تبرّی نسبت به ناصبیان
مورد دیگر تبرّی، ناصبیان است؛ یعنی کسانی که در ظاهر مسلمان هستند و خود را مؤمن و پیرو احکام اسلام نشان میدهند، امّا به انحاء مختلف نسبت به خاندان رسول اکرم(صلیالله علیه و آله)و ذریّۀ آن حضرت عداوت و دشمنی میکنند (ر.ک؛ توضیح المسائل، ۱۳۹۰: ۷۸). اینان به عنوان یک جریان فکری و اعتقادی، در حقیقت، با اصل اسلام و پیامبر اسلام دشمنند، امّا همواره از ابراز مخالفت و اظهار دشمنی نسبت به اسلام و پیامبر(صلیالله علیه و آله)خودداری مینمایند و اهل بیت و پیروان آنان را نشانه قرار میدهند. همانگونه که قرآن کریم از تولّی با کفّار و اهل کتاب بر حذر داشته است و تبرّی از آنان را همواره تأکید نموده، پیامبر گرامی اسلام و ائمّه اطهار(علیهمالسلام)نیز تبرّی از دشمنان اهل بیت را ضروری دانستهاند و به آن توصیه نمودهاند. دشمنان اهل بیت، اگر بتوانند، تمام احکام اسلام را زیر پا میگذارند و از درون جامعۀ اسلامی و در پوشش اسلام، بر ضدّ اسلام عمل خواهند نمود. اکنون از باب نمونه یک روایت از حضرت امام رضا(علیهالسلام) را ذکر میکنیم.
«مأمون خلیفۀ عبّاسی از امام رضا(علیهالسلام)تقاضا کرد اسلام خالص را به صورت مختصر و موجز برای وی شرح دهد. حضرت پس از شرح برخی مسائل فرمود: از لوازم اسلام، برائت جستن از کسانی است که نسبت به آل محمّد(صلیالله علیه و آله)ستم روا داشتند و آنها را از جایگاه خودشان خارج ساختند و ظلم را پایهگذاری نمودند و سنّت رسولالله(صلیالله علیه و آله)را تغییر دادند. همچنین برائت از ناکثین، قاسطین و مارقین که هتک حرمت به پیامبر(صلیالله علیه و آله)کردند و بیعت خود را شکستند و با امام خویش جنگ کردند و شیعیان آن حضرت را کشتند؛ برائت از کسانی که برگزیدگان اصحاب پیامبر(صلیالله علیه و آله)را تبعید نمودند و اموال فقرا را بین ثروتمندان تقسیم نمودند و از تمام کسانی که به نوعی در حقّ افراد صالح و مؤمن ستم روا داشتند نیز واجب است. سپس فرمود: از طرف دیگر، ولایت امیرالمؤمنین(علیهالسلام)و پیروی از کسانی که به راه و روش ولایت و پیامبر(صلیالله علیه و آله)وفادار ماندند، نیز از ارکان اسلام است» (مجلسی، ۱۴۰۳ق.، ج۱۰: ۳۸۵؛ به نقل از عیون اخبار الرّضا).
توجّه به این نکته لازم است که از نظر شیعیان چنان نیست که هر مسلمان غیرشیعی مصداق وجوب تبرّی باشد، بلکه صرفاً افرادی مشمول این حکم هستند که به تعبیر روایات و منابع فقهی، نسبت به عترت پیامبر اکرم(علیهمالسلام)با علم به حقّانیّت آنان، «نَصب عداوت» کردهاند (و عَلَم دشمنی برافراشتهاند) یا همچون غُلات معتقد به الوهیّت حضرت علی یا انسانی دیگر بودهاند و یا مانند مفوّضه قایل بودهاند که امر آفرینش و روزی دادن و زندگی بخشیدن و میراندن به پیامبر اکرم و حضرت علی واگذار شده است (ر.ک؛ دانشنامۀ جهان اسلام، ۱۳۸۰، ج۶: ۳۷۷).
۴. تولّی و تبرّی نسبت به مصلحان و مفسدان
مراد از مصلحان کسانی است که بر طبق موازین اسلامی درستکارند و مفسدان کسانی هستند که تبهکارند (ر.ک؛ البقره،۱۱و۲۲۰). قرآن کریم و روایات اهل بیت) تولّی نسبت به مصلحان و تبرّی نسبت به مفسدان را به صورتهای مختلف و در موارد گوناگون بیان فرمودهاند. امیرمؤمنان علی(علیهمالسلام)در عهد خویش به مالک اشتر به صورت مؤکّد لزوم تفکیک میان مصلحان و مفسدان را مرقوم و پیامدهای منفی تخلّف از این اصل را تبیین نموده است (ر.ک؛ نهجالبلاغه، ن ۵۳).
در آیاتی از قرآن کریم خداوند وظیفۀ مؤمنان را نسبت به مفسدان و تبهکاران بیان نموده است؛ از جمله اینکه در قبال کارها و رفتار فاسد و ناشایستۀ آنان بیتفاوت نباشند و متناسب با کارهای آنان موضع و عکسالعمل و برخورد خداپسندانه داشته باشند: «وَإِذَا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَإِمَّا یُنسِیَنَّکَ الشَّیْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ: هرگاه کسانى را دیدى که آیات ما را استهزا مىکنند، از آنها روى بگردان تا به سخن دیگرى بپردازند و اگر شیطان از یاد تو ببرد، هرگز پس از یاد آمدن با این جمعیّت ستمگر منشین» (الأنعام، ۶۸).
در قرآن کریم همین مسئله با تأکید بیشتر یاد شده است (النّساء، ۱۴۰). شایان ذکر است که در آیۀ فوق مخاطب اگرچه پیامبر(صلیالله علیه و آله)است، امّا مراد و مقصود (پیامبر نیست، بلکه) مسلمانان است (ر.ک؛ طباطبائی، ۱۳۹۳ق.، ج۷: ۱۴۵).
در قسم سوم از آیات، نتایج و پیامدهای زیانبار بیتفاوت بودن و ترک وظیفۀ تبرّی در برابر مفسدان را نیز بیان نموده است: «وَقَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آیَاتِ اللّهِ یُکَفَرُ بِهَا وَیُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ حَتَّى یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذًا مِّثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِینَ وَالْکَافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعًا: و خداوند (این حکم را) در قرآن بر شما نازل کرده که هرگاه بشنوید افرادى آیات خدا را انکار و استهزا مى کنند، با آنها ننشینید تا به سخن دیگرى بپردازند وگرنه شما هم مثل آنان خواهید بود. خداوند همۀ منافقان و کافران را در دوزخ جمع مى کند» (النّساء،۱۴۰).
فلسفۀ تبرّی در اسلام
نکتهای که در پایان بحث لازم است اینکهمنظور قرآن کریم از نهی پذیرش دوستی و سرپرستی غیرمسلمانان از سوی مسلمانان و در یک کلمه نهی «تولّی» و «تبرّی» از کفّار چیست؟! این امر قرآنی از این باب نیست که دوست داشتن انسانهای دیگر را بد بداند و طرفدار بُغض و عداوت مُسلم نسبت به غیرمُسلم و در هر حال، مخالف نیکی با آنها باشد. قرآن صریحاً میگوید: «لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ: خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانى که در راه دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهى نمىکند؛ چرا که خداوند عدالتپیشگان را دوست دارد» (الممتحنه، ۸). دینی که پیغمبر آن به نصّ قرآن، «رَحمَۀ لِلعَالَمین» است، کی میتواند چنین باشد؟ با وجود این، یک مطلب هست و آن اینکه مسلمانان نباید از دشمن غافل شوند. دیگران در باطن، جور دیگری دربارۀ آنان فکر میکنند و تظاهر دشمن به دوستی با مسلمانان نباید آنان را غافل کند و موجب شود که آنان دشمن را دوست بدارند و به او اطمینان کنند. پس منافاتی نیست میان آن که مسلمان به غیرمسلمان احسان و نیکی کند و در عین حال، ولاء او را نپذیرد؛ یعنی او را عضو پیکری که خود جزئی از آن است، نشمارد و بیگانهوار با او رفتار کند (ر.ک؛ مطهّری،۱۳۷۲، ج ۳: ۲۵۸).
مهجوریّت عینی تولّی و تبرّی
مراد از مهجور بودن اصل تولّی و تبرّی، اعراض و غفلت امّت اسلامی نسبت به این اصل، در اندیشه، تصمیم و عمل است و این یک واقعیّت است که نمیتوان از آن چشم پوشید. برای پی بُردن به میزان مهجوریّت، باید از یک سو، نسبت و جایگاهی را که قرآن کریم برای تولّی و تبرّی در ایمان و سرنوشت انسان مؤمن و امّت اسلامی تعیین نموده، لحاظ نمود و از سوی دیگر، نگرانی، داوری و خبرهایی را که افراد بصیر و بزرگان جهان اسلام دربارۀ وضعیّت جامعۀ اسلامی و امر تولّی و تبرّی دارند، مدّ نظر قرار داد؛ به عبارت دیگر، عینیّت و تأثیرگذاری تولّی و تبرّی در اندیشه، رفتار و عمل مسلمین را آنگونه که «باید» و آنگونه که «هست»، مورد نظر قرار داد تا به واقعیّت امر رسید. از آنچه در تعریف اصطلاحی تولّی و تبرّی ذکر شد، معلوم گردید که در تمام تار و پود اسلام و در سراسر زندگی افراد مسلمان، قابل جستجو و ارزیابی است. «اینکه میگویند کلمۀ «لاَ اِلَهَ اِلاَّ الله» جمعی است میان نفی و اثبات، سخن درستی است؛ «لاَ اِلَهَ» نفی و انکار است، کفرِ به غیر خداست و «اِلاَّ الله» اثبات ایمان به خداست که در آیۀالکرسی اینگونه میخوانیم: «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ…» (البقره، ۲۵۶). تنها نفرمود: «مَن یُؤمِن بِاللهِ» قبل از ایمان به الله، کفر به طاغوت را ذکر کرد. این است که هر مؤمنی شرط مؤمن بودنش کافر بودن هم هست» (مطهّری، ۱۳۷۲، ج۲۷: ۲۱۶).
اکنون به پاسخ این سؤال میپردازیم که امّت اسلامی تا چه حد اصل تولّی و تبرّی را میشناسد و تا چه حد بدان ملتزم است؟! شهید مطهّری بر این عقیده است که وضعیّت تولّی و تبرّی در میان امّت اسلامی، فاجعه و مصیبت است و گوید: «آیات کریمۀ قرآن ما را متوجّه میکنند که دشمنان اسلام در هر زمان سعی دارند ولاء منفی را تبدیل به اثباتی و ولاء اثباتی را تبدیل به منفی نمایند؛ یعنی همۀ سعی آنان این است که روابط مسلمین با غیرمسلمین روابط صمیمانه و روابط خود مسلمانان به بهانههای مختلف . از آن جمله اختلافهای فرقهای . روابط خصمانه باشد. در عصر خود ما به وسیلۀ اجانب در این راه فعالیّتهای فراوان صورت میگیرد، بودجههای کلان مصرف میگردد و متأسّفانه در میان مسلمانان عناصری به وجود آوردهاند که کاری جز این ندارند که ولاء نفیی اسلامی را تبدیل به اثباتی و ولاء اثباتی اسلامی را تبدیل به نفیی نمایند. این بزرگترین ضربت است که این نابکاران بر پیغمبر اکرم(صلیالله علیه و آله)وارد میسازند. امروز اگر بر مصیبتی از مصیبتهای اسلام باید گریست و اگر بر فاجعهای از فاجعههای اسلام باید خون بارید، این مصیبت و این فاجعه است» (همان، ج۳: ۲۶۶). «از کلمۀ تولّی و تبرّی فقط پوستهاش برای ما مانده و معنایش هیچ باقی نمانده است» (همان، ج۲۷: ۲۱۶.۲۱۵).
حضور عینی و کاربُردی «تولّی و تبرّی» در جامعه و امّت اسلامی بدین گونه است که پیروان اهل بیت(علیهمالسلام)از گسترۀ این اصل، تنها به یک بخش خاص و مهمتر آن بسنده نموده، تولّی نسبت به خاندان عترت(علیهمالسلام)را گرفته و تبرّی نسبت به کفّار، اهل فسق و… را آنگونه که باید و شاید توجّه ندارند. پیروان دیگر مذاهب اسلامی در تمام ابعاد و بخشها، موضع بیتفاوت دارند، خواه از نظر شناخت و التزام قلبی و خواه در عمل و زندگی عینی و بعضی به وضع اسفباری دچار شده است و جایی که باید تولّی داشته باشند، تبرّی نموده، آنجا که باید تبرّی نمایند، تولّی دارند. بیان قرآن کریم یعنی قاعدۀ «أَشِدّاءُ عَلَى الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ» را به صورت وارونه اجرا میکنند، با کفّار و دشمنان اسلام و مسلمین مراودت نموده، اهل اسلام را تکفیر نموده، بیرحمانه به قتل میرسانند.
آثار مهجوریّت تولّی و تبرّی
میتوان گفت: «هیچ نهی در هیچ یک از موارد و مسائل فرعی شرع به اندازۀ نهی از دوستی با کفّار و اهل کتاب تشدید و تأکید نشده است. در این باره، کار به جایی رسید که خدا دوستان اهل کتاب و کفّار را از ایشان دانسته است و فرمود: «…وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ…: … و کسانى که از شما با آنان دوستى کنند، از آنها هستند…» (المائده، ۵۱) و خداوند این افراد را از خود نفی نمود و فرمود: «…وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِی شَیْءٍ…: و هر کس چنین کند، هیچ رابطهاى با خدا ندارد…» (آلعمران، ۲۸) » (طباطبائی، ۱۳۹۳ق.، ج۵: ۳۹۱). بدیهی است که نهیها و تهدیدهای اکید قرآن، به لحاظ آثار و پیامدهای زیانباری است که در دوستی و صمیمیّت با کفّار و اهل کتاب وجود دارد. این مسئله در مورد دوستی و صمیمیّت با اهل فسق و تبهکاران نیز . به نسبت خودشان . صادق است. اکنون شایسته است برخی آثار منفی و آسیبهایی را که از ناحیۀ ترک تبرّی، به جامعۀ اسلامی رسیده بیان کنیم تا فلسفۀ تهدیدهای آیات کریمۀ قرآن بیشتر روشن گردد.
ارتداد و انحطاط جامعه
از آسیبهایی که مهجوریّت اصل «تبرّی» را نسبت به کفّار به دنبال دارد، ارتداد عینی و غیر مستقیم است؛ یعنی جامعۀ مسلمین هویّت ایمانی و اسلامی خود را از دست خواهد داد و عیناً به جامعهای غیرمسلمان تبدیل خواهد گردید. ارتداد به دو صورت مستقیم و غیرمستقیم، واقع میگردد. ارتداد مستقیم هنگامی است که یک فرد مسلمان در عین آگاهی و آزادی و سلامت، حقانیّت دین مبین اسلام را انکار و خروج خود از اسلام را اعلان نماید. در این صورت، به صورت رسمی از جرگۀ مسلمانی خارج شده، احکام ارتداد دربارۀ او اجرا میگردد (ر.ک؛ دانشنامۀ کلام اسلامی، ۱۳۸۷، ج۱: ۲۲۲). امّا ارتداد غیرمستقیم از راه ارتکاب کارها و رفتارهای ضدّ اسلام و مسلمین پیش میآید. اگر فرد مسلمانی به گونهای زندگی کند که منطبق بر سبک زندگی و موازین اسلامی نباشد، چنین فردی، هرچند با زبان و به صراحت از اسلام جدا نشده، امّا در عمل و زندگی عینی از اسلام خارج شده است (ر.ک؛ المائده، ۵۱). اکنون اگر جامعهای از امّت اسلامی چنین سیرهای پیش گیرد و بایدها و نبایدهای اسلامی را محترم نشمرد و همسان با جامعههای غیرمسلمان زندگی کند، به صورت عینی و غیرمستقیم از اسلام خارج شده است و بر اساس سنّت الهی، خداوند برکات مادّی و معنوی را که مخصوص جامعۀ الهی است، از آن سَلب خواهد نمود و زندگی آنان را از مسیر سعادت و خوشبختی به سمت هلاکت و تیرهروزی تغییر خواهد داد. قرآن کریم زوال نعمتهای الهی و دگرگون شدن وضعیّت ملّتها از سعادت به انحطاط و نابودی را در طیّ آیاتی یادآوری نموده است (ر.ک؛ الأنفال، ۵۳ و الأعراف، ۱۰۰.۹۶).
آسیب ترک تبرّی در برابر فاسقان
آثار زیانبار و پیامدهای غفلت از تبرّی نسبت به اهل فسق و مفسدان نیز کمتر از مورد کفّار نیست. ترک تبرّی در برابر اهل فسق در حقیقت، تعطیل نمودن فریضۀ «امر به معروف و نهی از منکر» است و با ترک این فریضه، انحطاط و آلوده شدن زندگی فردی و اجتماعی به انواع مفاسد، امری ضروری و حتمی است و جامعهای که آلوده به مفاسد شد، بیتردید دچار هلاکت و محکوم به نابود شدن است. قرآن کریم هلاکت و نابودی جامعه در اثر آلوده شدن به مفاسد و گناهان را به عنوان یک ضابطه و سنّت مستمر بیان نموده است: «وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَۀ أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُواْ فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیرًا: و هنگامى که بخواهیم شهر و دیارى را هلاک کنیم، نخست اوامر خود را براى «مترفین» (و ثروتمندان مستِ شهوت) آنجا بیان مىداریم، سپس هنگامى که به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات یافتند، آنها را به شدّت در هم مى کوبیم» (الإسراء، ۱۶).
نمونۀ عبرتانگیز جریان این سنّت و ضابطه، فاجعهای بود که در اسپانیای مسلمان برای مسلمانان اتّفاق افتاد. مسیحیان تا آنجا که توانستند وسائل لهو و لعب و شهوترانی را به سهولت در اختیار مسلمانان قرار دادند و آنها را به آدمهایی زبون، ضعیف و شهوتران مبدّل نمودند و واضح است که غلبه و پیروزی بر چنین مردمی کار دشواری نیست. مسیحیان در اندلس دریای خون از کشتگان مسلمان به راه انداختند. البتّه شکست مسلمانان نتیجۀ دونهمّتی و فساد روح خود آنان و مکافات عمل نکردن به قرآن و دستورهای آن بود (ر.ک؛ مطهّری، ۱۳۷۲، ج۲۶: ۷۴ با تلخیص و طنطاوی، ۱۴۱۲ق.، ج ۹: ۵۴.۵۳).
عوامل مهجوریّت
تأکید تعالیم اسلام بر «تولّی و تبرّی» و غفلت و سستی امّت اسلامی از آن، باعث ایجاد پرسشهایی میگردد؛ از جمله اینکه چه عاملی سبب پیدایش این حالت در میان تودههای مسلمان و سران امّت اسلامی شده است و راهکار اصلاح این وضعیّت در جامعۀ اسلامی چیست؟ اگر تصوّر شود رهبران فکری و سیاسی و تودههای مسلمان از یک مقطع و زمان خاصّ و یکباره و منحصراً بر اثر یک عامل، حسّاسیّت اعتقادی و غیرت دینی خود را از دست دادند و دوست و دشمن را یکسان، بلکه دوست را به جای دشمن و دشمن را به جای دوست قرار دادند، قطعاً یک تصوّر اشتباه است و در چارهجویی و اصلاح نیز موفّق نخواهیم بود. حقیقت آن است که در حال حاضر، آنچه از مهجوریّت و غفلت مسلمین شاهد هستیم، نتیجۀ عواملی است که در طیّ قرون گذشته، باورها، فرهنگ و تربیت امّت اسلامی را متأثّر نمودهاند و (از وضعیّت فطری و مطلوب) به وضعیّت موجود رسانده است. برخی عوامل مهجوریّت از درون جامعۀ اسلامی باعث غفلت و بیتفاوتی شده است و بعضی عوامل از جامعههای بیگانه وارد جامعۀ اسلامی شده است و در پیدایش این وضعیّت مؤثّر بوده است. در اینجا بهخاطر رعایت اختصار، مهمترین عوامل را توضیح میدهیم.
فرقۀ مرجئه
یکی از عوامل فکری و فرهنگی مؤثّر در غفلت، اندیشۀ «ارجاء» یا اباحیگری دینی است. دربارۀ مُرجئه و هویّت نظری و عملی آنان لازم است توجّه داشت که «وقتی در این اعتقاد افراط شود، ارجاء غالی به وجود میآید؛ بدین معنی که از ارزش عمل کاسته میشود، به طوری که اگر کسی بیجهت کسی را بکشد، اموالی بدزدد، راهزنی کند، مرتکب زنا شود، شرابخواری کند، مسلّم نیست که از اهل جهنّم باشد» (جعفریان، ۱۳۷۱: ۹۵). همچنین «نظریّۀ ارجاء خطر بزرگی است برای اخلاق بشری و نیز عاملی است برای ترویج فساد و بیبند و باری، چنانکه ابزار مناسبی در دست زمامداران مستبد و تبهکار نیز خواهد بود. به همین دلیل، هیچ یک از زمامداران اموی با مرجئه به خاطر عقیدۀ ارجاء مخالفت نکردند. همچنین مصلحان جامعۀ اسلامی . بهویژه ائمّۀ اطهار(علیهمالسلام) با نظریّۀ ارجاء شدیداً مخالفت کردهاند» (ربّانی گلپایگانی، ۱۳۸۱: ۲۸۵).
واضح است که اگر اندیشه و مرام ارجاء و اباحیگری بر فکر و فرهنگ یک جامعه سایه افکند، قُبح و زشتی بسیاری از ناهنجاریها از جمله ترک تبرّی، کمرنگ و بیاهمیّت دیده میشود. در چنین شرایطی، انحرافها و زشتیهای افراد غیرمسلمان زشت دیده نمیشود، انحراف شمرده نمیشود تا جامعۀ اسلامی از آنها فاصله گیرد و از آنان تبرّی جوید.
جریان فکری سیاسی لیبرالیسم
عامل دیگری که باعث غفلت و سستی نسبت به «تولّی و تبرّی» شده، مکتب فکری لیبرالیسم و جریان سیاسی فراماسونری بوده است. این عامل، ماهیّتی خارجی و بیگانه دارد که وارد جهان اسلام شد (ر.ک؛ محیط طباطبائی، بیتا: مقدمه) و به اقتضای نوع نگرش و نیز به مقتضای فلسفۀ وجودی حلقههای فراماسونی، به مواجهه با اصول و رفتارهایی از سنخ تولّی و تبرّی برخاست. در اینجا بر آن نیستیم که پیشینه و سیر تاریخی و اهداف لیبرالیسم و فراماسون در جهان اسلام را بازگوییم، امّا به عنوان اصلی موضوعی و مسلّم یادآور میشویم که منادیان و مروّجان آن (یعنی حلقهها و انجمنهای فراماسونر)، ایجاد غفلت، سستی، بیتفاوتی و انفعال در ملّتها، نسبت به بیگانه و نسبت به اهداف و اقدامات استعمارگران غربی را سرلوحۀ کار خویش داشتند. بدیهی است وقتی به این هدف میرسند که ملّتها به خصوص ملّتهای مسلمان از اصل و فریضۀ مهمّ «تولّی و تبرّی» دست بکشند و آن را کنار گذارند و به تبع آن، عزّت و شوکت و تمام هستی خود را . چنانکه میرزا عسکرخان ارومی نشان داد، ذلیلانه و با دست خویش . تقدیم بیگانه کنند (ر.ک؛ رائین،۱۳۵۷، ج۱: ۳۰۶).
نتیجهگیری
از آنچه در مراحل مختلف مقاله ذکر شد، به چند نتیجۀ زیر میرسیم:
۱. امر «تولّی و تبرّی» امری حیاتی است و عزّت و سعادت الهی و انسانی امّت اسلامی در گرو پایبندی همگان به این فریضه است.
۲. فریضۀ «تولّی و تبرّی» نسبت به تمام شئون دین اسلام، فراگیر است و بدین لحاظ دارای جایگاه کلامی، اخلاقی، فقهی و… است.
۳. با این وصف، امّت اسلامی در زمینۀ تولّی و تبرّی دچار غفلت شدید و درازمدّتی شده است و این وضعیّت در حدّ زیادی باقی است.
۴. نجات و رهایی امّت اسلامی از طریق ارتقاء بصیرت همگانی، و دفع حکیمانۀ عوامل غفلت، امکانپذیر است.
منابع
قرآن کریم.
ابنبابویه (صدوق)، محمّد بن علی. (۱۳۸۵ق.). علل الشّرایع. نجف اشرف: مکتبۀ الحیدریّه.
باقریان ساروی، احمد. (۱۳۸۴). آن سوی صوفیگری. قم: مؤسّسۀ بوستان کتاب.
توضیح المسائل. (۱۳۹۰). چاپ هفدهم. قم: انتشارات جامعۀ مدرّسین.
جعفریان، رسول. (۱۳۷۱). مرجئه؛ تاریخ و اندیشه. چاپ اوّل. قم: نشر خرّم.
جمیل حمود، محمّد. (۱۴۲۱ق.). الفوائد البهیّه. چاپ دوم. بیروت: مؤسّسۀ الأعلمی للمطبوعات.
حسینی دشتی، سیّدمصطفی. (۱۳۶۹). معارف و معاریف. قم: انتشارات اسماعیلیان.
خرّازی، سیّدمحمّد. (۱۳۶۹). بدایۀ المعارف الإلهیّه. چاپ چهارم. قم: انتشارات مرکز مدیریّت حوزۀ علمیّه.
دائرۀ المعارف تشیع. (۱۳۷۵). تهران: نشر شهید سعید محبّی.
دانشنامۀ جهان اسلام. (۱۳۸۰). ج۶٫ زیر نظر غلامعلی حدّاد عادل. چاپ اوّل. تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
دانشنامۀ کلام اسلامی. (۱۳۸۷). ج ۱٫ قم: مؤسّسۀ امام صادق(علیهمالسلام).رائین، اسماعیل. (۱۳۵۷). فراموشخانه و فرماسونری در ایران. جلد اوّل. تهران: مؤسّسۀ انتشارات امیرکبیر.
راغب اصفهانی، حسین. (۱۳۸۳). مفردات قرآن. قم: انتشارات ذویالقربی.
ربّانی گلپایگانی، علی. (۱۳۸۱). فرق و مذاهب کلامی. چاپ دوم. قم: انتشارات مرکز جهانی علوم اسلامی.
شریفالرّضی، محمّد بن حسین. (۱۳۸۸). نهجالبلاغه. ترجمۀ محمّد دشتی. قم: نشر دیوان.
طباطبائی، سیّد محمدحسین. (۱۳۹۳ق.). المیزان فی تفسیر القرآن. بیروت: مؤسّسۀ الأعلمی للمطبوعات.
طنطاوی جوهری. (۱۴۱۲ق.). تفسیر الجواهر. ج ۹٫ بیروت: دار احیاء التّراث العربی.
عاملی، شیخ حر. (۱۴۱۷ق.). وسائل الشّیعه. ج۹٫ بیروت: مؤسّسۀ مطبوعات اعلمی.
کلینی، محمّد بن یعقوب. (۱۴۱۰ق.). اصول کافی. بیروت: دارالصّعب.
مجلسی، محمّدباقر. (۱۴۰۳ق.). بحارالأنوار. بیروت: مؤسّسۀ الوفاء.
محیط طباطبائی، محمّد. (بیتا). مجموعه آثار میرزا ملکمخان. تهران: انتشارات علمی.
مطهّری، مرتضی. (۱۳۷۲). مجموعه آثار. ج۳٫ چاپ دوم. قم: انتشارات صدرا.
مظفّر، محمّدرضا. (بیتا). عقائد الإمامیّه. قم: انتشارات دارالتّبلیغ اسلامی.
مکارم شیرازی، ناصر. (۱۳۶۲). تفسیر نمونه. چاپ چهاردهم. قم: مدرسۀ امام امیرالمؤمنین(علیهمالسلام).
هجویری، علیّ بن عثمان. (۱۳۵۸). کشف المحجوب. تهران: کتابخانۀ طهوری.
منبع : فصلنامه سراج منیر.
نویسنده: محمد رضا ابراهیم نژاد