- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
آیات مربوط به جهاد در قرآن کریم و روایات و اقوال فقهی در این باب همیشه دستاویز کسانی بوده که اسلام را «دین جنگ و خشونت» و «آیین زور و شمشیر» بدانند و در این روزگار، چنین نگاه و تفسیری، حربه گروه های افراطی و تکفیری گشته تا به قتل و غارت انسان های بی گناه و کشتار غیر مسلمانان دست زنند و روز به روز کفه خشونت را، به عنوان ضرورت جهاد در اسلام، سنگین تر سازند و در پی این فهم نادرست، دست به ترور و کشتار و انفجار بزنند.
هرچند چنین نگاهی ـ البته نه به شیوه ای که برخی گروه های تکفیری عمل می کنند ـ در برخی کتب فقهی در «کتاب الجهاد» و در کتاب های تفسیری نیز آمده، اما ضرورت دارد تا بازنگری مجددی نسبت به آیات جهاد صورت بگیرد، تا دقیقاً روشن شود که مراد و منظور از جهاد در قرآن چیست.
آیا از قرآن وسیره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می توان نظریه جنگ و خشونت و اسارت گرفتن زنان غیر مسلمان را ثابت کرد و آیا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در یک مورد کسی را با زور شمشیر به «لا اله الا الله» گفتن واداشته است؟
و آیا هیچ جنگی در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای اسلام آوردن مردم صورت گرفته است؟ و آیا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جز راه دعوت و «موعظه حسنه» کسی را به دین خود دعوت نموده است؟
پرسش نخست در اینجا این است: آیا جهادی که در قرآن به عنوان یک تکلیف برای مسلمانان مطرح است، اعم از جهاد ابتدایی و دفاعی است؟ یعنی اگر مسلمانان قدرت این را یافتند که مردمان غیر مسلمان و یا بلاد غیر اهل کتاب آسمانی را وادار به پذیرش اسلام نمایند، باید به حکم قرآن چنین کنند؟
چنان که برخی فقیهان از ظواهر آیات، که به نحو مطلق در حکم جهاد آمده، چنین استفاده کرده اند و در فقه کلاسیک شیعه و سنت بر این معنا توجه و تأکید گشته است.
ادعای غالب فقیهان بر این است که باید، پس از دعوت به اسلام و بی نتیجه بودن آن، با جهاد و شمشیر مردم را وادار به پذیرش اسلام کرد؟ (جواهر،ج۱، ص۵۲) و آیاتی که در حکم جهاد دفاعی است یا منسوخ دانسته و یا قسم دوم جهاد دانسته اند. یا اینکه سخن غیر از این است و از هیچ آیه و روایتی نمی توان استفاده کرد که مسلمانان بر حسب حکم جهاد و داشتن توان و قدرت، با اذن و اجازه دولت اسلامی موظفند فرد نامسلمان و یا مشرکان و کفار و یا کشور غیر اسلامی را وادار به پذیرش اسلام و یا دادن جزیه نمایند؟
سخن در این باب که «آیا جهاد در اسلام اعم از جهاد ابتدایی و دفاعی است و یا منظور از جهاد تنها دفاعی است»، در میان فقیهان و مفسران نظر یکسانی وجود ندارد.
در این روزگار برخی آیات قرآن را دستاویز کرده اند که اسلام دین شمشیر و خشونت است و هر مسلمان شمشیر به دستی باید به حکم جهاد به جان غیر مسلمان بیفتد و او را وادار به پذیرش اسلام نماید؛ نظری که برخی از گروه های افراطی به آن پایبندند. چون پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «الخیر کلّه فی السیف و تحت ظل السیف: تمام خوبی ها در شمشیر و در زیر سایه شمشیر است.» (وسایلالشیعه، باب یکم از ابواب جهاد با دشمن)
در جلسات فرهنگی «مجمع محققین و مدرسین» تصمیم بر آن شد تا این آیات و روایات بازخوانی شود. مطالب ذیل نتیجه آن مباحث و بازخوانی است که صورت گرفته است. البته راقم این سطور مطالب و نظریاتی را بر آن افزوده تا این بحث به نحو تمام تر آورده شود.
معنای جهاد
«جهاد» واژه ای است عربی، از ریشه «جهد»، به معنای «مشقت، تلاش، مبالغه در کار و به نهایت چیزی رسیدن». (صحاح اللغه، العین و نهایه ابن اثیر ذیل کلمه جهد) و در اصطلاح فقهی جهاد به معنای «جنگ مشروع در راه خدا و نبرد با کافران، مشرکان و باغیان است». (جواهر، ج۱، ص۳)
چون جهاد به معنای قتال با کفار و مشرکان در مدینه تشریع گشته، لهذا آیاتی که در مکه نازل گشته و دربردارنده کلمه جهاد و یا مشتقات آن است، معنای عام دارد و از معنای جنگ به دور است؛ مانند: «و من جاهد فانّما یُجاهد لنفسه: هر کس تلاش کند، جز این نیست که به سود خود تلاش کرده است»، «و وصّینا الانسان بوالدیه حُسنا و ان جاهداک لتشرک بی ما لیس لک به علم فلا تُطعهما: ما به انسان سفارش کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند و اگر آن دو [مشرک] باشند و تلاش کنند که برای من همتایی قائل شوی که به آن علم نداری، از آنها پیروی مکن»، «و الذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سُبلنا: آنها که در راه ما تلاش کنند، قطعاً به راه های خود هدایتشان خواهیم کرد. (عنکبوت ۶۸) در این آیات که واژه مجاهدت به کار رفته است، معنای جهاد اصطلاحی ندارد. و حاوی معنای تلاش است.
تقسیم بندی آیات جهاد (به معنای کارزار)
۱ـ در تقسیم بندی نخست، جهاد و قتال در قرآن یا «فی سبیل الله» است؛ و یا «فی سبیل الطاغوت». و این دو راه در تقابل با هم قرار دارد:
«الذین آمنوا یقاتلون فی سبیل الله و الذین کفروا یقاتلون فی سبیل الطاغوت. فقاتلوا اولیاء الشیطان انّ کید الشیطان کان ضعیفا؛
کسانی که ایمان دارند، در راه خدا پیکار می کنند و آنها که کافرند، در راه طاغوت. پس شما بایاران شیطان پیکار کنید.» (نساء ۷۵)
در اینجا سبیل الله در برابر سبیل طاغوت قرار گرفته است. و سبیل الله یعنی «فی طاعه الله و فی نصره دینه و اعلاء کلمته و ابتغاء مرضاته و اولیاء الشیطان ای جمیع الکفار: راه خدا یعنی یاری دین خدا و بلند داشتن کلمه حق و کسب خشنودی خداوند. و اولیای شیطان یعنی جمیع کفار.» (مجمع البیان، ج۳، ص۱۱۷)
۲ـ در تقسیم بندی دیگر، آیات جهاد یا مطلق است و جنگ با کافران و مشرکان را به نحو ابتدایی و یا دفاعی واجب می داند و یا مقید و مشروط به تجاوز کفار و مشرکان است و جهاد را تنها یک واجب دفاعی می داند.
در این تقسیم بندی فقهای شیعه و سنت، جهاد را به دفاعی و ابتدایی تقسیم کرده اند؛ تفاوت نظر فقهای شیعه و سنت در این است که عالمان شیعه جهاد ابتدایی را منوط به اذن امام عادل می دانند: «الجهد واجب مع امام عادل» (عن العقول عن الرضا علیه السلام فی کتابه الی المأمون . جواهر، ج۲۱، ص۲) و مصداق امام عادل را غالباً برحسب کتاب های کلامی، امام معصوم گفته اند.
«و کیف کان فلایتعین الا ان یعینه الامام علیه السلام علی شخص خاص او اشخاص» (همان، ص۱۴) بر خلاف فقیهان اهل سنت که چنین شرطی را برای جهاد قائل نیستند؛ زیرا فقه آنان امامت محور نیست. البته امام و یا سلطان به معنای پیشوا در نظر آنان یک امر مورد وفاق است.
۳ـ با وجود آیات جهاد، در پاره ای از آیات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مامور به نرمخویی و مدارای با مشرکین و کفار گشته و تنها رسالت خود را بلاغ و بشارت و انذار دانسته است؛ مانند:
«ودّ کثیر من اهل الکتاب لو یردّونکم من بعد ایمانکم کُفارّا حسداً من عند انفسهم من بعد ما تبیّن لهم الحق فاعفوا و اصفحوا حتی یأتی الله بامره؛
بسیاری از اهل کتاب، از روی حسد آرزو می کردند شما را بعد از اسلام، به حال کفر بازگردانند؛ با اینکه حق برای آنها کاملا روشن شده است. شما آنان را عفو کنید و گذشت نمایید تا خداوند فرمان خودش را نازل نماید.» (بقره ۱۰۸)
«خُذ العفو و أمر بالعُرف و اعرض عن الجاهلین؛ با آنان [کفار] مدارا کن و به نیکی ها فرا خوان و از جاهلان روی بگردان.»
طرف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در این آیه شریفه کسانی هستند که در آیه پیش به عنوان کافر یاد گشته اند: «و الذین تدعون من دونه…» (اعراف ۱۹۷ و ۱۹۸) «و قیله یارب انّ هؤلاء قوم لا یؤمنون. فاصفح عنهم و قل سلام فسوف یعلمون؛ آنها چگونه از شکایت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که می گوید: پروردگارا اینها قومی هستند که ایمان نمی آورند، [غافل می شوند]. پس، از آنان روی برگردان و بگو: سلام بر شما، اما به زودی (در قیامت) خواهند دانست. (زخرف ۸۷ و ۸۹)
۴ـ از آنجا که ایمان یک امر قلبی است و نمی توان کسی را مجبور به پذیرش آیین خاصی کرد، لهذا در پاره ای از آیات، خداوند از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می خواهد کسی را به اجبار و اکراه مومن و موحد نسازد؛ و پس از ابلاغ کلمه حق مردم را به اختیار خود واگذارد:
«و لو شاء ربک لآمن من فی الارض کلهم جمیعا. أ فانت تُکره الناس حتی یکونوا مؤمنین؛ اگر پروردگارت می خواست، یقینا همه ایمان می آوردند، پس آیا تو مردم را مجبور به ایمان آوردن می کنی؟» (یونس ۹۹) و در آیه دیگر ایمان آوردن را به اختیار خود مردم گذاشته و پیامبر را تنها مامور بیان حق می داند:
«قل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر؛ بگو این حق است از جانب پروردگارتان، هر کس می خواهد، ایمان می آورد و هر کس می خواهد، کافر گردد.» (کهف ۲۹)
بی فایدگی ایمان اکراهی، مبتنی بر یک اصل کلی است که در آیه دیگر آمده است: «لا اکراه فی الدّین قد تبین الرشد من الغی…: در دین اکراه و اجبار نیست؛ چرا که راه رشد از راه گمراهی آشکار گشته است. (بقره ۲۵۶)
۵ـ همانطور که در بند ۲ آمد، فقها در یک تقسیم بندی آیات مربوط به قتال و جهاد را به دو دسته دفاعی و ابتدایی تقسیم کرده اند. تعبیر صاحب جواهر چنین است:
«جهاد دارای اقسامی است: یکی اینکه مسلمانان برای دعوت به اسلام آغاز کننده باشند و دوم اینکه کفار و مشرکان برای نابودی اسلام و مسلمانان هجوم آورند تا بر کشور اسلامی چیره شوند، مسلمانان را اسیر بگیرند و اموالشان را صاحب شوند. در این صورت بر بنده، آزاد، مرد، زن، سالم، بیمار، نابینا، لنگ و کسان دیگر واجب است کارزار کنند و نیاز به اجازه و یا حضور امام نیست.» (جواهر ج۲۱، ص ۱۸و ۱۹)
آیات جهاد
بخش نخست، آیاتی که حکم جهاد را تنها برای دفاع دانسته و مقید کرده است:
۱ـ اُذن للذین یقاتلون بانّهم ظلموا و ان الله علی نصرهم لقدیر. الذین اخرجوا من دیارهم بغیرحق الا ان یقولوا ربنا الله: به آنان که جنگ برآنها تحمیل می شود، اجازه جهاد داده شد؛ زیرا به آنها ستم شده است. و خداوند بر یاری آنها تواناست. همان ها که از خانه و شهر خود، به ناحق رانده شدند، جز این [جرمی نداشتند] که می گفتند: پرودگار ما خدای یکتاست. (حجر۳۹)
این آیه در مورد مسلمانانی نازل شد که در مکه مورد آزار مشرکان بودند. در اینکه آیا این آیه از آیات نخست جهاد است، اختلاف است؛ برخی از مفسران این آیه را از آیات نخست جهاد دانسته اند. (رجوع شود: المیزان، ج۱۴، ص۴۱۹ و مجمع البیان، ذیل آیه)
۲ـ و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم و لا تعتدوا ان الله لا یحب المعتدین: در راه خدا با کسانی که با شما می جنگند، کارزار کنید و تجاوز مکنید که خداوند تجاوزکاران را دوست ندارد. (بقره ،۱۹۰)
برخی این آیه را از آیات نخست جهاد دانسته اند. هر کدام از این دو آیه از آیات نخست جهاد باشد، که در مدینه نازل گشته است، در این تردید نیست که اذن یا اجازه برای جهاد دفاعی است و بر جهاد ابتدایی دلالت ندارد.
دنبال آیه سوره حج چنین می آید: «و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدّمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم الله کثیرا و لینصرن الله من ینصره ان الله لقوی عزیز؛
اگر خدا [شرّ] بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نمی کرد، صومعه ها و کنیسه ها و کنشت ها و مسجدهایی که در آنها فراوان ذکر می شود، ویران می شد و همانا خدا هر کس را که یاری اش کند، یاری می کند. بی گمان خدا پرقوت و با عزت است. (حج ۴۰)
فلسفه اصلی دفاع علاوه بر حفظ جان آدمیان، حفظ معابد و ادیان است؛ یعنی تمام معابد باید از تعرض در امان باشند. بی شک بر اساس این آیات، مسلمانان اجازه جنگ با کفار و یا پیروان ادیان دیگر را در آغاز ندارند و جنگ آنگاه مشروعیت می یابد که کفار یا مشرکان و یا هر گروه دیگر، به مسلمانان تعرض و یا حمله نمایند و مسلمانان باید از خود دفاع کنند و دفاع یک امر عقلی و یا عقلایی است. در تایید اینکه مسلمانان بر حسب آیات یاد شده اجازه شروع جنگ را ندارند، این آیه می باشد:
۳ـ فان اعتزلوکم، فلم یقاتلوکم و القوا الیکم السّلم فما جعل الله لکم علیهم سبیلا: پس اگر [کفار] از شما کناره گیری کرده و با شما نمی جنگند و پیشنهاد صلح نمودند، خداوند به شما اجازه تعرض به آنان را نمی دهد. (نساء ۸۹)
در قرآن کریم در دو آیه «نفی سبیل» آمده است: یکی نفی سبیل کفار بر مسلمانان می باشد: «لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا» (نساء ۱۴۱) و دوم نفی سبیل مسلمانان بر کفار است؛ مانند آیه یادشده که می فرماید: اگر کفار دست از جنگ برداشتند، مسلمانان بر آنان نفوذ و ورودی ندارند.
از روایات مختلفى که در شان نزول آیه وارد شده و مفسران در تفاسیر گوناگون آورده اند، چنین استفاده می شود که دو قبیله در میان قبائل عرب به نام «بنى ضمره» و «اشجع» وجود داشتند که قبیله اول با مسلمانان پیمان ترک تعرض بسته بود و طایفه اشجع با بنی ضمره نیز هم پیمان بودند.
بعضى از مسلمانان از قدرت طایفه بنی ضمره و پیمان شکنى آنها بیمناک بودند، لذا به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پیشنهاد کردند که پیش از آنکه آنها حمله را آغاز کنند، مسلمانان به آنها حمله ور شوند، پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«کلا فانّهم ابرّ العرب بالوالدین و اوصلهم للرّحم و اوفاهم بالعهد؛ نه، هرگز چنین کارى مکنید؛ زیرا آنها در میان تمام طوائف عرب نسبت به پدر و مادر خود نیکوکارترند و از همه نسبت به اقوام و بستگان مهربانتر، و به عهد و پیمان خود از همه پایبندترند!»
پس از مدتى مسلمانان باخبر شدند که طایفه اشجع به سرکردگى مسعود بن رجیله که هفتصد نفر بودند، به نزدیکى مدینه آمده اند، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نمایندگانى نزد آنها فرستاد تا از هدف مسافرتشان مطلع گردد، آنها اظهار داشتند: «آمده ایم قرار داد ترک مخاصمه با محمد ببندیم.»
هنگامى که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین دید، دستور داد مقدار زیادى خرما به عنوان هدیه براىشان بردند، و سپس با آنها تماس گرفت که اظهار داشتند:
«ما نه توانایى مبارزه با دشمنان شما را داریم، چون تعدادمان کم است، و نه قدرت و تمایل به مبارزه با شما را داریم؛ زیرا محلمان به شما نزدیک است؛ لذا آمده ایم که با شما پیمان ترک تعرض ببندیم.»
در این هنگام آیات فوق نازل شد و دستورهاى لازم در این زمینه به مسلمانان داد. (تفسیر نمونه، ج۴، ص۵۴)
۴ـ «و ان جنحوا للسلم، فاجنح لها و توکل علی الله انه هو السمیع العلیم: اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآی و برخدا توکل کن.» (انفال ۶۰)
جنح به معنای تمایل و اراده است. ممکن است برخی خدشه وارد کنند که اینها در واقع قصد صلح ندارند و می خواهند خود را برای حمله بازسازی کنند. بنابراین نباید پیشنهاد صلح را از آنان پذیرفت. قرآن به این توهم چنین پاسخ می دهد:
«و ان یریدوا ان یخدعوک فان حسبک الله؛ اگر بخواهند تو را فریب دهند، خدا برایت کافی است.» یعنی نباید به خاطر یک احتمال پیشنهاد صلح را زیر پا گذاری.
۵ـ فاذا لقیتُمُ الذین کفرُوا فضرب الرقاب حتى إذا أثخنتُمُوهُم فشُدّوا الوثاق فإمّا منّا بعدُ و إما فداءً حتى تضع الحربُ أوزارها. ذلک و لو یشاء الله لانتصر منهُم و لکن لیبلُوا بعضکم ببعض و الذین قُتلوا فی سبیل الله فلن یُضل أعمالهُم؛
چون با کافران روبرو شدید، گردنشان را بزنید. و چون آنها را سخت فرو کوفتید، اسیرشان کنید و سخت ببندید. آنگاه یا به منت آزاد کنید یا به فدیه. تا هنگامی که جنگ پایان یابد. این است حکم خدا. و اگر خدا می خواست، از آنان انتقام می گرفت؛ ولى خواست تا شما را به یکدیگر بیازماید. و آنان که در راه خدا کشته شده اند، اعمالشان را باطل نمی کند. (محمد ۴)
در اینجا غایت جنگ با کفار، پایان دادن جنگ است [حتی تضع الحرب اوزارها]. اگر تداوم جنگ برای اسلام آوردن کفار بود، می فرمود جنگ را ادامه دهید تا کفار اسلام بیاورند.
با این وصف نمی توان این آیه را دعوت به جهاد ابتدایی دانست؛ زیرا در ابتدای آیه جمله «اذا لقیتم» آمده است. یعنی هنگامی که در میدان جنگ با دشمن روبرو می شوید. روبرویی هنگامی است که دشمن وارد کارزار شده است.
نویسنده: حجتالاسلام و المسلمین محمدتقی فاضل میبدی