- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
ابو عبداللّه جدلی یکی از شیفتگان اهلبیت علیهمالسلام «ابو عبداللّه جدلی» است. ابو عبداللّه عبد* بن عبد جدلی بجلی ازیاران نزدیک و با وفا و اصحاب سرّ امام علی علیهالسلام بود. او کوفی شمرده می شد و چون به خاندان جُدیله منسوب بود، جَدلی (جُدلی) شهرت یافت.(۱)
از زندگی خصوصی وی گزارشی در دست نیست؛ ولی رجال شناسان و مورخان در گزارش های کوتاه خود جدلی را ستوده اند. شیخ طوسی در کتاب رجال خود چنین می نویسد:
«ابو عبداللّه جدلی، محدثی شیعی، دوستدار و از خواص اصحاب امام علی علیهالسلام بود.»(۲)
ذهبی در کتاب خود جدلی را پرچم دار سپاه مختار و شیعه ای تند رو معرفی کرده است.(۳)
رجال نویسان دیگر چون برقی(۴)، ابن داود(۵)، علامه حلی(۶)، ابن حیان(۷) و دیگران هر یک در کتاب های رجالی خود جدلی را روایت گری مورد اعتماد و از اصحاب سرّ علی علیهالسلام دانسته اند.
در این میان، گروهی از رجال نویسان اهل سنت بر جدلی، بدان سبب که شیعه و از یاران نزدیک امیر مؤمنان علی علیهالسلام به شمار می رفته، خرده گرفته اند و او را از محدثان ضعیف شمرده اند. ابن سعد در باره او می گوید: «حدیثش ضعیف و غیر قابل پذیرش است و تشیع وی قوی و نیرومند بود.»(۸)
ابن قتیبه نیز او را در شمار به اصطلاح غالیان شیعی چون مختار، زراره بن اعین و جابر جعفی ذکر کرده است.(۹)
به نظر می رسد بهترین روش برای شناخت وی بررسی روایات گران بهایی است که او نقل کرده و خوشبختانه اندکی از آنها تا امروز باقی مانده است.
گواه دیگر سعادتمندی جدلی استناد امام رضا علیهالسلام به حدیث اوست. در روایتی می خوانیم:
حضرت رضا علیهالسلام سخن خویش را به حدیثی که وی از امیرمؤمنان علیهالسلام شنیده نسبت داده است.(۱۰)
به هر حال، جایگاه ارجمند جدلی نزد امامان معصوم علیهمالسلام و اخلاص و علاقه فراوان او به اهل بیت علیهمالسلام بر کسی پوشیده نیست.
جدلی در مکتب اهلبیت علیهمالسلام
ابو عبداللّه جدلی از معدود افرادی است که در فضای غم انگیز عصر علی علیهالسلام به ریسمان الهی چنگ زد و در محضر پرفیض نخستین امام علیهالسلام به فراگیری معارف دین پرداخت. نزدیکی و دوستی او به امام چنان بود که حضرت جدلی را صاحب اسرار خود می دانست و حقایقی را با او در میان می گذاشت. تفسیر آیاتی که در باره اهل بیت علیهمالسلام فرو فرستاده شده، سخنانی در مورد حضرت مهدی(عج) و چگونگی ظهور آن حضرت و معرفی زوایایی از شخصیت خود، بخشی از مسایلی است که حضرت با وی در میان نهاده است.
۱ ـ عشق به اهل بیت علیهمالسلام و ولایت
یکی از صفات برجسته جدلی دلبستگی او به اهل بیت علیهمالسلام است. او از سر این دلدادگی در وادی بحث های قرآنی و روایی پیرامون اهل بیت علیهمالسلام قدم گذارده که هریک از آنها گنجینه ای گران بهاست.
جدلی می گوید: روزی نزد امیرمؤمنان علی علیهالسلام رفتم. حضرت فرمود: آیا می خواهی تفسیر آیهای از آیات خدا را برایت روشن سازم؟
عرض کردم: آری
فرمود: خداوند می فرماید: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعِ یَوْمَئِذٍ امِنُونَ(۱۱) وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِئَهِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فیِ النّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ اِلاّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُون»(۱۲)
هرکس نیکی به جای آورد، پاداشی بهتر از آن خواهد داشت و آنان از هراس آن روز ایمن و هر که بدی به جای آورد، به رو در آتش (دوزخ) سرنگون شوند. آیا جز آنچه می کردید سزا داده می شوید؟
حسنه یعنی شناخت ولایت و دوستی با ما اهل بیت و سیّئه به معنای انکار ولایت و دشمنی با ماست. هر که این حسنه را با خود داشته باشد، به بهشت میرود؛ و هر که سیّئه به همراه آورد، جایگاهش دوزخ خواهد بود و هیچ عملی از او پذیرفته نیست.(۱۳)
اهل بیت و آیه تطهیر
از دیگر موضوع های مورد توجه جدلی مسأله اهل بیت علیهمالسلام و شأن نزول آیه تطهیر است. او می گوید:(۱۴) روزی نزد ام سلمه، همسر گرامی رسول خدا صلی الله علیه وآله رفتم و از وی خواستم در باره ماجرای آیه تطهیر برایم سخن بگوید. وی گفت: پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله روزی به من فرمود: کسی را بفرست تا علی و فاطمه و حسن و حسین علیهمالسلام را به اینجا فرا خواند.
عرض کردم: جز من کسی در خانه نیست.
پس حرکت کردم و آن بزرگواران را از خواست پیامبر آگاه ساختم.
یکی دیگر از روایت هایی که جدلی نقل کرده، حدیث وصیت علی علیهالسلام به امام حسن علیهالسلام است.
هنگامی که وارد منزل شدیم، علی علیهالسلام در برابر آن حضرت نشست. پیامبر صلی الله علیه وآله امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را سمت راست و چپ خود نشاند و فاطمه علیهاالسلام نیز پشت سر آنان جای گرفت. سپس پیامبر صلی الله علیه وآله پارچه ای خیبری بر روی خود و آن بزرگواران کشید و گفت: خدایا، خودم و عترتم به سوی توییم نه به سوی آتش؛ و اهل بیت من از گوشت و خون من است.
ام سلمه می گوید: به پیامبر خدا عرضه داشتم: یا رسول اللّه، مرا نیز در جمع آنان جای ده.
حضرت فرمود: ام سلمه، تو از همسران نیک منی.
سپس از سوی خدای تعالی این آیه نازل گردید: «اِنَّما یُرِیدُ اللّهَ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَّهِرَ کُمْ تَطْهِیراً»(۱۵)
خداوند فقط می خواهد آلودگی را از شما خاندان پیامبر بزداید و شما را پاک و پاکیزه سازد.
معنای «دابَّهُ اْلاَرض»
ابو عبداللّه جدلی می گوید: روزی حضور علی علیهالسلام رفتم. حضرت فرمود: آیا می خواهی پیش از آنکه کسی وارد (خانه) شود، تو را از سه چیز آگاه سازم؟ گفتم: آری
فرمود: «انا عبداللّه و انا دابهالارض صدقها و عدلها و اخونبیها. اَلا اخبرک بانف المهدی و عینه قلت: بلی. قال: فضرب بیده الی صدره و قال انا»
من بنده خدا و مصداق حقیقی و درست دابهالارض «جنبنده زمین» و برادر پیامبر روی زمین هستم. آیا بینی و چشم مهدی را به تو معرفی کنم؟
عرض کردم: آری
پس با دست مبارکش به سینه خود زد و فرمود: من هستم.(۱۶)
مضمون روایت آشکارا نشان میدهد که جدلی از یاران نزدیک و گنجینه اسرار امیر مؤمنان علی علیهالسلام بوده است. کلمه انف در لغت به چند معنی آمده که مناسبترین و مشهورترین آن بینی است.(۱۷) و کلمه عین به معنای چشم است. امام علیهالسلام در این روایت خود را بینی و چشم حضرت مهدی علیهالسلام معرفی کرده است.
از آنجا که بینی و چشم اصلی ترین عامل شباهت افراد به شمار میرود، منظور آن حضرت از این تشبیه بیان ویژگیهای ظاهری حضرت مهدی(عج) و شباهت چهره خود با سیمای حضرت مهدی علیهالسلام است. افزون بر این، بین بینی و چشم از اعضای بسیار دقیق و حساس و عامل درک و بینایی است؛ مراد علی علیهالسلام بیان این نکته است که چنانکه من میدانم و میبینم (امور غیبی و آشکار)، حضرت مهدی علیهالسلام نیز به همین میزان در تشخیص و درک امور تواناست.
جدلی، پیام آور قدرت علوی
یکی دیگر از روایت هایی که جدلی به نقل آن همت گمارده، حدیث خیبر است. او می گوید: از امیرمؤمنان علی علیهالسلام شنیدم که فرمود: هنگامی که در خیبر را از جا کندم، از آن به عنوان سپر استفاده کردم و با کفار به نبرد پرداختم، زمانی که خداوند سپاه کفر را شکست داد، آن را بر روی حصار آنها گذاشتم تا سپاهیان اسلام از آن عبور کنند. پس، برای عبور مسلمانان، آن را بر روی خندقی که کفار برای دفاع از خود کنده بودند، گذاردم. در این هنگام، مردی به حضرت گفت: دری چنین سنگنین را به تنهایی بلند کردید؟
فرمود: سنگینی در خیبر برای من مانند سنگینی سپرم بود که در جنگهای دیگر همراه داشتم.(۱۸)
در گزارشی آمده است که، پس از پیروزی مسلمانان در جنگ خیبر،
او، با این هدف، در سمت فرماندهی سپاه مختار برای انتفام از قاتلان فرزندان پیامبر صلی الله علیه وآله نقشی جدی ایفا کرد.
هفتاد تن به یاری یکدیگر در خیبر را جا به جا کردند.(۱۹)
حدیث وصیّت
یکی دیگر از روایت هایی که جدلی نقل کرده، حدیث وصیت علی علیهالسلام به امام حسن علیهالسلام است.
پس از آن که سر مبارک علی علیهالسلام با شمشیر زهر آلود دشمنان دین شکافته شد، آن حضرت در بستر بیماری به فرزند برومندش امام حسن علیهالسلام چنین وصیت کرد:
«فرزندم، من در این شب از دنیا خواهم رفت. پس از مرگم، مراغسل بده و کفن کن و با حنوط جدّت رسول خدا صلی الله علیه وآله خوشبوی ساز. وقتی مرا تشیع کردید، جلو بایست؛ بر من نماز بگزار و در نمازت هفت تکبیر بگو؛ زیرا تنها برای نماز بر من و فرزندم مهدی علیهالسلام هفت تکبیر گفتن جایز است؛ او که در آخرالزمان ظهور می کند و حق را در زمین می گستراند. پس از آنکه بر من نماز خواندی، قبری برایم آماده ساز. وقتی لحد را شکافتی، تختهای حکاکی شده، که پدرم، «نوح) برایم بر جای نهاده، خواهی یافت. بدنم را بر آن چوب بگذار، هفت خشت بزرگ بر آن قرار بده و اندکی درنگ کن، سپس نگاه کن، دیگر مرا در لحد نخواهی یافت.(۲۰)
جدلی و نهضت کربلا
دوران زندگی جدلی که از روزگار امامت علی علیهالسلام آغاز و گویا تا سال ۶۷ هجری ادامه یافت، دوران سراسر حماسه و شور و تلاش بود. چنانکه برخی ازروایات بیان می کند، جدلی به دلایلی نتوانست در حماسه عاشورا شرکت کند و فرزندان پیامبر خدا را مورد حمایت قرار دهد. جدلی می گوید: نزد امیرمؤمنان علیهالسلام رفتم؛ حضرت فرمود: ابوعبداللّه، می خواهی پیش از آنکه کسی وارد شود هفت موضوع را با تو در میان نهم؟ عرض کردم بفرمایید، فدایت شوم.
حضرت ضمن سخنانی فرمود: این امام حسین علیهالسلام کشته می شود در حالی که تو زندهای و او را یاری نمیکنی. سپس با دستان مبارکش به شانه امام حسین زد. من عرض کردم: به خدا سوگند، در این صورت، زندگی پلیدی خواهم داشت.(۲۱)
جدلی در روایت دیگری می گوید: علی علیهالسلام با دست به شانه امام حسین علیهالسلام که کنارش نشسته بود، زد و فرمود: این کشته می شود و کسی او را یاری نمی دهد.
عرض کردم: ای امیرمؤمنان، به خدا سوگند، آن روزگار زمانه بدی خواهد بود.
فرمود: آری، چنین است.(۲۲)
مرحوم آیه اللّه خویی در کتاب «معجم رجال الحدیث» مینویسد: بر خلاف نظر گروهی، این روایت بیان کننده نگرانی و نفرت جدلی از مردمی است که فرزند رسول خدا صلی الله علیه وآله را یاری نمی کنند؛ و نشان می دهد که او از اینکه خود، بر اساس پیش بینی حضرت، نمی تواند در کربلا حضور داشته باشد، ناراحت و غمگین است به همین دلیل، جدلی زندگی در آن روزگار را پست و پلید می داند.(۲۳)
هرچند گزارشی مشخص و مطمئنی در باره سبب عدم حضور جدلی در رخداد عاشورا در دست نیست؛ اما گویا پیش از حادثه کربلا همراه مختار و چند هزار تن از شیعیان کوفه، در زندان عبیداللّه بن زیاد بوده است.
نقش جدلی در قیام مختار
بر اساس گزارش های موجود، پس از آنکه جدلی موفق نشد در حماسه عاشورا به دفاع از حریم ولایت بپردازد، تصمیم گرفت در کنار مختار، به خونخواهی شهیدان کربلا، بر ستمگران کینه توز تیغ بکشد و رسالت خویش را در این عرصه به انجام برساند.
او، با این هدف، در سمت فرماندهی سپاه مختار برای انتفام از قاتلان فرزندان پیامبر صلی الله علیه وآله نقشی جدی ایفا کرد.
اندکی از تلاش های او در تاریخ ثبت شده که به ذکر یک نمونه از آن بسنده می کنیم:
پس از مرگ یزید، عبداللّه بن زبیر مردم را در مکه به بیعت با خود فرا خواند و از بنی هاشم خواست تا با او بیعت کنند. هنگامی که از بیعت بنی هاشم با خود مأیوس شد، محمد ابن حنفیه فرزند امیرمؤمنان و خانواده او و هفده تن از شخصیت های برجسته کوفه را در محل زمزم به بند کشید و تهدید کرد اگر با او بیعت نکنند، آنها را در آتش خواهد سوزاند.
محمد بن حنفیه نام های به مختار نوشت و برای آزادی خود و یارانش از او کمک خواست. وقتی مختار و سپاهیانش نامه محمد را دریافت کردند، بر آن شدند تا سپاهی روانه مسجدالحرام سازند. به همین منظور، ابوعبداللّه جدلی هفتاد تن از سپاهیان کار آمد خود را بسیج کرد و همراه جمعی از سپاهیان عمیر بن طارق و یونس بن عمران رهسپار مسجدالحرام شد. آنها، در حالی که فریاد «یالثارات الحسین علیهالسلام » سر می دادند وارد مسجد الحرام و محل زمزم شدند، حلقه محاصره را شکافتند و خود را به محمد بن حنفیه رساندند. جدلی به ابن زبیر گفت: راه آنها را باز کن تا بروند.
ابن زبیر گفت: تا با من بیعت نکنند، هرگز آزادشان نمی سازم. جدلی گفت: به خدای رکن و مقام و پروردگار حلال و حرام سوگند، اگر آنها را آزاد نکنی، شمشیرهای خود را بر شما فرود خواهیم آورد.
ابن زبیر گفت: به خدا سوگند، اگر به یارانم فرمان دهم، هنوز ساعتی نگذشته سرهای شما را قطع خواهند کرد. ابوعبداللّه جدلی از محمد بن حنفیه اجازه خواست تا عبداللّه بن زبیر را به قتل برساند، اما محمد اجازه نداد. در این هنگام، سپاهیان ابو المعتمد، هانی بن قیس و ظبیان بن عمار با فریادهای «یالثارات الحسین علیهالسلام » وارد مسجد الحرام شدند، ابن زبیر، که از هجوم سپاهیان بی شمار مختار به وحشت افتاده بود، محمد بن حنفیه و یارانش را آزاد کرد و آنها همراه سپاه مختار به سوی شعب علی بن ابیطالب علیهالسلام حرکت کردند.(۲۴)
خزان عمر
چنانکه از تاریخ طبری استفاده می شود، وی تا سال ۶۷ هجری زنده بود.(۲۵) بر اساس برخی از منابع، او در این سال در فتنه ابن زبیر کشته شد؛(۲۶) ولی به نوشته ذهبی، در کتاب «تاریخ الاسلام»، او از درگذشتگان سالهای ۱۰۰ـ۹۰ هجری شمرده می شود.(۲۷)
پی نوشت ها:
۱ ـ اللباب فی تهذیب الانساب، ج ۱، ص ۲۶۳٫
۲ ـ رجال طوسی، ص ۴۷٫
۳ ـ میزان الاعتدال، ج ۴، ص ۵۴۴٫
۴ ـ رجال برقی، ص ۴٫
۵ ـ رجال ابن داود، ص ۲۳۱ و ۴۰۲٫
۶ ـ الخلاصه، ص ۱۹۲٫
۷ ـ کتاب الثقات، ج ۵، ص ۱۰۲٫
۸ ـ طبقات الکبری، ج ۶، ص ۲۲۸٫
۹ ـ المعارف، ص ۶۲۴٫
۱۰ ـ بحارالانوار، ج ۳۹، ص ۲۴۴٫
۱۱ ـ سوره نمل، آیه ۸۹ و ۹۰٫
۱۲ ـ همان.
۱۳ ـ بحار الانوار، ج ۳۶، ص ۱۰۱٫
۱۴ ـ همان، ج ۳۵، ص ۲۱۵ و ۲۲۶٫
۱۵ ـ سوره احزاب، آیه ۳۳٫
۱۶ ـ بحار الانوار، ج ۳۹، ص ۲۴۳٫
۱۷ ـ لسان العرب، ج ۱، ص ۲۳۶٫
۱۸ ـ بحار الانوار، ج ۲۱، ص ۱۴٫
۱۹ ـ همان.
۲۰ ـ همان، ج ۴۲، ص ۲۱۵٫
۲۱ ـ همان، ج ۳۵، ص ۱۰۹؛ رجال کشی، ص ۹۳٫
۲۲ ـ کامل الزیارات، ص ۷۱٫
۲۳ ـ معجم رجال الحدیث، ج ۱۱، ص ۵۴٫
۲۴ ـ تاریخ طبری، ج ۶، ص ۷۷٫
۲۵ ـ همان، ص ۱۰۳٫
۲۶ ـ لغتنامه دهخدا، ج ۱، ص ۵۲۰٫
۲۷ ـ تاریخ الاسلام، ج ۶، ص ۵۳۳٫
عبدالرحمن، عبید، عبده.
منبع:سایت سراج