- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
یکی از موانع دین داری و تفکر، تکبر و غرور است و این مانع گاه به حدی در روزنه های اندیشه انسان و جان آدمی رسوخ می کند که مانع دریافت هر گونه حق و حقیقت شده، نمی گذارد انسان بر اساس تفکر و تدبر به سوی خداوند و دین او گام بر دارد و به دعوت مبلغان دین لبیک گوید. شخص متکبر، اندیشه خود را برترین و آن را از هر گونه عیب و نقص مبرا می داند. این مسئله در این نوشته مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
از آفات تکبر و غرور این است که انسان را در داوری و تفکر به اشتباه می اندازد و به همین جهت امام (علیه السلام) می فرماید: «شر آفات العقل الکبر(۱)؛ بدترین آسیب های عقل خود بزرگ بینی است.»
منشأ بسیاری از خطاها در اندیشه، مانند باطل گرایی، انکار خداوند و دین گریزی را باید در غرور و نخوت صاحب اندیشه جست و جو کرد؛ زیرا چنین افرادی حتی پس از دریافت حق، بر اثر صعوبت قبول آن، در مقابل آن موضع گیری کرده، در سایه غرور و تکبر، راه انحراف را در پیش می گیرند.
قرآن مجید در آیاتی این واقعیت را به وضوح تبیین می نماید:
۱. الَّذِینَ یجُدِلُونَ فىِ ءَایَاتِ اللَّهِ بِغَیرْ سُلْطَانٍ أَتَئهُمْ کَبرُ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ وَ عِندَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ کَذَالِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلىَ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبرِّ جَبَّار (۲)؛آنها که در آیات الهی به مجادله بر می خیزند – بی آن که دلیلی رای آنها آمده باشد – این جدال بی اساس خشم عظیمی را نزد خدا و کسانی که ایمان آوردند بر می انگیزد.این گونه خداوند بر قلب هر متکبر جباری همر می زند.
این آیه، در تعقیب سخنان مومن آل فرعون است.آن که درباره فرعون بود و در پنهانی از موسی حمایت می کرد.این آیه با صراحت می رساند که کبر و غرور و در برابر چشم دل انسان، پرده ای ظلمانی می کشد و حس تشخیص را از او می گیرد و اجازه درک حق را به او نمی دهد و چه حقی بالاتر و ارزش مندتر از دین راستین و آیین حنیف الهی که همه انبیا برای تبلیغ آن بر انگیخته شدند.
۲. سَأَصْرِفُ عَنْ ءَایَاتىَِ الَّذِینَ یَتَکَبرَّونَ فىِ الْأَرْضِ بِغَیرْ الْحَقِّ وَ إِن یَرَوْاْ کُلَّ ءَایَهٍ لَّا یُؤْمِنُواْ بهِا وَ إِن یَرَوْاْ سَبِیلَ الرُّشْدِ لَا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا وَ إِن یَرَوْاْ سَبِیلَ الْغَىِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا (۳)؛ به زودى کسانى را که در روى زمین بناحق تکبّر مىورزند، از (ایمان به) آیات خود، منصرف مىسازم! آنها چنانند که اگر هر آیه و نشانهاى را ببینند، به آن ایمان نمى آورند؛ اگر راه هدایت را ببینند، آن را راه خود انتخاب نمى کنند؛ و اگر طریق گمراهى را ببینند، آن را راه خود انتخاب مى کنند!
این آیه شدت مخالفت و اصرار برخی از مردم با راه حق و دین الهی را بیان می کند که عامل آن تکبر و غرور آنهاست. قید بغیر الحق قید توضیحی و مانند یقتلون النبیین بغیر حق است؛ نه احترازی.
۳. وَیْلٌ لِّکلُِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ یَسْمَعُ ءَایَاتِ اللَّهِ تُتْلىَ عَلَیْهِ ثمَُّ یُصِرُّ مُسْتَکْبرًِا کَأَن لَّمْ یَسْمَعْهَا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیم؛ واى بر هر دروغگوى گنهکار … که پیوسته آیات خدا را مىشنود که بر او تلاوت مىشود، امّا از روى تکبّر اصرار بر مخالفت دارد؛ گویى اصلًا آن را هیچ نشنیده است؛ چنین کسى را به عذابى دردناک بشارت ده! (۴)؛
این آیه به روشنی بیان می کند که اعراض برخی از مردم از آیات الهی و دین سببی جز کبر و غرور آنان دارند؛ یعنی نقص در قابل است نه در فاعل.
گرچه برخی از مفسران برای آیه فوق و آیه بعد آن شان نزولی ذکر کرده اند که اشاره به ابوجهل یا نضربن حارث است که داستان ها و افسانه هایی از عجم را جمع آوری کرده بودند تا مردم را سرگرم سازند و از آیین حق بازدارند(۵)؛ ولی پیداست که نه تنها مخصوص آنها نیست، بلکه اختصاص به مشرکان عرب نیز ندارد و همه مستکبران را در هر عصر و زمان شامل می شود.
۴. تکبر سرکشی قوم عاد، مایه انکار رسالت هود (علیه السلام) از سوی آنان و نپذیرفتن تعالیم او بوده است: وَ تِلْکَ عَادٌ جَحَدُواْ بِایَاتِ رَبهِِّمْ وَ عَصَوْاْ رُسُلَهُ وَ اتَّبَعُواْ أَمْرَ کلُِّ جَبَّارٍ عَنِید؛ و این قوم «عاد» بود که آیات پروردگارشان را انکار کردند؛ و پیامبران او را معصیت نمودند؛ و از فرمان هر ستمگر دشمن حق، پیروى کردند! (۶)؛
۵. سران قوم نوح به خاطر تکبر و خود برتربیتی، رسالت او را انکار کردند و بشر بودن نوح را بهانه و دستاویز خود قرار دادند.قرآن در این باره می فرماید: فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ مَا نَرَئکَ إِلَّا بَشَرًا مِّثْلَنَا وَ مَا نَرَئکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِىَ الرَّأْىِ وَ مَا نَرَى لَکُمْ عَلَیْنَا مِن فَضْلِ بَلْ نَظُنُّکُمْ کَاذِبِین؛ اشراف کافر قومش (در پاسخ او) گفتند: «ما تو را جز بشرى همچون خودمان نمىبینیم! و کسانى را که از تو پیروى کرده اند، جز گروهى اراذل سادهلوح، مشاهده نمىکنیم؛ و براى شما فضیلتى نسبت به خود نمىبینیم؛ بلکه شما را دروغگو تصور مى کنیم! (۷)؛
۶. وَ قَالَ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْ لَا أُنزِلَ عَلَیْنَا الْمَلَئکَهُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَکْبرَ واْ فىِ أَنفُسِهِمْ وَ عَتَوْ عُتُوًّا کَبِیرًا؛ و کسانى که امیدى به دیدار ما ندارند (و رستاخیز را انکار مى کنند) گفتند: «چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند و یا پروردگارمان را با چشم خود نمىبینیم؟!» آنها درباره خود تکبّر ورزیدند و طغیان بزرگى کردند! (۸)؛
مشرکان لجوج برای فرار از زیر بار مسئولیت و تعهداتی که ایمان به خداوند و رستاخیز بر عهده آنان می گذارد بهانه ای را مطرح کردند مانند این که چرا پیامبر همانند ما نیاز به غذا دارد و در بازارها راه می رود.آنان می گفتند: چرا فرشتگان بر ما نازل نمی شوند و چرا ما خدا را با چشم خود نمی بینیم؟
این منطق در هر عصر و زمانی وجود دارد.اکنون نیز کسانی هستند که می گویند: تا خدا را در محیط آزمایشگاه خود و روح را در زیر چاقوی تشریح و جراحی، مشاهده نکنیم، باور نخواهیم نمود.به هر حال از دید قرآن سرچشمه این منطق که موجب دین گریزی و تن ندادن به دستورات الهی است، همان روحیه استکبار و سرکشی است.
۷. بَلِ الَّذِینَ کَفَرُواْ فىِ عِزَّهٍ وَ شِقَاق؛ ولى کافران گرفتار غرور اختلافند! (۹)؛
در این آیه نیز خداوند به یکی از عوامل گریز از حق و نپذیرفتن دین الهی اشاره می فرماید که عبارت است از حالت تکبر و غروری که کفار بدان گرفتارند.وجود این حالت در انسان، مانع پذیرش دعوت حق می شود.
به گفته راغب در مفردات عزه به حالتی گفته می شود که مانع مغلوب شدن و شکست ناپذیری انسان می گردد و در اصل از عزاز به معنای زمین صلب و محکم و نفوذناپذیر گرفته شده است(۱۰.عزت بر دو گونه است:
۱.ممدوح و شایسته؛ چنان که ذات خداوند را به عزیز توصیف می کنیم.
۲.عزت مذموم که عبارتست از نفوذپذیری در مقابل حق و تکبر از پذیرش واقعیات و حقایق که در واقع ذلت است و نه عزت.
این حالت در وجود بسیاری از ملحدان و منکران دین به چشم می خورد.
در آیه ۲۰۶ سوره بقره نیز آمده است: وَ إِذا قیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّهُ بِالْإِثْمِ؛ و هنگامى که به آنها گفته شود: «از خدا بترسید!» (لجاجت آنان بیشتر مىشود)، و لجاجت و تعصب، آنها را به گناه مىکشاند.
همین تکبر و غرور بی جا، برخی از افراد به آن جا کشاند که پنداشتند هیچ چیزی برای آنها مجهول نیست و هر حادثه ای علت مادی دارد و برای معمای هستی نیازی به اعتقاد به خداوند نیست.
این غرور علمی که با کشف پاره ای از اسرار طبیعت و دست یابی به برخی از قوانین حاکم بر جهان برای عده ای از دانشمندان پیدا شده بود، بزرگ ترین مانع در برابر عقل آنان گشت و سبب گردید تصور کنند آن چه را که با ابزارهای علمی نمی بینند،می توانند انکار کنند.
غافل از آن که هنوز دانسته های بشر در مقایسه با ندانسته هایش، بسیار ناچیز است.علاوه بر این که علم قادر نیست همه چیز را محاسبه کند. یکی از دانشمندان به نام یرونیگ نبلوچ در مقاله ای با عنوان مادی گری به تنهایی کافی نیست می نویسد:
علم نمی تواند همه چیز را حساب بکند و اندازه بگیرد.علم نمی تواند اعتماد و زیبایی و یا خوش حالی را تعریف کند.علم نمی تواند زندگی را تعریف کند و طیعا هدف زندگی را هم نمی شناسد و…(۱۱).
ادیسون می گوید:
از یک درصد مجموع دانستنی ها، ما فقط یک میلیونیم آن را می دانیم و نیوتن گفته است که دانش کل، مانند خلیجی است که من و همکارانم فقط چند دانه ریگ جالب از این پهنای وسیع برداشته ایم(۱۲).
پی نوشت:
۱. شرح غرر الحکم، ج ۴، ص ۱۷۸.
۲. غافر (۴۰) آیه ۳۵.
۳. اعراف (۷) آیه ۱۴۶.
۴. جائیه (۴۵) آیات ۷- ۸.
۵. تفسیر نمونه، ج ۲۱، ص ۲۳۷؛ تفسیر مراغی، ج ۹، ص ۱۴۴.
۶. هود (۱۱) آیه ۵۹.
۷. همان، آیه ۲۷.
۸. فرقان (۲۵) آیه ۲۱.
۹. ص (۳۸) آیه ۲.
۱۰. العزه حاله مانعه للانسان من ان یغلب، من قولهم ارض عزاز؛ ای صلبه.
۱۱. اثبات وجود خدا، ص ۱۱۴.
۱۲. فلسفی، بزرگسال و جوان، ج ۲ ص ۳۶.
منبع: عوامل و ریشه های دین گریزی
نویسنده: علی شکوهی