اشعار آیت الله صافی گلپایگانی درباره امام علی (ع) بخش سوم

اشعار آیت الله صافی گلپایگانی درباره امام علی (ع) بخش سوم

۱۴۰۳-۱۱-۰۹

4 بازدید

مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ علی صافی گلپایگانی (ره) مجموعه اشعار زیبایی را در مورد امام علی (علیه السلام) سروده اند که بخش اول و بخش دوم این مجموعه به شما تقدیم گردید. اکنون بخش سوم از این مجموعه به عموم شیعیان و دوستداران اهل بیت (علیهم السلام) تقدیم می گردد:

سرو خرامان

خیز ز جا ای صنم ای بت سیمین بدن

فتنه بپا کن ز نو شانه به گیسو بزن

خیز و بر آر آفتاب برقع از رخ فکن

لب بگشا و خجل ساز عقیق یمن

سرو خرامان بیا سرو نما شرمسار

ای بر نور رخت، ماه سما خوشه چین

ملک ملاحت ترا، هست به زیر نگین

غارت و یغما کنی، با نظری عقل و دین

چون تو به حسن و بها نیست به روی زمین

در همه خوبان توئی شهره به شهر و دیار

آب حیات اندر است در دهن تنگ تو

گویمت ار لاله رخ باشد این ننگ تو

لاله کجا و کجا عارض گلرنگ تو

ماه سما را چسان، خوانم همسنگ تو

چونکه مه از نور خور یافته این اشتهار

گاه ز مهر افکنی از رخ زیبا نقاب

گاه زگیسو کنی، در پس ابر آفتاب

گه کنی از غمزه ای، عالم پر انقلاب

گه دهی از جلوه ای، در دل بیتاب تاب

گاه کنی از دهان، لولو و مرجان نثار

دلبرکا همتی، سوختم از هجر من

خانه دل تابه کی باشد بیت الحزن

نیست دگر تاب هجر رفت توانم ز تن

سوختم و ساختم، هیچ نراندم سخن

اما اینک دگر نیست مجال قرار

ای که ز بادام چشم دام نهی در جهان

سازی تیر و کمان از مژه و ابروان

همچو دل من بسی دلها کردی نشان

دلبری و میدهند دل به کفت عاشقان

دل به تو دادن رواست آری ای گلعذار

ماه رخا ای که تو بر همه خوبان سری

فتنه جان منی عشوه گر و دلبری

غنچه لب و سرو قد گلرخ و سیمین بری

مهر فروزان توئی، بلکه از آن برتری

خیز و بیا از وفا پای به بزمم گذار

صبر و تعلل مکن خیز و همیکن شتاب

گاه نشاط است و باز سر زده بختم ز خواب

غنج و دلال این زمان، از تو نباشد صواب

خیز و به ساغر بریز، ساقی مهوش شراب

باده بده دم به دم یار شو ای یار یار

روز نشاط است و شاد باشد مرد خیبر

خرم و شادند و خوش، جمله ز برنا و پیر

نیست به بند محن، هیچ کس اینک اسیر

زانکه رسید است باز عید سعید غدیر

عید سعید آمد و خرم شد روزگار

آمد روزی که یافت، دین خدائی کمال

گفت پیمبر به خلق از طرف ذوالجلال

حیدر صفدر که هست، قامع غی و ضلال

آنکه در این عالمش نیست نظیر و همال

اوست مرا جانشین وز پس من شهریار

اوست که چون من به خلق سرور و آقا بود

اوست که در قدر و جاه، از همه والا بود

اوست که از بهر او خلقت اشیا بود

اوست که آگاه از، عالم بالا بود

اوست شهنشاه دین، خسرو گردون مدار

باده ده از باده عشق شهنشاه دین

تاکه بریزم ز طبع گوهر و در ثمین

از پی مدح علی، مهر سپهر یقین

حیدر دلدل سوار، پادشه بی قرین

شیر خدا آنکه داد، دین نبی اشتهار

پادشه ملک دین خسرو بالا و پست

برخی او و نبی، آنچه که بود است و هست

او ز علو مقام شد به خدا عین و دست

اوست که در روز جنگ، بسکه بکشت و ببست

هیچ دلبری نداشت چاره به غیر از فرار

سرور عالی مقام، خسرو اقلیم جود

آنکه برایش خدا، خلقت اشیا نمود

آنکه ورا مصطفی گفته چو یزدان درود

هر که به درگاه او سر ز سر صدق سود

نیستش اندیشه ای، روز قیامت زنار

صهر رسول خدا، شاه جهان بوتراب

مقصد از هل اتى معنى ام الکتاب

هرگز با لطف او نبود بیم از عقاب

هرگز بی مهر او نیست کسی را ثواب

چونکه جنابش بود، سائق روز شمار

حیدر صفدر که هست، خسرو عالی مقام

آنکه پس از احمد است، بر همه عالم امام

ریزه خور خوان او، خلق جهان خاص و عام

لایق تخت شهی، اوست بدون کلام

پایه قدرش (علی) کرده ز گردون گذار

مقدم عید غدیر، کز اثر او جهان

زینت دیگر گرفت، جمله کران تا کران

دامن دشت و دمن گشته چو باغ جنان

باد مبارک همی، بر همه دوستان

خاصه بر آنکه هست ریشه مجد و وقار[۱]

فاتح خیبر

خواست چون پروردگار بی قرین

تا ز ایجاد امیرالمومنین

ملک هستی را دهد فیضی نوین

کرد اندر خانه اش او را مکین

گشت اندر کعبه نورش آشکار

در کجا آمد به این دنیا علی

می گذارد در حرم پارا علی

می نماید اندر آن مأوا على

هست مهمان خدا آنجا على

کی به جز او یافته این افتخار

روز اول مولدش بد در حرم

روز دیگر آن مقام محترم

می نهد بر دوش پیغمبر قدم

پاک سازد خانه حق از صنم

آری این مولود را این است کار

آمد او در این جهان با این جلال

برد از قلب نبی رنج و ملال

کرد او را یاوری در کل حال

کرد دفع دشمنان بد سگال

بود با او در خفا و در جهار

اولین مؤمن به پیغمبر علی است

از تمام امتش برتر علی است

ابن عم و صهر آن سرور علی است

جانشین حق آن رهبر علی است

بعد او باشد ولی کردگار

روز این مولود والا عید ماست

خرم از این رو همه ارض و سماست

شاد در این روز قلب اولیاست

مدح آن حضرت به این عاشق سزاست

تا برای من بماند یادگار

کیست او این جانشین مصطفی است

بعد احمد برترین ماسواست

افتخار انبیا و اولیا است

معدن علم و عمل آن پیشواست

فیض باری حجت پروردگار

در مدیح آن امام انس و جان

من ندارم قدرت شرح و بیان

پس چه گوید این ضیعف ناتوان

خواهم از مدحش برم امن و امان

از عذاب و نغمت روز شمار

این علی باشد که گفته مصطفی

کس نباشد جز من و غیر از خدا

بر جلال و رتبه او آشنا

هم ز شان ماست واقف مرتضى

ره ندارد هیچ کس در این دیار

این علی باشد که نفس مصطفی است

او امیرالمومنین شیر خداست

اوست که بر ما امام و رهنماست

او چو احمد شافع روز جزاست

او که آمد بهرش از حق ذوالفقار

در عبادت هست در سوز و گداز

روز میدان هست شیری یکه تاز

هست مر بیچارگان را چاره ساز

هر که او را کرد رو بهر نیاز

از عنایت کرد او را کامکار

این علی باشد که از پیغمبر است

ضربتش در جنگ خندق برتر است

از تمام انس و جن تا محشر است

چونکه دین از ضربتش بارآور است

تا قیامت دین بماند پایدار

این علی کو ناصر پیغمبر است

فاتح احزاب و بدر و خیبر است

روز میدان برتر از شیر نر است

شب به زاری نزد حی داور است

مونس درماندگان در شام تار

چون زنی را دید آن حضرت به راه

مشک بر دوش است با حال تباه

مشک از او بگرفت و با اندوه و آه

از غم آن بینوای بی پناه

برد آب و بود از او شرمسار

این علی باشد که یار بینواست

دردمندان را به احسانش دواست

بندگان هر کس که در راه خداست

مورد لطف علی شیر خداست

چه فقیر او باشد و چه مالدار

ای علی دستم به دامان شما

ای علی جانم به قربان شما

این (علی) باشد ثنا خوان شما

ریزه خواری هست بر خان شما

هست بر لطف شما امیدوار

شمع انجمن

چون ز توفیق خداوند قدیر

دل شد از نور ولایت مستنیر

بهر شکر نعمتش باید حقیر

گویم اشعاری در این عید غدیر

آورم از طبع، در شاهوار

در زمین بنگر به باغ و بوستان

سبز و خرم هست طرف گلستان

نو عروس گل نموده رخ عیان

در کنارش بلبلان چهچه زنان

همچو دامادی است او را در کنار

سوی دشت سبز و خرم کن نظر

شد ز سبزه اطلس سبزش به بر

در جهان هر جا که بنمائی گذر

بهجت است و پر طراوت سر به سر

برگ برگش آیتی هست آشکار

دیده بگشا و نگاهی کن چو من

صنع او را ببین تو در کوه و دمن

کبک در آوا چو بلبل در چمن

آهوان را بین به هر سو گام زن

آرمیده گاه طرف کوهسار

ابر رحمت آمده چون کاروان

کرده باران را بهر جانب روان

دشت و کوه و باغ را داداست جان

بر زمین آورده فیض از آسمان

در و گوهر هر طرف کرده نثار

باد را بنگر که هر جا کرده رو

از قدومش گشته آنجا مشک بو

چونکه اینسان است او را خلق و خو

روح، خرم کرده زین بوی نکو

عنبر سار است او را همقطار

حال، ساقی خیز و مستم کن ز می

می بیاور، می بیاور پی ز پی

از دلم وا کن غم فردا و دی

کن رها تو صحبت کاووس و کی

می بده، اما نه خمر مرگبار

می بده زان می که ز آب کوثر است

بلکه از آن نیز این بالاتر است

آور از آن می که از اینهم سراست

آن میم آور که آن عشق آور است

عشق مولا را همی آرد ببار

باده ده از عشق مولایم علی

تا شود بر من حقایق منجلی

زان میم آور که هر اهل دلی

در ره عرفان گرفته منزلی

کز دلم زنگ هوا سازد فرار

می بده تا از علی گویم سخن

آنکه نامش هست شمع انجمن

آنکه حبش را بهشت آمد ثمن

آنکه بغضش را جهنم شد وطن

به به از این شأن و از این افتخار

همچو روزی شد امیرالمؤمنین

ز امر حق ختم رسل را جانشین

هست مولا همچو ختم المرسلین

او ولی است و امام مسلمین

او به حق باشد ولی کردگار

آری آری بین امت این مقام

نیست کس شایسته اش جز آن امام

چون خدا داند که در بین انام

او تواند کرد حفظ این مرام

کس ندارد جز علی این اعتبار

آری آری اعلم امت علی است

روح تقوی معدن رحمت علی است

جز نبوت مثل آن حضرت علی است

یار او در خلوت و جلوت، علی است

بر همه باشد جلالش آشکار

آنکه می باشد امیرالمومنین

بعد پیغمبر ندارد او قرین

هست تالی تلو قرآن مبین

دست حق او را بود در آستین

نفس پیغمبر شه گردون مدار

تا (علی) بر درگه او چون گدا

رو نموده سوی آن کهف الورى

دست حاجت باز کرد از ابتدا

از بزرگی این سرا و آن سرا

لطف خود بر او بدارد پایدار

شهسوار دین

تا بیاراید جهان را خالق کون و مکان

تا منور سازد از نور ولایت این جهان

تا در آیاتش نماید آیت عظمی عیان

تا که اندر جلوه ای دیگر دهد خود را نشان

تا به دنیا ممکنی را آورد واجب شعار

خواست سازد با طراوت ساحت باغ وجود

باب رحمت را بسوی بندگان خود گشود

گوهری از ملک غیب آورد در ملک شهود

زنگ غم از چهره این عالم هستی زدود

یافت از نو عالم ایجاد قدر و اعتبار

خواست آرد آن کسی کو یار پیغمبر شود

دوش اندر دوش او همگام و همسنگر شود

تا پس از او پیشوا و هادی و رهبر شود

دین مشید از وی و اولاد آن سرور شود

تا قیامت دین حق ز ایشان بماند پایدار

خانه خود را که در طول زمان پیغمبران

بندگی کردند با صدق و حقیقت اندر آن

ملجأ خلق خدا بوده است در طول زمان

جبهه تعظیم بنهاده بر آن پیر و جوان

ساخت ابراهیم و این است از برایش افتخار

همچو مولودی کنون رو سوی دنیا میکند

این چنین تکریم از او حق تعالی میکند

هر چه میخواهد به او از لطف اعطا میکند

خانه خود را برای او مهیا میکند

تا بیاید با جلال و گیرد اندر آن قرار

می رسد مولود و اندر کعبه می گیرد مکان

می شود در خانه کعبه خدا را میهمان

به به از این میهمان و حبذا زین میزبان

زادگاه او چسان و خانه زاد او چسان

هست این مهمان علی وین میزبان پروردگار

تا خدا بوده است و هست و تا بود باقی جهان

این فضیلت هست تنها بهر آن والامکان

آری آری این علی باشد که شأن و قدر آن

کس نداند جز خدا و خاتم پیغمبران

دارد این عزت به عالم بر جنابش انحصار

مادر مولود شد با درد زادن مبتلا

شد بسوی خانه امن الهی رهگشا

با شکافی در جدار خانه ره دادش خدا

آمد این نوزاد در دنیا در این مهمانسرا

خانه زاد کعبه کی باشد بجز این گلعذار

کیست این مولود کز تقدیر رب العالمین

مولدش در کعبه و در این مکان گردد مکین

خانه را هم از بتان او پاک سازد بعد از این

او بود شیر خدا یعنی امیرالمؤمنین

راه حق را یکه تاز و ملک دین را شهسوار

یافت در قوس صعودی تا بجایی ارتقا

بر سبیل بندگی بر آن مقامی جست جا

کز یقین کاملش با چشم دل بیند خدا

آری از بر فرض هم ممکن شود کشف غطا

هست غیبت چون حضور و هست پنهان آشکار

هست در قوس نزولی کعبه او را زادگاه

بعد پیغمبر امام است و خلایق را پناه

چون نبی بر کرده مردم شهید است و گواه

هر که باشد رهرو راهش بود او مرد راه

هر که دور از راه او شد در دو عالم گشت خار

روز میلادش که باشد روز عیش مرد و زن

باید اندر مدح او با جان و دل گویم سخن

تا ز فیض مدح او آسوده گردم از محن

از بیان وصف آن حضرت کنم شیرین دهن

در عداد مادحین او بیایم در شمار

این علی باشد که بر حق جانشین مصطفی است

بعد ختم انبیا بالاترین خلق خداست

چون پیمبر علت اصلی ز خلق ماسواست

باب علم احمد است و کهف ارباب تقی است

قائل قول سلونی عقل را آموزگار

روز اندر معرکه صف بشکن و مرد افکن است

شب به درگاه خدا در زاری و در شیون است

یار مظلوم است و با ظالم خصیم و دشمن است

مستمند و بینوا را ملجا است و مأمن است

دست احسانش نموده شرمگین ابر بهار

فتح هر جنگی که او بد بود اندر دست او

حل هر مشکل کلیدش بود تنها شصت او

از می عشقش هر آن کس خورد شد سر مست او

ملک دل را کرد با صدق و صفا در بست او

از در لطف و کرم او را نراند هیچ بار

آنکه اسبق بود در ایمان به پیغمبر علی است

آنکه یاری کرد او را تا دم آخر علی است

آنکه جایش خفت و از او کرد دفع شر علی است

بود او را در شدائد بهترین یاور علی است

یافت دین با نصرت و با قدرتش این اقتدار

این علی باشد که شد یک ضربتش در رزمگاه

افضل از اعمال این امت الى یوم لقاه

یا از آنچه جن و انس آرند برگ و زاد راه

این علی باشد که حبش محو می سازد گناه

این علی باشد که باشد قاسم فردوس و نار

او امیرالمؤمنین است و ولی کبریا

هست جاری امر او هم بر قدر هم بر قضا

در مقام حضرتش کافی است نص أنما

شمه ای از فضل او را رو بخوان در هل اتی

بعد پیغمبر ندارد او قرین و همقطار

گرچه از فیض خدا دارد (علی) طبع روان

من که باشم گر زبان جمله آید در بیان

عاجز است از شرح وصف آن امیرمؤمنان

ما همه چون قطره ایم و اوست بحر بیکران

چونکه اوصاف کمالش هست بیرون از شمار

من پی درک فضیلت از تو میگویم سخن

هر چه گفتم در ثنایت هست قدر فهم من

چون بجز پیغمبر و پروردگار ذوالمنن

هیچ کس عارف به قدرت نیست اندر مرد و زن

من کجا و تو کجا ای حجت پروردگار

مولود کعبه

بشارت به مردان راه خدا

به ارباب ذکر و به اهل دعا

که ماه رجب روی کرده به ما

غنیمت شمارید و با التجا

نمائید رو سوی پروردگار

کنون کز عطای خدای کریم

به ماه رجب شد ز هر سو عمیم

توانی کنی درک فوز عظیم

بری ره به سوی بهشت و نعیم

که در هر دو عالم شوی کامکار

چو کردی خرد را تو سلطان خویش

هوا را گرفتی به فرمان خویش

کنی زنده با یاد حق جان خویش

شوی روشن از علم و عرفان خویش

رها گردی از بازی روزگار

چو زین خانه تن نمودی سفر

بیا جستجو کن تو چیز دگر

که ذکر و دعا را نباشد اثر

مگر زان دل و جان شود بهره ور

چو او هست طاعت بیاید بکار

در این ماه از رحمت بیکران

خداوند بخشنده مهربان

عطایی نموده است بر بندگان

که عمری نمایند گر شکر آن

سزاوار باشد بر هوشیار

چو یک سیزده روز کم شد ز ماه

فروزنده مهری درآمد ز راه

منور شد از نور او مهر و ماه

به پایان رسانید شام سیاه

درخت سعادت نشسته به بار

خدایی که باشد ولی النعم

به امرش ولی خدا در حرم

در این ملک هستی نهاده قدم

حرم بیش از پیش شد محترم

ز میلاد این حجت کردگار

خدا را رسید است یک میهمان

که بهرش خداوند کون و مکان

زمین را بپا کرده تا آسمان

به جز بهر او مولدی این چنان

نشد قسمت کس در این روزگار

سه روز اندر آن خانه بد میهمان

علی هست مهمان، خدا میزبان

کسی کاین چنین پا نهد در جهان

بجز از رسول و خدا مدح آن

میسر نباشد زکس هیچ بار

به مدحش خدا هل اتی گفته است

به توصیف او انما گفته است

رسولش مکرر ثنا گفته است

نه پنهان که اندر ملا گفته است

سخن گفته در مدح او بیشمار

پس از حضرت خاتم الانبیا

بود حضرتش اعلم ماسوى

کسی نیست هم سنگ شیر خدا

به علم و شجاعت به زهد و سخا

ندارد پس از مصطفی هم قطار

علی پا به دوش پیمبر نهاد

به دستش بتان بر زمین اوفتاد

علی بد که در روز جنگ و جهاد

سر افکند از دشمن بدنهاد

به قهرش روان شد به دارالبوار

هم او بد که شبها ز خوف خدا

همه بود سرگرم ذکر و دعا

ز خود بیخود و با خدا آشنا

از آن گریه ها و از آن ناله ها

نمودی دل سنگ را داغدار

علی زد به دنیا چنان پشت پا

که اصلاً به دنیا نکرد اعتنا

به او آنچه آمد ز سوی خدا

به بیچاره و عاجز و بینوا

براه خدا می نمودش، نثار

علی اندر امت عدیلی نداشت

علی در شجاعت بدیلی نداشت

پیمبر نظیرش، خلیلی نداشت

به سوی خدا کس سبیلی نداشت

نبودی علی گر ولایت مدار

پس از مصطفی در همه بندگان

نباشد علی را کسی همعنان

هم او ملجا ماست در این جهان

هم او آخرت شافع عاصیان

به خوان عطایش همه ریزه خوار

على بعد ختم رسل رهبر است

به دریای هستی علی گوهر است

ولی خدا، ساقی کوثر است

به روز جزا، شافع محشر است

به او داده حق اینهمه اعتبار

علی کز رخش نور حق منجلی است

وصی رسول و خدا را ولی است

ز مهرش دل اهل دل ممتلی است

علی هست با حق و حق با علی است

نگردیده از هم جدا هیچ بار

على صهر فرخنده مصطفی است

علی همسر پاک خیرالنسا است

ره او ره مستقیم خداست

محب جنابش، محب خداست

بود خصم او خصم حق در شمار

چنان بود ممسوس ذات خدا

که نتوان نمود از خدایش جدا

خدا نیست اما خدایش عطا

نمود است آن قدرت حق نما

که دست خدا بود آن نامدار

به قوس صعود است دست خدا

به ملک وجود است فرمان روا

به امر خدا، حاکم ماسوی

به قوس نزولی بود، یک گدا

سراپای او حاجت و افتقار

الا ایکه داری تو آن جایگاه

که هرکس بسوی تو آرد پناه

محب شمایم من روسیاه

بر این صدق دعوی تو هستی گواه

منم چاکر و مخلص و خاکسار

(علی) گر چه مقهور نفس و هواست

ولی هر چه باشد محب شماست

تو دانی قرین غم و ابتلاست

بزرگی نمایی به حقش بجاست

عنایت به او بهر تو نیست عار[۲]

پی نوشت ها

[۱] . تاریخ : ۸ ذیحجه ۱۳۹۱

[۲] . تاریخ : رجب ۱۴۰۹

منبع: صافی گلپایگانی، علی؛ راز دل؛ ص ۲۳۱-۲۵۴ قم؛ انتشارات ابتکار دانش؛ چاپ اول؛ ۱۳۸۵ ش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *