- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
در بخش اول به اشعار زیبای مرحوم آیت الله حاج شیخ علی صافی گلپایگانی (ره) که در مدح و وصف حضرت باب الحوائج امام رضا (علیه السلام) سرورده شده بود، اشاره شد.
در این نوشتار، بخش دوم این اشعار به پیروان و دوستداران اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) تقدیم می شود:
پناه شاه و گدا
به زاد روز ولی خدا امام رضا
به پای خیز و نما مجلس سرور بپا
ز جای خیز و مکن کاهلی در این هنگام
چو فرصتی بود اکنون به عیش و نوش گرا
ببین زمین و زمان را طراوتی است دگر
ببین گرفته کران تا کران شکوه و صفا
ببین که باغ به بر کرده خلعت رنگین
ببین که دشت به بر کرده طلعت دیبا
ببین که رحمت حق هر طرف بود جاری
ببین به نعمت گسترده اش تو در هر جا
ببین که عرش خدا را نموده اند آذین
ببین صفوف ملک صف کشیده بهر ثنا
ببین که حور به شادی است در صعود و نزول
ببین فرشته نداند ز شوق سر از پا
ز مقدم گل گلزار دین امام رضا است
که عرش و فرش بود دل فروز و روح افزا
به شاخسار ولایت گلی دمیده کز آن
شکوه تازه گرفته است باغ آل عبا
نهاده پا به جهان آن پسر که از قدمش
فزوده عزت ابناء وحرمت آباء
خدا به حضرت موسی بن جعفر از سر لطف
به دست قدرت خود این پسر نموده عطا
امام هشتم ما ملجاء وضیع و شریف
خدیو ملک ولایت پناه شاه و گدا
شفیع خلق گنه کار، روز رستاخیز
پناه خسته و وامانده اندر این دنیا
ولی حضرت باری، وصی پیغمبر
سلیل حیدر کرار و زاده زهرا
به علم خود علماء ملل نموده مجاب
که شد به حجت قاطع دلیل و راهنما
ز بس که معجزه از حضرتش نموده ظهور
به آن دهند شهادت چو دوستان، اعدا
چنان به حجت قاطع نمود حق ظاهر
که جای شبهه نماند از برای خصم بجا
کسی که بست به او دل، بود دلش روشن
کسی که رفت به راهش گرفته راه خدا
به صدق هر که به او رو کند بگیرد کام
ز جهل هر که از او دل کَنَد فُتد به بلا
عدو او بود اندر سفال در دو جهان
محب او به سعادت رسد به هر دو سرا
هم او وصی پیمبر بـود بدون سخن
هم اوست حامل علمش بدون چون و چرا
نه ملجأ است فقط از برای اهل زمین
که کسب فیض از او می کنند اهل سما
کسی که ضامن آهو شود چسان نشود
شفیع شیعه درمانده اش به روز جزا
(علی صافی) از او دارد انتظار صله
که دردمندم و خواهم از او دوا و شفا[۱]
آستان رضا (علیه السلام)
در آستان قدس تو ای حضرت رضا
چون بنده ی ذلیل نشستم به التجا
در آستانه ای که ز نور تو روشن است
ملک شهود یک سره از ارض تا سما
در آستانه ای که ملک بال و پر گشود
تا زائرین به بال و پر او نهند پا
در آستانه ای که به سویش نموده رو
خلق خدا ضعیف و قوی، خواجه وگدا
در آستانه ای که چوکس رو کند به آن
دردش همه دوا شود و حاجتش روا
محروم از درت مکن این پر شکسته را
دست مرا بگیر که افتاده ام ز پا
دانی دلم به نور ولای تو روشن است
عمری منم گدای درِ خانه ی شما
دست از گدایی سرکویت نمی کشم
دانم که نا امید نرفت از درت گدا
من با هزار امید به درگاهت آمدم
حاشا که نا امید روم من از این سرا
بر من ببین و کوچکی و نارسایی ام
بر خود ببین و توسعه رحمت و عطا
جسمم نحیف گشته و چشمم شده ضعیف
پیری فرا رسیده و سخت است ابتلاء
با این همه به سوی تو آورده ام پناه
تا با عنایت تو شود درد من دوا
لطفت اگر که یار شود می توان کنی
این مخلص حقیقی خود را ز غم رها
عالم ز بحر فیض شما بهره می برند
هستند چون طفیل شما جمله ما سوى
من هم چو ذره، ریزه خور سفره تو ام
بخشی به من ز خوان عطایت عطا نما
گرچه (علی) ز شهر تو رو سوی قم نمود
اما نه دور از تو شد و نی ز تو جدا
هر جا که پا گذارم و هر جا که رو کنم
دل بسته ی شما بود ای آل مصطفى[۲]
نهال برومند
هزار شکر که شد قسمتم ز لطف خدا
زیارت شه دین حضرت امام رضا
امام هشتم ما که به پای بوسی او
روان شود به زمین آفتاب و ماه سما
امام هشتم ما کانبیاء به درگه او
نهاده روی ز آدم گرفته تا عیسی
امام هشتم ما آن که جبرئیل امین
ز حلقه داری بابش شده است راه گشا
چنان ز علم خدایی جهان منور کرد
که تا ابد سخن از علم اوست در همه جا
زبان به حجت قاطع چنان گشود که کرد
مخالفین همه را معترف به عجز و خطا
چو شد به هیبت پیغمبری به سوی نماز
که برد دل ز همه با جمال دل آرا
از آن جلالت و شوکت ز بیم، مامون شد
نداد رخصت آن که کند نماز ادا
ایا ولی خداوند قادر اکبر
ایا نهال برومند دوحه ی طه
تو دستگیر غریبان و بی نوایانی
تویی امید و تویی ملجا وتویى ماوى
تویی که روح توانی دهی به عظم رمیم
تویی که زنده کنی مرده را به اذن خدا
تو دردها همه را می توان کنی درمان
تو قادری که کنی درد خلق جمله دوا
نما تو یک نظری بر من ضعیف ذلیل
عنایتی بنما بر من فقیر گدا
به سوی درگه تو آمدم به صد امید
کرم نما وکرم کن عطا نمای عطا
(على) ولاى شما خاندان گرفته به دل
روا بود که شود مورد عطای شما[۳]
رشک جنت
هزار شکر نمایم من از خدای رضا
که داده است به من نعمت ولای رضا
امام ثامن ضامن که شد رضا نامش
از آن که بود رضای خدا، رضای رضا
همان که عظم جلالش خداش می داند
کجا من و تو و درک مقام و جای رضا
همان امام که باشد امید خیل ملک
که تا روند به زیر پر همای رضا
همان که عالم آل محمدش گفتند
چگونه عقل کند درک کبریای رضا
همان که امر نماید به عکس شیر و پس آن
شده است شیر و خورد خصم بی حیای رضا
ببر پناه به دولت سرای او در طوس
که رشک جنت و فردوس شد سرای رضا
به پادشاهی عالم نمی کند اقبال
کسی که گشت ز صدق و صفا گدای رضا
سرش به عرش رسد آن که همتش بوده
که سر ز شوق گذارد به خاک پای رضا
چه غم خورم که کسی آشنای من نشود
بس است فخر که گشتم من آشنای رضا
رها شدم ز هوی و هوس از آن ساعت
که رفت این دل شوریده در هوای رضا
(علی صافی) از این موهبت بود خرسند
که با صفا دل او گشته از صفای رضا
روشنی بخش
در مه ذیقعده طالع گشت از فیض خدا
آفتاب دیگری در خاندان مصطفی
خانه موسی بن جعفر گشت انور از کسی
کو وجودش روشنی بخش است بر ارض و سما
حجت هشتم به دنیا پا نهاد و مقدمش
کرد روشن دیده زهرا و چشم مرتضی
در زمین آمد به دنیا و ز علو منزلت
بر فراز آسمان منزلت بنهاد پا
عالم آل محمد دیده در عالم گشود
افتخار عالم و آدم، ولی حق، رضا
پیشوای دین سمى جد والایش على
آن که جاری حکم او شد بر قدر هم چون قضا
روز میلادش بگویم من به رسم تهنیت
دُرّ منظوم آورم در محفل اهل صفا
با علومش کرد خاضع دشمنان از هر فریق
رو ببین در گفته ها و بحث های پر صدا
ضامن آهو شد و آهو به بندش بازگشت
تا نگردد شرمسار آن که به او برد التجا
دید چون آن معجزش صیاد از مردانگی
کرد آهو را برای خاطر حضرت رها
آن بزرگی را ببین کو ضامن آهو شود
تا که حیوانی نماید از کرم حاجت روا
هم بزرگی کرد او هم طفل آهو خورد شیر
برد صیاد آخر آهو را به نزد طفل ها
رفت استهزا کند او را پلیدی، حضرتش
گفت با تمثال شیری خورد او را جا به جا
معجزات و خارق عادات او بُد بی شمار
معترف بر آن بود بیگانه همچون آشنا
چون که راضی بود بر آنچه خدا راضی به اوست
زین سبب نام شریف حضرتش باشد رضا
آرزو دارم که از لطفش به من منت نهد
چون (علی) از صدق دل بر درگهش باشد گدا
آیت حق
اگر که آسمان و زمین این چنین فرح افزا است
برای مولد سبط نبی امام رضا است
اگر چمن رخش آراست از گل زیبا
به شاخ هر چمنی بلبلی به شور و نوا است
اگر که دشت ببینی که سبز پوش شده
گمان بری به برش سبز جامه از دیبا است
اگر که باغ ببینی پر از شکوفه شده
کنار جوی اگر سرو با قدی رعنا است
اگر که برگ درختان پر است از شبنم
چو لولویی که به رخسار دلبری زیبا است
اگر که باد وزد طرف بوستان گه گاه
نشاط آور و جان پرور است و دل آراست
اگر که نم نم باران که می رسد به زمین
به دانه دانه آن آیت خدا پیداست
همه بود به هوای قدوم مولودی
که نزد حضرت باری مقام او والاست
امام هشتم و مصباح دین و نور مبین
ولیّ حضرت باری دلیل راه خداست
امامِ ثامنِ ضامن که کعبه ی در او
مطاف مردم روی زمین ز شاه و گدا است
هم او پناه خلایق بود در این دنیا
هم او به اذن خداوند شافع فردا است
نه آدمی به نیاز است گرد مرقد او
که قدسیان همه روی نیازشان اینجا است
نه جن و انس و ملک پیش او برند نیاز
که وحش و طیر هم از او به انتظار عطا است
ببین که ضامن آهو شده است آن حضرت
دهد جواب به هر کس که دردمند و گدا است
فغان و ناله آهو شنید و ضامن شد
به درد او چوشد آگه، که آشنا به صدا است
من و تو را خبر از حال غیر انسان نیست
ولی برای ولیّ خدا همه پیدا است
شینده ای که به تمثال شیر فرمان داد
که بلع کرد کسی را که فکرش استهزا است
هر آن که بی خبر است از مقام و مرتبتش
چه غم که شمس عیان است و کور نابینا است
چه معجزات فراوان که گشته ظاهر از او
که از حدود حساب و بیان ما بالا است
کسی که عالم آل محمدش گفتند
مرا نه قدرت مدحش بود نه شان ثنا است
هم او نمود ز علمش طریق حق روشن
که بهر کس نه مجالی دگر، نه چون و چرا است
هم او نمود تمام مخالفین مغلوب
عیان نمود که راهی که می روند خطا است
(علی صافی) از او می نماید استمداد
به انتظار عنایات او به هر دو سراست[۴]
گردآوری و تنظیم: حسین فاضلی
پی نوشت ها
[۱] . تاریخ: ۱۰ ذیعقده ۱۴۰۸
[۲] . تاریخ: صفر ۱۴۰۴
[۳] . تاریخ: ۸ ربیع الاول ۱۴۰۹
[۴] . تاریخ: ۱۱ ذیعقده
منبع: صافی گلپایگانی، علی؛ راز دل؛ قم؛ انتشارات ابتکار دانش؛ چاپ اول؛ ص۷۴۴-۷۵۵