- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
جنگ جمل نخستین جنگ در دوران دوره حکومت امام علی (علیه السلام) بود که چند ماه پس از خلافت امام (علیه السلام) توسط گروهی از مخالفان حضرت به رهبری عایشه همسر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و طلحه و زبیر علیه امام علی (علیه السلام) به راه افتاد.
عایشه و همراهانش جنگ جمل را به بهانه خونخواهی عثمان به راه انداختند. جنگ جمل در روز ۱۰ جمادی الاولی سال ۳۶ قمری و در اطراف بصره رخ داد و زمان آن از ظهر تا غروب آفتاب بود. عایشه در این نبرد بر شترِ نرِ سرخ مویی سوار بود و علت نامگذاری این جنگ به جمل (شتر نر) همین است.
در این نوشتار، به فرازهایی از سخنرانی امام علی (علیه السلام) در نکوهش مردم به خاطر کوتاهی در جنگ جمل اشاره می شود:
جنگ جمل و سستی اصحاب
اى مردم! من شما را براى جهاد با این قوم مى خواندم و شما حرکت نکردید، و سخنم را به شما گوشزد نمودم و شما پاسخى ندادید، و شما را نصیحت نمودم نپذیرفتید، شما مردمى هستید حاضر ولى چون اشخاص غایب و پنهانید که حکمت بر آنان مى خوانم و شما از آن روى مى گردانید، گویا شما خرانى هستید رمنده که از شیر ژیان گریزان است، و شما را به جنگ با ستمکاران برانگیزم و هنوز سخنم پایان نپذیرفته است که شما مانند جدا شدن جمعیت ایادى سبا متفرق مى شوید، به انجمن هاى خود بازگشته و حلقه وار گرد هم چهار زانو بنشینید، [و بی توجه به سخنان من] مثل ها بزنید و اشعار بخوانید، و اخبار را جستجو کنید، و بعد از تفرق و ختم جلسات نیز به جز نقل و سوال از اشعار ذکر و فکر و بحثى ندارید، و این جهلى است فاقد علم، و سرگرمى است عارى از پارسایى، و درنگى است بدون ترس، و پاک دل هاى خود از جهاد و جنگ با دشمنان دین و حقیقت فارغ نموده و با بهانه هاى واهى از اداى مسئولیت خود سرباز می زنید،
مقاومت لشکر معاویه در جنگ جمل
پس جاى بسى شگفتى است که دشمنان و مخالفین شما در موضوع باطل خودشان جمع گشته و متحد شده اند، و با نهایت اصرار و استقامت در راه تاریک و کج خود پیش مى روند، ولى متاسفانه شماها در راه مستقیم و جاده حق و روشن خود منحرف مى شوید!! اى اهل کوفه! شما همچون ام مجالد آن زنى هستید که حامله بوده و بچه اش سقط گشت و از طرف دیگر شوهرش نیز بمرد، البته او فاقد هر وارث نزدیکى بود به همین جهت پس از مرگ او اقارب دور او وارث او خواهند بود. این است پایان زندگى اجتماعى شما. قسم به خدایى که دانه را شکافته و جانداران را آفرید، در آینده شخصى به حکومت رسیده و بر شماها مسلط گردد که اعور (یک چشم) و ادبر (تیره بخت) است (ظاهرا مراد حجاج بن یوسف باشد)، او مظهر جهنم بوده و شماها در زمان حکومت او در نهایت زحمت و گرفتارى و عذاب و شدت زندگى می کنید و قهر و شدت و عذاب او همه شماها را فرا گرفته و هیچ کسى را فرو گذار نخواهد بود.
این بلایى است که خداوند متعال در باره این امت مقدر فرموده است، اینان نیکان شما را مى کشند و فرومایگانتان را به بندگى گیرند، گنج ها و اندوخته هاى شما را از میان خلوت سراهاى شما بدر آرند، به خاطر آنچه در اصلاح خودتان کوتاهى کرده، و حقوق و امور خود را ضایع و در اجراى احکام دین مقدّس کوتاهى و مسامحه مى نمایید.
خطاب به مردم کوفه در جنگ جمل
اى مردم کوفه! من شما را از آینده خبر می دهم، تا از آن برحذر بوده و از لغزش و سستى خود دست برداشته و هم دیگران را که گوش هوش و عبرت دارند پند داده و به سوى حقیقت و صلاح و دقت بخوانید. و گویا می بینم که شما نسبت کذب و دروغ به من می دهید همان طور که قبیله قریش به پیامبر و آقایش حبیب خدا؛ محمد بن عبد اللَّه (صلى اللَّه علیه و آله و سلم) داد، پس واى بر شما باد! بر که دروغ می گویم؟ آیا بر خدا؟! در حالى که من اول کسى هستم که او را پرستش کرده و به یگانگى او را شناختم، یا بر پیامبر دروغ می بندم؟ در حالى که من همان بار نخست دعوت او را پذیرفته و سخنانش را تصدیق نموده و تا آخرین مرحله در ایمان و همراهى و یارى آن حضرت استقامت نمودم. نه به خدا سوگند چنین نیست، که در این گونه سخنان بوى تزویر و خدعه به مشام می رسد، و شما از هر حیله و خدعه اى بی نیازید.
و قسم به خدایى که دانه را شکافته و انسان را آفرید در آینده به صدق آن اخبار خواهید رسید، و این زمانى است که نادانى و جهلتان شما را بدان جا کشانده، و دیگر علمتان سودى نبخشد، رویتان سیاه اى نامردان مردنما! اى کسانى که عقلتان چون عقل کودکان و زن هاى تازه به حجله رفته اید! آرى به خدا اى کسانى که به ظاهر حاضر و ناظر ولى در معنى غائب و غافلید، اى کسانى که در ظاهر برابر و متحد و در باطن رای هاى مختلف و عقیده هاى پراکنده دارید؛
به خدا که منصور و غالب نگشت آن کسى که شماها را براى یارى و کمک خود طلبید، و آسایش و راحتى ندید قلب آن شخصى که در راه شما سختى و عذاب کشید، و روشن نشد دیدگان آن که شماها را در سایه حمایت و نفوذ خود مسکن و مأوى داد، گفتار و حرفتان سنگ هاى سخت را نرم می کند، و عمل و کردارتان در سستى و وهن دشمنانتان را در باره شما به طمع می اندازد.
اى واى بر شما! از کدام خانه پس از خانه خود دفاع می کنید؟ و همراه کدام پیشوا پس از من به جنگ می روید؟ به خدا فریب خورده کسى است که فریب شماها را خورده، و آن که به یارى شما پیروز شود به تیرى شکسته و از کار افتاده دست یافته! امروز کار به جایى رسیده که دیگر توقع یاری از شما نداشته، و به گفتارتان اعتماد ندارم. خدا میان من و شما جدایى اندازد، و بهتر از شما را براى من آورد، و بدتر از من نصیبتان نماید!
پیشواى شما مطیع پروردگار است و شما معصیت او را می کنید، و سرکرده اهل شام معصیت پروردگار عالمیان را مى کند و ایشان از او فرمان می برند، به خداوند سوگند که دوست داشتم معاویه با من شما را جابجا می کرد؛ همچون صرافى دینار به درهم، ده تن از شما می گرفت و یک تن از آن مردم را به من می داد، به خداوند سوگند که دوست داشتم اصلا شما را نمى شناختم و شما نیز مرا نمى شناختید، زیرا کار این شناسایى به ندامت کشید!
شمایى که سینه ام را از تاثر و غیظ به تباهى کشیده و کار مرا با ترک همراهى و مخالفت هاى خود مختل نمودید، و آن را به جایى رساندید که جمعى از قریش در باره ام گفتند: على بن ابى طالب با این که دلیر و شجاع است ولى به علوم جنگى آشنایى ندارد! خداوند خود جزایشان را بدهد، مگر نه این که سابقه هیچ یک از آنان در جنگ ها و غزوات طولانی تر از من نیست؟ و این زمانى بود که هنوز به بیست سالگى نرسیده آماده کارزار و نبرد شدم و اکنون که زیاده از شصت سال از عمرم می گذرد، چیزى که هست کار کسى که فرمانش نمی برند سرانجام ندارد!
به خدا که آرزو داشتم پروردگارم مرا از میان شما به رضوان خود ببرد، و پیوسته منتظرم که مرگ مرا دریابد، نمی دانم چرا نمى رسد آن روز که شقی ترین این امت محاسن مرا با خون سرم رنگین کند- و دست خود به سر و ریش خود کشید-؟ زیرا این قرارى است که پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله و سلم) با من گذارده است، و بی شک نتیجه دروغ و افترا حرمان و ناامیدى، و سرانجام تقوا و تصدیق به نیکوکارى نجات است!
اى اهل کوفه! من شما را شبانه روز و پنهان و آشکار به جهاد دشمنتان خواندم، و پیوسته به شما گفتم: در جنگ با اینان پیشقدم باشید، زیرا هر گروهى که در داخل خانه هاى خود با دشمنان جنگید به ذلت و خوارى افتاد، ولى شما کار را به دوش دیگرى انداختید و همدیگر را تنها گذاشتید و گفتار من بر شما گران آمد، و آن را پشت سر انداختید تا این که از هر سوى مورد غارت واقع شده و کارهاى زشت در بین شما شایع شد، و این امر پیوسته شما را به ابتلاء و عقوبت سخت تر خواهد کشانید، همچون عقوبتى که گریبان گذشتگانتان را گرفت، چنان که خداوند از کردار ستمگران سرکش و یاغى با مستضعفین ناامید آگاهى دهد در این آیه که: یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ[۱]، قسم به خدایى که دانه را شکافت و انسان را آفرید وقت عملى شدن وعده شما رسید.
اى مردم کوفه! من شما را به مواعظ قرآن ملامت و سرزنش کردم ولى از شما سودى نبردم، و با شلاق خود شما را تادیب نمودم ولى هیچ توجهى در شما پیدا نشد، با تازیانه اجراى حدود شما را عقوبت نمودم و شما حساب نبردید، و در آخر فهمیدم آنچه شما را اصلاح می کند تنها شمشیر است، و من در راه اصلاح شما خود را به فساد نخواهم انداخت، ولى به زودى فرمانروایى سختگیر بر شما مسلط گردد که نه به بزرگتان احترام گذارد و نه به کوچکتان رحم نماید، و نه دانشمندتان را گرامى بدارد و نه غنائم را به مساوات میانتان تقسیم کند؛
حکومتى که شما را بزند و خوار و ذلیل کند، در جنگ ها مجروحین شما را بکشد و راه ها را بر شما مسدود نموده و شما را از ملاقات خود محروم و محجوب کرده و کار اختلاف طبقاتى بدان جا کشد که حقوق مردم ناتوان در زیر ستم افراد قوى و توانا پایمال گردد. البته خداوند متعال، ستمکاران را از رحمت خود دور ساخته، و کم پیش می آید چیزى که رفته است دوباره بازگردد، و من گمان دارم که شما در ایام فترت باشید[۲] و من وظیفه اى جز راهنمایى و اندرز ندارم.
اى مردم کوفه! من به سه و دو چیز شما گرفتار شده ام: کرانى داراى گوش، و لال هایى داراى زبان، و کورانی چشمدار، نه برادرى شما در حضور صدق و صفا دارد، نه هنگام گرفتارى می توان به شما اعتماد کرد.
پروردگارا! من از ایشان به تنگ آمده و ملول شده ام، و اینان نیز از من خسته شده اند! پروردگارا! هیچ امیرى را از این جمعیت خشنود مساز، و این مردم را نیز از هیچ امیرى ممنون و راضى قرار مده، و دل هاى آنان را همچون نمک در رطوبت آب کن، و به خدا قسم که اگر چاره اى در قطع رابطه و سخن با شما می یافتم حتما از شما دورى می کردم، آن قدر در ملامت و سرزنش شما اصرار نمودم که از زندگى خود سیر شدم، زیرا پاسخ همه این ها را با ریشخند به من می دهید، زیرا می خواهید از حق گریخته و به باطل روى آرید، باطلى که خدا با قوت طرفدارانش هرگز دین را عزت نبخشد، و من نیک می دانم که شما براى من فقط مایه ضررید، هر وقت شما را به جنگ دشمنتان خواندم حرکتى نکرده و خواستار تاخیر در آن شدید همچون بدهکارى که بدهى خود را به تأخیر اندازد.
اگر در تابستان شما را به جنگ خوانم شدت گرما را بهانه می کنید و اگر در زمستان باشد به خاطر سرما عقب می نشینید، و همه این ها بهانه فرار از جنگ است، و اگر شما از گرما و سرما عاجز باشید در این صورت در برابر حرارت شمشیر عاجزتر و عاجزتر خواهید بود، [اى واى که از این مصیبت باید گریست] فإنّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ؛
اى مردم کوفه! خبر بدى به من رسیده، که فردى از قبیله غامد با چهار هزار نفر به مردم شهر انبار شبیخون زده و اموالشان را به غارت برده و نماینده من ابن حسان و گروهى از مردم صالح را به قتل رسانده- خدا این کشتگان را در بهشت برین جاى دهد!- و رفتار او با اهل انبار شبیه به رفتار غارتگران روم و خزر است، و گویا آن مرد خون و مال مردم شهر را مباح ساخته است!
و به من خبر رسیده که گروهى از آن جماعت شامى، حرمت یک زن مسلمان و یک زن ذمى را شکسته و به حریمش تعدى کرده و روسرى و گوشواره و زیور و زینت و خلخال و لباس از سر و گوش و دست و پاى آنان گرفته اند، و آن زن مسلمان در برابر این تجاوز چاره اى جز گفتن استرجاع (آرزوى مرگ) و به یارى طلبیدن مسلمین نداشته است، ولى متاسفانه کسى به فریادش نرسیده و او را یارى نکرده است، و اگر فرد مومنى از این اوضاع بمیرد نزد من سرزنش نشود بلکه نیکوکار و محسن خواهد بود.
اتفاق دشمنان در جنگ جمل
چقدر جاى شگفتى دارد که دشمن در باطل خود اتفاق دارد و شما در حق خود متفرق و پراکنده اید! همانا شما خود را نشانه و هدف تیرهاى دشمن ساخته اید و به سوى آنان هیچ تیرى نمی اندازید، دشمنان شما پیوسته در صدد جنگ و حمله و تجاوزند ولى شما ساکت و آرام نشسته اید، و آشکارا معصیت خدا مى شود و شما به آن رضا داده اید، دست هایتان در زیان و فقر فرو رود! اى مردمى که همچون شتران بی صاحب از هر طرف که جمع شوید از طرفى دیگر پراکنده و متفرق خواهید شد.[۳]
پی نوشت ها
[۱]. بقره ۴۹
[۲]. زمان فترت فاصله میان دو حجت را گویند که مردم در اثر رفتن حجّت پیشین به مرور دست از دین و آئین بکشند و به فساد و پیروى نفس دچار گردند.
[۳]. الاحتجاج، ترجمه جعفرى، ج۱، ص: ۳۸۷