ابوجعفر منصور دوانیقی دومین خلیفه عباسی -قسمت اول

۱۴۰۰-۱۱-۱۱

367 بازدید

ابوجعفر عبدالله منصور مشهور به منصور دَوانیقی (حکومت:۱۳۶-۱۵۸ق)، دومین خلیفه عباسی و از نوادگان عباس بن عبدالمطلب. او را نخستین کسی دانسته اند که در زمان خلافتش، بین عباسیان و علویان فتنه انداخت. به دستور او بسیاری از سادات حسنی زندانی شدند. او هم عصر امام صادق (علیه السلام) بود و بنابر نقل ابن شهر آشوب، ایشان را به شهادت رساند. در دوره خلافت او قیام های متعددی از جمله قیام نفس زکیه و قیام قتیل باخمرا رخ داد. ساخت شهر بغداد به دستور او انجام گرفت.

زندگی‎نامه

نسب و تولد

عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب در سال ۹۵ق. در حمیمه متولد شد.[۱] مادرش کنیزی از نژاد بربر بود و سلامه نام داشت. کنیه اش ابوجعفر و لقبش منصور بود.[۲]

ولیعهدی

در جریان جنبش عباسیان برای به دست گرفتن خلافت، ابراهیم امام، سفاح را با وجود آنکه از منصور کوچکتر بود جانشین خود و نامزد تصدی خلافت قرار داد؛ زیرا مادر منصور کنیز بود.[۳] بدین سبب منصور به ولیعهدی برگزیده شد. منصور در زمان خلافت برادرش سفاح، استاندار جزیره (شمال عراق)، ارمنستان و آذربایجان بود.[۴]

خلافت

وقتی سفاح درگذشت، منصور در سفر حج بود. او هنگامی که خبر درگذشت برادرش را شنید خود را به عراق رساند و چون از مدتی پیش به ولیعهدی معین شده بود زمام امور را به دست گرفت و از مردم برای خود بیعت گرفت.[۵]

ویژگی ها

جاه طلبی

منصور خود را پادشاه می دانست. از او نقل شده است که می گفت: خلفا، چهار نفرند: ابوبکر و عمر و عثمان و علی؛ و پادشاهان، چهار نفرند: معاویه، عبدالملک بن مروان، هشام بن عبدالملک و من.[۶]

از او نقل شده است که می گفت: «ای مردم! من سلطان خدا بر روی زمین و نگهبان او بر اموالش هستم. تقسیم می کنم آن را به اراده او و عطا می کنم به اجازه او. خداوند مرا قفلی بر آن نهاده که اگر بخواهد، آن را باز می کند و به شما عطا می نماید و روزی شما را تقسیم می کند و اگر بخواهد آن را قفل کند، مرا بر آن چون قفلی قرار می دهد.»[۷]

بخل

منصور فردی بخیل و تنگ نظر بود و از کارگران و صنعتگران بر سر مبالغ ناچیز حسابرسی می کرد و از این رو به دوانیقی مشهور شد.[۸] (دانق یا دانگ یک ششمِ یک درهم است) نقل شده است وقتی عبدالملک بن مروان خلیفه اموی مسجدالاقصی را بنا کرد، درهای آن را با ورقه های طلا و نقره پوشاند، اما منصور دوانیقی برای تعمیر مسجد، طلا و نقره ها را از درها جدا کرد و تبدیل به سکه کرد.[۹]

اوضاع سیاسی اجتماعی

اوضاع سیاسی- اجتماعی حاکم بر این دوره، متأثر از تصادم و تبادل فرهنگ عربی و فرهنگ های ملل فتح شده نظیر ایران و روم بود. فرهنگ و عنصر ایرانی در این دوره، فرهنگ غالب بود و ساختارهای سیاسی، شکل ایرانی به خود گرفت. منصور که توانسته بود شورش های متعددی را سرکوب کند، به استحکام و تمرکز قدرت خود پرداخت و همانند یکی از پادشاهان ساسانی، حاکمیت مطلق داشت و والیان، وزیران، قضات، فرماندهان و… همه در زیر سلطه و اراده او بودند.[۱۰]

اوضاع اجتماعی دوره منصور شکل متفاوتی داشت. عنصر ایرانی در نتیجه نگاه حقارت آمیز عرب به موالی، نهضت شعوبیه را به وجود آورد. سنت های اجتماعی ملی در این دوره، دوباره در دو سطح حاکمیت عباسی و توده مردم رونق گرفت و جشن های نوروز، مهرگان و سده، به همراه شعر شاعران و موسیقی نوازندگان، خاطرات دوره ساسانی را تداعی می کرد.

نظام دیوانی ساسانی به دوره عباسی انتقال یافت و دیوان رسائل، این بار در قالب ادبیات عربی با به دوش کشیدن مضامین ادبیات پهلوی و آمیختن آن با مضامین اسلامی جان تازه ای گرفت؛ به گونه ای که آگاهی از اندرزنامه ها، آیین نامه ها و متون پهلوی در کنار آموزه های اسلامی، اشتیاق خلفا را برانگیخت؛ امری که منصور بدان بسیار اهتمام می ورزید.[۱۱]

اقدامات

برخورد با فقها و بزرگان اهل سنت

هم‎زمان با قیام نفس زکیه در مدینه، مالک بن انس اعلام کرد که بیعت ساکنین مدینه با عباسیان که با زور و اکراه صورت گرفته بود، باطل است. ابوحنیفه، سفیان سوری، اعمش و دیگر فقهای کوفه و اهل حدیث نیز پشتیبانی خود را از این قیام اعلام کردند. منصور پس از فتح مجدد مدینه و سرکوبی قیام ابراهیم، دستور داد تا مالک بن انس را تازیانه زنند و ابوحنیفه را تا آخر عمر در زندان نگه داشت.[۱۲]

البته منصور بعدها برای مقابله با نفوذ امام صادق (علیه السلام) در صدد جذب مالک برآمد. گفته شده که منصور، ابوحنیفه را به جهت فتوایش بر قیام علیه حکومت او، مسموم کرد.[۱۳]

تلاش برای کمرنگ کردن جایگاه علمی امام صادق (علیه السلام)

با توجه به جایگاه ممتاز امام صادق (علیه السلام) و نفوذ علمی ایشان، منصور دوانقی به تکریم و احترام دیگران پرداخت تا از این راه امام را تحقیر کند. در همین راستا سخنگوی بنی عباس در شهر مدینه اعلام کرد: جز مالک بن انس و ابن ابی ذئب کسی حق ندارد در مسائل اسلامی فتوا دهد.[۱۴]

حکومت وقت با تمام امکانات خود به طرفداری از مالک و ترویج و تبلیغ وی پرداخت تا از این رهگذر، مردم را از مکتب امام صادق (علیه السلام) دور کند. روزی منصور به مالک گفت: «اگر زنده بمانم، فتاوای تو را مثل قرآن نوشته، به تمام شهرها خواهم فرستاد و مردم را وادار خواهم کرد به آنها عمل کنند».[۱۵]

زندانی کردن سادات حسنی

منصور را نخستین کسی دانسته اند که در زمان خلافتش، بین عباسیان و علویان فتنه انداخت، در حالی که قبل از آن، میانشان وحدت و دوستی برقرار بود.[۱۶] منصور همه فرزندان امام حسن (علیه السلام) -غیر از نفس زکیه و ابراهیم (فرزندان عبدالله محض) که پنهان شده بودند- را دستگیر کرد، به زنجیر بست، و با خواری به حیره آورد و به زندان انداخت و آن قدر بر آنان سخت گرفت که شب را از روز باز نمی شناختند.[۱۷]

قتل ابومسلم

ابو مسلم خراسانی از رقیبان منصور به شمار می آمد و از زمان سفاح بین آن دو کدورت ایجاد شده و از طرفی قدرت فراوان ابومسلم مایه نگرانی دستگاه خلافت شده بود. از این رو منصور در سال ۱۳۷ق ابومسلم را به قتل رساند.[۱۸]

قتل ابومسلم برای منصور بسیار گران تمام شد چرا که ابومسلم رهبر سیاسی نظامی و حتی پیشوای دینی خراسانیان محسوب می شد. در زمان منصور و پس از او، قیام های بسیاری در خونخواهی او صورت گرفت که پیامدها و مشکلات بسیاری برای عباسیان به وجود آورد.[۱۹]

ساخت بغداد

ساختن شهر بغداد از مهمترین کارهای منصور بود. عباسیان از زمان به حکومت رسیدن خود به مدت سیزده سال، بدون پایتخت بودند تا اینکه بغداد را بنا نهادند. منصور در ساختن این شهر انگیزه های سیاسی، نظامی، انتقادی و آب و هوایی داشت.[۲۰] وی ساختن پایتخت را در سال ۱۴۵ق آغاز کرد و هزاران کارگر، صنعتگر، نجار و آهنگر از شهرهای مختلف را استخدام کرد. کار ساختن بغداد چهار سال طول کشید و در ۱۴۹ق پایان یافت.[۲۱]

پی نوشت ها

  1. سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۲ق،‌‌ ص۲۷۷.
  2. سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۲ق،‌‌ ص۲۷۷؛ زرکلی، الاعلام، ۱۹۹۲م، ج۴، ص۱۱۷.
  3. ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۸ق، ج‌۵، ص۳۸۲.
  4. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، نشر اساطیر، ج‌۲، ص۳۵۸.
  5. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، نشر اساطیر، ج‌۲، ص۳۵۸.
  6. ابن کثیر، البدایه و النهایه، دار الفکر، ج‌۱۰، ص۱۲۲.
  7. ابن کثیر، البدایه و النهایه، دار الفکر، ج‌۱۰، ص۱۲۲.
  8. دیار بکری، تاریخ الخمیس، دار صادر، ج‌۲، ص۳۲۴.
  9. حمیدی، تاریخ اورشلیم، ۱۳۸۱ش، ص۱۸۳.
  10. ضیف، تاریخ الادب العربی (العصرالعباسی الاول)، ۱۹۹۰م، ص۲۱.
  11. امانی چاکلی، «مقایسه جنبه‌های مختلف اندرزنامه اردشیر ساسانی و وصیت نامه منصور عباسی»، ص۱۲۰.
  12. جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ۱۳۸۰ش، ص۳۲۶.
  13. نگاه کنید به: سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۲ق،‌‌ ص۲۷۸.
  14. ابن خلکان، وفیات الاعیان، منشورات الرضی، ج‌۴، ص۱۳۵.
  15. ذهبی، تذکره الحفاظ، داراحیاء التراث العربی، ج۱، ص۲۱۲.
  16. سیوطی، تاریخ الخلفا، ۱۴۰۸ق، ص۳۱۷.
  17. الله‌اکبری، «رابطه علویان و عباسیان»، ص۲۲-۲۳.
  18. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، نشر اساطیر، ج۲، ص۳۶۷-۳۶۸.
  19. طقوش، دولت عباسیان، ۱۳۸۳ش، ص۴۶.
  20. طقوش، دولت عباسیان، ۱۳۸۳ش، ص۵۷.
  21. طقوش، دولت عباسیان، ۱۳۸۳ش، ص۶۲.

ادامه در قسمت دوم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *