- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
عبدالله بن محمد بن علی بن عباس معروف به ابوالعباس نخستین خلیفه عباسی بود. وی در سال ۱۰۵ ق در حمیمه واقع در شراه شام متولد شد و در همان سرزمین رشد کرد.[۱] وی و برادرش منصور که از او بزرگتر بود دارای تشابه اسمی بودند و هر دو عبدالله بن محمد نام داشتند به همین جهت مورخان ابوالعباس سفاح را عبدالله اصغر و برادرش ابوجعفر منصور را عبدالله اکبر می نامیدند.[۲]
وجه تسمیه سفاح
سفاح دارای معانی متعددی از جمله خونریز و بخشنده است. گروهی وجه تسمیه سفاح به بخشنده را از این جهت می دانند که به کوفیان پشتیبان انقلاب، وعده افزایش مقرری داد.
گروهی معتقدند وجه تسمیه سفاح به خونریز از آن روست که وی در خطبه اش خود را مردی نامید که خونریز است و همه چیز را حلال می شمارد و مردی انقلابی است که هر چیزی را نابود می کند.[۳]
خلافت سفاح
ابوالعباس به شیوه خلفا، پس از انتخاب شدن، خطبه ای در مسجد کوفه ایراد کرد و در آن هدفش را از برپایی انقلاب عباسی شرح داد و به امویان بعنوان غاصبان خلافت ناسزا گفت و اعلام کرد که می خواهد انتقام خونهایی را که امویان از هاشمیان ریخته اند بگیرد.
وی در راستای همین سیاست سپاهی به سرداری عموی خود عبدالله بن علی، به جنگ با مروان آخرین خلیفه اموی گسیل کرد. عموی سفاح مروان را در کنار رود زاب در جنگی که به همین نام مشهور شد شکست داد و او را تا جزیره و شام و از آنجا تا فلسطین تعقیب کرد، با این شکست پایه های سست حکومت امویان از هم گسیخت.
کشتار امویان
به دستور سفاح کشتار و تعقیب امویان پس از پیروزی در زاب هم ادامه یافت و هنگامی که سفاح سر مروان را دید گفت: خدا را سپاس میگویم که انتقام مرا در قوم تو باقی نگذاشت سفاح همچنین داود بن علی را به ولایت کوفه و حجاز گماشت و گویی ماموریت اصلی او تعقیب و کشتار امویان بود.
داوود نماینده سفاح در کوفه پس از برگزاری موسم حج گروهی از امویان را در مکه به قتل رساند و گروه دیگری را به زندان سپرد تا مردند و عده ای را بر زنجیر کشید و به طائف فرستاد تا در آنجا کشته شوند و آنگاه به مدینه رفت و در آنجا نیز به کشتار امویان پرداخت.[۴]
گویند روزی گروهی از امویان در حضور سفاح بودند که شاعری وارد شد و برای تهییج وی شعری خواند و دشمنی قدیم و خونهاییی را که امویان از بزرگان هاشمی ریخته بودند یاد کرد، سفاح با شنیدن اشعار به هیجان آمد و دستور داد امویان حاضر را از دم تیغ گذراندند.[۵]
عبدالله بن علی به فرمان سفاح قبور بنی امیه از جمله قبر یزید بن معاویه و هشام بن عبدالملک را شکافت و استخوان های پوسیده هشام را شلاق زد تا بدین وسیله انتقام شلاقهایی را که او بر پدرش زده بود باز ستاند.[۶]
محل سکونت
سفاح ابتدا در کوفه ساکن بود و از آنجا به هاشمیه کوفه رفت و پس از مدت کوتاهی به شهر انبار در شمال کوفه واقع در کناره های فرات رفت و در کنار آن برای خودش شهری ساخت که به هاشمیه انبار معروف شد و تا زمان مرگش در آنجا اقامت داشت.
استحکام حکومت
ابوالعباس سفاح هنگامی که خلیفه شد به جز آنچه سپاهش در اختیار داشت چیزی نداشت. وی در راستای استحکام حکومت بنی عباس از برادران، عموها و برادرزادگان خود یاری خواست و آنان را در حکومت خود مشارکت داد تا از یکسو فرماندهان و داعیان، بدون ایشان کار را به انحصار خود در نیاورند و از سوی دیگر قدرت به صورت تدریجی به افراد خاندان عباسی منتقل شود.
در عین حال هنگامی که سفاح مناصب را به نزدیکان خود واگذار کرد متوجه شد که برخی از فرماندهانش رنجیده خاطرند لذا به آنان نیز اطمینان داد که مشارکت خاندانش فقط جنبه تشریفاتی دارد چنانکه به یکی از فرماندهان سپاهش هنگامی که برادرش منصور را به همراه او فرستاد، نوشت: سپاه، سپاه توست و فرماندهان تواند اما دوست داشتم که برادرم حاضر باشد و کار را به عهده بگیرد.[۷]
ابوالعباس برای تثبیت حکومت خود زمان بسیاری صرف کرد و با رهبران عربی که امویان را یاری کردند جنگید. پس با فرماندهانی چون ابوسلمه خلال که او را برای رسیدن به حکومت یاری کردند ولی بعدها اقدامات جدایی طلبانه آنان آشکار شد مقابله کرد.
ابوسلمه ملقب به وزیر آل محمد به انتقال خلافت از بنی عباس به آل علی متهم بود. سفاح تصمیم داشت پس از رسیدن به خلافت به او حمله برد اما فضای حکومت نوپا اجازه چنین کاری را نمی داد از این رو او را در مقامش ابقا کرد. بعدها با طرح نقشهای و با جلب رضایت ابومسلم، ابوسلمه خلال را به قتل رسانید.
خلافت صفاح تقریباً یکسره به سرکوبی بی رحمانه مخالفان دولت عباسی و هواخواهان بنی امیه سپری شد. در نتیجه این خونریزیها نه تنها بنی امیه نابود شدند بلکه آل علی و شیعیان و حتی یاران و دعوتگران خویش را که خلافت و دولتشان مرهون زحمات آنان بود از میدان به درکردند. چنانکه سفاح علاوه بر قتل ابوسلمه خلال با طرح نقشهای افرادی را به وعده حکومت خراسان بر ضد ابومسلم بشورانید.
اما ابومسلم از این نیرنگ آگاهی یافت و به نشانه آگاهی از توطئه مرموز دستگاه خلافت سر یکی از عاملان توطئه را برای سفاح فرستاد و خلیفه نیز از بیم شورش خراسانیان و ابومسلم جز سکوت چیز دیگری را مصلحت ندانست.[۸]
پایتخت سفاح
پایتخت سفاح شهر هاشمیه در کنار انبار، واقع در غرب فرات بود. انبار به دست شاپور پسر هرمز و ظاهراً به منظور ایجاد مرکزی برای ذخایر و مهمات جنگی دولت ایران بنا شده بود سفاح بنای آن شهر را تجدید بنا کرد. قصرهایی در آن بر پا کرد و سرانجام در ذی حجه ۱۳۶ ق در همان جا به علت بیماری آبله درگذشت[۹] و در قصر خود به خاک سپرده شد.
سرانجام سفاح
سفاح پیش از مرگ در نامهای خلافت را بعد از خود به برادرش منصور و پس از او به عیسی بن موسی بن محمود واگذار کرد. هنگامی که سفاح در گذشت منصور در حجاز امیر الحاج بود، به همین جهت برادرزادهاش عیسی بن موسی بن محمد ولیعهد دوم برای منصور از مردم بیعت گرفت و خلافت در خاندان بنی عباس پس از مرگ سفاح به منصور منتقل شد.
پی نوشت ها
۱.یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۴۹.
۲.طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص۳۱.
۳.طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص۳۱.
۴.خضری، احمرضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه، ص۱۶.
۵.یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۵۲.
۶.یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۵۶- ۳۵۷.
۷.طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص۳۳.
۸.خضری، احمرضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه، ص۲۰.
۹. یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۵۸.
منبع: سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «سفاح عباسی»، تاریخ بازیابی۹۵/۱۰/۲۹.