- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 11 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
مسئله حسن و قبح، در یونان قبل از اسلام مطرح بوده، و در میان متکلمان اسلامی رشد یافته است. در این میان، اصولی معروف، ملامحمدکاظم آخوند خراسانی نظریه سازگاری و ناسازگاری با قوه عاقله را درباره حسن و قبح عقلی ارائه کرده است. در این مقاله حسن و قبح عقلی از دیدگاه آخوند خراسانی مورد بررسی قرار گرفته است.
چکیده:
در این دیدگاه در بخش معناشناسی، اختلاف در سعه و ضیق وجودی موجب آثار خیر و شر، و آن هم سبب سازگار و ناسازگاری با قوه عاقله می شود که مدح و ذم فاعل را را فراهم می آورد. رویکرد هستی شناسی در این معنا بسیار قوی است؛ زیرا جهت کمال و نقص وجودی افعال را در ادراک ملایمت و ناملایمت دخیل می داند. همچنین با مطلق گرایی در قضایای اخلاقی هماهنگی تام دارد. از جنبه معرفت شناسانه، بر مبنای واقع گرایی در قضایای اخلاقی، معرفت حسن و قبح توسط عقل امکان پذیر شمرده می شود؛ زیرا از راه سازگاری و ناسازگاری با قوه عاقله، عقلی بودن ارزش ها اثبات، و در پی آن حسن و قبح افعال درک، و ضرورتاً موجب مدح و ذم فاعل مختار می شود. این مسئله در برابر مشهوری دانستن قضایای اخلاقی است که برای حسن و قبح، واقعیتی جز شهرت و تطابق آرای عقلا قائل نیست.
مقدمه:
آخوند ملامحمد کاظم خراسانی، عالم محقق و فاضل مدقق، از بزرگان عالمان امامیه و جامع علوم عقلیه و نقلیه، در سال ۱۲۵۵ قمری در مشهد مقدس متولد شد. بعد از فراگیری علوم در مشهد، سبزوار و تهران به نجف اشرف مهاجرت کرد(۱) و از محضر شیخ مرتضی انصاری (م۱۲۸۱ق)، میرزا محمدحسن شیرازی (م۱۳۱۲ق) و سیدعلی شوشتری (م۱۲۸۳ق) بهره برد(۲) و به درجات عالی علمی رسید. وی بعد از درگذشت میرزای شیرازی، جانشین وی و بزرگترین مرجع تقلید عالم تشیع شد. برخی از آثار وی عبارت اند از: کفایه الاصول، دررالفوائد فی شرح الفوائد (حاشیه الرسائل)، فوائد الاصول (مشتمل بر ۱۳ بحث اصولی)، تعلیق هایی بر اسفار ملاصدرا و تعلیق هایی بر شرح منظومه سبزواری. وی در سال ۱۳۲۹ در نجف درگذشت.(۳)
مسئله حسن و قبح، قبل از متکلمان اسلامی در یونان باستان مطرح بوده است؛ زیرا استادان فلسفه یونان مانند ارسطو، فلسفه را به دو شاخه نظری و عملی تقسیم می کردند و در بخش اخلاق به جهت اتکا بر عقلانیت، به اصل تحسین و تقبیح ذاتی به منزله فلسفه اخلاق متوسل شده بودند.(۴) پس از ظهور دین اسلام و پیدایش علم کلام، این مسئله در میان دانشمندان به مثابه یک مسئله مهم کلامی مورد بحث قرار گرفت.(۵) متکلمان در رویارویی با این مسئله از همان آغاز به دو دسته تقسیم شدند: الف) شیعیان، معتزلیان و برخی از حنفیان که حسن و قبح را ذاتی می دانستند؛ ب) اشعریان که آن را الهی می دانستند. در مکاتب دیگر نیز می توان لذت گرایی، سودگرایی، جامعه گرایی، تکامل گرایی، شهودگرایی، احساس گرایی و نظریه امر الهی را تقلی متفاوت از خوب و بد برشمرد.(۶)
معناشناسی حسن و قبح
در بخش معناشناسی، مفاهیم خوب و بد و یا حسن و قبح را می توان به نظریه های غیرشناختی، شهودگرایانه و تعریف گرایانه تقسیم کرد و معانی مختلف حسن و قبح را بنابر تعریف گرا بودن آن، کمال و نقص، ملائمت و منافرت با طبع و… دانست. در برخی از این معانی، میان عدلیه و اشاعره اختلافی نیست و اختلاف در حسن و قبح به معنای استحقاق
مدح و ذم است و اینکه آیا حسن و قبح امری ذاتی افعال است یا آنکه امری الهی و موقوف به جعل شارع است.
مسئله دیگری که باید بدان توجه داشت، فرق بین ذاتی و عقلی بودن در حسن و قبح است. ذاتی بودن یعنی اینکه حسن و قبح در ذات افعال وجود دارد و افعال اختیاری انسان، در واقع و نفس الامر، مصلحت یا مفسده واقعی دارند. در برابر این معنا، نظریه الهی و اعتباری است.(۷) این مربوط به مرتبه ثبوت است. در درجه بعد، نوبت به عقلی بودن می رسد. عقلی بودن حسن و قبح بدین معناست که در عقل، این قدرت وجود دارد که بتواند حسن و قبح افعال را درک کند. در برابر این معنا، نظریه شرعی است. این معنا مربوط به مرتبه اثبات است. اگر کسی حسن و قبح را ذاتی ندانست، طبیعتاً نباید توقّع داشت به عقلی بودن آن معتقد باشد.
یکی از معانی ارائه شده درباره حسن و قبح، سازگاری و ناسازگاری با قوه عاقله است. این نظریه به صورتی نسبتاً مفصل، از سوی مرحوم آخوند خراسانی بیان شده است؛ اما قبل از وی، قطب الدین سبزواری، عالم قرن ششم هجری، این موضوع را در کتاب الخلاصه فی اعلام الکلام بیان کرده است.(۸)
آخوند خراسانی در فوائد الاصول بیان می کند که مراتب افعال در نزد عقل یکسان نیست و افعال مانند سایر اشیاء، دارای سعه و ضیق (گستردگی و تنگی) است. این اختلاف وجودی، منشأ اختلاف در آثار خیر و شر می شود؛ همان گونه که در ادراک از طریق قوای حسی نیز اختلاف وجود دارد، قوه عاقله که از قوای انسانی، و بلکه رئیس این قواست، ناگزیر از ادراک بعضی از امور ملائم و سازگار فرحمند، و از ادراک بعضی از امور ناسازگار مشمئز می شود و ملاک سازگاری و ناسازگاری نزد قوه عاقله، همان سعه و ضیق وجودی است که منشأ آثار خیر و شر می باشد و قوه عاقله به لحاظ تجردی که دارد، با هر آنچه حظ و بهره ی وجودی بیشتری دارد سازگاری و سنخیت، و با هر آنچه بهره ی وجودی کمتری دارد، منافرت و ناسازگاری دارد. معنای حسن و قبح عقلی، همین ملائمت و منافرت فعل با قوه عاقله است و همین سازگاری و ناسازگاری بالضروره موجب صحت مدح فاعل مختار بما هو فاعل یا ذم وی می شود.(۹) نظریه ایشان را می توان چنین نمودار ساخت:
اختلاف افعال در سعه وجودی – آثار خیر و شر – ملائمت و منافرت با قوه عاقله – صحت
مدح و ذم فاعل
آخوند وجود اختلاف و تفاوت در افعال را امری بدیهی و روشن برای عقل می داند که جای شک و شبهه ندارد: «و هذا ممّا لا یخفی علی اوائل العقول».(۱۰) شاهد این سعه و ضیق در اختلاف پیدا شده در آثار این افعال است.
همچنین ایشان اختلاف افعال را به تفاوت در اشیا تشبیه می کند و برای آن به تفاوت میان ضربی که باعث درد است و اعطا و بخششی که سبب سرور است تمثیل آورده، و بیان می کند که همان گونه که اشیاء در وجود مختلف اند، افعال نیز به همین گونه دارای تفاوت در هستی اند که در نتیجه آن، در قوای مدرکه انسانی اثر می گذارند. وی فهم این تفاوت ها را امری عقلانی می شمرد.(۱۱) مبنای فلسفی این عقیده را می توان اصالت وجود در اشیا دانست؛ زیرا همه موجودات در هستی مشترک اند و اختلافشان نیز در همین هستی است و اساساً چیزی جز هستی در عالم وجود ندارد. بر همین اساس، وجود افعال نیز دارای سعه و ضیق می شود. شاهد این مبنا را می توان در عبارت ایشان مشاهده کرد: «و ذلک لما عرفت من ان سبب الاتصاف هو الاختلاف فی السنخیه و البینونه فی الوجود بحسب سعته و کماله و ضیقه و نقصه…».(۱۲)
آخوند با تنظیری که می نماید، بیان می کند همچنان که قوای حسی از دریافت بعضی از امور ملتذّ و یا مشمئز می شوند، ناگزیر قوه عاقله که مانند آنها و بلکه رئیس شان است نیز به همین صورت دارای فرح و اشمئزاز است.
هر چه فعلی وسعت وجودی بیشتری داشته باشد، با عقلی که مجرد، و به دلیل تجردش سعه وجودی دارد هماهنگ تر و سازگارتر می باشد و هر چه وسعت کمتری داشته باشد، با عقل سازگارتر است. همین سازگاری و ناسازگاری با قوه عاقله، معنای حسن و قبح را تشکیل می دهد و صحت مدح و ذم فاعل مختار را در پی دارد.(۱۳)
نظر آخوند در بخش معناشناسی مفاهیم اخلاقی را می توان جزو نظریه های تعریف گرایانه ای دانست که جنبه روان شناختی دارد؛ زیرا ایشان حسن و قبح را قابل تعریف دانسته و ملاک آن را به درک قوه عاقله و سازگاری و ناسازگاری آن فعل با عقل می داند. همچنین ملائمت و منافرت فعل با قوه عاقله را بالضروره موجب صحت و مدح فاعل مختار بما هو فاعل یا ذم آن می شمارد و این ارتباط را امری غیرقابل انکار می داند.(۱۴)
بنابراین حسن و قبح که همان سازگاری و ناسازگاری با قوه عاقله است، مقتضی مدح و ذم می باشد؛ زیرا رابطه مستقیم وجود دارد و از کمال و نقص افعال منشأ می شود. همچنان که در عبارت ایشان آمده است ملائمت و منافرت، مقتضی صحت مدح و ذم فاعل است.(۱۵)
لازم به ذکر است ایشان در کتاب دررالفوائد فی شرح الفوائد بیان می دارد احکام واقعی تابع مصالح و مفاسدند، نه حسن و قبح فعلی،(۱۶) و در جای دیگر مصالح و مفاسد را مناط احکام می شمرد.(۱۷)
ظاهر این بیان ممکن است با ذاتی بودن حسن و قبح هماهنگی نداشته باشد؛ ولی در حل این مسئله می توان گفت خاستگاه احکام در مصلحت و مفسدت است و حسن و قبح تابع آن است. یعنی مصلحت و مفسدت حسن و قبح را تأمین می کند و ممکن است در فعل، جنبه های حسن و قبح هر دو باشند؛ ولی حکم بر اساس مصلحت و مفسدت واقعی است. همچنان که در حلقات سیدصدر آمده که گاهی در امر قبیح، مصلحت بیش از مفسدت است.(۱۸)
اینکه منظور آخوند از عقل چیست، به سادگی از میان عبارت های ایشان بر نمی آید. به نظر می رسد مقصودشان از عقل، همان قوه عاقله متعارف باشد که در عرض قوای ظاهری و باطنی و غرایز است. ایشان در فوائد الاصول این قوا را از هم جدا می کنند: «من الحواس الظاهره و القوی الباطنه ملائمه و منافره و کذا بحسب الطبائع و الغرائز».(۱۹) اگر منظور همان قوه عاقله متعارف در متون عقلی باشد، صرفاً متوجه ادراک کلیات است و عواطف، گرایش ها، التذاذها و اشمئزازها از حیطه ادراکی آن خارج است و مربوط به دیگر قواست؛ اما می توان درک سازگاری و ناسازگاری را مربوط به قوه عاقله دانست و ادراک اشمئزاز و التذاذ را به صورت مجازی به قوه عاقله نسبت داد و ممکن است مراد آخوند، همین وجه باشد. از همین جاست که از ناحیه مرحوم محمدحسین اصفهانی ایراد وارد شده است که شأن قوه عاقله، ادراک و تعقل است نه التذاذ و اشمئزاز.(۲۰)
آقای صادق لاریجانی در شبه دفاعی از آخوند گفته اند:
«اشکال محقق اصفهانی گرچه وارد است، ولی حق این است که نظریه محقق خراسانی به نحوی قابل اصلاح است که خالی از اشکال مذکور باشد. همان طور که از کلام متن پیداست، محور اشکال تعبیر “عقل” است و اینکه قوه عاقله شأنی جز ادراک ندارد؛ ولی با اندک تأمل روشن می شود که هیچ نیازی نیست که حسن و قبح و باید و نباید اخلاقی را به قوه عاقله به این معنا نسبت بدهیم».(۲۱)
ایشان مرتبه ای از نفس را برای انسان قائل می شوند که حسن ها و قبح ها و بایدها و نبایدها به آن مستند می باشند و از آن به «من علوی» تعبیر می کنند و اظهار می دارند که اطلاق عقل بر چنین مرتبه ای از نفس، شایع است.(۲۲)
همچنین در کتاب خوب چیست؟ بد کدام است؟ چند اشکال بر بیان آقای صادق لاریجانی وارد شده است که اشکال چهارم و پنجم آن چنین است:
«رابعاً، تعبیر من علوی نیاز به تفسیر و توضیح و ارائه ملاک دارد. من باید چگونه باشد که به آن علوی بگوییم؟. ملاک تمایز و تشخیص “من علوی” از “من سفلی” چیست؟ و خامساً، معرف باید از معرف اجلا باشد؛ در حالی که به نظر می رسد در این تفیسر چنین نیست. «خوب» و «بد» در عرف عام و حتی در عرف خاص معنایی روشن تر از «من علوی» و «من سفلی» دارند. این تعریف در حقیقت تعریف به امری مبهم و نامعین است».(۲۳)
اما آخوند حسن و قبح را به دلیل ارجاع آن به وجدان انسانی قابل قبول می داند و این مربوط به مرحله تکوین و وجود انسانی است. این حکم درونی، مسئله ای انکارناپذیر است و انسان خود به خود چنین است و آخوند آن را به منزله شهادت وجدان و به صورت امری بدیهی بیان کرده است.(۲۴)
اشکال دیگری که از طرف استاد جعفر سبحانی بر نظریه آخوند وارد شده است اینکه ملاک اختلاف آثار پدیده ها، وابسته به سعه و ضیق وجودی آنها باشد، مربوط به درجه طولی است؛ اما اگر اختلاف در عرض باشد چه می توان گفت؟(۲۵)
اشکال دیگر آن است که اگر تمام افعال انسان تحت این ملاک قرار گیرد، احکام خمسه یعنی واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح به دوتایی (واجب و حرام) و یا چهارتایی (همان پنج حکم به غیر از مباح) تبدیل می شود؛ مگر آنکه حسن معنای دیگری داشته باشد که تمام مباحات را دربر گیرد.(۲۶)
اما در مورد اشکال اول استاد سبحانی می توان گفت این مسئله که آثار وجودی بیشتر یا کمتر باشد، به امور طولیه منحصر نمی باشد و می توان آن را در امور عرضیه نیز وجدان کرد و اگر فرضاً معنایی از عقل بتواند با ملاکی درست، حسن و قبح را ارزیابی کند، این امر، لزوماً به امور طولیه منحصر نخواهد بود. در مورد اشکال دوم، اصولاً این منحصر به نظریه آخوند نیست؛ بلکه در معانی دیگر نیز همین مسئله جایگاه افعال مباح می تواند مطرح شود که البته پاسخ هم دارد؛ زیرا براساس نظریه آخوند که ملاک را سازگاری و ناسازگاری با عقل دانسته است، بسیاری از افعال، طبیعتاً از دایره سازگاری و ناسازگاری خارج اند و چون خارج اند، نه حسن اند و نه قبیح، و این خروج، نقضی بر ملاک ارائه شده محسوب نمی شود. در مورد سازگاری و ناسازگاری با قوه عاقله می توان چنین بیان داشت که اینها از باب ملکه و عدم ملکه محسوب می شوند؛ یعنی افعالی هستند که نه شأن ملایمت با عقل را دارند و نه ملایمت؛ بنابراین از این دو قسم خارج اند.
البته نکته ای که در نظریه آخوند می توان بیان کرد این است که ایشان ملاک را در نهایت به کمال وجودی و نقص وجودی افعال دانستند و فهم آن را بدیهی شمرده اند. حال آیا می توان به همین گفتار بسنده کرد و حسن و قبح افعال را با همین ملاک دریافت؟ در حالی که برخی از دانشمندان بر دریافت حسن و قبح، بر مبنای ارتباطی که افعال اختیاری در رسیدن انسان به کمال مطلوب دارند سخن گفته اند.(۲۷) اگر فعلی انسان را به کمال مطلوب نزدیک کند حسن، و اگر او را دور سازد قبیح است. پس ملاک آخوند باید بیشتر تبیین شود. اگر چه تنقیصی بر او نیست، می توان نکات تکمیلی بر آن نظریه افزود تا بتواند کارآیی لازم را درباره حسن و قبح امور داشته باشد.
آخوند بیان داشته است که سعه و ضیق وجودی سبب سازگاری و ناسازگاری با قوه عاقله است؛ ولی این مسئله هنوز به توضیح بیشتری نیاز دارد؛ زیرا این ملاک برای دریافت حسن و قبح در افعال و یا ارزش گذاری در قضایای اخلاقی، کاملاً رسا و وافی مقصود نیست.
در این باره، توجه به گفتار استاد محمدتقی مصباح بسیار کارگشا خواهد بود. به نظر ایشان، ملاک خوبی بعضی افعال، با کمال مطلوب مناسب با ساختار وجودی انسان روشن می شود. ملاک خوبی بعضی افعال، تناسب و تلایم میان آنها و هدف مطلوب انسانی است و معیار بدی پاره ای دیگر از کارهای آدمی، مباینت و ناسازگاری آنها با کمال مطلوب او می باشد. به تعبیر دیگر، مفهوم خوب و بد اخلاقی، در واقع از مصادیق مفهوم علیت به شمار می آیند. خوبی و بدی نیز از رابطه علیت و معلولیت که میان فعل اختیاری انسان و کمال مطلوب او برقرار است انتزاع می شوند و به درستی می توان افعال آدمی را به آنها متصف کرد.(۲۸) در انتزاع مفهوم خوبی، باید تناسب و تلایمی میان دو چیز وجود داشته باشد و این تناسب باید میان دو حقیقت عینی و خارجی باشد. در یک طرف، کار اختیاری انسان است و در طرف دیگر، کمال واقعی و عینی او. هر کاری که به آن کمال مطلوب منتهی شود و در خدمت رسیدن به آن قرار گیرد خوب، و هر کاری که انسان را از آن دور سازد بد است.(۲۹)
استاد مصباح یزدی، از همان اول مصایق کمال را معلوم می کند؛ ولی آخوند فقط می گوید کمال وجودی داشته باشد. پس برای مثال، صدق در نظر آخوند، به دلیل آنکه دارای کمال است ملائم عقل و حسن است؛ ولی در نظر آقای مصباح، چون صدق فعلی است که انسان را در مسیر قرب به کمال می رساند حسن است.
پینوشت:
۱. سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج۹، تحقیق و اخراج حسن الامین، ص ۵و۶؛ گروهی از محققین، دائره المعارف تشیع، زیر نظر احمدصدر حاج سیدجوادی، کامران فانی، بهاء الدین خرمشاهی، ج۱، ص۱۴؛ میرزا محمدعلی مدرس، ریحانه الادب، ج۱، ص۴۱و۴۲.
۲. گروهی از محققین، دائره المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، ج۱، ص۱۵۱.
۳. گروهی از محققین، همان، ج۱، ص ۱۵۲؛ سیدمحسن امین، اعیان الشیعه، ج۹، ص۶؛ محسن کدیور، سیاست نامه خراسانی، به کوشش ستاد بزرگداشت یکصدمین سالگرد مشروطیت، ص۱.
۴. ارسطاطالیس، اخلاق نیکو ماخس، ترجمه ابوالقاسم پورحسینی، ص۳۸-۴۳ و ۴۵-۵۲.
۵. جعفر سبحانی، حسن و قبح عقلی، نگارش علی ربانی گلپایگانی، ص۱۱و۱۲.
۶. محمدتقی مصباح یزدی، فلسفه اخلاق، تحقیق و نگارش احمدحسین شریفی، ص۷۱و۷۴.
۷. احمدحسین شریفی، خوب چیست؟ بد کدام است؟، ص ۱۹۲و۲۰۱.
۸. قطب الدین سبزواری، الخلاصه فی علم الکلام، تحقیق رضا مختاری و یعقوب علی برجی، در: میراث اسلامی، دفتر اول، به کوشش رسول جعفریان، ص۳۵۳. این رساله در بیان عقائد شیعه امامیه، در هشت باب تنظیم شده است و یکبار با تصحیح سیدمحمدرضا جلالی در تراثنا و بار دیگر در میراث اسلامی ایران چاپ شده است.
۹. محمدکاظم آخوند خراسانی، فوائد الاصول، تصحیح سیدمهدی شمس الدین، ص ۱۲۳و ۱۲۴.
۱۰. همان، ص ۱۲۳.
۱۱. همان.
۱۲. همان، ص۱۲۵.
۱۳. همان، ص۱۲۴.
۱۴. همان.
۱۵. همان، ص ۱۲۵.
۱۶. محمدکاظم آخوند خراسانی، درر الفوائد فی شرح الفرائد، تصحیح سید مهدی شمس الدین، ص ۴۹۷.
۱۷. محمدکاظم خراسانی، کفایه الاصول، ص ۳۴۴.
۱۸. السید محمدباقر الصدر، دروس فی علم الاصول، الحلقه الثانیه، الجزء الاول، ص۴۲۷.
۱۹. محمدکاظم خراسانی، فوائد الاصول، ص۱۲۳.
۲۰. محمدحسین اصفهانی، نهایه الدرایه فی شرح الکفایه، تحقیق رمضان قلی زاده مازندرانی، ج۲، ص۳۱و ۳۱۱.
۲۱. همو، «حسن و قبح عقلی و قاعده ملازمه»، ترجمه و تعلیق صادق لاریجانی، نقد و نظر، ش۱و۲، ص۱۵۹.
۲۲. همان؛ صادق لاریجانی، جزوه فلسفه اخلاق، بی جا، بی نا، بی تا، ص۳۵.
۲۳. احمدحسین شریفی، خوب چیست؟ بد کدام است؟، ص ۸۶.
۲۴. محمدکاظم آخوند خراسانی، فوائد الاصول، ص۱۲۵.
۲۵. جعفر سبحانی، حسن و قبح عقلی، ص۳۶و۳۷.
۲۶. همان، ص ۳۷و۳۸.
۲۷. محمدتقی مصباح یزدی، فلسفه اخلاق، ص۹۳و۹۴.
۲۸. همان، ص ۸۱.
۲۹. همان، ص ۸۰.
منبع: نشریه معرفت اخلاقی، شماره ۴؛ محمدحسین نصیری