- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
از شیوه هاى مطلوب، در راستاى شکوفا ساختنِ فرهنگ دینى و عُمق بخشیدن به باورهاى مذهبى، بازشناسى چهره هاى شکوهمند تاریخ تشیّع است؛ آنانى که در مکتب امامان بزرگوار، به جایگاه رفیع از عظمتها و برتریها، دست یازیدند. در این نوشتار، کوشش مىشود با سیماى یکى دیگر از شاگردان امامان علیهمالسلام بیشتر آشنا شویم.
شناختى گذرا
در آغاز سده دوم هجرى قمرى در شهر محدّث پرور کوفه و در قبیله عبدقیس، در خانه نُعَیم که خود یکى از رهپویان راه ولایت اهلبیت علیهم السلام بود، کودکى به نام ابراهیم چشم به جهان گشود.
ابراهیم بن نُعَیم در کتابهاى تراجم، و کتابهاى روایت، بیشتر با کنیه ابوالصّبّاح مشهور است. وى به علّت منسوب بودن به قبیله عبد قیس، «عبدى» هم خوانده مى شود. نیز چون محلّ زندگى خاندان او در شهر کوفه و در میان طائفه کِنانه بود، «کِنانى» هم به او گفته مى شود، که با گذشت زمان به «ابوالصّبّاح کِنانى» معروف شد.۱
یکى دیگر از لقبهاى این محدّث فرزانه، «میزان» است که در ادامه این نوشتار با راز و رمز این لقب ارزشمند و پر افتخار آگاه خواهیم شد.۲
صحابى امامان علیهمالسلام
ابوالصّبّاح کِنانى از چنان شایستگى برخوردار بود که محضر سه تن از حجّتهاى خدا را درک نمود و با آنان پیوند عمیق و ژرفى برقرار کرد. در این راستا است که اصحابِ ترجمه گفته اند که ابوالصّبّاح کِنانى در گروه اصحابِ امام باقر، امام صادق و امام موسى بن جعفر علیهم السلام قرار داشت. البته کنانى، بیشترین بهره را از اقیانوس موّاج و بیکران دانش رئیس مذهب شیعه، حضرت امام صادق علیه السلام برده است.۳
از منظر حجّت خدا
بهترین شیوه پى بردن به شخصیّت یک صحابى و ارزیابى ابعاد وجودى او، ستایش امام و حجّت خدا از اوست. در همین راستاست که ما، در ترجمه ها مى خوانیم: حضرت صادق علیه السلام روزى به ابوالصّبّاح فرمود: «اى ابوالصّباح! تو همانند ترازو هستى.» ابوالصّبّاح به امام مى گوید:
جانم فدایت! بعضى از ترازوها، اندکى انحراف دارند و بیشتر به یک سو، متمایل اند از استقامت و اعتدال برخوردار نیستند، نکند من هم از دسته افرادى باشم که شاید اندک کجى و انحراف در بینش و رفتارشان وجود دارد!
حضرت به وى فرمود: «خیر، تو همانند میزان و ترازویى هستى که هیچگونه کجى و انحراف در آن پیدا نمى شود.»۴
از چشمانداز عالمان
ابوالصّباح، در آسمانِ دانش حدیث، بسان ستاره پرفروغى است که از منزلت و جایگاه رفیعى برخوردار است. جایگاه وى به گونه اى است که تمام ترجمه نویسان از دیرباز تا روزگار اخیر، او را ستوده و شخصیّتش را حُرمت نهاده اند.
نجاشى و شیخ طوسى در وجاهت او چنین نگاشته اند:
این محدّث از منظر اعتدال در باورهاى دینى و سلوک و رفتار فردى و اجتماعى، به پایه اى رسید که به او «میزان» گفته مى شد و او در کمال وجاهت و وثاقت است.۵
دانشمند فرزانه شیعه، شیخ مفید در رساله عددیّه، پیرامون شأن این راوى مى نویسد:
او یکى از اصحاب دین شناس واز پیشوایان مذهب و مجتهدان روزگار بود که مرجع مردم شیعه، در حلال و حرام و بیانِ احکام شرعى بود.۶
فقیه برجسته شیعى، محقّق حلّى درباره کِنانى چنین مى نگارد:
او از بزرگان فضلاء و برجستگان فقیهان شیعه است.*۷
استادان حدیث
ابراهیم بن نُعَیم، عراقى و زادگاهش کوفه بود. وى براى فراگرفتن آموزه هاى مکتب اسلام، و به دست آوردنِ احکام دین، سر بر خاک آستان اهلبیت مى ساید و به شهر مدینه هجرت مى کند و از محضر سه تن از امامان علیهم السلام کسب فیض مى نماید. او علاوه بر بهره مندى از معصومین علیهم السلام ، نزد شاگردان و پرورش یافتگان مکتب آنان نیز به علم آموزى همّت مى گمارد که گروهى از آنان عبارتاند از:
۱. جابر بن یزید جُعْفى کوفى.
۲. ابوبصیر.
۳. عبداللّه بن مغیره.
۴. منصور بن حازم.
این چهار تن، از برجستهترین چهرههاى حدیثى شیعه هستند.
۵. صابر بن بسّام.
۶. عبداللّه بن جَبَله.۸
شاگردان
ابوالصّبّاح این محدّث جلیل، که روزگارى از حیات فرهنگى خویش را به فراگیرى دانش حدیث اختصاص داده، چنان به بالندگى رسید که دانشجویان بسیارى ـ که شیفته معارف ناب اهلبیت علیهم السلام بودند ـ به محضرش شتافتند و از خرمن فضل و کمال او بهره ها بردند. در اینجا به نام بعضى از شاگردان او اشاره مى شود:
۱. ابان بن عثمان.
۲. حمّاد بن عثمان.
۳. سیف بن عمیره.
۴. محمّد بن فضیل.
۵. یحیى حلبى.
۶. صفوان بن یحیى.
۷. محمّد بن اسماعیل بن بزیع.
۸. حسن بن على بن فضّال.
۹. عثمان بن عیسى.
۱۰. فُضاله بن ایّوب.
۱۱. صندل.۹
ویژگیها
ابوالصّبّاح از ویژگیها و خصلتهاى با ارزشى برخوردار بود که به گونه گذرا بدانها اشاره مى شود.
شجاعت و غیرتمندى
در شرح حال او نوشته اند: «کان ابوالصّبّاح رجلاً ضاریاً اى شجاعاً؛ ابوالصّبّاح از شجاعتِ تحسین انگیزى برخوردار بود.» او در عین این که به عنوان دانشورِ میدان حدیث مطرح است، انسانى شجاع و غیور بود؛ به گونه اى که از مخالفان و منحرفان هراسى به دل راه نمى داد.۱۰
اهل مناظره
یاران امامان علیهم السلام همه اهل مناظره در مسائل کلامى نبودند و فقط جمعى از آنان قدرت و توان مناظره و گفت و گو با مخالفان را داشتند. این دسته (اهل مناظره) با قدرت علمى و قدرت بیان، عقاید و باورهاى مکتب تشیّع را به گونه اى شفّاف و مستدلّ به رخ منحرفان مى کشیدند. هشام بن حکم، مؤمن طاق، قیس ماصر، حُمران بن اَعْیَن۱۱ و ابوالصّبّاح کِنانى از همین دسته اند.
با امام باقر علیهالسلام
ابوالصّبّاح مى گوید: روزى خواستم به محضر امام باقر علیه السلام برسم؛ به منزل آن بزرگوار رفتم و در را کوبیدم. آنگاه کنیز حضرت آمد و در را باز کرد. من تا او را دیدم ـ براى این که معرفت و شناخت من در رابطه با مقام حجّت خدا به مرحله عین الیقین برسد ـ یک لحظه دستم را بر موضعى از بدن آن کنیز نهادم و سپس به او گفتم: به آقایت بگو که ابوالصّبّاح اجازه داخل شدن مى طلبد. به دنبال این حرکتِ امتحانى من، ناگهان فریاد حضرت از داخل خانه بلند شد، واژه اى که نشان از ناراحتى و توبیخ امام داشت. امام فرمود:… داخل شو! به خدمت حضرت که رسیدم، عرض کردم: من از انجام دادن این حرکت، قصد سویى نداشتم، بلکه مى خواستم بدانم آیا شما از پشتِ دیوارها و پرده ها به اعمال و رفتار ما، علم دارید و آنها را مشاهده مى کنید؟ امام فرمود: «بله راست مى گویى، هدف تو همین بود که مى گویى.» سپس فرمود: «اگر شما گمان کنید که این دیوارها مانع دیدن ما باشد همانگونه که مانع شماست، پس چه فرقى است بین حجّت خدا و شما.» حضرت در پایان سخنانش به من فرمود: «دقّت کن این عمل را تکرار نکنى.»۱۲
اثر خامه
ابراهیم بن نُعَیم در جهت نشر و گسترش اخبار و معارف آسمانى اهلبیت علیهم السلام بسیار کوشش نمود. روایات فراوانى از این محدّث فرزانه در جاى جاى کتابهاى روایتى، به یادگار مانده است که جمعى از تراجم نگاران روایات او را ۳۱۰ عدد گفته اند و این، نشانى گویاست از جایگاه او در زمینه گسترش روایات شیعى.
البته کتاب چندانى از او براى نسلهاى بعدى به یادگار نمانده است. بعضى از دانشوران فقط به این که او داراى اصل و کتاب است، بسنده کرده اند.۱۳
غروب ستاره
در تاریخ رحلت این ستاره آسمان فرهنگ اسلام گفته اند: در حالى که هفتاد و اندى سال از عمرش سپرى شده بود، در حدود سالهاى ۱۷۰ یا ۱۷۱ق. چشم از جهان فروبست و به جوار رحمت الهى شتافت.
اما از این که در کجا و کدامین سرزمین رخ در نقاب تیره خاک کشید، اطلاعى در دست نیست.۱۴
نمونه اى از روایات
حالا که سیماى این راوى بزرگ، را در آیینه کتابهاى ترجمه، نظاره کردیم، بسیار جالب و پسندیده است که بعضى از روایاتى را که از او نقل شده، به عنوان پاسداشت منزلت و یاد او، در اینجا مرور کنیم.
نشانه شیعه جعفرى
حنان بن سدیر مى گوید: در محضر امام صادق علیه السلام بودیم. در این میان ابوالصّبّاح به حضرت گفت: ما از مخالفان، به خاطر شما، بسیار زخم زبان و اهانت را تحمّل مى کنیم. امام گویا با شگفتى به ابوالصّبّاح رو کرد و فرمود: شما از مردمى که با من ارتباط دارند، چه مى شنوید؟ گفت: هنگامى که بین یکى از شیعیان و یکى از مخالفان بگو مگویى رخ مى دهد، آنها مى گویند: شما جعفری هاى بدی هستید. امام فرمود: به نام من شما را سرزنش مى کنند؟ ابوالصّبّاح گفت: بله! امام در پاسخ او فرمود:
«ما اقلَّ و اللّه من یَتَّبِعُ جعفراً منکم. انّما اصحابى من اشتدّ ورعه و عمل لخالقه و رجا ثوابَهَ فَهؤلاء اَصحابی۱۵؛ به خدا قسم بسیار کماند آنانى که پیرو جعفر باشند! همانا شیعه من داراى این نشانه ها هستند: بسیار با ورع و باتقوایند و فقط براى خدا، کار و عبادت انجام مى دهند. و فقط از خدا، امید ثواب و پاداش دارند. آرى، اینان پیروان من هستند.»
برآوردن نیاز مؤمن
حضرت صادق علیه السلام فرمود:
«برآوردن حاجت مؤمن، نزد خداوند دوست داشتنی تر است از بیست حجّ؛ آن هم حجّى که در راه انجام این عبادت صد هزار درهم و یا دینار، خرج کند.»۱۶
ارزش دعا
امام محمّد باقر علیه السلام فرمود:
«خداوند تبارک و تعالى از بندگان مؤمنش، آنهایى را بیشتر دوست دارد که بسیار دعا کننده باشند. بر شما باد که بین طلوع فجر تا طلوع خورشید دعا کنید؛ چون آن وقت، زمانى است که درهاى رحمت الهى باز است و روزیها تقسیم مى گردد و خداوند نیازهاى بزرگ را برآورده مى کند.»۱۷
اعتقاد به ولایت
ابان بن عثمان مى گوید: ابوالصّبّاح کنانى! خدا را گواه مىگیرم که شنیدم امام صادق علیه السلام مى فرمود:
«شهادت مى دهم که على علیهالسلام پیشوایى است که خدا اطاعت او را واجب نموده است. شهادت مى دهم که امام حسن علیه السلام امامى است که خداوند اطاعت از او را بر بندگان واجب کرده است. و خدا را گواه مى گیرم که امام حسین علیه السلام امامى است که پروردگار، پیروى از او را واجب نموده است. خدا را شاهد مى گیرم که حضرت على بن الحسین علیه السلام امامى است که اطاعت او بر بندگان واجب است. و خدا را شاهد و گواه مى گیرم که امام محمّد باقر علیه السلام ، رهبرى است که اطاعت او را خدا بر بندگانش واجب فرموده است.»۱۸
نیکى به پدر و مادر
مردى از امام جعفر صادق علیه السلام پرسید: من پدر و مادرى دارم که شیعه نیستند، بلکه از مخالفانند، آیا با آنان نیکى کنم؟ حضرت فرمود:
«با آنان نیکى و خوشرفتارى کن آنگونه که با پدر و مادرى که پیرو ولایت ما اهلبیت هستند خوشرفتارى مى شود.»۱۹
منزلت امامان
این محدّث والامقام از امام ششم علیه السلام روایت مى کند که فرمود:
«ما (ائمّه اطهار) هستیم آن قومى که خداوند پیروى از آنها را واجب نموده. براى ماست انفال و غنیمت هاى برجسته جنگى. ما هستیم که در علم راسخیم. ما هستیم همان گروهى که بر ما رشک مى ورزند که خداوند فرموده: «ام یحسدون النّاس على ما آتاهم اللّه من فضله».۲۰ ۲۱
امامت حضرت صادق علیهالسلام
ابوالصّبّاح کنانى مى گوید: حضرت امام محمّد باقر علیه السلام به امام صادق علیه السلام نگاه کرد و در حالى که راه مى رفت، فرمود: او را مى بینى؟ او از کسانى است که خداوند فرموده:
«و نرید أنْ نَمُنَّ على الذین استضعفوا فى الأرض و نجعلهم ائمّهً و نجعلهم الوارثین»۲۲
و این کلام امام، اشاره بود به اینکه بعد از من فرزندم حضرت صادق علیه السلام امام و رهبر شماست.
چگونگى نذر کردن
ابوالصّبّاح آورده است: از امام صادق علیه السلام درباره مردى که گفته: بر من است نذر؛ پرسیدم که آیا اینگونه نذر کردن درست است و باید انجام شود؟ فرمود:
«نذر کردن صحیح نیست؛ مگر اینکه نذر کننده بگوید: براى خداست بر عهده من، نماز یا روزه یا قربانى یا حجّ رفتن.»۲۳
باز هم دعا
ابوالصّبّاح مى گوید: امام ابوعبداللّه جعفر بن محمّد علیه السلام فرمود:
«خداوند دوست ندارد که بندگانش با سماجت و اصرار، از دیگران چیزى بخواهند ولى این را براى خویش دوست دارد. پروردگار تبارک و تعالى دوست دارد که بندگانش از او سؤال کنند و آنچه را مى خواهند، از خداوند طلب کنند.»۲۴
پى نوشت ها:
۱. «بنی کِنانه» قبیله بزرگى از عرب است که از منظر سلسله قبیله اى به جناب: کنانه بن خزیمه بن مدرکه بن الیاس بن مَضَر، یکى از اجداد پیامبر مى رسد.
۲. رجال نجاشى، ص ۱۹ و منابع گوناگون.
۳. همان؛ رجال طوسى، ص ۱۰۲؛ جامع الروات، ج ۱، ص ۳۶؛ تنقیح المقال، ج ۱، ص ۳۸.
۴. رجال نجاشى، ص ۱۹؛ رجال طوسى، ص ۱۰۲.
۵. رجال نجاشى، ص ۱۹؛ رجال کشى، ج ۲، ص ۶۳۹، چاپ آل البیت.
۶. الکنى و الالقاب، ج ۱، ص ۹۳.
۷. تنقیح المقال، ج ۱، ص ۳۸.
۸. همان؛ جامع الروات، ج ۱، ص ۳۶؛ تهذیب الاحکام، ج ۷، ص ۲۵.
۹. جامع الروات، ج ۱، ص ۳۶؛ اصول کافى، ج ۲، ص ۱۹۳.
۱۰. رجال کشى، ج ۲، ص ۶۳۹؛ قاموس الرجال، ج ۱، ص ۳۲۳؛ الکنى و الالقاب، ج ۱، ص ۹۳.
۱۱. الاحتجاج، ج ۲، ص ۱۲۳، کتابفروشى قدس محمّدى.
۱۲. کشف الغمّه، ج ۱، ص ۱۴۱، چاپ تبریز، بازار مسجد جامع، سال ۱۳۸۱.
۱۳. رجال نجاشى، ص ۱۹؛ رجال طوسى، ص ۱۰۲ و ۱۴۴؛ موسوعه الفقهاء، ج ۲، ص ۴۱؛ معجم الرجال، ج ۱، ص ۳۱۳.
۱۴. موسوعه الفقهاء، ج ۲، ص ۴۱.
۱۵. اصول کافى، ج ۲، ص ۷۷.
۱۶. همان، ص ۱۹۲.
۱۷. همان، ص ۴۷۸، حدیث ۹.
۱۸. همان، ج ۱، ص ۱۸۶، شماره ۲.
۱۹. همان، ج ۲، ص ۱۶۲.
۲۰. نساء / ۵۴.
۲۱. اصول کافى، ج ۱، ص ۱۸۶.
۲۲. قصص / ۵.
۲۳. تهذیب الاحکام، ج ۸، ص ۴۱۶، باب النذور،
منبع :کوثر ، پاییز ۱۳۸۲، شماره ۵۹
ابوالحسن ربّانى سبزوارى