- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
جامعه و ملتى را نمىتوان یافت که در ارتباطات مردم، چیزى به نام «شوخى» وجود نداشته باشد. لازمه زندگى اجتماعى و داشتن ارتباطهاى سالم و فرحبخش، مزاح است. البته گاهى هم مزاح، به کدورت و کینه مىانجامد و نتیجه معکوس مىدهد که اشاره خواهد شد.
بعضیها خصلت شوخى و مزاح را چه با گفتار و چه رفتار، به عنوان شاخصه خود قرار دادهاند. برخى هم میانه خوشى با آن ندارند و اهل شوخى نیستند. از آنجا که این نوع برخورد، در میان مردم متداول است، نه مىتوان به کلى آن را مردود دانست و نه مىتوان بىحد و مرز طرفدار آن بود، در این بخش به بیان آثار، حدّ و مرز و شیوه و شرایط آن بر اساس تعالیم دینى مىپردازیم.
مزاح، خصلتى مؤمنانه
خستگى جسم و روح، با تفریحات سالم و مزاح و لطیفهگویى برطرف مىشود. پرداختن به نشاط روحى و شادابى روان، در سایه لطایف و ظرایف، امرى طبیعى و مقبول و مورد حمایت شرع و دین است، البته با مراعاتهایى خاص. بر خلاف تصور یا القاء آنان که مىکوشند چهرهاى خشن و عبوس از اسلام ارایه دهند، در فرهنگ دینى مسأله خوشحالى و شادى و خرسندسازى و «ادخال سرور» و شاد کردن دیگران، جزء خصلتهاى مثبت و پسندیده به شمار آمده است.
از مزاح و شوخطبعى، به عنوان یک خصلت مؤمنانه یاد شده است. اولیاى دین و بزرگان مکتب نیز در عمل، این گونه بودهاند. امام صادق(علیه السلام) فرمود: هیچ مؤمنى نیست مگر این که در او «دعابه» است. راوى از امام پرسید: دعابه چیست؟ حضرت فرمود: یعنى مزاح و شوخى.(۱)
شوخى کردن، اگر در حد و مرز مجاز و معقول باشد، شادىآور است و شادکردن مردم به فرموده حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم)، کارى پسندیده است و در روایات، از ادخال سرور در دل اهل ایمان تمجید شده است:
«اِنّ مِن اَحبِّ الأعمالِ اِلىَ اللّه عزّوجلّ اِدخالُ السّرور على المؤمنین»(۲)
از محبوبترین کارها نزد خداى متعال، وارد ساختن شادمانى بر دل مؤمنان است.
یونس شیبانى از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده که آن حضرت پرسید: چگونه است شوخى و مزاح کردن شما با یکدیگر؟ گفتم: اندک است. حضرت با لحنى عتابآمیز فرمود: چرا با هم مزاح و شوخى ندارید؟ «فاِنّ المداعبه مِن حُسنِ الخلق»، شوخى و مزاح، بخشى و جزیى از خوشرفتارى و حسن خلق است و تو مىخواهى از این طریق، سرور و شادى بر دل برادرت وارد کنى، پیامبر هم با افراد شوخى مىکرد، مىخواست که آنها را شادمان سازد.(۳)
در سیره رهبران الهى، نمونههایى که از مزاحها و رفتارهاى لطیفهآمیز و سخنان مطایبهانگیز حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است، نشان مىدهد که آن حضرت، در عین حال که خوشرفتارى و گشادهرویى و بذلهگویى داشت، از مرز حق و سخن درست فراتر نمىرفت و شوخیهایش باطل و لغو و ناروا نبود.
در روایت است که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «اِنّى َلأمْزَحُ و لا اَقُولُ الاّ حَقّا»(۴) من مزاح مىکنم، ولى جز حق نمىگویم.
این سخن، هم نشاندهنده مزاح در سیره رسول خداست، هم رعایت حد و مرز آن. در مورد على بن ابىطالب(علیه السلام) نقل شده که وى شوخ طبع بود و همین شوخ طبعى نیز بهانه مخالفان او گشت تا حضرت را از گردونه خلافت کنار بزنند و چنین وانمود کنند که یک فرد خوش مشرب و شوخ طبع، نمىتواند رهبرى مسلمین را عهدهدار شود.
اهل مزاح بودن و بذلهگویى آن حضرت، حتى از زبان مخالفان او هم نقل شده است. عمروعاص، معاویه و عمر، سخنانى دارند که گویاى این ویژگى در آن حضرت است. خود حضرت با شگفتى یاد مىکند که عمروعاص در منطقه شام، چنین وانمود و تبلیغات مىکند که فرزند ابوطالب، مزاحگر و بذلهگو و بازیگر است!(۵) تا چهره ناخوشایندى از وى در اذهان شامیان ترسیم کند.
معاویه گفته است: خدا اباالحسن(على بن ابیطالب) را رحمت کند، که خندان و گشادهرو و اهل فکاهى بود!(۶) او مىخواست این را به عنوان نقطه ضعف حضرت قلمداد کند.
درباره امام صادق(علیه السلام) نقل شده که آن حضرت، بسیار خندهرو و شوخطبع بود: «وَ کانَ کثیر الدّعابه وَ التبسّم».(۷)
در برخى روایات هم توصیه شده که در مسافرت با یک جمع، براى سرور و رفع خستگى از مزاح و شوخیهاى سالم استفاده شود و این از آداب سفر بیان شده است. همچنان که گذشت، شوخى و تفریحات سالم و مزاحهاى بدون آزار و دور از تحقیر دیگران و پرهیز از استهزاء مردم، به زندگى فردى و اجتماعى نشاط مىبخشد و موضوع مهم «طنز» نیز به نحوى در قلمرو شوخى و مزاح قرار مىگیرد، به شرط آن که نگاه جدى به زندگى، آسیب نبیند و حیات بشرى به بازیچه و لودگى و هرزگى کشیده نشود.
عاقلان، در هر شوخى و هزل هم، یک سخن جدى مىیابند و از وراى مزاح، به حقایق مىرسند، اما غافلان، جدىترین مسایل حیات را هم به بازى مىگیرند. شوخى در گفتار و مطایبه در رفتار، نباید فلسفه حیات را به پوچى و خامى مبدل سازد و نگاه آدمى را در قشر نازکى از حقایق هستى، متوقف سازد.
اساسا مرز شوخى و جدى پنداشتن زندگى، در همین نگرش و زاویه دید نهفته است. زندهیاد، علامه محمدتقى جعفرى(ره) در تعریف «شوخى» مىنویسد: «فروغ جهانافروز روح را خاموش ساختن و به قشر نازکى از نفت که روى آب مىسوزد خیره شدن و لذت بردن، شوخى نامیده مىشود.»(۸)
باز هم به تعبیر استاد علامه جعفرى(ره): «با این فرض که همه عقلاى عالم به وجود یک عده امور جدى معتقدند، بایستى شوخیهاى ما به صورت استراحتهایى باشد که براى تکاپو در کار و فعالیت لازم مىدانیم. آرى، بایست شوخى کنیم، اما ضمنا باید بدانیم که این شوخى در حقیقت مانند بیرون آمدن از کشتى است که در سطح اقیانوس زندگى در حرکت است و گام گذاشتن به صندوق مقوایى است که در روى امواج اقیانوس بىاختیار جست و خیز مىکند. ممکن است این کار خندهآور، تلخى یکنواخت بودن حرکت کشتى و تماشا به دستگاه و ساکنین کشتى را به دست فراموشى بسپارد، اما نباید فراموش کرد که درنوردیدن پهنه بیکران دریا، احتیاج به همان کشتى مجهز دارد که حتى کوچکترین پیچ و مهرهاش هم به طور جدى منظور شده است.»(۹)
حد و مرز شوخى
انسانها از نظر تحمل شوخى یکسان نیستند. بعضیها ظرفیت لازم براى مزاح ندارند، در نتیجه شوخى به جاى دلشاد کردن، کینه و کدورت مىآورد و به جاى غمزدایى، اندوهزا مىشود. از سوى دیگر، افراط در هر چیز، حتى خندیدن و خنداندن و شوخى و لطیفهگویى ناپسند است و آثار سوء و عوارض تلخ دارد. اگر در تعالیم دینى از «مزاح» نهى شده یا از «کثرت مزاح» مذمت شده است، براى پیشگیرى از همین عوارض است. مولوى گوید:
گوش سر بربند از هزل و دروغ تا ببینى شهر جان را با فروغ
البته که نگاه جدى به حیات و شناخت ناب از فلسفه زیستن و توجه به عقبهها و گردنههاى پر پیچ و خم و آینده دشوار و اسرارآمیز وجود ما به حدى مشغول کننده است که اگر کسى به همین جهات، لب از خنده و زبان از شوخى و عمل از مزاح برگیرد، چندان قابل ملامت و نکوهش نیست.
اینک نگاهى گذرا به برخى احادیثى مىافکنیم که اساسا از مزاح، نهى مىکند، یا از افراط در شوخى بر حذر مىدارد، یا به عوارض و پیامدهاى اخلاقى و اجتماعى زیادهروى در مزاح یا شوخیهاى بىحساب و لجام گسیخته و بىملاحظه نسبت به حیثیت و آبرو و شخصیت دیگران اشاره دارد.
با توجه به این که دین، مزاح را از اخلاق شایسته یک مؤمن مىداند، نهى از مزاح در موراد دیگر، جاى تأمل دارد. امام باقر(علیه السلام) به حمران بن اعین فرمود: «ایّاکَ و المِزاح، فانّه یَذْهَبُ هیبهَ الرّجُلِ و ماءَ وَجْهِه»(۱۰)؛ از شوخى بپرهیز، چرا که شوخى هیبت و آبروى انسان را مىبرد.
امام صادق(علیه السلام) فرمود: «لا تَمْزَحْ، فیذهَبَ نُورکَ»(۱۱) شوخى مکن، که فروغت مىرود.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «کَثْرهُ المِزاح تَذْهَبُ بماءِ الوجهِ و کثرهُ الضِّحکِ تَمْحُو الایمانَ»(۱۲)؛ شوخى بیش از اندازه و بسیار، آبرو را مىبرد و خنده زیاد، ایمان را محو مىکند.
ز شوخى بپرهیز اى باخرد که شوخى تو را آبرو مىبرد
در آداب و اخلاق مسافرت، در احادیث متعددى، چند چیز جزء جوانمردى و فتوت به شمار آمده است، یکى هم مزاح است، اما به شرطى که معصیت و گناه نباشد، یا موجب خشم و نارضایى پروردگار نگردد. (المزاح فى غیر المعاصى. کثره المزاح فى غیر ما یُسخِطُ اللّه عزّ و جلّ).(۱۳)
در سخنى هم امام صادق(علیه السلام) فرموده است: «اِنَّ اللّه یُحِبُّ المُداعِبَ فى الجماعَهِ بلا رَفَثٍ»(۱۴) خداوند، شوخ و مزاحکننده و بذلهگو در میان جمع را دوست مىدارد، اگر به گناه کشیده نشود.
امام کاظم(علیه السلام) نیز در توصیه به یکى از فرزندانش چنین مىفرماید: «… ایّاک وَ المزاحَ، فانّه یَذْهَبُ بِنُورِ ایمانِکَ و یَستخِفُّ مُروَّتکَ»(۱۵)؛ از شوخى پرهیز کن، که نور ایمانت را مىبرد و مروت تو را سبک مىسازد.
امام زینالعابدین(علیه السلام) در حدیث بلندى که به خصلتهاى گناهان و آثار و عواقب سوءِ آنها پرداخته، از جمله گناهانى را که پرده حیا و عصمت را مىدرد، شرابخوارى، قماربازى و پرداختن به لغویات و شوخیهایى مىشمارد که براى خنداندن مردم به کار گرفته مىشود.(۱۶)
شاید اشاره به آثار سوء اخلاقى و روحى دلقکبازیهایى باشد که عدهاى شغل خود را انجام حرکات سبک و خنداندن مردم ساختهاند و مردم را از واقعیات حیات و عمق بینش و نگرش به زندگى و مراعات آداب و سنن دور مىدارند. آیا جز این است که چهرههاى دلقک و انسانهایى که حرفه بازیگرى در خنداندن و لودگى و مسخرگى دارند، و شوخیهاى جلف و سبک و نسنجیده و دور از وقار مىکنند، به طور طبیعى هیبت و وقار انسانى خود را از دست مىدهند و در نظرها سبک جلوه مىکنند.
این مضمون، در احادیث بسیارى مطرح شده است. امام على(علیه السلام) فرموده است: «مَنْ کَثُرَ مِزاحُهُ اُستُخِفَّ بِهِ وَ منْ کَثُرَ ضِحْکُهُ ذَهَبَتْ هَیْبَتُهُ»(۱۷)؛ کسى که زیاد شوخى کند، به سبب همان، سبک مىشود و هر که زیاد بخندد، هیبتش مىرود.
اگر در حدیث است که: «الکاملُ مَنْ غَلَبَ جِدُّهُ هَزْلَه»(۱۸)، کامل، کسى است که «جِدّ» او بر «شوخى»اش غلبه و فزونى داشته باشد، نفى اصل شوخى و مزاح و هزل را نمىکند، بلکه شوخیهاى بىرویه و مزاحهاى خارج از حد را مى گوید که «جدّیت حیات» را تحتالشعاع قرار مىدهد.
شوخیهاى بدفرجام
وقتى شوخى، از مرز اعتدال فراتر رود و به افراط کشیده شود، موجب تحقیر و اهانت مىگردد و طرف شوخى، برمىآشوبد و در دفاع از آبروى خود و حفظ موقعیتش، به معارضه و برخورد مىپردازد. اینجاست که شوخى، تبدیل به کدورت و دشمنى مىشود.
نمونههاى فراوانى مىتوان یافت که یک مزاح بیجا و نسنجیده که بىحرمتى به کسى یا گروهى تلقى شده است، خشم آنان را برانگیخته است.
در ضربالمثلهاى ما تعابیرى همچون «شوخى شوخى آخرش به جدى مىکشد»(۱۹) وجود دارد که گویاى عواقب ناهنجار برخى شوخیهاست. همین مضمون در مثلهاى عربى نیز آمده است: «المزاحُ مقدّمه الشّر».
امام حسن عسکرى(علیه السلام) فرمود: «لا تمازِحْ، فَیُجْتَرَءَ عَلَیکَ»(۲۰)، شوخى مکن، که بر تو گستاخ مىشوند.
این، اشاره به از بین رفتن مهابت و حرمتِ مزاحکننده دارد که وقتى با شوخى، حریم خود را شکست و ابهت و وقار خویش را زیر پا گذاشت، راه براى دیگران باز مىشود که به حرمتشکنى بپردازند.
در حدیث دیگرى که امام صادق(علیه السلام) به «مؤمن الطاق» دارد به آثار سوء و خلافانگیز مزاح اشاره دارد. حضرت، ضمن وصایاى مفصلى به وى، مىفرماید:
«اِنْ اَرَدْتَ اَنْ یَصْفُوَ لک وُدُّ اخیکَ فَلا تُمازِحَنَّهُ وَ لا تُمارِیَنَّهُ و لا تُباهیَّنُه وَ لا تُشارَنَّهُ».(۲۱)؛ اگر مىخواهى دوستى برادرت با تو صاف و زلال و بىآلایش بماند، با او شوخى، جدل، مفاخره و مخاصمه و کشمکش مکن.
روشن است که این چهار عمل، گاهى نوعى تعرّض به حریم شخصیت دیگرى محسوب مىشود و آن صفاى برادرى و دوستى را مىآلاید. به هر حال، در شوخى کردن با دیگران، هم باید ظرفیت طرف مقابل سنجیده شود، هم از افراط و زیادهروى پرهیز گردد، هم از تحقیر و توهین و استهزاء دیگران اجتناب شود، هم وقار و هیبت خودِ شخص محفوظ بماند.
نشاندن گل لبخند به چهرهها به قیمت خرد کردن شخصیت یک انسان، و ایجاد شادى در عدهاى به بهاى غمگین ساختن یک مسلمان، زیبنده و شایسته نیست. در مسأله طنز و برنامههاى فکاهى و عروسکى صدا و سیما نیز، به لحاظ این که گاهى اهانت به اشخاصِ حقیقى مىشود و تعرض به آبرو و حیثیت آنان به شمار مىآید، برخى به طور جدى مخالفند و آنان را از نظر فقهى و شرعى بىاشکال نمىدانند. اعتدال در هر امرى پسندیده است، در مزاح و شوخى نیز همچنین، تا معاشرتها پاک و دوستیها بادوام و رابطهها صمیمى و برادرانه باشد.
پینوشتها:
۱ـ بحارالانوار، ج۷۳، ص۶۰؛
۲ـ کافى، ج۲، ص۱۸۹؛
۳ـ بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۹۸؛
۴ـ همان.
۵ـ نهجالبلاغه، صبحى صالح، خطبه ۸۴؛
۶ـ بحارالانوار، ج۴۱، ص۱۴۷؛
۷ـ همان، ج۱۷، ص۳۳؛
۸ـ تفسیر و نقد و تحلیل مثنوى، ج۱۶، ص۱۴۷؛
۹ـ همان.
۱۰ـ بحارالانوار، ج۷۳، ص۶۰؛
۱۱ـ همان، ص۵۸؛
۱۲ـ همان، ج۶۹، ص۲۵۹؛
۱۳ـ همان، ج۷۳، ص۲۶۶؛
۱۴ـ همان، ص۶۰؛
۱۵ـ همان، ج۶۶، ص۳۹۵؛
۱۶ـ همان، ج۷۰، ص۳۷۵؛
۱۷ـ همان، ج۷۴، ص۲۸۵؛
۱۸ـ غررالحکم.
۱۹ـ امثال و حکم، دهخدا، ج۲، ص۱۰۳۳؛
۲۰ـ بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۵۰؛
۲۱ـ همان، ص۲۹۱؛
منبع: پیام زن؛ شماره ۸۸؛ جواد محدثى