- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
در قرآن آیه ای درباره حجاب و پوشش زن وجود دارد که در اینجا به تفسیر مختصر آن پرداخته شده است.
«و قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن ویحفظن فروجهن و لا یبدین زینتهن الا ماظهر منها و لیضربن بخمرهن على جیوبهن و لا یبدین زینتهن الا لبعولتهن او ابائهن اواباء بعولتهن او ابنائهن او ابناء بعولتهن او اخوانهن او بنى اخوانهن او بنى اخواتهن او نسائهن او ما ملکت ایمانهن او التابعین غیر اولى الاربه من الرجال او الطفل الذین لم یظهروا على عورات النساء و لا یضربن بارجلهن لیعلم ما یخفین من زینتهن و توبوا الى الله جمیعا ایها المؤمنون لعلکم تفلحون»(۱).
این آیه و آیه قبل هر دو درباره وظیفه زن و مرد در برخورد بایکدیگر و به علاوه مسئله ستر عورت است. در آیه اول که مربوط به مرد است و در جلسه قبل تلاوت شد، دو فرمان به مردها داده شده بود: نهى از چشمچرانى کردن و دیگر امر به ستر عورت و یا به تعبیر بالاتر امر به خوددارى از زنا، یعنى حفظ کردن دامن هم از نگاه که معنایش ستر عورت است و هم از فحشا. پس مردان موظفند هم چشمهاى خودشان را از چشمچرانى نگهدارى کنند و هم دامن خودشان را از فحشا نگهدارى کنند. آیهاى که درباره مردهاست کوتاهتر[از آیه مربوط به زنها] است و همین مقدار بیشتر نیست جز آن که بعد توصیه میکند این که ما میگوییم چشمها را از نگاه کردنها نگهدارى کنید و دامنها را از فحشا، خیال نکنید یک کارى است که ما بد شما را میخواهیم نه، پاکى شما را میخواهیم و خداى شما بهتر میداند و بهتر به کار شما آگاه است.
در آیه دوم که مربوط به زنهاست، عین همین دو دستور آمده است با همان تعبیر، با این تفاوت که ضمائر، مؤنث است. میفرماید به زنها هم بگویید که چشمها را از چشمچرانى و از نگاه به آنچه نباید نگاه کرد حفظ کنند و دامنهاى خودشان را، هم از نگاه کردن دیگران و هم از فحشا حفظ کنند، یعنى همان دستور و همان عبارتی که در مورد مردان آمد.
اینجا دو مطلب باید عرض کنم. این دو مطلب در مورد خانمها، با این که هیچ فرقى با آنچه در مورد مردهاست نمیکند، تا اندازهاى کوچک شمرده میشود: یکى این که برخى زنها شاید اینجور خیال کنند که فقط مردها مجاز نیستند که به زنها نگاه کنند(حال مطلقا نمیتوانند یا از روى ریبه و تلذذ نمیتوانند، بعد بحث میکنیم)، فکر میکنند اگر ممنوع است، فقط مردها از نگاه کردن یا نگاه کردن با تلذذ و ریبه ممنوعند و دیگر زن چنین ممنوعیتى نسبت به مرد ندارد و حال آن که هیچ فرق نمیکند، اگر جایز نیست براى هر دو جایز نیست و اگر جایز است، براى هر دو جایز است، یعنى در همان حد که مرد ممنوع است، زن هم در همان حد ممنوع است. ولى معمولا خیال میکنند که نه، فقط مرد است که نباید چشمش به زن بیفتد یا از روى تلذذ نباید نگاه کند ولى زن اگر چشمش به مرد افتاد یا هر جور ورانداز کرد، اشکالى ندارد زیرا او زن است که به مرد نگاه میکند!
اینطور نیست، قرآن هیچ فرقى در مساله نگاه میان زن و مرد قائل نیست. البته بعضى از خانمها به این مساله توجه دارند ولى شاید خیلى از آنان به آن بیتوجهند.
مطلب دوم که این را البته بیشتر توجه دارند و شاید قلیلی توجه نداشته باشند این است که خیال میکنند زن به زن مطلقا محرم است یعنى حتى به عورت زن هم محرم است، فقط مرد است که نسبت به عورت مرد دیگر نامحرم است ولى زن نسبت به تمام بدن هر زن حتى نسبت به عورت او، محرم است. البته این را همان طور که عرض کردم غالبا میدانند که چنین نیست ولى یک اقلیتى خیال میکنند که زن به زن مطلقا محرم است. اینطور نیست، در مورد عورت، زن هم به زن محرم نیست، حتى مادر هم به دختر خودش محرم نیست، دختر هم به مادر محرم نیست، خواهر هم به خواهر محرم نیست.
راجع به این دو مطلب، قرآن دستورى که به مرد میدهد مشابه آن را به زن هم میدهد و دستورى که به زن میدهد مشابهش را به مرد هم میدهد، ولى براى زنان یک وظیفه دیگرى قائل شده است که این وظیفه، دیگر براى مرد نیست و آن این که زن را مکلف کرده است که باید خودش را بپوشاند ولى مرد را مکلف نکرده است، یعنى این تکلیف متوجه زن است نه متوجه مرد. تعبیر قرآن این است: «زنان زینت خودشان را نباید آشکار کنند». البته زینت و لو جدا هم باشد-مثل یک النگو که در کنارى افتاده- مقصود نیست بلکه زینت در حالى که در بدن است مقصود است چون[آشکار کردن آن] مساوی است با دیدن خود زن. زنان نباید زینت خودشان را ظاهر کنند، اعم از این که از نوع زینتى باشد که بشود از بدن جدا کرد مثل النگو و یا انگشتر، یا زینتى که چسبیده به بدن است مثل چیزهایى که به بدن میمالند مانند«گل گونه» به اصطلاح قدیم.
زن زینت خود را نباید ظاهر کند مگر[در دو مورد]. دو استثنا در اینجا وجود دارد: یک استثنا در مورد خود زینت است، یعنى مگر بعضى از زینتها و به تعبیر قرآن زینت ظاهر (۲)، و استثنای دوم در مورد افراد است: و مگر براى بعضى از طبقات که در برابر آن طبقات که غیر شوهر او هستند(در مورد شوهر که محرز است)
زن میتواند حتى زینت غیر ظاهر را آشکار کند، و آنها پدران، پسران، برادرزادگان، خواهرزادگان، فرزندان شوهر [و چند طبقه دیگر هستند] که استثناها را بعد عرض میکنیم.
قبل از این که من این آیه را تفسیر کنم، دو مطلب را بایدتوضیح دهم تا مطلب درست روشن بشود. یک مطلب این است که چرا زن مکلف شده است که خود را بپوشاند و مرد مکلف نشده است؟ پوشش به عنوان وظیفه زن ذکر شده است نه به عنوان وظیفه مرد؟
سر این امر واضح و روشن است و آن این که زن و مرد نسبت به یکدیگر احساسات مشابه ندارند و از نظر وضع خلقت هم وضع غیر مشابهى دارند، یعنى این زن است که مورد تهاجم چشم و اعضا و جوارح و دست و همه بدن مرد است نه مرد مورد تهاجم زن. به طورکلى جنس نر و ماده در عالم اینطورند، اختصاص به زن و مرد انسان ندارد، جنس نر در خلقت، «گیرنده» خلق شده است و جنس ماده به عنوان موجودى که مورد تهاجم جنس نر قرار میگیرد. در هر حیوانی هم که شما نگاه کنید آن که به سراغ جنس دیگر میرود همیشه جنس نر است، در کبوتر و مرغ و اسب و الاغ و گنجشک و شیر و گوسفند[و غیره] اینطور است. در هر حیوانى آن که وظیفهاش تهاجم است و غریزه تهاجم به او داده شده، جنس نر است، جنس ماده در عین این که طالب جنس نر است ولى به این صورت نیست که او به سراغ جنس نر برود، و به همین دلیل است که در انسان هم جنس نر است که باید برود و خطبه کند و دختر را خواستگارى کند و این پسر است که به خواستگارى دختر میرود. خواستگارى کردن پسر از دختر یک امر بسیار عادى و یک امر بسیار طبیعى و فطرى است. این اواخر، کسانى که ندانسته، یا بگویم تحمیق شده، دم از تساوى حقوق زن و مرد میزنند-و تساوى را با تشابه اشتباه میکنند و خیال میکنند تفاوت جنس مرد و زن فقط و فقط در آلات تناسلى آنهاست و هیچ تفاوت دیگرى در کار نیست- مینویسند این عجب عادت بدی شده! چرا پسرها باید به خواستگارى دخترها بروند؟ نه، بعد از این، رسم اینجور باشد که دخترها هم به خواستگارى پسرها بروند!
اولا این، مبارزه با قانون خلقت است. اگر قانون خلقت را-آنجا که دو جنسى است-در همه جاندارها عوض کردید، اینجا هم میتوانید عوض کنید. ثانیا این خودش یک امرى است که به این وسیله ارزش جنس ماده بالا رفته است، یعنى جنس نر جورى خلق شده است که طالب است و باید رضایت او را به دست بیاورد و به همین دلیل جنس نر همیشه خود را در خدمت جنس ماده قرار میدهد. در بسیارى از حیوانات و از آن جمله انسان نفقه جنس ماده بر عهده جنس نر است(در حیوانات لا اقل در مدت باردارى یا در مدتى که جنس ماده روى تخم میخوابد اینطور است). احساسات جنس نر، جورى آفریده شده است که همین قدر که جنس ماده به همسرى او رضایت دهد جنس نر حاضر است خود را در خدمت او قرار دهد، و اینها بر اساس حکمتهاى بسیار بزرگى در عالم است.
«مهر» هم از همین قبیل است. این که گفتهاند مرد یک چیزى را به عنوان «صداق» قرار بدهد، بر اساس همین اصل و ناموس (۳) است، یعنى زن باید در مقامى خودش را معرفى کند که بگوید این تو هستى که به من نیاز دارى و نه من به تو، و جنس مرد باید در شکلی ظاهر شود که اوست که باید چیزى به زن نثار کند تا زن در مقابل او «آرى» بگوید. مرد باید به او هدیه ببخشد. قرآن هم صداق را به عنوان «نحله» یعنى یک تعارف بیان میکند. اشتباه میکنند کسانى که میگویند«مهر» یعنى ثمن، یعنى بها، یعنى پول برای خرید. نه، قرآن میگوید: این نحله و هدیه است[همان طور که] وقتى شما میخواهید کسى را راضى کنید به شکلى که نیاز شما را رفع کند، شما به او هدیه میدهید نه او به شما.
تعبیر دیگر قرآن «صداق» است. صداق یعنى چیزى به علامت این که علاقه من علاقه راستین است، صادقانه است، دروغین نیست، براى شهوترانى نیست، براى همسرى است، برای فریب دادن نیست، از روى حقیقت است.
اساسا وضع زن با مرد در اصل خلقت متفاوت است و به همین دلیل این زن است که خودآرایى میکند براى جلب مرد. مرد هرگز با خودآرایى نمیتواند نظر زن را به خود جلب کند. زن و زیور، زن و آرایش دو موجود توام با یکدیگرند. زن موجودى است ظریف و لطیف. در هر جنسی-حتی در غیر انسان هم-جنس ماده همیشه ظریفتر و مظهر جمال و زیبایى و آرایش است، و وقتى میخواهند فتنه ایجاد نشود، به آن که مظهر جمال است باید بگویند خودت را نشان نده نه به آن که مظهرخشونت و قوت است، آن که جلب نظرى ندارد، به به آن که جلب نظر میکند میگویند اسباب غوایت و گمراهى فراهم نکن.
در دنیاى امروز[به کار دیگرى روى آوردهاند] و البته این یک چیزى است که من به طور قطع و یقین میگویم امرى نیست که دوام داشته باشد و آخر سرشان به سنگ خواهد خورد و به ناموس خلقت بر میگردند. این که زنها کوشش میکنند براى مردنمایى، و بر عکس، پسرها و مردها کوشش میکنند در جهت زن نمایى ودخترنمایى، یکى از آن هوسهاى کودکانه زودگذر بشر است و بیشتر هم در ناحیه پسرها دیده میشود. این دیگر یک پدیده مخصوص زمان ماست و از نظر من یک پدیده زودگذر است. خوششان میآید که مثل دخترها لباس بپوشند و ژستهاى آنها را بگیرند، مثل آنها آرایش کنند به طورى که انسان وقتى برخورد میکند نمیفهمد این پسر است یا دختر، و به قول بعضی «مطالعات عمیقترى لازم است تا آدم بفهمد این پسر است یا دختر!». این یک امرى است بر خلاف خلقت و اصول فطرت. بشر از این جور هوسهاى احمقانه و کودکانه زیاد دارد ولى دوام پیدا نخواهد کرد.
پس یک مساله این است که حال که امر دائر بوده است که مرد و زن در معاشرت با یکدیگر آنچه را که «آزادى مطلق» نامیده میشود نداشته باشند، یعنى به هر شکل با یکدیگر تماس نداشته باشند، چرا زن مکلف به پوشیدن شده نه مرد؟ رازش همین بود که عرض کردم.
مساله دیگر این است که اصل مطلب براى چیست؟چه لزوم و ضرورتى دارد؟چرا باید مساله محرم و نامحرم مطرح باشد؟ چرا باید زن خودش را از غیر محارم خودش بپوشاند؟ رمز و سر این مطلب چیست و چه فایدهاى دارد؟
اولین خاصیتش خاصیت روانى است، یعنى آرامش روانى. در هر جامعهاى که روابط زن و مرد بر اساس عفاف بود-عفاف در همین حدود اسلامى که عرض میکنم-یعنى زنان در خارج دایره ازدواج، خود آرا و خودنما نبودند و وسیله تهییج مردان را فراهم نکردند و مردان هم در خارج از دایره ازدواج دنبال لذتجویى و کامجویی به وسیله چشم، دست، لامسه و غیر لامسه نبودند قلبها و روحها آرام وسالم است، و در هر جامعهاى که بر عکس[این حالت] است اولین ناراحتى اجتماعى، ناراحتیهاى روانى است.
گروهى از فرنگیها گفتند خیر، وقتى زن و مرد از یکدیگر دور باشند ناراحتیهاى روانى و عقدههاى روانى به وجود میآید. ولی تجربه همین یک قرن گذشته و کمتر از یک قرن گذشته کاملا ثابت کرد که مساله بر عکس است، به هر اندازه که آزادى در مسائل جنسى بیشتر است التهاب در افراد زیادتر و بیشتر است چون غریزه جنسی انسان(مانند چند غریزه دیگر مثل غریزه جاه طلبى، غریزه علم طلبی و غریزه عبادت) صرفا ظرفیت جسمانى ندارد، ظرفیت روحى هم دارد. غرائزى که صرفا ظرفیت جسمانى دارند مثل خوردن، دارای یک ظرفیت محدودى هستند. انسان یک مقدار محدود میتواند غذا بخورد، از آن بیشتر نمیتواند، اگر بگویند باز هم میخواهى، برایش مجازات است. ولى مالکیت چطور؟ مالکیت هم مثل خوردن است؟ آیا ظرفیت مالکیت براى انسان یک ظرفیت محدود است، یعنى اگر انسان مالک صد هزار تومان شد دیگر روحش هم از مالکیت[سیر میشود؟] نه! وقتى صد هزار تومان را دارا شد میخواهد دویست هزار تومان داشته باشد، وقتى دویست هزار تومان دارا شد تشنهتر است براى پانصد هزار تومان، میلیونر که شد تشنهتر میشود برای میلیاردر شدن، و آن که از همه مردم دنیا ثروتمندتر است از همه مردم دنیا براى ثروت تشنهتر است.
جاه طلبى چطور؟ آن هم همین طور است. یک آدمى که هیچ چیز ندارد، براى این که رئیس یک انجمن بشود دلش[لک] میزند ولى آیا رئیس انجمن که شد دیگر ظرفیتش پر میشود و میگوید همین کافى است؟ نه، بعد دلش میخواهد توسعه بیشتری پیدا کند، شهردار یک منطقه یا یک شهر کوچک بشود، بعد، از آن بالاتر[را میخواهد]. اگر به یک نفر تمام دنیا را بدهند و بگویند تو سلطان جمیع عالم هستى، باز دغدغه بیشترى دارد که آیا میشود یک کره دیگرى را هم تصاحب کنیم و بر آن کره هم حکومت کنیم؟
غریزه جنسى انسان هم همین طور است… (۳)
پىنوشت:
۱-نور/۳۱
۲-حال این که مقصود از «زینت ظاهر» چیست بعد عرض میکنیم.
۳-[به معنى قانون].
۴-[نوار بقیه بیانات استاد شهید متاسفانه در دست نیست. ]
منبع: آشنایى با قرآن جلد ۴