- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
الگودهی قرآن به جوانان، یکی از روش های موثر آموزشی و تربیتی اسلام جهت پرورش جوانان مسلمان است. جوان معمولا در حوزه معاشرت اجتماعی، دغدغه ها و نگرانی هایی دارد و خواسته یا ناخواسته به سمت و سویی گرایش پیدا می کند و در صورتی که الگویی مناسب به وی ارایه نشود، به الگوهای نامناسب و نامتناسب روی می آورد. از این رو قرآن، در راستای رسالت هدایتی و تربیتی خود، با بیان داستان های واقعی به ترسیم الگوهای مناسب پرداخته است، که در این نوشتار به الگودهی قرآن به جوانان در حوزه معاشرت اجتماعی می پردازیم.
الگودهی قرآن در حوزه معاشرت های اجتماعی
۱ـ الگودهی قرآن در رفتار و معاشرت
این که پسران و دختران در جامعه اسلامی، چگونه با یکدیگر معاشرت و نشست و برخواست داشته باشند و تا کجا می توانند در تماس ها، نگاه ها، گفت و شنودها و… پیش بروند، بررسی مفصلی می طلبد که این مختصر گنجایش آن را ندارد؛ ولی به اجمال باید گفت: که آزادی و اجتماعی بودن انسان از یک سو، پیامدها و عواقب ناگوار معاشرت آزاد از سوی دیگر موجب شده است که گروهی، نظریه آزادی ارتباط یا ارتباط افسار گسیخته را ارایه کنند.
عده ای دیگر نیز، دیدگاه پرهیز از هرگونه ارتباط را مطرح کرده تا بدانجا پیش رفتند که زن و مرد و دختر و پسر حق ندارند، حتی در شعاع دید و صدای یکدیگر قرار گیرند.
اگر چه هر دو این دیدگاه ها افراطی می باشد، اما بعید نیست که با اندکی تعدیل، به سمت دیدگاه دوم گرایش پیدا کنیم؛ زیرا با توجه به متون قرآن و روایات می توان نتیجه گرفت که اصل اول در معاشرت دختر و پسر ممنوعیت نگاه، لمس، تماس، مکالمه و… است، مگر برای کسانی که به عنوان محارم مطرح می باشند.
به هر صورت، در قرآن در مورد معاشرت و برخورد پسر و دختر به یک الگوی ملموس اشاره شده است؛ جریان موسی و دختران شعیب که درباره آن می فرماید: (و لما ورد ماء مدین وجد علیه أمه من الناس یسقون) هنگامی که (حضرت) موسی به چاه آب مدین رسید، گروهی از مردم را در آنجا دید که چهار پایان خود را سیراب می کنند.[۱]
حضرت موسی (علیه السلام) جوانی است که از مصر به مدین آمده است و در کنار چاه مدین مردمی را می بیند که مشغول سیراب کردن چهارپایان خود هستند، کمی آن طرف تر دو زن را می بیند که مراقب گوسفندان خویشند و به چاه نزدیک نمی شوند (و وجد من دونهم إمراتین)، حضرت موسی (علیه السلام) از آن ها درباره علت آب ندادن گوسفندان پرسید و گفت: (ما خطبکما) چه می کنید؟ آن ها پاسخ دادند: (لا نسقی حتی یصدر الرعا) ما آن ها را آب نمی دهیم تا چوپانان همگی از آبگاه خارج شوند.
در اینجا حضرت موسی (علیه السلام) به همیاری آن دو شتافت و به آنان کمک کرد، (فسقی لهما) موسی به گوسفندان آن ها آب داد. اما در کنار آنها نماند و به گوشه ای رفت (ثم تولی الی الظل) سپس به سایه رو کرد و گفت: (رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر) خدایا هر چیز نیکی برای من بفرستی به آن نیازمندم. این در حالی بود که دختران راه خود را گرفته و به خانه رفتند.
زور را بگذار و زاری را بگیر رحم سوی زاری آید ای فقیر!
دست اشکسته بر آور در دعا سوی اشکسته پرد فضل خدا
چیزی نگذشت که یکی از دختران شعیب با شرم و حیا به سراغ حضرت موسی (علیه السلام) آمد (فجاءته احداهما تمشی علی استحیاء) و پیام پدر را به وی رساند و گفت: (ان ابی یدعوک لیجزیک أجر ما سقیت لنا) پدرم از تو دعوت می کند تا مزد سیراب کردن گوسفندان ما را به تو بپردازد.
حضرت موسی (علیه السلام)، درحالی که دختر شعیب پشت سر او راه می رفت، حرکت کرد تا به خانه حضرت شعیب (علیه السلام) رسید، موسی (علیه السلام) داستان گرفتاری خود در مصر را با حضرت شعیب (علیه السلام) در میان گذاشت و حضرت شعیب (علیه السلام) گفت: (لا تخف نجوت من القوم الظالمین) نترس از قوم ستمگر نجات یافتی.
در این میان یکی از دختران پیشنهاد کرد، موسی (علیه السلام) را استخدام کنند (قالت احداهما یا ابت استاجره) برای آن که آن دختر، موسی (علیه السلام) را مردی قوی و امین یافته بود (ان خیر من استاجرت القوی الامین) بهترین کسی که می توانی استخدام کنی، آن است که قوی و امین باشد. در نهایت حضرت شعیب (علیه السلام) پیشنهاد کرد، یکی از دختران خود را به ازدواج حضرت موسی (علیه السلام) در آورد (قال انی ارید ان انکحک احدی ابنتی هاتین).[۲]
۲ـ الگودهی قرآن در تسلیم و رضا
حضرت اسماعیل، پسر حضرت ابراهیم (علیه السلام) که خداوند سبحان در سن پیری و با التماس و تضرع به وی عنایت فرمود ـ الگویی است برای جوانانی که در مقام عبودیت خدا گام برمی دارند.
همچو اسماعیل پیشش سربنه شاد وخندان پیش تیغش جان بده
حلق پیش آورد اسماعیل وار کارد بر حلقش نیارد کردکار
حضرت ابراهیم (علیه السلام) تا سن پیری فرزندی نداشت و از خدا تقاضای فرزند کرد و گفت: (رب هب لی من الصالحین) پروردگارا! به من از صالحان فرزندان صالح ببخش. خدا نیز دعای حضرت ابراهیم را استجابت فرمود و بشارت فرزندی به وی داد (فبشرناه بغلام حلیم)[۳] در پی این بشارت، ابراهیم شکر و حمد خدا را بجای آورد و گفت: (الحمد لله الذی و هب لی علی الکبر اسماعیل و اسحق ان ربی لسمیع الدعاء) سپاس خدای را که در سن پیری اسماعیل و اسحاق را به من بخشید، بی شک خدا و پروردگار من نسبت به دعای من شنواست.[۴]
به هر حال، وقتی حضرت اسماعیل (علیه السلام) رشد کرد و بزرگ شد، ماموریتی متوجه ابراهیم (علیه السلام) شد که بسیار مشکل بود و آن قربانی کردن فرزند در راه خدا بود، قرآن می فرماید: (فلما بلغ معه السعی قال یا بنی انی اری فی المنام انی اذبحک) هنگامی که اسماعیل به سنی رسید که می توانست کار بکند، حضرت ابراهیم (علیه السلام) به وی گفت: ای فرزندم! در خواب دیدم که تو را ذبح می کنم. (لازم به ذکر است، خواب انبیاء با بیداریشان برای مکلف شدن تفاوتی ندارد و آنچه در خواب می بینند باید انجام دهند).
اینجا بود که حضرت ابراهیم (علیه السلام) مساله را با خود اسماعیل در میان گذاشت و نظر او را جویا شد و گفت: (فانظر ماذا تری) نظر تو چیست؟ حضرت اسماعیل (علیه السلام) پاسخ داد: (یا ابت افعل ما تومر ستجدنی ان شاء الله من الصابرین) ای پدر! هر آنچه بر آن ماموری انجام بده، به خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت.
هر دو تسلیم حکم خدا و آماده اجرای آن شدند، (فلما اسلما و تله للجبین) چون هر دو تسلیم شدند، و صورت اسماعیل را روی خاک نهاد. (تله: تل یعنی مکان مرتفع، و له یعنی او را روی تل انداخت[۵] پس تله للجبین به معنای این است که او را آماده ذبح شدن کرد).
اسماعیل آماده ذبح شدن و حضرت ابراهیم آماده ذبح کردن شدند که خداوند ندا داد (قد صدقت الرویا انا کذلک نجزی المحسنین) ابراهیم! مفاد خواب خود را تصدیق کردی و تصمیم بر انجام ماموریت گرفتی، کافی است.
حسرت آزادگان شد بندگی بندگی را چون تو دادی زندگی
مومن آن باشد که اندر جزر و مد کافر از ایمان او حسرت خورد
این یک امتحان و آزمایش الهی بود: (ان هذا لهو البلاء المبین) این برنامه یک آزمایش بود و تو خوب از آزمایش بیرون آمده ای، ما از ذبح اسماعیل گذشتیم و او را جایگزین کردیم،(و فدیناه بذبح عظیم).[۶]
۳ـ الگودهی قرآن در همکاری (جوان شاگرد بنا و نظافتچی)
قرآن کریم با نگاهی دیگر نیز به حضرت اسماعیل (علیه السلام) به عنوان یک جوان اشاره کرده است، و آن شاگردی و همکاری با حضرت ابراهیم (علیه السلام) است. در جایی می فرماید: (و اذ یرفع ابراهیم القواعد من البیت و اسماعیل) هنگامی که ابراهیم و اسماعیل پایه های خانه خدا را بالا آوردند.
در این الگودهی قرآنی، اسماعیل جوان شاگرد ابراهیم است و به کمک پدر خانه خدا را می سازد و در دعای پدر نیز شریک است که می گویند: (ربنا تقبل منا انک انت السمیع العلیم، ربنا و اجعلنا مسلمین لک و من ذریتنا امه مسلمه لک و ارنا مناسکنا و تب علینا… ربنا و ابعث فیهم رسولا منهم) خدایا از ما بپذیر که تو شنوا و دانایی، پروردگارا! ما را تسلیم فرمان خود قرار بده و از دودمان ما امتی که تسلیم فرمان تو باشند، پدید آور. و طرز عبادتمان را به ما نشان بده و توبه ما را بپذیر… پروردگارا! درمیان آن ها، پیامبری از خودشان برانگیز.[۷]
و نیز خداوند در الگودهی قرآنی دیگر می فرماید: (و عهدنا الی ابراهیم و اسماعیل ان طهرا بیتی للطائفین و العاکفین و الرکع السجود) ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که خانه مرا برای طواف کنندگان و مجاوران و رکوع کنندگان و سجده کنندگان پاک کنند.[۸]
در این برنامه و الگودهی قرآنی، حضرت اسماعیل به کمک حضرت ابراهیم، نظافتچی و جاروکش خانه خداست. چیزی که شاید بزرگان جامعه از آن سرباز می زنند و آن را در شأن خود نمی دانند.
کعبه را که هر دمی عزی فزود آن زاخلاصات ابراهیم بود
۴ـ الگودهی قرآن در عفو و گذشت
در داستان حضرت یوسف (علیه السلام)، در قرآن می خوانیم که برادران وی به او بدی کردند، نسبت به وی حسادت ورزیده و گفتند: (یوسف و إخوه إحب الی ابینا منا) یوسف و برادرش بنیامین، نزد پدر از ما محبوب ترند. سپس با طرح نقشه ای، او را از یعقوب جدا کرده و به بهانه گردش و تفریح به صحرا بردند و می خواستند او را بکشند و یا در جایی دور از دسترس رها کنند، (اقتلوا یوسف أو اطرحوه أرضا یخل لکم وجه إبیکم) یوسف را بکشید، یا او را در سرزمینی دور دست بیفکنید، تا توجه پدر، فقط به شما باشد. بالاخره تصمیم گرفتند که او را در چاه بیاندازند، (ألقوه فی غیابت الجب) او را در نهانگاه چاه بیفکنید و بعد نیز با دروغ و نیرنگ که او طعمه گرگ شده است (فأکله الذئب)، نزد پدرشان برگشتند.
یوسفان از مکر اخوان در چه اند کز حسد یوسف به گرگان می دهند
از حسد بر یوسف مصری چه رفت این حسد اندر کمین، گرگی است زفت[۹]
این که آنها گفتند: طعمه گرگ شده شاید به این دلیل بود که می خواستند، امید پدر را به یاس تبدیل کنند، یوسف در چاه قرار گرفت و کاروانیان سررسیدند و به امید کشیدن آب، دلو و طناب را در چاه رها کردند. ولی به جای آب، یوسف را بیرون کشیدند، سپس او را به قیمتی ناچیز (شروه بثمن بخس دراهم معدوده) فروختند. و بدین ترتیب حضرت یوسف (علیه السلام) محبوب پدر، از حضرت یعقوب (علیه السلام) جدا شد و در خانه عزیز مصر جای گرفت و در ادامه با تهمت خیانت به همسر عزیز زندانی شد.[۱۰]
یوسف چه کرد؟
برادران با حضرت یوسف (علیه السلام) این گونه عمل کردند، اما یوسف مراحل سخت را یکی پس از دیگری پشت سرنهاد، تا بدانجا که به پادشاهی مصر رسید. برادران حضرت یوسف برای تهیه آذوقه از کنعان به مصر آمدند، اما حضرت یوسف نه تنها انتقام نگرفت، بلکه نهایت احترام و اکرام را به آنها نمود و حتی کالای مجانی به آنها داد و سرانجام به آنها گفت: (لا تثریب علیکم الیوم یغفر الله لکم) امروز هیچ ملامت و توبیخی بر شما نیست، خدا شما را می بخشد.[۱۱]
الگوی منحرفان (پسر نوح)
خداوند علاوه بر آن که الگوهای مثبت را در روش الگودهی قرآنی معرفی کرده، الگوی منفی را نیز شناسایی نموده است. یکی از آن ها پسر نوح ـ کنعان ـ است که قرآن از وی به (بنی) (پسرک من) تعبیر می کند.
حضرت نوح (علیه السلام)، سالیان دراز قوم خود را به سوی حق و عبودیت خدا فرا می خواند ولی عده ای اندک به او گرویدند و بسیاری از جمله پسرش به دعوت وی پاسخ مثبت ندادند. نوح مامور ساختن کشتی و سوار کردن مومنان بر آن شد تا از بلای غرق شدن نجات یابند، نوح کشتی را ساخت و مومنان بر آن سوار شدند و بر آب حرکت می کرد و موج چون کوه پدیدار می شد: (هی تجری بهم فی موج کالجبال).
حضرت نوح (علیه السلام) پسرش را فراخواند و از او دعوت کرد که با وی سوار کشتی شود و گفت: (یا بنی ارکب معنا و لا تکن مع الکافرین) پسر من! با ما سوار شو، و در صف کافران مباش. با ما سوار شو کنایه از ایمان آوردن اواست؛ زیرا اگر ایمان می آورد قطعا بر کشتی سوار می شد، و از غرق شدن نجات می یافت. پسر حضرت نوح به پدر پاسخ داد: (سآوی الی جبل یعصمنی من الماء) به کوه پناه می برم و از غرق شدن رهایی می یابم.
گوش کنعان کی پذیرد این کلام که بر او مهر خدای است و ختام
حضرت نوح (علیه السلام) به پسرش تاکید کرد که کوه نیز کارساز نخواهد بود، (لا عاصم الیوم من إمر الله) امروز نگهدارنده ای از غرق شدن ـ که حکم خداست ـ وجود ندارد. در این حال میان پدر و فرزند موجی ایجاد شد و پسر در کام مرگ فرو رفت: (و حال بینهما الموج فکان من المغرقین).[۱۲]
حضرت نوح (علیه السلام) به خدا عرض کرد: (خدایا! ان ابنی من إهلی و ان وعدک الحق) پسرم از اهل من است و وعده تو حق است. اشاره به این که تو وعده دادی اهل من به سلامت باشند. خداوند در پاسخ فرمود: (یا نوح انه لیس من أهلک انه عمل غیر صالح) ای نوح! این پسر از اهل تو نیست؛ او عنصر نامطلوب و عمل غیر صالحی است او فرد شایسته ای نیست.
هر (ولی) را نوح و کشتیبان شناس صحبت این خلق را طوفان شناس
آشنا هیچ است اندر بحر نوح نیست اینجا چاره جز کشتی نوح
جمع بندی
الگودهی قرآنی، یکی از روش های موثر تعلیم و تربیت در کتاب خداست. الگودهی قرآنی را می توان در دو قالب ایجابی و سلبی تعریف نمود: الگودهی قرآنی ایجابی ناظر به چهره های صالح و نمونه نظیر حضرت ابراهیم، حضرت نوح و حضرت اسماعیل (علیهم السلام) است و الگودهی قرآنی در بعد سلبی ناظر به افرادی است که از مسیر حق منحرف شدند (مانند فرزند حضرت نوح ع) و مسلمانان می بایست ضمن عبرت گرفتن از سرنوشت آنها، در پیمودن راه حق و حقیقت غفلت نورزند.
پی نوشت ها
۱- قصص/۲۳
۲- قصص/ ۲۳ ـ ۲۷
۳- صافات/۱۰۱
۴- ابراهیم/ ۳۹
۵- مفردات: تل
۶- صافات/ ۱۰۲ ـ ۱۰۷
۷- بقره/ ۱۲۷ ـ ۱۲۹
۸- بقره/ ۱۲۵
۹- فربه.
۱۰- یوسف/ ۸ ـ ۳۵
۱۱- همان/ ۹۱
۱۲- هود/ ۴۲ ـ ۴۶
منبع اقتباس: محمد فاکر میبدی؛ ره توشه راهیان نور (پایگاه اطلاع رسانی حوزه)