- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : mahdi
- 0 نظر
مزار سلطان محمد شریف در خیابان چهارمردان شهر مقدس قم در محله ای که بنام آنحضرت معروف است مى باشد، وى ازجمله اجلاء محدثین شیعه و از نقبائى است که در فضل و کیاست و ثروت و سخاوت و علو همت سرآمد زمان خود بوده و در دوران کودکى پدر بزگوارش را از دست داد و طبق وصیت پدر، تحت قیمومت عموى خود ابومحمد حسن بحد رشد کمال رسید.
اما نسب این سید بزرگوار چنین است: سلطان محمد شریف بن على بن محمد بن حمزه بن احمد بن محمد بن اسماعیل بن محمد بن عبدالله الباهر ابن امام زین العابدین(علیه السلام)(۱).
باید گفت که پدر وى على مردى عاقل و فاضل و کامل رشید و شجاع و سخى بوده که پیشوا و مقدم سادات گشته بود که پس از عموى خود على بن حمزه نقاب سادات علویه به او تفویض شد و در سال ۳۴۳ هـ .ق از جاریه ترکیه او را ابوالفضل محمد شریف بدنیا آمد، همانطوریکه بیان شد ابوالفضل محمد شریف چهارساله بود که پدرش رحلت یافت و او تحت تکفل عموى خود ابومحمد حسن بن کسب علم و معرفت پرداخته و بسن رشد وکمال و بالندگى رسید و چون به رشادت و شجاعت سریع نائل گردید مجموع ما ترک پدر را از سرپرست و عم خود تحویل گرفت و از آنجائیکه عاملى فرزانه و نیک اندیش و خیرخواه بود موقعیت ارجمندى بدست آورد.
چون ابوالفضل محمد شریف جوانى عاقل و بسیار با حیا و نیک خواه و شریف بود، ازدختر ابوالحسن على بن احمد موسوى که سیدى جلیل و بزرگوار بود، خواستگارى نمود و آن دوشیزه مجلله را به همسرى برگزید و از او دو فرزند که بعدا ذکرش خواهد آمد متولد شد.
درکتاب(انوار المشعشعین)(۲)طى حالات سلطان شریف نسبت بجلالت قدر و عظمت منزلت و کرامات وى بیانات مفصلى وارد شده و از آن جمله مى نویسد:(وکان دینا فاضلا کریما واسع النفس شریف الائمه ولى النقباء بالری) یعنى سلطان محمد شریف مرد متدین و با فضل و کرامت و وسعت صدر و داراى نقابت بود که در رى مى زیسته و اضافه مى نماید، او درزمان کالویه علاء الدوله وفات نمود جنازه اش را از رى بقم حمل و در بقعه مخصوصى که اکنون مزار او است بخاک سپردند و دارای بقعه عالى و گنبد و رواقى مجلل و مورد تعظیم و تکریم مردم و محل نذورات مى باشد و آنگاه مؤلف کتاب مزبور شروع به نسب شریف این بزرگوار مى نماید که مادر فوق همین سطور ذکر نمودیم.
اما در مورد فضائل اخلاقى پدر بزرگوار سلطان محمد و دو جد او که یکى حمزه بن احمد و دیگر محمد بن حمزه باشد هماچنانکه در قبرستان بابلان مجاور حضرت معصومه(علیه السلام) مدفون مى باشد بحث خواهیم نمود.
تعداد فرزندان سلطان محمد شریف
همانطوریکه بیان نمودیم شاهزاده سلطان محمد شریف بجهت جلالت شأن و شجاعت و رشادت و کیاست دختر ابوالحسن على بن احمد موسوى رازى را بحباله نکاح خود درآورد که از او دو پسر بجا ماند.
در کتاب(عمده الطالب)(۵)نام یکى از دو پسران سلطان محمد را ذکر مى نماید و مى نویسد: از بطن دختر ابوالحسن على بن احمد پسرى بنام ابوالحسن على که بعدا او را على الزکى خواندند بوجود آمد وى هم مثل اجدادش نقیب شهر رى بود.
اما ابوالحسن على الزکرى ابن محمد شریف الفاضل که از بیان کتاب عمده الطالب مستفاد مى شود، شیخ اجل منتخب الدین قمى در وصف او فرموده است که(السید الاجل الزکى ذى الحسبین ابوالقاسم على بن ابوالفضل محمد شریف) و منظور شیخ اجل از(ذی حسبین) آن است که على الزکى هم از طرف پدر و هم از ناحیه مادر، داراى شرافتى بس عظیم است زیرا سلسله نسب مادر او هم به امام معصوم منتهى مى شود.
على الزکى را هم دو پسر ک یکى سید مطهر و دیگرى حسین بوجود آمد و در انوار المشعشعین از کتب انساب نقل کرده است که ابوالمعالى کمال الشرف حسین بن على الزکی مردى کریم و جواد با مروت و سخاوت پیشه و شجاع و داراى حشمت و جاه و جلال بوده است.
اما صاحب کتاب(عمده الطالب)(۶)در وصف سید مطهر مى نویسد: السید مطهرذى الفخرین ابن ابى الحسن على الزکى یعنى وى از دو طرف، هم پدر و هم مادر داراى شرافت و فخر مى باشند چونکه به امام(ص) متصل مى شوند.
و شیخ منتخب الدین قمى در وصف این بزرگوار چنین مى آورد که: الصدر السعید شرف الدوله و الدین عز الاسلام و المسلمین السید الأجل الامام المرتضى الکبیر الأعلم الأزهدى ذى الفخرین نقیب النقباء سید السادات مطهر بن السید الاجل الزکى ذی الحسبین ابى القاسم علی.
در کتاب(انوار المشعشعین)(۷)هم از بعضى از کتب انساب نقل مى کند که مى نویسد: این سید جلیل در فضل بزرگوارى و کرامت نفس یگانه دنیا و تمام محاسن در او جمع شده و داراى اخلاق نیکو و سفره گسترده که من جمله عهده دار نقابت علماء و متکلمین و نویسندگان و شعراء رى بوده است و مادر سید مطهر سکینه بنت حسین بن محمد بن على بن قاسم بن عبدالله بن امام موسى کاظم(علیه السلام) میباشد.
در کل بنا بنقل علماء انساب و رجال سید مطهر از بزرگان سادات عراق بود و نقاب سادات و ریاست آنها به او واگذار گشت و در تمام فنون و علوم متبحر دارای رسائلى لطیف بوده و در سفر حج خدمت شیخ ابوجعفر الطوسى تلمذ کرده و جمعى از محدثین از وى احادیثى نقل کرده اند.
او را دو پسر به اسامى محمد و على بوده که خود محمد بن مطهر را پسرى بوده بنام على ملقب بفخرالدین که در قم نقابت سادات را عهده دار بوده است چنانچه در عمده الطالب مذکور است و على بن مطهر کسى است که شیخ منتخب الدین در وصف او فرموده: الصدر السعید المرتضى الکبیر عزادلدوله و الدین شرف الاسلام و المسلمین ابى القاسم على بن مطهر، و او را هم فرزندى بنام محمد ملقب بشرف الدین و مکنى به ابوالفضل که از اهل فضل و کمال و علم شمرده مى شده بود.
محمد بن على بن مطهر بن على الزکى بن سلطان محمد شریف را پسرى بوده بنام یحیى ملقب به عزالدین و مکنى به ابوالقاسم که خوارزمشاه او را مقتول گردانید و در طهران مدفون است که وى اهل قم بوده و نقیب النقبائى طالببین قم و رى و آمل را دارا شد و بسیار مردى جلیل القدر بود و در طهران محل زیارت و مطاف اهالى و محل نذورات بود تا اینکه در اواخر سلطنت منحوس رضاخان و در زمان وزارت مرآت الدوله اسفندیاری گرگانى مقبره و بقعه مطهر این امامزاده جلیل القدر را منهدم گردانید و بعدا اهالی خیر و محبین به خاندان عصمت و طهارت(علیه السلام) دوباره بناء مجلل بر سرتربت شریفش ساخته اندکه الآن مطاف هزاران مشتاق به خاندان اهلبیت(علیه السلام) می باشد.
حالات پدر و اجداد سلطان محمد شریف
مدفون در قبرستان بابلان
همانطوریکه در بحث مدفونین در مقبره بابلان گفته شد علاوه بر مدفونین از اناث در جوار مرقد منور حضرت معصومه(علیه السلام)، نه نفر از سادات جلیل القدر از حفاد حضرت سیدالساجدین امام زین العابدین(علیه السلام) در مجاورت آن بى بى بخاک سپرده شده اند که از آنجمله چهار نفر از اولاد عبدالله الباهر فرزند امام سجاد(علیه السلام) و جد اعلاى سلطان محمد شریف و پنج نفر هم از فرزندان عمر اشرف برادر عبدالله مزبور می باشند که بجهت اختصار شمه اى از حالات عبدالله باهر و فرزندان وى که جد سلطان محمد شریف مى باشند را از کتاب(انجم فروزان)(۸)و(جدی فروزان)(۹)و(منتهى الآمال)(۱۰)نقل مى نمائیم.
“اما عبدالله باهر متولى صدقات حضرت رسول(ص) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) و مردى فاضل و فقیه ومورد وثوق تمام علماء رجال مى باشد و اخبار بسیارى از وى روایت شده که مردم هم آثار و اخبار زیادى از وى نقل کرده اند و از جمله روایت منقول از ایشان این خبراست که رسول اکرم(ص) فرمود”بخیل و تمام بخیل کسى است که نام من نزد او برده شود و صلوات بر من نفرستد” و نیز روایت کرده است از امیرالمؤمنین(علیه السلام) که آن حضرت”دست راست دزد را میبرید و اگر دوباره دزدى میکرد دست چپش را هم مى برید و اگر در مرتبه سوم هم دزدى میکرد او را براى همیشه زندانى مى نمود”.
عبدالله را بواسطه حسن و جمال و درخشندگى صورت باهر مى خواندند و نقل شده است که عبدالله در هر مجلسى که وارد مى شد تمام حضار به روى و جمال روشن او خیره مى شدند و آنى از نگاه کردن به صورت زیباى او دست نمى کشیدند”(۱۱).
“برخى از مورخین مادر عبدالله را هم ام عبدالله دختر حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام) دانسته که در این صورت با امام محمد باقر(علیه السلام)برادر مى باشد”(۱۲).
اما اولاد عبدالله الباهر را از دو پسر ذکر کرده اند که یکى حمزه بن عبدالله که اسماء بنت امام جعفر الصادق(علیه السلام) را بحباله نکاح خود درآورد ولى بلاعقب وفات یافت.
و فرزند دیگرش محمد ارقط مکنى بابى عبدالله بود که از محدثین مدینه و سن او ۵۸ سال بود که ازدنیا رفت و او را از آنجهت ارقط میگفتند که صورتى زشت داشت و ابوالحسن المعمروى از ابونصر نجارى نقل کرده است که کسانى بر محمد ارقط طعن زده اند این طعن از آنجهت بود که نسبت به امام صادق(علیه السلام) بى ادبى و جسارت کرده آنحضرت درباره وى نفرین فرمودند که از این جهت هم صورت وى زشت و منکر گشت(۱۳)و باید گفت: عقب او از فرزندش اسماعیل است زیرا فرزند دیگرى هم بنام عباس بن محمد ارقط داشته که هارون الرشید او را بقتل رسانید که اصل داستان چنین است:
“هنگامیکه عباس بر هارون الرشید وارد شد، بین او و هارون کلمات تندی رد و بدل گردید و در پایان کلام هارون الرشید به وى گفت(یابن الفاعله) عباس در جواب گفت فاعل(زانیه) مادر تو است که در اصل کنیزکى بوده و برده فروشان در فراش وی رفت و آمد میکرده اند، هارون از سخن وى سخت غضبناک شده، ویرا بنزدیک خویش طلبید و گرز آهنینى که در دست داشت بر روى عباس کوفت و او را بقتل رسانید و از این رو بلاعقب درگذشت(۱۴).
و اسماعیل بن محمد ارقط همان کسى است که رجاء بن ابى الضحاک او را با حضرت امام رضا(علیه السلام) بسال ۲۰۰ هـ .ق از مدینه به مرو نزد مأمون برد(۱۵)و اعقاب اسماعیل از دو پسرش حسین بنفسج و محمد مى باشد و محمد بن اسماعیل هم اعقابش از دو نفر که یکی اسماعیل رخ(۱۶)و دیگرى احمد است و اسماعیل رخ هم عقبش از یک فرزندش محمد غریق است که در رود نیل غرق شد(۱۷).
اما احمد بن محمد بن اسماعیل الرخ بن محمد ارقط بن عبدالله الباهر(۱۸)را پنج پسر به اسامى زیر بود:
۱ـ حمزه الأکبر ابوالقاسم که اکنون در حالات او مباحثى را نقل خواهیم نمود.
۲ـ ابوجعفر محمد الفقیه که ملقب به(قیراط) بود.
۳ـ عبدالله مصرى که در ایام مستعین بالله دوازدهمین خلیفه عباسى در مصر خروج کرد و شکست خرد و در حالیکه ترس از سربازان و عمال خلیفه داشت مخفیانه مرد.
۴ـ حسین کوکبى که در قزوین خروج نمود و در ایام مستعین وى را بشهادت رساندند.
۵ـ جعفر ابوعبدالله خداع.
چون بناء این کتاب به اختصار است لذا ذکر حالات دو تن از فرزندان احمد را که حمزه وحسین کوکبى باشد ذیلا اشاره مى نمائیم.
حمزه و حسین کوکبى از یک مادر بنام رقیه بنت جعفر بن محمد بن اسماعیل بن جعفر الصادق(علیه السلام) می باشد که برادرشان عبدالله بن احمد الرخ همان کسى است که در زمان خلافت مستعین بالله دوازدهمین خلیفه عباسى در سال ۲۵۲ هـ .ق بر علیه خلیفه خروج نمود و دینار بن عبدالله با او محاربه کرد که بر او غلبه یافت اما عبدالله قرار نمود و پنهان گشت و در آنوقت به سن ۵۵ سالگى بود که رحلت پنهائى دارفانى را وداع گفت و قبرش هم معلوم نمى باشد، اما بنابر نقل مرحوم شیخ عباس قمى او را گرفتند و در سامراء منتقل نموده و در آنجا وفات یافت و همسرش هم به نزد امام حسن عسکری(علیه السلام) ملحق شد(۱۹).
اما حسین کوکبى هم در زمان مستعین در قزوین بر علیه خلیفه خروج کرد و در کتاب عمده الطالب(۲۰)مسطور است که او بر قزوین و ابهر و زنجان در سال ۲۵۵ هـ .ق غلبه نمود و با او ابراهیم بن محمد بن عبدالله بود که خلیفه طاهر بن عبدالله بن طاهر را بجنگ وى فرستاد و عاقبت ابراهیم در اطراف قزوین بقتل رسید و حسین کوکبى چون این وضع و پراکندگى اصحاب خود را مشاهد نمود به طبرستان گریخت و بداعى کبیر پادشاه آنجا پناه آورد، وى با داعى کبیر گفتگوئى نمود که پادشاه را خوش نیامد و بالنتیجه داعى در غضب شد و حسین کوکبى را در برکه آبی غرق گردانید و عقبى هم از او برجانماند.
چون حسین کوکبى بدست داعى کبیر در برکه آب غرق گشت حمزه برادر ابوینى او و جد سلطان محمد شریف که در طبرستان با وى بود صلاح خود را در هجرت از طبرستان دیده بطرف قم حرکت کرد و در تاریخ قم هم مذکور شده که دیگر از ساداتیکه در قم بودند سادات حمزیه میباشد که از اولاد حمزه بن احمد هستند.
لذا مى بینیم که حمزه پس از کشته شدن برادر خود از طبرستان بقم آمد و دو پسرش ابوجعفر محمد و ابوالحسن که بزبان طبرى با هم سخن میگفتند و با کسب و کارى که در قم داشتند معاش میکردند تا اینکه وفات حمزه فرا رسید و در مقبره بابلان در جوار حضرت معصومه(علیه السلام) دفن گردید که بعدا فرزندش ابوجعفر محمد بن حمزه بر روى مدفن پدر خود قبه مستقلى بنا نهاد(۲۱).
ابوجعفر محمد بن حمزه جد سلطان محمد شریف پس از وفات پدر خود رئیس و پیشوا قم گردید و کارهاى مهمى براى آبادانى این شهر انجام داد که از او دو پسر یکی ابوالقاسم على و دیگرى ابومحمد حسن بوجود آمدند و پس از چندى زندگانى را بدرود گفت و او را هم در مقبره بابلان دفن کردند که پسر او ابوالقاسم على بر روى قبر پدر خود قبه اى مجلل جداگانه ساختمان کرد.
اما همانطوریکه بیان شد ابوالقاسم على هنگام وفات پدر جوانى کامل و فاضل و عاقل و شجاع بود املاک زیادى بغیر از آنچه از پدر بمیراث برده بود بدست آورد و پیشوا و نقیب و مقدم سادات گردید و نقاب علویون قم پس از وفات عمش على بن حمزه به او تفویض گشت و از جاریه ترکیه در سال ۳۴۳ هـ .ق ابوالفضل محمد را بدنیا آورد و در سؤال ۳۴۵ هـ .ق به حج بیت الله الحرام مشرف گشت که معز الدوله و سادات عراق و حجاز مقدم او را بسیار گرامى داشتند و در ربیع الآخر سال ۳۶۳ هـ .ق به قم باز گردید و همیشه مقدم و پیشوا و رئیس سادات بود تا اینکه در روز جمعه شعبان المعظم سال ۳۴۷ هـ .ق در قم وفات یافت و جسد او را در قبه متصل به مشهد پدرش در مقبره بابلان دفن نمود و همانطوریکه بیان گشت على بن محمد بن حمزه پیش از وفاتش به برادر خود ابی محمد حسن نسبت بفرزند خود سالش ابوالفضل محمد شریف وصیت نمود که از وى و املاکش نگهدارى نماید تا هنگامیکه محمد شریف به حد بلوغ و رشد رسد، و ابومحمد حسن وصیت برادر را همچنان که گفته بود انجام داد تا محمد شریف به سن رشد و کمال رسید و جوانى عاقل و نیکوخواه و باحیاء گردید و اموال پدر به او تفویض شد، که شرح زندگانی او در اول این سطور آمد.
پی نوشت:
(۱)ـ سفینه البحار جلد ۳ صفحه ۳۶۰، عمده الطالب صفحه ۲۲۷.
(۲)ـ انوار المشعشعین جلد ۲ صفحه ۷۰.
(۳)ـ نقل از کتاب انجم فروزان ۱۴۹ و گنجینه آثار قم جلد دوم صفحه ۴۳۷.
(۴)ـ تربت پاکان جلد ۲ صفحه ۱۰۱.
(۵)ـ عمده الطالب صفحه ۲۲۷.
(۶)ـ همان مدرک.
(۷)ـ انوار المشعشعین جلد ۲ صفحه ۷۵.
(۸)ـ انجم فروزان صفحه ۶۴.
(۹)ـ جدى فروزان صفحه ۹۶.
(۱۰)ـ منتهى الآمال جلد ۲ صفحه ۱۰۰.
(۱۱)ـ منتهى الآمال جلد ۲ صفحه ۱۰۰ عمده الطالب صفحه ۲۲۴، سراج الانساب صفحه ۹۴، انساب فخرى صفحه ۳۳.
(۱۲)ـ انساب مجدى صفحه ۱۴۳.
(۱۳)ـ عمده الطالب صفحه ۸۱ و انجم فروزان صفحه ۶۵ـ ۶۴، اما در کتاب سراج الأنساب صفحه ۹۴ نوشته که: از براى آن او را ارقط گویند چون بسیار کریه المنظر بوده و گفته اند که چون با امام جعفر الصادق(علیه السلام) زیاده از حد ملاقات مى نموده حضرت فرمود: برو اى ارقط بدان جهت به این اسم مشهور شد.
(۱۴)ـ منتهى الآمال جلد ۲ صفحه ۱۰۱ و انجم فروزان صفحه ۶۵.
(۱۵)ـ تاریخ قم صفحه ۱۴۱، انوار المشعشعین جلد ۲ صفحه ۱۲۱، نقل از انجم فروزان صفحه ۶۵.
(۱۶)ـ دخ هم نوشته اند سراج الانساب صفحه ۹۴ و الشجره المبارکه صفحه ۱۱۶ انساب مجدى صفحه ۱۴۵.
(۱۷)ـ عمده الطالب صفحه ۲۲۵، نقل از انجم فروزان صفحه ۶۵.
(۱۸)ـ در کتاب الشجره المبارکه عقب وى را از چهار فرزندش مى داند صفحه ۱۱۶ ولى در دیگر کتب انساب من جمله سراج الانساب صفحه ۹۵ همان پنج فرزند را نام برده است.
(۱۹)ـ منتهى الآمال جلد ۲ صفحه ۱۰۲، و الشجره المبارکه صفحه ۱۱۶، انساب مجدى صفحه ۱۴۶.
(۲۰)ـ عمده الطالب صفحه ۲۲۵ و ۲۲۶ و انساب مجدى صفحه ۱۴۶ و منتهی الآمال جلد ۲ صفحه ۱۰۲.
(۲۱)ـ تاریخ قم صفحه ۱۴۵، منتهى الآمال جلد ۲ صفحه ۱۰۲، جدى فروزان صفحه ۹۶، انجم فروزان صفحه ۶۸.
(۲۲)ـ سوره مبارکه حجر آیه شریفه.