- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
یکی از بحثهای مهم در دین اسلام صفات خداوند است. آیا خداوند درای صفات است و آیا صفات خداوند بر چند نوع است و اینکه معنای این صفات چیست. در این مقاله کوتاه به این امر پرداخته شده که از یک سوی عقیده مذهب شیعه در باره صفات خداوند روشن گردد و از سوی دیگر معنای صفات خداوند و تفاوت بین انواع صفات خداوند بیان گردد.
اگر انسانى را مثلا مورد بررسى عقلى قرار دهیم،خواهیم دید ذاتى دارد که همان انسانیت شخصى اوست و صفاتى نیز همراه دارد که ذاتش با آنها شناخته مى شود مانند اینکه زاده فلان شخص است و پسر فلان کسى است،داناست و تواناست و بلند قامت و زیباست یاخلاف این صفات را دارد.
این صفات اگر چه برخى از آنها مانند صفت اولى و دومى هرگز از ذات جدا نمى شوند و برخى مانند دانایى و توانایى امکان جدایى و تغییر را دارند ولى در هر حال همگى غیر از ذات و همچنین هر یک از آنها غیر از دیگرى مى باشد.
این مطلب (مغایرت ذات با صفات و صفات با همدیگر) بهترین دلیل است بر اینکه ذاتى که صفت دارد و صفتى که معرف ذات است هر دو محدود و متناهى مى باشند،زیرا اگر ذات نامحدود و نامتناهى بود صفات را نیز فرا مى گرفت و همچنین صفات نیز همدیگر را فرا مى گرفتند و در نتیجه همه یکى مى شد مثلا ذات انسان مفروض همان توانایى بود و همچنین توانایى و دانایى و بلند قامتى و زیبایى همه عین همدیگر و همه این معانى یک معنا بیش نبود.
از بیان گذشته روشن مى شود که براى ذات خداوند عز و جل،صفت (به معنایى که گذشت) نمى توان اثبات نمود،زیرا صفت بى تحدید صورت نمى گیرد و ذات مقدسش از هر تحدیدى منزه است (حتى از همین تنزیه که در حقیقت اثبات صفتى است)
معناى صفات خداوندى
در جهان آفرینش کمالات زیادى سراغ داریم که در صورت صفات ظاهر شده اند اینها صفات مثبتى هستند که در هر جا ظاهر شوند مورد خود را کاملتر نموده ارزش وجودى بیشترى به آن مى دهند،چنانکه از مقایسه یک موجود زنده مانند انسان با یک موجود بى روح مانند سنگ، روشن است.بى شک این کمالات را خدا آفریده و داده است و اگر خودش آنها را نداشت به دیگران نمى بخشید و تکمیل شان نمى کرد و از این رو به قضاوت عقل سلیم باید گفت خداى آفرینش علم دارد قدرت دارد و هر کمال واقعى را دارد.گذاشته از این-چنانکه گذشت-آثار علم و قدرت و در نتیجه آثار حیات از نظام آفرینش پیداست.
ولى نظر به اینکه ذات خداوندى نامحدود و نامتناهى است این کمالات که در صورت صفات براى او اثبات مى شوند در حقیقت عین ذات و همچنین عین یکدیگر مى باشند (۱) و مغایرتى که میان ذات و صفات و همچنین در میان خود صفات دیده مى شود تنها در مرحله مفهوم است و به حسب حقیقت جز یک واحد غیر قابل تقسیم در میان نیست.
اسلام براى جلوگیرى از این اشتباه ناروا (تحدیدات به واسطه توصیف یا نفى اصل کمال) عقیده پیروان خود را در میان نفى و اثبات نگه مى دارد (۲) و دستور مى دهد اینگونه اعتقاد کنند که:خدا علم داردنه مانند علم دیگران،قدرت دارد نه مانند قدرت دیگران،مى شنود نه با گوش،مى بیند نه با چشم و به همین ترتیب.
توضیح بیشتر در معناى صفات
صفات بر دو قسمند:«صفات کمال و صفات نقص»،صفات کمال چنانکه پیشتر اشاره شد معانى اثباتى هستند که موجب ارزش وجودى بیشتر و آثار وجودى فزونتر براى موصوفات خود مى باشند،چنانکه با مقایسه یک موجود زنده و دانا و توانا با یک موجود دیگر مرده و بى علم و قدرت روشن است،و صفات نقص صفاتى هستند بر خلاف آن.
وقتى که در معانى صفات نقص،دقیق شویم خواهیم دید که به حسب معنا منفى بوده از فقدان کمال و نداشتن یک نوع ارزش وجودى حکایت مى کند،مانند جهل و عجز و زشتى و ناتندرستى و نظایر اینها.بنابر آنچه گذشت،نفى صفات نقص،معناى صفات کامل مى دهد،مانند نفى نادانى که معناى دانایى و نفى ناتوانى که معناى توانایى مى دهد.
و از اینجاست که قرآن کریم هر صفت کمالى را مستقیما براى خداى متعال اثبات مى کند و هر صفت نقص را نیز نفى کرده،منفى آن را براى وى اثبات مى نماید،چنانکه مى فرماید: و هو العلیم القدیر و هو الحى و لا تاخذه سنه و لا نوم و اعلموا انکم غیر معجزى الله .نکته اى که نباید از نظر دور داشت این است که خداى متعال واقعیتى است مطلق که هیچگونه حد و نهایت ندارد و از این روى (۳) هر صفت کمالى هم که در موردش اثبات مى شود،معناى محدودیت را نخواهد داشت. وى مادى و جسمانى و محدود به مکان و زمان نیست و از هر صفت حالى که حادث باشد منزه است و هر صفتى که حقیقتا براى وى اثبات مى شود از معناى محدودیت تعریه و تخلیه شده است، چنانکه مى فرماید: لیس کمثله شى ء(۴)
صفات فعل
صفات (علاوه بر آنچه گذشت) با انقسام دیگرى منقسم مى شوند به صفات ذات و صفات فعل. توضیح اینکه:صفت گاهى با خود موصوف قائم است مانند حیات و علم و قدرت که با شخص انسان زنده و دانا و توانا قائم هستند و ما مى توانیم انسان را به تنهایى با آنها متصف فرض کنیم اگر چه غیر از وى چیز دیگر فرض نکنیم و گاهى تنها با موصوف قائم نیست و موصوف براى اینکه با آن صفت متصف شود،نیازمند تحقق چیز دیگرى است مانند نویسندگى و سخنگویى و خواستارى و نظایر آنها،زیرا انسان وقتى مى تواند نویسنده باشد که دوات و قلم و کاغذ مثلا فرض شود و وقتى سخنگو مى شود که شنونده اى فرض شود و وقتى خواستار مى شود که خواستنى وجود داشته باشد و تنها فرض انسان در تحقق این صفات،کافى نیست.
از اینجا روشن مى شود که صفات حقیقى خداى متعال (چنانکه گذشت عین ذاتند) تنها از قسم اول مى باشند و اما قسم دوم که در تحقق آنها پاى غیر در میان است و هر چه غیر اوست آفریده او و در پیدایش پس از اوست،صفتى را که با پیدایش خود به وجود مى آورد نمى شود صفت ذات و عین ذات خداى متعال گرفت.
صفاتى که براى خداى متعال بعد از تحقق آفرینش،ثابت مى شود مانند آفریدگار،کردگار، پروردگار،زنده کننده،میراننده،روزى دهنده و نظایر آنها عین ذات نیستند بلکه زاید بر ذاتند و صفت فعلند.
مراد از«صفت فعل »این است که پس از تحقق فعل،معناى صفت از فعل گرفته شود نه از ذات، مانند آفریدگار که پس از تحقق آفرینش از آفریده ها آفریدگار بودن خداى متعال ماخوذ و مفهوم مى شود و با خود آفریده ها قائم است نه با ذات مقدس خداى متعال تا ذات با پیدایش صفت از حالى به حالى تغییر کند.
شیعه دو صفت اراده و کلام را به معنایى که از لفظ آنها فهمیده مى شود (اراده به معناى خواستن، «کلام »یعنى کشف لفظى از معنا) صفت فعل مى دانند (۵) و معظم اهل سنت آنها را به معناى علم گرفته وصفت ذات مى شمارند.
پى نوشت:
۱.امام ششم مى فرماید:«خدا هستى ثابت دارد و علم او خود اوست در حالى که معلومى نبود و سمع او خود اوست در حالى که مسموعى نبود و بصر او خود او بود در حالى که مبصرى نبود و قدرت او خود او بود در حالى که مقدورى نبود»، (بحار،ج ۲،ص ۱۲۵) و اخبار اهل بیت در این مسائل از شماره بیرون است (ر.ک:نهج البلاغه،توحید عیون و بحار،ج ۲)
۲.امام پنجم،ششم و هشتم-علیهم السلام-مى فرمایند:«خداى تعالى نورى است که با ظلمت مخلوط نیست و علمى است که جهل در آن نیست و حیاتى است که مرگ در آن نیست »، (بحار،ج ۲،ص ۱۲۹)
امام هشتم (ع) مى فرماید:«مردم در صفات،سه مذهب دارند:گروهى صفات را به خدا اثبات مى کنند با تشبیه به دیگران و گروهى صفات را نفى مى کنند و راه حق مذهب سوم و آن اثبات صفات است با نفى تشبیه به دیگران »، (بحار،ج ۲،ص ۹۴)
۳.امام ششم مى فرماید:«خداوند تبارک و تعالى با زمان و مکان و حرکت و انتقال و سکون متصف نمى شود بلکه او آفریننده زمان و مکان و حرکت و سکون است »، (بحار،ج ۲،ص ۹۶)
۴.سوره شورى،آیه ۱۱.
۵.امام ششم مى فرماید:«خدا پیوسته در ذات خود«عالم »بود در حالى که معلومى نبود و«قادر»بود در حالى که مقدورى نبود».راوى گوید گفتم:و«متکلم »بود؟فرمود:«کلام،حادث است، خدا بود و«متکلم »نبود پس از آن کلام را احداث و ایجاد کرد»، (بحار،ج ۲،ص ۱۴۷)و امام هشتم (ع) مى فرماید:«اراده از مردم ضمیر است و پس از آن فعل پیدا مى شود و از خدا احداث و ایجاد اوست و بس،زیرا خدا مانند ما تروى و هم (قصد) و تفکر ندارد»، (بحار،چاپ کمپانى،ج ۲،ص ۱۴۴)
منبع : شیعه در اسلام صفحه ۱۲۳ ، علامه سید محمد حسین طباطبایى(ره)