- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : < 1 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
کلینى رحمه الله در کتاب «کافى» بابى تحت عنوان «آنچه به سبب آن ادّعاى حقّ و باطل از یکدیگر جدا مى گردد» تشکیل داده و در آنجا از محمّد بن ابى العلاء نقل کرده است که گفت:
از یحیى بن اکثم قاضى سامراء – بعد از آنکه او را بسیار امتحان نمودم و با او مناظره و گفتگو و مراسله داشتم و از علوم آل محّمد علیهم السلام سؤال کردم – شنیدم که گفت: روزى وارد مسجد رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم شدم تا قبر مبارک او را طواف کنم، حضرت جواد علیه السلام را دیدم که در آنجا طواف مى کند، درباره مسائلى که در نظر داشتم با آن حضرت گفتگو کردم و او همه را جواب فرمود . به ایشان عرض کردم: مى خواهم سؤالى از شما بپرسم ولى بخدا قسم خجالت مى کشم.
امام علیه السلام فرمود: من از آن سؤال به تو خبر مى دهم قبل از آنکه بپرسى، مى خواهى از امام سؤال کنى که کیست؟
عرض کردم: بخدا قسم سؤال مورد نظرم همان است.
فرمود: من امام هستم، عرض کردم نشانه اى مى خواهم تا یقین کنم.
آن حضرت در دست خود عصایى داشت، وقتى من چنین گفتم فوراً آن عصا شروع به صحبت کرد و گفت:
إنّ مولای امام هذا الزمان وهو الحجّه. به راستى مولا و صاحب من امام این زمان است و او حجت پروردگار است.[۱]
پی نوشت ها:
[۱] . الکافى، ج۱، ص ۳۵۳، حدیث ۹؛ مناقب ابن شهراشوب، ج۴، ص ۳۹۳؛ بحار الأنوار، ج۵۰، ص۶۸، حدیث ۴۶٫
منبع : پایگاه علمی المنجی.