دعای نور حرزی است که حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) به جناب سلمان فارسی آموختند و فرمودند مداومت بر آن انسان را از تب محفوظ نگه می دارد. سید بن طاووس از سلمان فارسی چنین روایت می کند:
ده روز بعد از رحلت رسول خدا (صلّى الله علیه و آله) از خانه خود بیرون آمدم، پس به خدمت حضرت علىّ بن ابى طالب (علیه السّلام) پسر عموی رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) رسیدم. فرمودند که: اى سلمان از ما دورى نموده اى و به نزد ما نمى آیى؟
سلمان گفت: اى حبیب من یا ابا الحسن، از مثل شما شخصى چگونه دورى مى توان نمود؟ بلکه حزن و اندوه من از براى رحلت رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) مرا مانع بود و نگذارده که در این چند روز به خدمت رسم. پس امیرالمؤمنین (علیه السّلام) فرمودند که: اى سلمان برو به منزل فاطمه (سلام الله علیها) که بسیار مشتاق دیدن تو است و اراده دارد که تحفه اى به تو دهد از تحفه اى که از بهشت از براى او آمده.
پس من گفتم یا على، از براى فاطمه بعد از رحلت رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) از بهشت تحفه نیز مى آید؟ حضرت فرمودند: بلى دیروز تحفه اى آمده. به سرعت بسیار شتافتم و به دولتخانه فاطمه دختر رسول خدا (صلّى الله علیه و آله) رسیدم، آن حضرت را دیدم نشسته و پارچه عبائى بر خود پیچیده که اگر سر خود را مى پوشانید پاهاى مبارکش باز بود، و اگر پاهاى مبارکش را مى پوشانید فرق مبارکش ظاهر بود.
پس چون نظر مبارکش بر من افتاد سر و روى خود را پوشانیده فرمودند که: اى سلمان بعد از فوت پدرم رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) از ما دورى اختیار نموده اى؟ در جواب گفتم: حاشا که من از شما دورى جویم اى حبیبه من! حضرت فاطمه (سلام الله علیها) فرمودند: خوش بنشین و متوجّه باش سخنى را که به تو می گویم.
دیروز در همین موضع نشسته و در خانه را بسته بودم و با خود در فکر بودم که بعد از رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) وحى الهى از ما قطع گشته و فرشتگان از منزل ما منصرف شدند، و در این خیال بودم که دیدم در خانه گشوده شد بدون آن که شخصى او را بگشاید و سه دختر داخل خانه شدند که در حسن و جمال و نازکى بدن و تازگى صورت و خوش بوئى ایشان هیچ بیننده اى مثل ایشان را ندیده.
چون ایشان را دیدم متوجّه گردیده مهربانى نمودم و گفتم: قسم مى دهم شما را به پدرم که بگوئید از اهل مدینه هستید یا از اهل مکّه؟ گفتند: اى دختر محمّد رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله)، ما نه از اهل مدینه و نه از اهل مکه و نه از اهل روى زمینیم، بلکه کنیزانیم از اهل حور عین از دار السّلام بهشت، و پروردگار عالمیان ما را به سوى تو اى دختر محمّد رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) فرستاده است و ما بسیار مشتاق دیدار تو بودیم.
پس پرسیدم از یکى از ایشان که به گمانم بزرگتر بود، نام تو چیست؟ گفت: مقدوده. گفتم: از چه جهت نام تو را مقدوده گذاردند؟ گفت: از براى آن که من از جهت مقداد بن اسود کندى مصاحب رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) خلق شده ام. پس از دیگرى پرسیدم که نام تو چیست؟ گفت: ذرّه. گفتم: چرا نام تو را ذرّه گذاشته اند و حال آن که تو در نظر من بزرگى؟
گفت: از براى آن که من جهت ابوذر غفارى مصاحب رسول خدا (صلّى الله علیه و آله) خلق گردیده ام. پس از سومی پرسیدم که نام تو چیست؟ گفت: سلمى. گفتم: چرا تو را سلمى نام گذاردند؟ گفت: من از جهت سلمان فارسى خادم پدر تو رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) خلق شده ام. سپس آن سه بیرون آوردند از براى من قدرى از رطب مانند خشکنانج بزرگ که سفیدتر بود از برف و خوش بوتر بود از مشک أذفر.
سلمان می گوید: حضرت فاطمه (سلام الله علیها) از آن رطب یک دانه به من دادند و فرمودند که: امشب با این افطار نما و فردا استخوان این رطب را بیاور. پس آن رطب را گرفته از خانه آن حضرت بیرون آمدم و به هر شخص از اصحاب آن حضرت که گذشتم، گفتند: اى سلمان مشک با خود دارى؟ مى گفتم: بلى.
پس در وقت افطار به آن رطب افطار نمودم و استخوانى در آن نیافتم! پس روز دیگر به خدمت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) رسیده عرض نمودم که: دیشب به آن رطب افطار نمودم و آن رطب استخوان نداشت؟ فرمودند: او را چگونه استخوان باشد و حال آن که آن رطب از درختى است که خداى تعالى آن را در دار السّلام بهشت غرس نموده به سبب دعائى که مرا پدر بزرگوارم تعلیم نموده و من هر صبح و شام مداومت به آن کلمات مى نمایم.
سلمان گفت که: اى سیّده من به من این کلمات را تعلیم نما. حضرت فاطمه (سلام الله علیها) فرمودند که: اگر مداومت نمائى به این کلمات خداى تعالى تو را از تب محفوظ نگاه مى دارد مادام که در دار دنیا باشى. پس این حرز را تعلیم نمودند و آن این است:
متن دعای نور
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
ابتدا مى کنم به نام خداى بخشنده مهربان
بِسْمِ اللَّهِ النُّورِ، بِسْمِ اللَّهِ نُورِ النُّورِ، بِسْمِ اللَّهِ نُورٌ عَلَى نُورٍ
ابتدا مى نمایم به اسم خدا که روشن است، ابتدا مى کنم به اسم خدا که روشنى بخش روشنى است، ابتدا مى کنم به نام خدا که نورى است بر نور؛
بِسْمِ اللَّهِ الَّذِی هُوَ مُدَبِّرُ الْأُمُورِ، بِسْمِ اللَّهِ الَّذِی خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ، وَ أَنْزَلَ النُّورَ عَلَى الطُّورِ فِی کِتابٍ مَسْطُورٍ فِی رَقٍّ مَنْشُورٍ بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ عَلَى نَبِیٍّ مَحْبُورٍ
ابتدا مى نمایم به اسم خدایى که او است تقدیرکننده چیزها، ابتدا مى کنم به اسم خدایى که خلق نمود نور را از نور، سپاس مر خداى را که موجود نموده است نور را و نازل ساخته است نور را بر کوه طور، در کتابى نوشته شده در صحیفه هاى از پوست که متفرقند، به اندازه تقدیر کرده شده، بر پیغمبرى نیکو گردانیده شده؛
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هُوَ بِالْعِزِّ مَذْکُورٌ وَ بِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ وَ عَلَى السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ مَشْکُورٌ، وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین.[۱]
سپاس مر خداى را که او به قوّه و غلبه ذکر کرده شده است و به مباهات مشهور است و بر خوشحالى و سختى شکر کرده شده است و رحمت فرستد خدا بر سیّد ما که محمّد است و بر آل او که پاکند از گناه.
پس سلمان گفت که: من یاد گرفتم، و قسم به خدا که این حرز را به بیشتر از هزار کس از اهل مدینه و مکّه آموختم که همگى آزار تب داشتند، و به برکت خواندن این دعا جملگى شفا یافتند به اذن اللَّه تعالى.[۲]
پی نوشت ها
[۱] . ابن طاووس، مهج الدعوات، ص ۷
[۲] . طبسی، ترجمه مهج الدعوات، ص ۱۷-۱۹