جایگاه رفیع امامت در آیه ولایت: پاسخی به پرسش ‌ها و شبهات

جایگاه رفیع امامت در آیه ولایت؛ پاسخی به پرسش ‌ها و شبهات

اشتراک‌گذاری در ایتا اشتراک‌گذاری در بله اشتراک‌گذاری در سروش کپی کردن لینک

آیه ولایت و جایگاه امامت در این آیه کریمه، یکی از دلایل شیعه امامیه برای امامت امیرالمومنین (ع) است. بسیاری از مفسران و محدثان شیعه، از این آیه برای اثبات ولایت امیرالمؤمنین (ع) استفاده کرده‌ اند و با استناد به روایات، ایشان را مصداق کامل این آیه معرفی کرده‌ اند.

اگر چه آیه مورد نظر به طور مستقیم به امامت اشاره نمی‌ کند، اما با توجه به مفاهیم آن و قرائن موجود، می‌ توان آن را به‌ عنوان یکی از ادله اثبات ولایت و امامت امیرالمؤمنین (ع) در نظر گرفت. این آیه تأکید می ‌کند که ولیّ باید دارای ایمان کامل و عمل صالح باشد، ویژگی ‌هایی که به طور کامل در شخصیت امیرالمؤمنین (ع) تجلی یافته است.

خداوند در آیه ۵۵ سوره مائده می فرماید: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ؛ سرپرست و ولیّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده ‌اند؛ همان ها که نماز را برپا می ‌دارند، و در حال رکوع، زکات می‌ دهند.

در مورد آیه ولایت و جایگاه امامت در آن، پرسش‌ ها و شبهات متعددی مطرح شده است. در اینجا به برخی از این پرسش ‌ها و شبهات پاسخ داده می ‌شود:

۱. در آیه ولایت آیا معناى «ولى»، «دوست» نیست؟

آیه ولایت در سیاق آیاتى است که مؤمنان از این که یهود و نصارى را ولى خویش قرار دهند نهى شده اند. چون ولى در آن آیات به معناى «یاور» یا «دوست» است در این آیه نیز ـ که در سیاق آن آیات قرار گرفته است ـ باید به همان معنى باشد. در غیر این صورت تفکیک در سیاق واحد لازم مى آید.

بنابراین معناى آیه چنین مى شود: «جز این نیست که یاور یا دوست شما خدا و رسول او و مؤمنانى هستند که نماز را به پاى مى دارند و زکات مى دهند در حالى که در پیشگاه خداوند خاضع و متواضع اند.»

پاسخ

اولا: انعقاد سیاق در آیه منتفى است، زیرا آیه ولایت، شأن نزول مستقلى دارد. استقلال در نزول به این معنى است که این آیه از نظر محتوى و مضمون به آیات دیگر مربوط نیست.

بى تردید تنظیم آیات قرآن به گونه اى که در دست ماست و آن را بر همین اساس قرائت مى کنیم با ترتیب آن از نظر نزول مغایر است. چه بسا آیات و سوره هایى که قبلا نازل شده، ولى به حسب ترتیب کنونى در آخر قرآن قرارگرفته اند، مانند سوره هاى مکى که در جزء آخر قرآن دیده مى شوند و چه بسا آیات و سوره هایى که عکس آن است مانند سوره بقره که دومین سوره قرآن طبق نظم کنونى است در حالى که اولین سوره اى است که در مدینه نازل شده است.

پس این تنظیم حاکى از ترتیب زمان نزول نیست، و معلوم است که در توجه به ظهور آیات ملاک ترتیب و نظم زمان نزول آنها است.

اگر گفته شود: تنظیم آیات و سوره ها تحت نظر پیامبر اکرم (ص) صورت گرفته است و آن بزرگوار مناسبت و نظم معنوى آیات را در نظر گرفته و هر آیه و سوره را در جایگاه مناسب خود قرار داده است. بنابراین اختلاف نظم کنونى با ترتیب زمان نزول به انعقاد سیاق زیانى وارد نمى سازد.

در پاسخ باید گفت: اگر چه نظر درست همین است که تنظیم آیات به شکل کنونى زیر نظر آن حضرت تحقق یافته است، ولى آنچه دلیل بر آن قائم است اینکه از نظر آن حضرت مصلحتى در کار بوده که هر آیه یا سوره اى در جاى مخصوصى قرار داده شود، اما اینکه آن مصلحت خصوص مراعات نظم و مناسبت و ارتباط معنوى آیات با یکدیگر باشد هیچ دلیلى براى آن وجود ندارد.

با این حال هر آیه اى که نزول آن به دنبال آیه قبلى بر اساس دلیل ثابت باشد سیاق در آن منعقد است، و هر آیه اى که نزول مستقلى داشته باشد و یا مشکوک باشد، تقارن آن با آیه قبل موجب سیاق در مورد آن نخواهد بود. آیه مورد بحث نیز داراى نزول مستقل است و بنا بر آنچه گفته شد سیاق در آن منعقد نیست.

ثانیاً: اگر سیاق هم منعقد باشد در آیه قبل نیز محرز نیست ولى به معناى دوست یا ناصر باشد که مى فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصَارَىٰ أَوْلِیَاءَ ۘ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ؛[۱] ای کسانی که ایمان آورده‌اید! یهود و نصاری را ولّی (و دوست و تکیه‌گاه خود،) انتخاب نکنید!»

در آیه ولایت نیز مى تواند به معناى سرپرستى و صاحب اختیارى باشد.

ثالثاً: اگر ولایت در آیه ولایت به معناى دوستى و یا نصرت باشد لازم مى آید محتواى آیه بر خلاف واقع باشد، زیرا در این صورت معنى چنین خواهد بود: «جز این نیست که یاور یا دوست شما خدا و رسول و مؤمنانى هستند که نماز به پا مى دارند و در حال رکوع زکات مى دهند». معلوم است که یاور و دوست مؤمنان در انحصار کسانى که در حال رکوع زکات مى دهند نیست، بلکه همه مؤمنان یاور و دوست یکدیگرند!

مگر آنکه «راکعون» در آیه ولایت به «کسانى که در پیشگاه خداوند خاضع و متذلل هستند» معنى شود که این معنى مجازى است، و معناى حقیقى رکوع چنان که یادآور شدیم انحنا و خم شدن است.

با توجه به این مطالب، سخن از سیاق در اینجا مورد ندارد و بر فرض وجود آن به معناى مقصود زیانى نمى رساند.

۲. شأن نزول مذکور (انفاق حضرت در حال رکوع) ثابت نیست؟

برخى به شأن نزول آیه اشکال کرده اند که این قصه (انفاق حضرت امیرالمؤمنین على (ع) در حال نماز و نزول آیه درباره آن حضرت) ثابت نیست. ثعلبى که این داستان را نقل کرده تخصص کافى در تمیز بین اخبار صحیح از غیر صحیح نداشته است، و محدثان بزرگى همچون طبرى و ابن ابى حاتم و … امثال این داستان هاى ساختگى را نقل نکرده اند؟!

پاسخ

این شأن نزول در کتاب هاى حدیثى و تفسیرى فراوانى از شیعه و سنى نقل شده، و سند بسیارى از آنها هم معتبر است و از آن رو که نقل همه آنها با وضع کتاب سازگارى ندارد، آدرس بخشى از آن کتاب ها را در پى نوشت مى آوریم.[۲]

اینکه چنین داستان معتبرى ساختگى تلقى شده، اهانتى بزرگ به ساحت مقدس امیرالمؤمنین على (ع) و محدثان بزرگى است که این حدیث را در کتاب هاى خویش آورده اند!

ثعلبى را که از دیدگاه این اشکال کننده بى پروا، اهل جداسازى حدیث صحیح و نا صحیح نیست؛ علماى رجال اهل سنت تمجید کرده و ستایش هاى بلیغى در مورد وى ابراز داشته اند، که ما سخن دو نفر از بزرگان آنان را مى آوریم:

۱. ذهبى رجالى بزرگ و حدیث شناس معروف اهل سنت درباره ثعلبى مى گوید: «وى امام، حافظ، علامه، استاد تفسیر و یکى از ذخائر علمى است. وى راستگو و مورد اعتماد و داراى بینش صحیح در علم عربیت بوده است».[۳]

۲. عبدالغافر نیشابورى در منتخب تاریخ نیشابور مى گوید: عبدالغافر او را در این عبارات: مقرئ (آگاه از علم قرائت) و مفسر و واعظ و ادیب و مورد اعتماد و حافظ، و داراى کتاب هاى ارزشمند از تفسیر حاوى انواع معانى و اشارات معرفى مى کند و در پایان مى گوید: «احادیث وى صحیح و مورد اعتماد است».[۴]

گذشته از وثاقت و عظمت ثعلبى، نقل داستان انگشتر به سائل دادن امیرالمؤمنین (ع) ویژه ثعلبى نیست؛ بلکه این ماجرا در منابع حدیث و تفسیر بسیارى از شیعه و اهل سنت ذکر شده است. حتى کسانى مانند طبرى و ابن ابى حاتم که اشکال کننده گفته بود «اینان امثال این داستان ها … را نقل نمى کنند»، آن را روایت کرده اند که شایسته است روایت این دو نفر را بیاوریم:

ابن کثیر در تفسیرش آورده است:

قال ابن أبى حاتم … و حدثنا أبوسعید الأشجّ، حدثنا الفضل بن دکین أبونعیم الأحول، حدثنا موسى بن قیس، عن سلمه بن کهیل قال: «تصدّق علیّ بخاتمه و هو راکع، فنزلت «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ»[۵] در این حدیث ابن کثیر از کتاب ابن ابى حاتم با سند صحیح از سلمه بن کهیل جریان صـدقه دادن انگشتـرى توسط على (ع) در حال رکوع را روایت مى کند و مى گوید: «بدنبال این جریان آیه «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ …» نازل گردید».

ابن جریر طبرى نیز در تفسیرش روایت کرده است: «حدثنا محمد ابن الحسین قال: ثنا أحمد بن المفضل قال: ثنا أسباط عن السدّی … علیّ بن أبی طالب مرّ به سائل و هو راکع فی المسجد، فأعطاه خاتمه»[۶]. در این حدیث نیز عطاکردن انگشتر از ناحیه امیرالمؤمنین (ع) در حال رکوع بیان شده است.

۳. آیا «إنّما» بر حصر دلالت مى کند؟

فخر رازى گفته است: «انما» براى حصر نیست. دلیل آن قول خداوند است: «إِنَّمَا مَثَلُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا کَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ؛[۷] مثل زندگی دنیا، همانند آبی است که از آسمان نازل کرده‌ایم». بى شک زندگى دنیا تنها این یک مثل را ندارد و مثل هاى دیگرى هم براى زندگى دنیا هست. بنابراین «إنّما» در این آیه دلالت بر حصر ندارد.

پاسخ

اولا: در آیه اى که فخر رازى آورده نیز «إنّما» در حصر به کار رفته است. ولى حصر بر دو گونه است: حصر حقیقى و حصر اضافى. در حصر اضافى پندار مخاطب نفى مى شود، مثلا اگر کسى بگوید: «زید ایستاده است» در برابر او گفته مى شود: «إنّما قائم عمرو»، یعنى شخص ایستاده فقط عمرو است نه زید. در این جمله مقصود این نیست که افراد ایستاده در جهان منحصر در عمرو قرار داده شود، بلکه مقصود این است که پندار طرف مقابل را که زید ایستاده دگرگون سازد، و به او بفهماند که تنها عمرو ایستاده است.

آیه کریمه نیز یادآور این جهت است که زندگى دنیا تنها باید به آبى که از آسمان مى بارد و سپس گیاهى در اثر آن مى روید و سرانجام این گیاه به خشکى و پژمردگى مى گراید مثل زده شود و تشبیه گردد، چرا که این مثل حاکى از فنا و انقطاع زندگى دنیا است; نه اینکه مثلى براى آن آورده شود که حاکى از دوام و استمرار و بقاى آن باشد.

ثانیاً: «إنّما» که از نظر وضع لغوى براى حصر است مى تواند در غیر حصر هم مجازاً با وجود قرینه استعمال شود. در آیه اى که فخر رازى به عنوان نقض آورده ـ بر فرض استعمال در غیر حصر ـ «إنّما» به دلیل قرینه مجازاً در غیر حصر استعمال شده است، و این دلیل نمى شود که بدون قرینه در غیر حصر به کار رود. بنا بر این در آیه کریمه معناى حقیقى «إنّما» که حصر است مقصود است.

۴. آیا اطلاق «الّذین آمنوا» بر على (ع) مجازى است؟

اگر مراد از «الّذین آمنوا» که جمع است على (ع) باشد، کلمه جمع در مفرد استعمال شده است. این استعمال مجاز است، و بدون قرینه نمى توان استعمال مجازى را پذیرفت.

پاسخ

اولا: به حسب آنچه در احادیث شیعه امامیه آمده است «الّذین آمنوا» در انحصار امیرالمؤمنین على (ع) نیست، بلکه دیگر امامان معصوم (ع) را نیز شامل مى شود. طبق آنچه در احادیث ما آمده تمام امامان معصوم به این کرامت و شرافت نائل شده اند که در حال رکوع انگشتر به سائل دهند.[۸]

ثانیاً: بر فرض که مصداق خاص از این عنوان یعنى حضرت على (ع) اراده شده و استعمال مجازى باشد، قرینه بر این استعمال احادیثى است که در شأن نزول آیه وارد شده و نمونه هایى از آن بیان گردید.

۵. آیا على (ع) انگشترى براى انفاق داشته است؟

طبق آنچه مشهور است على (ع) فقیر و مستمند بوده و انگشترى گرانقدر و ارزشمند نداشته است.

پاسخ

آن حضرت مستمند نبوده و حدیث و تاریخ گواه بر این مطلب است. آن حضرت با دست خویش و با تلاش خود قنات ها و نخل هایى را احداث کرد، ولى مالى براى خویش نمى اندوخت و اموال خویش را در راه خدا انفاق مى کرد.

۶. آیا انفاق انگشتر با حضور قلب سازگار است؟

آن حضرت در حال نماز از حضور قلب کامل برخوردار بوده است و کسى که این چنین حضور قلبى داشته باشد سخن دیگرى را نمى شنود. با این وصف چگونه آن حضرت سخن سائل و تقاضاى کمک او را شنیده است و انگشتر خود را به سائل انفاق کرده است؟

پاسخ

آن حضرت گرچه به طور طبیعى ـ به خاطر حضور قلب ویژه اى که در حال نماز داشته ـ به سخن غیر توجه نمى کرده است، ولى مانعى ندارد که خداوند مقلب القلوب و تحول بخش دل ها، توجه  وى را در لحظه سؤال سائل به جانب وى معطوف سازد تا با انجام این صدقه که یک عبادت ارزشمند است به شرف نزول آیه مشرف گردد و این آیه ولایت درباره اش نازل شود. احادیث شأن نزول، دلیل بر آن است که آن حضرت به سائل توجه کرده و صدقه مذکور به دست وى انجام شده است.

۷. آیا انفاق موجب بر هم خوردن هیأت نماز نمى شود؟

انفاق انگشتر موجب اخلال صورت ظاهرى نماز مى گردد. از این رو چنین فعلى از آن حضرت صادر نمى شود.

پاسخ

آنچه موجب بر هم خوردن صورت نماز مى شود فعل کثیر است و کار اندک این چنینى صورت نماز را برهم نمى زند. فقهاى شیعه و سنى این گونه کارها را موجب بطلان نماز نمى دانند.

ابوبکر جصاص در کتاب «أحکام القرآن»[۹] تحت عنوان «باب العمل الیسیر فى الصلاه» آیه ولایت را مطرح کرده و مى گوید:

«اگر مراد از آیه ولایت انجام صدقه در حال رکوع باشد آیه دلالت مى کند که کارهاى جزئى و اندک در نماز مباح است، و از پیامبر (ص) در زمینه جایز بودن کارهاى جزئى و اندک احادیثى روایت شده است، مانند احادیثى که دلالت دارد، آن حضرت کفش هاى خود را در نماز بیرون آوردند و به محاسن خویش دست زدند و با دست (به جایى) اشاره کردند. بنا براین دلالت آیه ولایت بر اباحه صدقه در حال نماز ظاهر و روشن است.

قرطبى در «جامع أحکام القرآن»[۱۰] مى گوید:

«طبرى گفته است این (صـدقه دادن انگشتر از ناحیـه امیرالمؤمنین علـى (ع) ) دلالت مى کند که کار اندک نماز را باطل نمى کند، چه این که انجام صدقه کارى بود که در حال نماز صورت گرفت و موجب باطل شدن نماز نگردید.

۸. آیا به صدقه مستحبى هم زکات گفته مى شود؟

فخر رازى مطرح کرده که زکات اسم براى (زکات) واجب است و بر صدقه مستحبى زکات اطلاق نمى شود، به دلیل اینکه خداوند (در موارد بسیار) فرموده است: «و آتوا الزکوه» یعنى: زکات را بپردازید. و امر بر وجوب دلالت دارد.

حال که زکات صدقه واجب به حساب مى آید، اگر على (ع) زکات واجب را در حال رکوع نماز پرداخته باشد واجب را از اول وقت آن تأخیر انداخته است و این نزد بیشتر علما گناه به حساب مى آید. از این رو نمى توان آن را به على (ع) نسبت داد. اگر گفته شود: منظور از زکات صدقه مستحبى است، این خلاف اصل است، زیرا از آیه «آتوا الزکوه» استفاده شد هر صدقه اى که عنوان زکات دارد واجب است.

پاسخ

اولا: زکات در آیه ولایت بى شک زکات مستحبى است، و احادیث شأن نزول مؤکد این مطلب است. این سخن که «چون در «آتوا الزکوه» منظور زکات واجب است، پس بر هر چه زکات اطلاق گردد واجب است»، نادرستى آن واضح و آشکار است، زیرا ازیک سو درجمله «و آتوا الزکوه» آنچه دلالت بر وجوب دارد امر «آتوا» است و کلمه «زکوه» جز در ماهیت زکات استعمال نشده است.

زکات قابل تقسیم به واجب و مستحب است، و این تقسیم بدون هیچ گونه قرینه اى صورت مى گیرد. این گواه است که وجوب و استحباب خارج از حریم لفظ است. و از سوى دیگر در احادیث و فتاواى فقهاى فریقین زکات بر دو قسم است: زکات واجب و زکات مندوب. اینکه گفته شود: «هر چه زکات است پس باید واجب باشد» بر خلاف این اطلاق است.

ثانیاً: در آیه ولایت امر «آتوا» وجود ندارد و جمله «یؤتون الزکوه» إخبار است نه إنشاء. و اینکه صدقه اى که در آیه ولایت آمده صدقه مستحب است مورد تصدیق برخى از فقها و مفسران اهل سنت است.

جصاص در «أحکام القرآن» مى گوید:

«جمله «یؤتون الزکوه و هم راکعون»، دلالت دارد که صدقه مستحبى زکات نامیده مى شود، زیرا على (ع) انگشتر خویش را به عنوان صدقه مستحبى انفاق کرد و در آیه کریمه: «وَمَا آتَیْتُمْ مِنْ زَکَاهٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ؛[۱۱] و آنچه را به عنوان زکات می‌ پردازید و تنها رضای خدا را می‌ طلبید (مایه برکت است؛ و) کسانی که چنین می‌کنند دارای پاداش مضاعفند».

کلمه زکات شامل هم صدقه واجب و هم صدقه مستحب مى شود. زکات هم زکات واجب و مستحب را شامل مى گردد مانند صلاه که اختصاص به نماز واجب ندارد، بلکه نماز مستحب را نیز در بر مى گیرد.[۱۲

۹. آیا زکات در رکوع ستایش ویژه اى را در بر دارد؟

اگر مقصود از رکوع، رکوع نماز باشد نمى تواند در بر دارنده مدح و ستایشى باشد، زیرا انفاق در حال رکوع با انفاق در دیگر حالات نماز تفاوتى ندارد؟

پاسخ

اینکه رکوع در آیه کریمه ظرف براى زکات امیرالمؤمنین على (ع) قرار گرفته است به لحاظ این نیست که انفاق در این حالت تمجید و ستایش ویژه اى را در بر دارد، بلکه به این لحاظ است که سؤال سائل در حال رکوع آن حضرت صورت گرفته و به اصطلاح علماى اصول «قضیه در این مورد قضیه خارجیه است و عنوان رکوع داراى خصوصیتى نیست»، و تمجید و ستایش به لحاظ این است که در آن حال حضرت این عمل عبادى را انجام داد. اگر آن حضرت در رکوع این انفاق را انجام نداده بود، آن سائل با محرومیت از مسجد بیرون رفته بود.

۱۰. آیا محتواى این آیه با آیه سابق منافات دارد؟

فخر رازى مى گوید: «اگر آیه دلالت بر امامت على (ع) داشته باشد با آیه قبل از آن، که دلالت بر مشروعیت خلافت ابى بکر دارد منافات خواهد داشت».

پاسخ

آیه قبل از آن، هیچ دلالتى بر فضیلت ابى بکر و مشروعیت خلافت وى ندارد. آیه قبل چنین است:

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لَا یَخَافُونَ لَوْمَهَ لَائِمٍ؛ ای کسانی که ایمان آورده‌ اید! هر کس از شما، از آیین خود بازگردد، (به خدا زیانی نمی‌ رساند؛ خداوند جمعیّتی را می ‌آورد که آنها را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند؛ آنها در راه خدا جهاد می‌ کنند، و از سرزنش هیچ ملامتگری هراسی ندارند».[۱۳]

فخر رازى گفته است:

«این آیه دلالت بر مشروعیت خلافت ابى بکر دارد، زیرا خداوند مؤمنان را خطاب کرده است که اگر از دینشان دست بردارند گروهى را که داراى صفات ویژه مذکور در آیه هستند خواهد آورد تا با آنان پیکار نمایند. پس از پیامبر (ص) تنها کسى که با مرتدان به مقاتله پرداخت ابوبکر بود. چون این آیه تمجید و ستایش از ابى بکر محسوب مى شود، ناگزیر بر مشروعیت خلافت وى نیز دلالت خواهد داشت.

فخر رازى براى اینکه استدلال به آیه را براى مشروعیت خلافت ابى بکر سامان دهد جمله اى را از خود به آیه افزوده است.

آیه کریمه مى فرماید: «اگر از شما مؤمنان کسى از دینش بازگردد، خداوند در آینده گروهى را خواهد آورد که داراى اوصاف مذکور از جمله مجاهده در راه خدا باشند».

در آیه کریمه نیامده است که «اینان با آن مرتدین محاربه خواهند کرد» ولى فخر رازى این جمله را در استدلالش افزوده است.

نتیجه گیری

مفسران و محدثان شیعه، از آیه ولایت برای اثبات ولایت امیرالمؤمنین (ع) استفاده کرده‌ اند. ویژگی ‌های ذکر شده در آیه ولایت برای ولیّ (ایمان، اقامه نماز، پرداخت زکات) در شخصیت امیرالمؤمنین (ع) به طور کامل تجلی یافته است. آیه ولایت دلیلی قاطع و محکم بر امامت امیرالمؤمنین علی (ع) است و جایگاه رفیع امامت در اسلام را به اثبات می ‌رساند و در این راستا به مهمترین شبهات در این زمینه، پاسخ داده شد.

پی نوشت ها

[۱]. مائده، آیه ۵۱.

[۲]. شوشتری، احقاق الحق، ج ۳، ص ۳۹۹ – ۴۱۱؛ جصاص، احکام القرآن، ج ۲، ص۴۴۶؛ واحدی، اسباب النزول، ص ۱۳۳؛ کلینی، الکافى، ج ۱، ص ۱۴۳ ، ۱۴۶، ۲۲۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۳۸۱.

[۳]. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج ۱۷، ص ۴۳۵.

[۴]. فارسی نیسابوری، تاریخ نیسابور، ص ۱۰۹.

[۵]. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج ۲، ص ۷۴.

[۶]. طبری، جامع البیان، ج ۶، ص ۱۸۶.

[۷]. یونس، آیه ۲۴.

[۸]. کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۱۴۳، ۱۴۶، ۲۲۸؛ جوینی، فرائد السمطین، ج ۱، ص ۳۱۲؛ قندوزی، ینابیع المودّه، ص ۱۱۴ – ۱۱۶.

[۹]. جصاص، احکام القرآن، ج ۲، ص ۴۴۶.

[۱۰]. قرطبی، جامع أحکام القرآن، ج ۶، ص ۲۲۱.

[۱۱]. روم، آیه ۳۹.

[۱۲]. جصاص، احکام القرآن، ج ۲، ص ۴۴۶.

[۱۳]. مائده، آیه ۵۴.

منابع

  1. قرآن کریم، ترجمه ناصر مکارم شیرازی، قم، دارالقرآن، ۱۳۷۳ش.
  2. ابن کثیر، أبو الفداء إسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۹ق.
  3. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۷ق.
  4. جصاص، احمد بن على رازى، أحکام القرآن، بیروت، دار الکتاب العربى، ۱۴۰۵ق.
  5. جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، بیروت، مؤسسه المحمودى للطباعه و النشر، ۱۴۰۰ق.
  6. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۴۱۳ق.
  7. شوشتری، قاضی نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل‏، قم‏، کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۹ق.
  8. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۱۴ق.
  9. فارسی نیسابوری، ابوالحسن عبدالغافر، تاریخ نیسابور، قم، جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه، ۱۴۰۳ق.
  10. قرطبی، أبو عبد الله، محمد بن أحمد الأنصاری، الجامع لأحکام القرآن، قاهره، دار الکتب المصریه، ۱۹۶۴م.
  11. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده لذوی القربی، قم، اسوه، ۱۴۲۲ق.
  12. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳ش.
  13. واحدی، علی بن احمد، اسباب النزول، بیروت، دار و مکتبه الهلال، ۱۹۹۱م.

منبع اقتباس: کاردان، رضا، امامت و عصمت امامان (ع) در قرآن، چ۳، قم، مجمع جهانى اهل بیت (ع)، ۱۳۹۴ش، صفحات ۱۷۳ – ۱۹۰.

بدون دیدگاه