حضرت زهرا (س) مادر ائمه (ع) و دارای جایگاه خاصی در عالم است. از عنایات حضرت فاطمه زهرا (س) و توسل اهل البیت (ع) و اولیای الهی به صدیقه طاهره (س) حکایات فراوانی نقل شده که نشان دهنده عظمت و بزرگی این بانوی مکرمه است. در ادامه، برخی از عنایات حضرت فاطمه (س) به ائمه (ع) و افراد گوناگون و برخی توسل ها به این بانوی گرامی را نقل می کنیم.
عنایات حضرت فاطمه (س) به امام محمد باقر (ع)
یکی از عنایات حضرت فاطمه (س)، رفع بیماری از فرزندشان امام محمد باقر (ع) به هنگام بیماری و تب است. درباره حضرت امام محمّد باقر (ع) نقل شده است که هرگاه تب، طاقتش را می ربود، آب خنکی طلب می کرد و وقتی که آب به دستش می رسید و جرعه ای از آن را می نوشید، لحظه ای از نوشیدن باز می ماند و سپس با صدای بلند به حدّی که بیرون خانه نیز شنیده می شد از ته دل، مادرش حضرت زهرا (س) را صدا می کرد و می فرمود:
«فاطمه! ای دختر رسول خدا!» و بدین گونه خود را از سوز تب نجات می داد و بر خویش مرهمی می نهاد و جان و روح خود را با یاد محبوب و توسّل به آن حضرت، آرام و عطرآگین می نمود.[۱]
این حکایت نشان می دهد که اهل بیت (ع) مورد عنایات حضرت فاطمه (س) قرار داشتند و آن حضرات به هنگام مشکلات به مادر بزرگوار و با عظمت خود پناه می بردند.
توسّل امام جواد (ع) به حضرت فاطمه (س)
علاوه بر امام باقر (ع) دیگر ائمه نیز همواره به مادرشان توجه داشته و از آن حضرت استمداد می جستند تا مورد عنایات حضرت فاطمه (س) قرار بگیرند. به عنوان مثال نقل شده است که:
امام جواد (ع) هر روز، هنگام ظهر به مسجد رسول خدا (ص) رفته و پس از سلام و صلوات بر رسول خدا (ص) به سراغ خانه ی مادرش حضرت زهرا (س) که در همان نزدیکی قبر پیامبر (ص) است، می رفت و کفش ها را درآورده و با نهایت ادب و خضوع داخل خانه شده و در آنجا نماز و دعا می خواند و دقایقی طولانی به عبادت مشغول می شد و هرگز دیده نشد به زیارت رسول (ص) برود و سراغ مادرش را نگیرد.[۲]
همانطور که در این داستان آمده، امام جواد (ع) نیز همچون امام باقر (ع) با توسل به صدیقه طاهره، از عنایات حضرت فاطمه (س) خود را بهره مند می کردند.
ارادت امام رضا (ع) به حضرت فاطمه (س)
سیره علما و بزرگان دین همواره تاسی و توسل به اهل بیت (ع) و قرار دادن خود در معرض توجهات آن حضرات به ویژه عنایات حضرت فاطمه (س) بوده است.
یکی از فضلای حوزه که مشکل بزرگی برایش پیش آمده بود، برای زیارت و توسل به حضرت امام رضا (ع) عازم حرم می شود. از قضا به علامه طباطبایی بر می خورد که ایشان هم عازم حرم است. به طرفش رفته و با چشمی پر اشک و دلی پرسوز از ایشان می خواهد تا دعایی به او بیاموزد که حاجتش روا شود.
علّامه نگاهی مهربان به چهره و حالت او می کند. آنگاه می گوید: فرزندم! وقتی وارد حرم مطهّر می شوی، یکی از مؤثّرترین و بهترین دعاها این است که حضرت را به مادرش زهرا (س) قسم بدهی که حاجت تو را از خدا بخواهد. چون حضرت به مادرش زهرا (س) علاقه ی فراوان و ارادت خاصّی دارد و سوگند دادن به مادر محبوبش، سخت مؤثّر خواهد افتاد.
می گوید: با شنیدن این سخن، سخت متأثّر شدم و رعشه و لرزه ای تمامی وجودم را در برگرفت. این توسّل و قسم دادن همان و به مقصود رسیدن همان.[۳]
عنایات حضرت فاطمه (س) جهت شفای بیماران صعب العلاج
یکی از عنایات حضرت فاطمه (س) که بارها تکرار شده، شفای بیماران صعب العلاج است. در این زمینه داستان های بسیاری از افراد مختلف نقل شده که در ادامه به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
۱. شفای همسر یکی از علما تحت عنایات حضرت فاطمه (س)
یکی از علما می گوید: در حدود بیست سال قبل، همسرم به بیماری صعب العلاج گرفتار شد؛ به طوری که نسخه و دارو بی اثر بود و از علاج آن به کلّی مأیوس شدیم. بی اندازه مضطرب و ناراحت بودیم. ناچار دست توسّل حضرت زهرا (س) زده و نماز حضرت فاطمه (س) را که در کتب ادعیه وارد شده، خواندم. پس از تمام اذکار، در حالی که متأثّر و دل شکسته بودم، در همان حال سجده خوابم برد.
در خواب حضرت فاطمه (س) را به بالین مریضه ام دیدم که به او لطف و محبّت می فرمود. ناگهان از خواب بیدار و یأسم به امید بدل شد و از آن روز به بعد حال مریض روبه بهبود گذاشت و پس از چند روزی سلامتی کامل خود را بازیافت. برای معاینه و اطمینان خاطر، او را به نزد طبیبی بردم. او بعد از معاینه و دقّت کامل با تعجّب گفت: هیچ کسالتی در او نمی بینم.[۴]
۲. عنایات حضرت فاطمه (س) به دو بیمار قمی
مرحوم آیت الله دستغیب خاطراتی زیبایی از شفایافتگان اهل بیت (ع) نقل می کند. در یکی از این داستان ها که ماجرای عنایت حضرت فاطمه (س) به دو بیمار در یکی از بیمارستان های قم می باشد، به نقل از آقای قاسم عبدالحسینی چنین آمده است:
در زمانی که متّفقین محمولات خود را از راه جنوب به شوروی می بردند و در ایران بودند، من در راه آهن خدمت می کردم. در اثر تصادف با کامیون سنگ کشی یک پای من زیر چرخ کامیون رفت و مرا به «بیمارستان فاطمی» شهرستان قم بردند.
پایم ورم کرده و به اندازه ی یک متکّا بزرگ شده بود و مدت پنجاه شبانه روز از شدت درد ناله و فریاد می کردم. امکان نداشت کسی دست به پایم بگذارد؛ زیرا آنچنان درد می گرفت که بی اختیار می شدم و تمام اتاق و سالن را صدای فریادم فرا می گرفت و در خلال این مدّت به حضرت زهرا (س)، حضرت زینب (س) و حضرت معصومه (س) متوسّل بودم و مادرم بسیاری از اوقات به حرم حضرت معصومه (س) می رفت و توسّل پیدا می کرد.
یک بچّه که در حدود سیزده الی چهارده سال داشت و پدرش کارگری بود در تهران، در اثر اصابت گلوله ای، روی تخت خواب پهلوی من بستری بود و فاصله ای او با من در حدود یک متر بود و در اثر جراحات و فرو رفتن گلوله، زخم، تبدیل به خوره و جذام شده بود و دکترها از او مأیوس بودند. چند روزی در حال احتضار بود و گاهی صدای خیلی ضعیفی از او شنیده می شد.
شب پنجاهم بود. مقداری مواد سمی برای خودکشی تهیّه کردم و زیر متکّای خود گذاشتم و تصمیم گرفتم که اگر امشب بهبود نیافتم، خودکشی کنم؛ چون طاقتم تمام شده بود. مادرم برای دیدن من آمد. به او گفتم: اگر امشب شفای مرا از حضرت معصومه (س) نگیری، صبح جنازه ی مرا روی تخت خواب خواهی دید و این جمله را جدّی گفتم، تصمیمم قطعی بود.
مادرم غروب به طرف حرم رفت. همان شب، مختصری چشمانم را خواب گرفت. در عالم رؤیا دیدم سه زن مجلّله از درب باغ (نه درب سالن) وارد اتاق من که همان بچّه هم، پهلوی من روی تخت خوابیده بود، آمدند. یکی از زن ها پیدا بود که شخصیّت او بیشتر است. چنین فهمیدم اوّلی حضرت زهرا (س) و دومی حضرت زینب (س) و سوّمی حضرت معصومه (س) هستند.
حضرت زهرا (س) جلو، حضرت زینب (س) پشت سر و حضرت معصومه (س) ردیف سوم می آمدند. مستقیم به طرف تحت همان بچّه آمدند و هر سه، پهلوی هم، جلوی تخت ایستادند. حضرت زهرا (س) به آن بچّه فرمود: «بلند شو». گفت: نمی توانم. فرمود: «بلند شو.» گفت: نمی توانم. فرمودند: «تو خوب شدی»، در عالم خواب دیدم بچّه بلند شد و نشست. من انتظار داشتم که به من هم توجّهی بفرمایند؛ ولی برخلاف انتظار حتّی به سوی تخت من توجّهی نفرمودند. در این اثناء از خواب پریدم با خود فکر کردم. معلوم می شود که آن بانوان مجلّله به من عنایتی نداشتند.
دست کردم زیر متکا تا سمّی را که تهیه کرده بودم، بردارم و بخورم. با خود فکر کردم ممکن است چون در اتاق ما قدم نهاده اند، از برکت قدوم آنها من هم شفا یافته ام. دستم را روی پایم نهادم، دیدم درد نمی کند. آهسته پایم را حرکت دادم، دیدم حرکت می کند. فهمیدم من هم مورد توجّه قرار گرفته ام. صبح که شد، پرستارها آمدند و گفتند: بچّه در چه حال است؟ به این خیال که مرده است. گفتم: بچّه خوب شد.
گفتند: چه می گویی؟! گفتم: حتماً خوب شده، بچّه خواب بود. گفتم بیدارش نکنید تا اینکه بیدار شد. دکترها آمدند. هیچ اثری از زخم در پایش نبود. گویا ابداً زخمی نداشته؛ امّا هنوز از جریان کار من خبر نداشتند. پرستار آمد باند و پنبه را طبق معمول از روی پای من بردارد و تچدید پانسمان کند. چون ورم پایم تمام شده بود، فاصله ای بین پنبه ها و پایم بود. پرستار با تعجب پانسمان را باز کرد و دید که تمام زخم هایم کاملا خوب شده است.[۵]
این دو بیمار قمی که پزشکان امیدی به درمان آن ها نداشتند تحت عنایات حضرت فاطمه (س) کاملا خوب شده و توانستند سلامتی خود را دوباره به دست بیاورند.
۳. توسل به حضرت زهرا (س) و شفای بیمار
یکی دیگر از عنایات حضرت فاطمه (س) که شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب آن را نقل می کند، عنایت به جناب آقای شیخ عبدالنّبی انصاری داراب، از فضلای حوزه ی علمیّه ی قم است. شهید دستغیب به نقل از خود ایشان داستان را به شرح زیر آورده است:
مدّت یک سال بود که دچار کسالت شدید سردرد و سرگیجه شده بودم و در «شیراز» سه مرتبه و در «قم» پنج مرتبه و در «تهران» سه مرتبه به دکترهای متعدّدی مراجعه و داروها و آمپول های فراوانی مصرف نموده بودم؛ ولی فایده نداشت.
بیماری ادامه داشت تا اینکه یکی از شب ها، در عین ناراحتی به سختی برای نماز جماعت به منزل آیت الله بهجت که یکی از علمای برجسته و از اتقیای زمان ما است، رفتم. در بین نماز جماعت حالم خیلی بد بود؛ طوری که یکی از رفقا فهمید و پرسید: فلانی! مثل اینکه ناراحتی هستی؟
گفتم: مدّت یک سال است که این چنین هستم و هرچه هم به دکتر مراجعه نموده ام و دارو مصرف نموده ام، هیچ تأثیری نداشته است. آن آقا که خودش از فضلا و متّقین بود، فرمود: ما دکترهای بسیار خوبی داریم به آنها مراجعه کنید. فوراً فهمیدم و ایشان اضافه فرمود: متوسّل به حضرت زهرا (س) شوید که حتماً شفا پیدا می کنید.
حرف ایشان خیلی اثر کرد و تصمیم گرفتم متوسّل شوم. به خیابان آمدم. با همان ناراحتی به یکی دیگر از فضلا برخوردم که او هم حقیر را تحریص بر توسّل نمود. پس به حرم حضرت معصومه (س) رفتم و سپس به منزل و در گوشه ای تنها شروع به تضرّع و توسّل و گریه نمودم و حضرت زهرا (س) را واسطه قرار دادم و بعد خوابیدم. شب از نیمه گذشته بود. در عالم خواب دیدم که مجلسی برقرار شد و چند نفر از سادات در آن شرکت داشتند و یکی از آنها بلند شد و برای بنده دعایی کرد.
صبح از خواب بیدار شدم. سرم را تکان دادم. دیدم هیچ آثاری از سردرد و سرگیجه ندارم. ذوق کردم و فوراً رفتم با حالت نشاط و خوشحالی که مدّتی بود محروم بودم، رفقا را دیدم و عدّه ای را دعوت کردم و مجلس روضه ای را در منزل برقرار نمودم و ان شاء الله تا پایان عمر این روضه ی ماهانه ی خانگی را خواهم داشت و اکنون که حدود هشت ماه است از این جریان می گذرد، الحمدلله حالم بسیار خوب است و توفیقاتم چندین برابر شده و با کمال امیدواری اشتغال به درس و تبلیغ داشته و دارم.[۶]
در این سه ماجرایی که بیان شد، عنایات حضرت فاطمه (س) شامل حال بیمارانی شده بود که پزشکان از بهبودی آنان قطع امید کرده بودند و تنها با توجه و عنایت خاص صدیقه طاهره توانستند به بهبودی و تندرسی دوباره دست پیدا کنند.
عنایات حضرت فاطمه (س) به خانواده ای مسیحی
بدون شک حضرت زهرا (س) صرفا از شیعیان و محبان اهل بیت (ع) دستگیری نمی کنند، بلکه هر انسانی با هر دینی اگر زمینه هدایت در او باشد، مورد عنایات حضرت فاطمه (س) قرار می گیرد. در ادامه داستانی زیبا از عنایات حضرت فاطمه به یک خانواده مسیحی بیان می کنیم. در این داستان خانواده مسیحی به برکت عنایت صدیقه طاهره مسلمان شده و نزد آیت الله العظمی میلانی آمده به اسلام مشرف می شوند. یکی از حاضران در جلسه تشرف این خانواده به اسلام ماجرا را چنین نقل می کند:
در محضر آیت الله العظمی سید محمد هادی میلانی بودم. یک مرد و زن آلمانی همراه دختر خود وارد شدند. پس از تعارفات معمول گفتند: ما آمده ایم به شرف اسلام نائل شویم. آیت الله میلانی فرمودند: علّت چه چیز است؟
آن مرد عرض کرد: پهلوی دخترم که در محضر شما نشسته، در حادثه ای شکست و استخوان هایش خورد شد؛ چنان که پزشکان از معالجه ی او عاجز شدند و گفتند: باید عمل شود؛ ولی عمل خطرناک است. دخترم راضی نشد و گفت: اگر در بستر بمیرم بهتر از آن است که در زیر عمل از دنیا روم.
به هر حال او را به خانه آوردیم. ما یک خدمتکار ایرانی داریم که او را بی بی صدا می زنیم. دخترم به او گفت: من تمام اندوخته ی مالی خود را راضی هستم، بدهم که صحّت به من برگردد؛ امّا فکر می کنم باید ناکام و با دل پرغصّه بمیرم.
بی بی گفت: من یک طبیب را سراغ دارم که می تواند تو را شفا دهد. دخترم گفت: حاضرم تمام پول و موجودیم را به او بدهم. بی بی گفت: تمام آنها برای خودت باشد. بدان من علویّه ام و جدّه ی من زهرا (س) است که پهلوی او را به ظلم شکستند. تو با دل شکسته و اشک جاری بگو: یا فاطمه ی زهرا!! مرا شفا بده.
دخترم با دل شکسته شروع کرد به صدا زدن و از آن بانوی معظمّه یاری خواستن. بی بی هم در گوشه ی خانه با گریه می گفت: یا فاطمه ی زهرا! این بیمار آلمانی را با خود آورده ام و شفای او را از شما می خواهم. مادر جان! کمک کن و آبروی مرا نگه دار.
پس از چند دقیقه دیدم دخترم قدری ساکت شد. ناگاه مرا صدا زد و گفت: پدر! بیا که دردم خوب شد. جلو رفتم و دیدم او کاملاً شفا یافته است. گفت: الآن لحظه ای به خواب رفتم. بانوی مجلّله ای نزدم آمد و دست به پهلویم کشید. گفتم: شما کیستید؟ فرمود: «من همانم که او را می خوانی.». پس از آن دخترم برخاست و بیماری اش کاملا خوب شد و دانستیم که اسلام حق است. حالا به ایران آمده ایم و به خدمت شما رسیده ایم تا مسلمان شویم.[۷]
رهایی از خطر مرگ با عنایات حضرت فاطمه (س)
حدود هشتاد سال قبل در کرمان یکى از علماى وارسته و متعهد به نام آیت الله میرزا محمد رضا کرمانى زندگى مى کرد. در آن زمان ، بازار فرقه ضاله «شیخیه» رواج داشت. آیت الله کرمانى، واعظ محقق آن زمان سید یحیى یزدى را به کرمان دعوت کرد، تا به وعظ و ارشاد خود، مردم را از انحرافات و گمراهی هاى فرقه شیخیه آگاه کند و در نتیجه جلو گسترش آنها را بگیرد.
مرحوم سید یحیى واعظ یزدى، این دعوت را پذیرفت و با افشاگرى خود، این گروه ضاله را رسوا ساخت؛ به طورى که اعضای این فرقه تصمیم گرفتند با نیرنگى مخفیانه او را به قتل برسانند. به همین خاطر شخصى از آنها به عنوان ناشناس از او دعوت کرد که فلان ساعت به فلان محله و فلان خانه براى منبر رفتن برود.
او قبول کرد، دعوت کننده با عده اى به خدمت سید یحیى واعظ آمده و او را با احترام به عنوان روضه خوانى بردند، ولى بعد معلوم شد که ایشان را به خارج شهر به باغى برده و از منبر و روضه خبرى نیست. کم کم احساس خطر جدى کرد و خود را در دام مرگ شیخیه دید، آن هم در جایى که هیچ کس از وضع او مطلع نبود.
سید یحیى واعظ، در آن حال به جده خود حضرت فاطمه زهرا (س) متوسل گردید. خطر لحظه به لحظه نزدیک مى شد. سید یحیى واعظ دید گروه دشمن به او نزدیک شدند و خود را آماده کرده اند و چیزى نمانده بود که به او حمله کرده و او را قطعه قطعه نمایند.
در این لحظه حساس ناگهان غرش تکبیر و فریاد مردم را شنید که باغ را محاصره کرده اند، و از دیوار وارد باغ شدند و با حمله به گروه شیخیه، آنها را تار و مار کردند و مرحوم سید یحیى را نجات داده با احترام همراه خود در کنار حضرت آیه الله میرزا محمد رضا کرمانى به شهر و منزل آیه الله کرمانى آوردند.
سید یحیى واعظ از آیه الله کرمانى پرسید: «شما از کجا مطلع شدید که من در خطر نیرنگ مخفیانه شیخیه قرار گرفته ام و مرا از خطر حتمى نجات دادید؟»
آیه الله کرمانى فرمود: من در عالم خواب حضرت صدیقه طاهره، زهراى اطهر (س) را دیدم، به من فرمود: «شیخ محمد رضا! فورا خودت را به پسرم «سید یحیى» برسان و او را نجات بده که اگر دیر کنى، کشته خواهد شد.»[۸]
جمع بندی
داستان ها و حکایت زیبایی از کرامات و عنایات حضرت فاطمه (س) در طول تاریخ نقل شده است. مقام و جایگاه صدیقه طاهره به گونه ای است که حتی اهل بیت (ع) نیز برای رفع مشکلات خود به آن حضرت متوسل می شدند. در این یادداشت کوتاه به برخی از عنایات حضرت فاطمه (س) به ائمه (ع) و شیعیان و همچنین برخی غیر مسلمانان اشاره کردیم.
پی نوشت ها
[۱] قمی، سفینه البحار، ج۲، ص ۳۷۴.
[۲] محلاتی، ریاحین الشریعه، ج۱، ص ۵۸.
[۳] پور سید آقایی، چشمه در بستر، ص ۳۵۶.
[۴] پور سید آقایی، چشمه دربستر، ص ۳۵۷.
[۵] دستغیب، داستان های شگفت، ص ۱۶۸ـ۱۷۰.
[۶] دستغیب، داستان های شگفت، ص ۲۰۰.
[۷] تلافی، فضائل الزهرا، ص ۷۵.
[۸] شریف رازی، گنجینه دانشمندان، ج۱، ص ۲۴۱.
منابع
پورسیدآقایی، سید مسعود، چشمه در بستر، قم، موسسه حضور، ۱۳۸۱ش.
تلافی، علی اکبر، فضائل الزهرا (ع)، بیجا، داریان، ۱۳۸۴ش.
دستغیب، عبدالحسین، داستان های شگفت، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۸۹ش.
قمی، عباس، سفینه البحار و مدینه الحکم و الآثار، مشهد، آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهش های اسلامی، ۱۳۸۸ش.
محلاتی، ذبیح الله، ریاحین الشریعه در ترجمه دانشمندان بانوان شیعه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، بی تا.
منبع اقتباس: واحد پژوهش مؤسسه فرهنگی موعود عصر(عج)، بدانید من فاطمه هستم، تهران، موعود عصر، چاپ اول، ۱۳۹۱ش. ص ۱۵۰ـ۲۰.
Comments are closed.