- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه: 10 دقیقه
- توسط: حمید الله رفیعی
- 3:27 ق.ظ
- 8 نظر

اهل تسنن یکی از فرقه های بزرگ اسلامی است که امروز اکثریت مسلمانان را در جهان تشکیل می دهد. برای شناخت مذهب اهل تسنن بهتر است در ابتداء به چگونگی به وجود آمدن آن اشاره شود:
دين اسلام به دليل اينكه يك دين الهي[1] و مبتني بر حقيقت و نيازهاي مادي و معنوي بشر و همسو با فطرت ثابت انسان[2] مي باشد، هيچگونه تغيير و تبديلي در حقيقت آن از طرف هيچ كس امكان پذير نمي باشد. بنابراين با انشعاب و ايجاد فرقه هاي متعدد خود دين منشعب نگرديده بلكه اين مسلمانان هستند كه راه هاي مختلفي را در پيش گرفته و هر كسي راه خود را دين اسلام تلقي نموده و آن را حق پنداشته است.
اين مطلب مسلم است كه خداي متعال دين كاملي را با رسالت خاتم الانبياء ـ صلي الله عليه و آله ـ براي بشر نعمت بزرگي قرار داده است.[3] در اين راستا يكي از برنامه هاي مهم رسمي و الهي پيامبر خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ بيان و تثبيت نعمت امامت و خلافت بعد از خودش بود[4] و پيامبر خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ به خاطر حساس بودن مسأله امامت و نقش اساسي آن در رهبري امت اسلامي در ابعاد اعتقادي، ديني، علمي و سياسي در طول مدت رسالت الهي خود تاكيدي زيادي بر آن داشته است و بارها در محافل و مكان هاي مختلف آن را به مسلمين بيان نمود تا بعد از او امتش در گمراهي بسر نبرند و راه حق را توسط رهبري امامان بر حق و جانشينان واقعي او پيروي نموده و به سعادت و قله كمال برسند. روايات و حوادث تاريخي متعددي از آن جمله حديث ثقلين[5]، حديث منزلت[6]، حديث و واقعة تاريخي غدير[7]، حديث قلم و دوات[8] و… دلايل قطعي بر اين مطلب مي باشند،که در كتاب هاي شيعه و سني از پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ در رابطه با امامت و وصايت و جانشيني آن حضرت نقل شده است. اينک به طور خلاصه به برخي از آنها در اينجا اشاره مي شود:
پيامبر خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: اسلام پيوسته با دوازده امام عزيز خواهد بود.[9]و فرمود: من در بين شما دو چيز گرانبها به جا گذاشتم كه تا قيامت از هم ديگر جدا نمي شوند يكي قرآن و ديگري عترت و اهل بيتم مي باشد اگر به آنها تمسك كنيد هرگز گمراه نخواهيد شد.[10] و نيز از پيامبر اسلام نقل شده است كه فرمود: يا علي منزلت تو به من مثل منزلت هارون به موسي است با اين فرق كه بعد از من پيامبري نخواهد بود؟[11] و باز نقل شده است كه پيامبر اسلام وقتي كه از حجة الوداع برمي گشتند همة حجاج را در منطقه اي بنام غدير متوقف نمودند و در مراسم رسمي فرمودند: آگاه باشيد هر كه من مولاي او هستم اين علي مولاي او خو اهد بود.[12] و بالاخره آخرين تلاش و تأكيد پيامبر اسلام در روز وفات صورت گرفت. پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ خواست كه در آخرين روز حيات خودش، بعضي از مزاحمين را به عنوان سريه تحت فرماندهي اسامة بن زيد از مدينه دور كند و مسئله امامت را با نصب علي ـ عليه السّلام ـ در اين مقام الهي تثبيت نمايد لكن عده اي از اصحاب از آن جمله عمر و ابوبكر از اين دستور پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ سر برتافتند و بر حضورشان در مدينه و خانه رسول خدا سماجت ورزيدند تا اينكه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ مجبور شد در حضور آنان مسئله را تمام كند و لذا فرمود:«بيائيد كاغذ و دوات برايم بياوريد تا چيزي براي تان بنويسم كه هرگز بعد از آن گمراه نشويد» عمر بلافاصله گفت درد بر رسول خدا غلبه كرده است(العياذ بالله هذيان مي گويد) و شما قرآن را داريد و قرآن ما را كفايت مي كند. با اين سخن عمر اختلاف و مشاجره بين اصحاب در گرفت تا اينكه پيامبر عصباني شدند و فرمود از خانه من بيرون رويد. و بدين سان نامه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ نوشته نشد و ابن عباس همواره با چشم گريان مي گفت: بالاترين مصيبت بر اسلام مصيبتي بود كه نگذاشتند پيامبر خدا نامه را بنويسد.»[13]
اين قدر مسلّم است كه در زمان حيات پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ هيچ نوع اختلاف اعتقادي و سياسي در بين مسلمين لااقل در ظاهر وجود نداشت و همة مسلمانان با يك پرچم و يك هدف و يك عقيده در تحت رهبري و رسالت پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ امت واحد اسلامي را تشكيل مي دادند. لكن بعد از رسول الله آنچه كه باعث تفرقه دربين مسلمين گرديد اختلاف آنان در مسئله امامت و رهبري مسلمين بود. و اين اختلاف با توجه به حديث دوات و قلم، از روز وفات پيامبر خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ بين پيامبر و عمر آغاز گرديد. و براساس همين واقعيت نويسنده مقدمه بر كتاب صواعق المحرقه وقتي كه اين حديث را از كتاب شرح مواقف تالیف یکی از متکلمین معروف اهل سنت نقل مي كند مي گويد اين اختلاف بين رسول الله و عمر در مسئله امامت و منصب خلافت بوده است.[14]
بعد از رحلت رسول خدا آثار جدي و شديد اين اختلاف در بين جامعه اسلامي پديدار شد عبد القاهر بغدادی از علمای برجسته اهل سنت در كتاب الفرق بين الفرق مي گويد: اختلاف مسلمين براي بار اول در مسئله امامت بوده است. انصار اعتقاد به امامت سعد بن عباده داشته و قريش اعتقاد داشتند كه امامت از آن قريش است.[15]
و بر اساس همین اختلاف امت بر مسئله امامت وقتي نامه رسول خدا نوشته نشد عدة محدودي از اصحاب بر اساس آيات قرآن كريم هم سخنان و سفارشات رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ را وحي الهي دانسته[16] و هم معتقد به وجوب پيروي از آن حضرت بودند[17]، لذا از سخنان و دستورات آن حضرت در مسئلة امامت پيروي نمودند و بر اصل اسلام باقي ماندند و اين روايات را سرلوحة هدايت خودشان قرار داده و بعد از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ اعتقاد به امامت امام علي ـ عليه السلام ـ و ساير اهل بيت ـ عليهم السلام ـ را در حوزه ديني خودشان حفظ نمودند. اين دسته از مسلمين توسط خود پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ شيعه ناميده شدند[18] و بعد از رحلت آن حضرت بر همين نام تا امروز باقي ماندند.
اما عده ديگري به رهبري عمر و ابوبكر بلا فاصله بعد از رحلت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرصت را غنيمت شمرده و در سقيفه بني ساعده كه در واقع يك نوع كودتا بر عليه علي ـ عليه السّلام ـ بود با چند نفر ديگر جمع شده و بعد از مشاجرات و مجادلات قبيله اي، ابوبكر با بيعت عمر به عنوان خليفه و امام مسلمين انتخاب شد و زمام سياسي مسلمين را به دست گرفت.[19]
از همين جا بنياد اولين مذهب با انشعاب عمر و ابوبکر از مسير اصلي اسلام و بر اساس مخالفت با سفارشات پيامبر بزرگ خدا ، نهاده شد و به رهبري عمر و ابوبکر اولين مذهب در اسلام به وجود آمد که بعدها به اهل سنت ناميده شد.
اين دسته از مسلمين در ابتداء عنوان خاصي نداشتند بلكه به عنوان طرفداران عمر و ابوبكر معروف بودند و بنابر قول ابوحاتم رازي بعد از كشته شدن عثمان در زمان معاويه و بعد از آن به «عثمانيه» ناميده مي شدند و شيعيان علي ـ عليه السلام ـ در اين زمان به نام علويه معروف بودند تا اينكه در زمان عباسيان نام علويه و عثمانيه نسخ گرديدند و علويه بنام پيشين خود يعني شيعه برگشتند و بر ديگران اسم اهل سنت گذاشته شد و اين اسم تا امروز ادامه دارد.[20]
بعد از اینکه زمام امور مسلمین به دست امویان و عباسیان افتاد سیاست حاکم در راستای تقویت و گسترش این مذهب قدمهایی بزرگی برداشته و تمام فعالیت های علمی و فرهنگی و سیاسی به نفع این مذهب بوده و لذا برای توجیه عملکرد خلفای سه گانه و نیز خلفای اموی و عباسی برخی از اصول و عقاید را تاسیس نمودند.
اهل سنت از نظر كلامي به چندين فرقه تقسيم ميشود.
1. اهل حديث:
اين شاخه كساني هستند كه در اصول و فروع، به كتاب و سنت مراجعه ميكنند و عقل را در اين قلمرو دخالت نميدهند. امروزه از اين گروه به عنوان «سلفيه» ياد ميكنند و در گذشته «حشويه» و يا «حنابله» ناميده ميشدند.[21]
مشاهير اين گروه عبارتند از: 1. مالك بن انس (93 ـ 179 ه). 2. احمد بن حنبل ( 164 ـ 241 ه). 3. داود بن علي اصفهاني (202 ـ 270). 4. علي بن احمد معروف به «ابن حزم» (384 ـ 456 ه).[22]
2. معتزله:
گروهي كه به عقل، بيش از حد بها دادهاند و در موارد زيادي به دليل تصادم نصوص با عقل، به تأويل آنها ميپرداختند.
اين گروه پنج مسأله را از اصول اعتزال ميشمارند: 1. توحيد. 2. عدل. 3. وعده و وعيد. 4. امر به معروف و نهي از منكر. 5. منزلة بين المنزلتين.
پايهگذار اين مكتب كلامي «واصل بن عطاء» كه واصل شاگرد حسن بصري بود كه در يك جريان از حوزه درس او جدا شد و حوزه مستقلي تشكيل داد و بدين مناسبت حسن گفت «اعتزل عنّا» يعني از ما جدا شد. معروف و مشهور است كه به همين مناسبت بود كه پيروان او «معتزله» ناميده شدند.[23]
3. اشاعره:
گروهي كه عقايد اهل حديث را با تعديل خاصي پذيرفتهاند. پايهگذار اين مكتب ابو الحسن اشعري (ت. 260 ـ 324) ميباشد. وي قبل از پايهگذاري اين مكتب بر مكتب معتزله بود، او در قرن چهارم هجري به دفاع از عقايد اهل حديث و مخالفت با آراي معتزله قيام كرد و مكتب كلامي او در جهان تسنن شهرت بسزائي يافت.[24]
4. خوارج:
گروهي كه نسبت به دو خليفه نخست، مهر ورزيده و از خليفة سوم و چهارم تبري ميجويند. اين گروه در اصول و فروع براي خود آرايي دارند. اين فرقه در سال 37 هجري در جريان جنگ صفين و مسألهي حكميت پديد آمد.
خوارج را «مارقه» يا «مارقين» نيز مينامند، در سخنان امام علي ـ عليه السّلام ـ از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ دربارة فردي به نام «ذي الخويصرة» روايت شده كه فرمود:
«از نژاد اين مرد قومي پديد خواهد آمد كه چنان از دين خارج ميشوند كه تير از كمان خارج ميگردد.»[25]
5. مذهب ماتريديّه:
اين مذهب دومين مذهب كلامي معروف و مورد قبول در ميان اهل سنت است كه در اوايل قرن چهارم هجري پديد آمد، مؤسس اين مذهب كلامي، ابو منصور ماتريدي (متوفاي 333 ه) است.
انگيزه ماتريدي و اشعري در مخالفت با معتزله انگيزهاي واحد بود ولي روش آنان كاملاً يكسان نبود، عقلگرائي در ماتريدي بر ظاهرگرائي غالب است.[26]
6. فرقه مرجئه:
اين فرقه را بدان جهت مرجئه ميگفتند كه مرتبة عمل را پس از مرتبة قصد و نيت قرار ميدادند و بر اين اساس ايمان قلبي را كاخي در نجات و سعادت انسان ميدانستند و براي عمل نقش چنداني قايل نبودند. در نتيجه گناه را مانع نجات و رستگاري مؤمن نميدانستند و گناهكاران را بيش از حد اميدوار ميساختند.[27]
7. وهابيّه:
مسلك وهابي منسوب به شيخ محمد فرزند «عبد الوهاب» نجدي است وي در سال 1115 هجري قمري در نجد تولد يافت. اين گروه خود را «سلفيه» مينامند و مسائلي را بر اصول «سلفيه» افزودند بيشتر مربوط به توحيد و شرك است.
محمد بن عبد الوهاب با مطالعة كتابهاي ابن تيميه گرايش خاصي به احياي انديشههاي او پيدا كرد، در اين رابطه زيارت پيامبر و تبرك به آثار او و توسل به وي و بناي سايبان بر قبور را شرك دانست و ديگر طوايف مسلمين را متهم به شرك و خروج از دين كرد و تنها مذهب وهابيت را اهل نجات دانست.[28]
عقايد و انديشههاي افراطي و رفتار خشن و انعطافناپذير آنان، منشأ تفرقه و نزاع در ميان امت اسلامي شده است بدين جهت، در راستاي اهداف و منافع استكبار جهاني و دشمنان اسلام قرار گرفته است.
مذاهب نام برده شده مهمترين مذاهب كلامي اهل سنت هستند غير از اين مذاهب، مذاهبي هم وجود دارند كه فقط فهرستوار نام ميبريم: 1. اباضيه. 2. جهميّه. 3. كرّاميه. 4. ضراريّه. 5. نجاريّه.
اهل سنت در مسائل فقهي به چهار مذهب تقسيم ميشود. در واقع از چهار تن از فقهاي اهل سنت پيروي كرده و ميكنند. اين چهار نفر، نه از صحابة پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بودهاند و نه از تابعين و نه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ پيروي از آنها را توصيه نموده است. و در هيچ حديثي حتّي در كتابهاي خود اهل سنت اثري از اين چهار مذهب نميباشد.
1. مذهب حنفي: كه منسوب به ابو حنيفه است وي در سال 80 هجري به دنيا آمده و در سال 150 هجري قمري درگذشته است.
2. مالكي: منسوب به مالك بن انس وي در عهد خلافت وليد بن عبد الملك به دنيا آمد و در روزگار هارون الرشيد در مدينه از دنيا رفت.
3. شافعي: منسوب به محمد بن ادريس شافعي و در سال 150 ه ، در غزه به دنيا آمد و در سال 204 ه ، در مصر از دنيا رفت.
4. حنبلي يا حنابله: منسوب به احمد بن حنبل وي در سال 165 هجري به دنيا آمد و در سال 241 هجري در گذشته است.[29]
اهل تسنن یک سلسله عقاید خاصی در مسئله امامت و نبوت و صفات خداوند و در باره صحابه و حکومت دارد که اگر مایل باشید مکاتبه کنید تا برای تان ارسال گردد.
پی نوشت:
[1]. سورة آل عمران، آية 19.
[2]. سورة روم، آية 30.
[3]. سورة مائده، آية 3.
[4]. سورة مائده، آية 67.
[5]. نيشابوري، حاكم محمد بن محمد، المستدرك علي الصحيحين، 3/110، بيروت، دارالمعرفه، بي تا.
[6]. نيشابوري، مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، 7/120، بيروت، دارالفكر، بي تا.
[7]. ابن اثير، اسدالغابه، 5/205، تهران، اسماعيليان، بي تا.
[8]. بخاري، محمد بن اسماعيل، صحيح بخاري، 3.91، بيروت، دارصعب، بي تا.
[9]. متقي هندي، كنز العمال، 12، 32، بيروت، موسسه الرسالة، بي تا.
و حجر عسقلاني، فتح الباري، 13، 181، بيروت، دارالمعرفة للطباعة و النشر، دوم، و ابو داد و طياسي، مسند ابي داود، ص 105، بيروت، دارالحديث، و عمر بن عاصم، ضحاك، كتاب السنة، ص 518، بيروت، المكتب الاسلامي سوم، 1413.
[10]. امام احمد بن حنبل، مسند احمد، 3/14، 5/182 و 189، بيروت، دارصادر و ترمزي، محمد بن عيسي، سنن ترمزي، 5/329، بيروت، دارالفكر، دوم 1403 ق و حاكم نيشابوري، محمد بن محمد، مستدرك حاكم، 3/110 بيروت، دارالمعرفة، 1406 ق، و متقي هندي، كنزالعمال، 1/381، بيروت، مؤسسه الرسالة پنجم، 1401 ق.
[11]. نيشابوري، مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، 7/120 و 121 بيروت، دارالفكر، بي تا. و ترمزي، محمد بن عيسي، سنن ترمزي، 5/302، بيروت، دارالفكر، دوم، 1403 ق، و حاكم نيشابوري، محمد بن محمد، مستدرك حاكم، 2/337، بيروت، دارالمعرفه، 1406 ق.
[12]. ابن اثير، اسد الغابة، 5/205، تهران، اسماعيليان. و ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، 2/289 و 17/174 قم، دار احياء الكتب العربيه، بي تا، و ابن النجار البغد ادي، ذيل تاريخ بغداد 3/10، بيروت، دارالكتب العلميه، اول، 1417، و الخوارزمي، الموفق، مناقب خوارزمي، ص 7، قم، نشر اسلام، دوم، 1411 ق، و قندوزي حنفي، شيخ سليمان، ينابيع المودة 1/107 و 2/249 دارالاسوة، اول 1416 ق.
[13]. بخاري، محمد ابن اسماعيل، صحيح بخاري، 3/91، بيروت، دارصعب، بي تا و نيشابوري، مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، 5/76، بيروت، دارالمعرفة، بي تا.
[14]. هيتمي، احمد بن حجر، الصواعق المحرقه، مقدمه، ص (هـ ) مصر، مكتبة القاهره، بي تا.
[15]. ابو منصور، عبدالقاهر بن طاهر، الفرق بين الفرق، ص13، بيروت، دارالوفاق الجديدة دوم، 1977 م.
[16]. سورة نجم، آية 3 و 4.
[17]. سورة نساء، آية95 و سورة حشر، آية 7.
[18]. شيخ طوسي، مصباح المتهجد، ص 16، بيروت، موسسه فقه الشيعه، اول 1411 ق و متقي هندي، كنز العمال، 13/156، حديث 36483، بيروت، موسسه الرساله.
[19]. بخاري، محمد بن اسماعيل، صحيح بخاري، 2/291، بيروت، دارصعب، بي تا و جزاي، مبارك بن اثير، جامع الاصول، 4/470، بيروت، احياء التّراث العربي.
[20]. علي رباني گلپايگاني، فرق و مذاهب كلامي، ص 168، قم، مركز جهاني علوم اسلامي.
[21]. سبحاني، جعفر، فرهنگ عقايد و مذاهب اسلامي، ص 149، انتشارات توحيد، چ اول، 1371.
[22]. رباني گلپايگاني، علي، درآمدي بر علم كلام، ص 246، انتشارات دار الفكر، چاپ اول، 1378.
[23]. مطهري، شهيد مرتضي، مجموعه آثار، ج 3، ص 85، انتشارات صدرا، چ دوم، 1372.
[24]. رباني گلپايگاني، فرق و مذاهب كلامي، ص 201، انتشارات مركز جهاني، چاپ سوم، 83.
[25]. ملل و نحل، شهرستاني، ج 1، ص 115، اقتباس از فرق و مذاهب كلامي، ص 287، همان.
[26]. درآمدي بر علم كلام، ص 296، همان.
[27]. الفرق بين الفرق، بغدادي، ص 202، اقتباس از فرق و مذاهب كلامي، ص 283، همان.
[28]. سبحاني، جعفر، آئين وهابيت، ص 29.
[29]. گرجي، دكتر ابو القاسم، تاريخ فقه و فقها، ص 84، انتشارات سمت، چ سوم، 1379.