یکى از رخدادهاى شگرف و شگفت انگیز که در صدر اسلام و براى شخص پیامبر اکرم (صلّى الله علیه و آله و سلّم) اتفاق افتاد، سفر اعجازآمیز «معراج» است که یکى از بزرگترین معجزه هاى رسول اکرم (صلّى الله علیه و آله و سلّم) بوده و عقول بشرى از درک حقیقت آن عاجز است. این معجزه الهى در سایه عبودیت و بندگى خالص نبوى (صلّى الله علیه و آله و سلّم) حاصل شده است و آیات و روایات بسیارى، از آن با عظمت و شکوه یاد کرده است.
در حقیقت معراج، سفر رسول اکرم (صلّى الله علیه و آله و سلّم) از زمین به سوى عرش بود. در این باره اختلافها زیاد است، بعضى معتقدند که این سفر جسمانى بود و عدهاى بر این باورند که سفرى روحانى بود.
در این نوشتار مختصر بر آنیم تا با مطالعه در آیات الهى و روایات اسلامى ضمن بیان عظمت این سفر اعجازآمیز، به برخى از ابهاماتى که درباره این موضوع مهم اسلامى وجود دارد، پاسخ دهیم.
مفهوم معراج
عروج به معناى بالا رفتن است. به شبى که دعا بالا رود لیله المعراج گویند؛( ۱) و نیز حرکت (با جسم) در زمین و بر روى زمین را گویند،( ۲) و «اسار و اسراء» به معناى راندن است، یا سیر در شب را گویند،( ۳) و معناى روح و جسم هم روشن است. راغب اصفهانى، روح را به معناى نفس گرفته است.( ۴) بنابراین، حقیقت معراج، سیر در زمین و جهانهاى بالا و دوردست است.
نکته درخور توجه در اینجا این است که داستان معراج پیامبر اکرم(صلّى الله علیه و آله و سلّم) مرکب از دو قسمت بوده، قسمت نخست آن سفر با مرکب فضاپیمایى به نام «براق»( ۵) از مسجدالحرام تا مسجدالاقصى بود که آن حضرت در مدت کوتاهى در آن نقطه پایین آمد، و از نقاط مختلف مسجد، و «بیت اللحم» که زادگاه حضرت عیسى (ع) است و منازل انبیاء و آثار و جایگاه آنها دیدن کرد؛ و در برخى از منازل دو رکعت نماز گزارد. البته ناگفته نماند آن حضرت این مسیر را در یکى از شبها در دوران رسالت در مکه از طریق اعجاز طى کرده است، که این قسمت را اصطلاحاً در کتابها و تواریخ «إسراء» می نامند و قسمت دوم داستان معراج، سیر آن حضرت از مسجدالاقصى به آسمانها انجام شده و «ستارگان و نظام جهان بالا را مشاهده کرد؛ و با ارواح پیامبران و فرشتگان آسمانى سخن گفت، و از مراکز رحمت و عذاب (بهشت و دوزخ) بازدیدى به عمل آورد؛ درجات بهشتیان و اشباح دوزخیان را از نزدیک مشاهد فرمود.»( ۶) این قسمت سفر اعجازآمیز آسمانى را اصطلاحاً «معراج» مى نامند.
رسول اکرم (صلّى الله علیه و آله و سلّم) در این سیر آسمانى (معراج) با رموز هستى و اسرار شگفتانگیز دستگاه عظیم آفرینش و وسعت عالم خلقت و آثار قدرت بىپایان خداوند کاملاً آگاه گشت. سپس به سیر خود ادامه داد، و به «سدره المنتهى»( ۷) رسید، و آن را سراپا پوشیده از شکوه و جلال و عظمت دید. در این هنگام برنامه سفر اعجازآمیز وى پایان یافت، سپس مأمور شد از همان راهى که پرواز نموده بود بازگشت نماید. در برگشت نیز در «بیت المقدس» فرود آمد، و روانه مکه و وطنش گردید.
معراج در آینه آیات و روایات
هر موضوعى را که قرآنکریم بدان اشاره فرموده است از ضروریات دین در میان مسلمان میباشد. داستان نیز این چنین است. یعنى، معراج اجمالاً یکى از ضروریات دین و صریح قرآن و جمله مسلمات در میان تمام فرق اسلام است؛ پس انکار آن، انکار ضرورى دین و موجب ارتداد است؛ بنابراین، هر فرد مسلمان که معتقد به قرآن و روایات اسلامى و اتفاق مسلمانان باشد، نمیتواند آن را انکار نماید؛ زیرا، معراج ریشه قرآنى دارد و در دو سوره از قرآنکریم به سرگذشت این سیر جسمانى و روحانى تصریح شده است.
اول) سوره اسراء، که شروع این سفر اعجازآمیز را متذکر است:
«سبحان الذى اسراى بعبده لیلاً من المسجدالحرام الى المسجدالاقصى الذى بارکنا حوله لنریه من آیاتنا إنه هو السمیع البصیر»( ۸) پاک و منزه است آن خدایى که بندهاش را در یک شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصى که در سرزمین مبارک و مقدسى واقع شده برد، تا آیات و نشانههاى (عظمت) ما را ببیند، او شنوا و بینا است.
دوم) سوره «النجم» که به قسمتهایى از این سفر آسمانى اشاره دارد که در ضمن ۶ آیه، از آیه ۱۳ تا ۱۸ قسمت دوم معراج، یعنى سیر آسمانى را بیان میکند. آنجا که می فرماید: «و لقد رءاه نزله اُخرى، عند سدره المنتهى، عندها جنه المأوى، اذ یغشى السدره ما یغشى، مازاغ البصر و ما طغى، لقد رأى من آیات ربّه الکبرى» آیا با او درباره آنچه (با چشم خود) دیده مجادله میکنید؟! و بار دیگر نیز او را مشاهده کرد، نزد «سدره المنتهى»، که «جنت المأوى» در آنجاست. در آن هنگام که چیزى (= نور خیره کنندهای) سدره المنتهى را پوشانده بود، چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان نکرد (آنچه دید واقعیت بود). او پارهاى از آیات و نشانههاى بزرگ پروردگارش را دید.
غالب مفسران، آیات سوره «النجم» را هم در ارتباط با قضیه معراج پیامبر (صلّى الله علیه و آله و سلّم) دانستهاند.(۹)
همچنین در آیه دیگرى از قرآن کریم به صورت اشاره، برخى از تماسهاى پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) را در شب معراج تأیید می کند و آن آیه ۴۵ سوره «زخرف» است: «و سئلْ مَن ارسلنا مِن قبلک من رسلنا اجعلنا من دون الرحمن ءالههً یُعبدون؛ اى پیامبر! از پیامبرانى که قبل از تو فرستادیم بپرس: آیا ما براى آنها معبودانى غیر از خداى رحمان براى پرستش قرار داده بودیم؟!»
آیا پرسش پیامبر اکرم (صلّى الله علیه و آله و سلّم) از انبیاى گذشته به جز با رویارویى با آنها ممکن است؟ و در کدام مجمعى غیر از آن شب معهود این امر مواجهه میسر شد؟
روایتى هم از امام باقر (علیه السّلام) در تفسیر این آیه شریفه به همین معنا وارد شده است و نیز علامه مجلسى در «جلد ۱۸ بحارالانوار، باب اثبات المعراج» این آیه شریفه را در زمره آیات معراج مطرح نموده است.
ناگفته پیداست که با امعان نظر در مطالب یاد شده، بدون مراجعه به روایات تفسیرى معراج، تنها از تأمل در آیات سوره «اسرا» و «النجم» به تصویر نسبتاً روشنى از این سفر مبارک اعجازآمیز رسول خدا (صلّى الله علیه و آله و سلّم) دست مییابیم.
در منابع روایى اسلام روایات زیادى درباره معراج وارد شده که بسیارى از علماى اسلام، تواتر یا شهرت آن را تصدیق کردهاند، (۱۰) که به عنوان نمونه و رعایت اختصار به دو روایت و آن هم از طریق فریقین اشاره میکنیم:
۱) امام باقر (علیه السّلام) در ضمن روایتى که طولانى است فرمود: «و لکنّه اسرى به… و اشار بیده الى السماء؛ و لکن پیامبر را از مسجدالحرام تا آسمان ها سیر داد.»( ۱۱)
۲) زمخشرى حدیثى را نقل نموده است که در قسمتى از آن چنین آمده است: «و قد عرج به الى السماء فى تلک اللیله… و انه لقى الانبیاء و بلغ البیتالمأمور و سدرهالمنتهی؛ در حالى که سیر داده شده بود بسوى آسمان در این شب و عجائب آسمان به او نشان داده شده، و انبیاء را ملاقات نموده بود و تا بیتالمأمور و سدرهالنتهى سیر نمود.»(۱۲) در این حدیث «عرج به»، به معراج جسمانى اشاره دارد؛ از اینجا معلوم میشود روایاتى که فقط دلالت بر معراج روحانى دارد، چون مخالف ظاهر قرآن کریم است، قابل اعتماد نیست.
سخن از این که آیا تنها روح بزرگ پیامبر (صلّى الله علیه و آله و سلّم) در خواب و مکاشفه در این سفر همراه جبرئیل بوده و یا آن حضرت با این بدن خاکى دعوت به عالم بالا شده است، مورد اختلاف است. با این که صریح قرآن و روایات اسلامى گواهى قطعى بر جسمانى بودن آن میدهد؛ چنان که فقیه و مفسر بزرگ شیعه، مرحوم طبرسى، در تفسیر «مجمع البیان» اتفاق علماء را بر جسمانى بودن معراج نقل میکند.(۱۳)
همچنین محدث عالی قدر شیعه، علامه مجلسى (ره)، و مفسر معروف اهل سنت، فخررازى، معتقدند که اهل تحقیق بر این باورند که به مقتضاى دلالت قرآن کریم و روایات متواتر شیعه و سنى، خداى متعال روح و جسد پیامبر اسلام (صلّى الله علیه و آله و سلّم) را از مکه به مسجدالاقصى و سپس از آنجا به آسمانها برد و انکار این مطلب، یا تأویل آن به عروج روحانى، یا وقوع آن در خواب، ناشى از کمى تتبع یا سستى دین و ضعف یقین است.(۱۴)
براى اثبات این موضوع دلائل و شواهدى وجود دارد که:
۱) کلمه «عبد» نشان می دهد،(۱۵) که این سفر در بیدارى و این سیر، جسمانى بوده است؛ چون وقتى گفته میشود: فلان شخص را به فلان نقطه بردم، یعنى خودش را با همان جسم و روح، نه این که در عالم خواب و خیال برده؛ مگر قرینهاى برخلاف باشد. بنابراین، از باب آن که قرآن خود مفسر خود است میبینیم در سوره «جن» آیه ۱۹ می فرماید: «و انّه لمّا قام عبدالله یدعوه» و در سوره «علق» آیه ۱۰ می فرماید: «عبداً اذا صلى» از عبد اراده مجموع روح و جسم شده است. یعنى پیامبر اسلام (صلّى الله علیه و آله و سلّم) با تن و جسم خود به عالم بالا عروج کرده است و این سیر جسمانى و روحانى بوده است، نه روحانى تنها، و معلوم است چنین سیرى، از مسجدالحرام تا بیت المقدس (حدود یکصد فرسخ) در صورتى یک ارزش و معجزه حساب می شود که با جسم بوده باشد.
همچنین در تأیید و تقویت بیشتر این نظر (جسمانى بودن معراج) آیت ا… سبحانى می فرماید: «قریش از شنیدن این که پیامبر ادعا نمود من در ظرف یک شب همه این اماکن (سیر به مسجدالاقصى و عروج به آسمانها) را سیر نمودهام، سخت ناراحت شدند، و جداً به تکذیب او برخاستند؛ به طورى که جریان معراج وى در همه محافل قریش موضوع روز شد؛ هرگاه سیر این عوالم به صورت یک رؤیا بود، معنا نداشت که قریش به تکذیب حضرت برخیزند، و جنجالى راه بیندازند؛ زیرا گفتن این که من در شبى از شبها در هنگام خواب، چنین خوابى را دیدهام، هرگز موجب نزاع و اختلاف نمیگردد، چون سرانجام هر جه هست خواب است، و تمام امور محال و غیر ممکن و به دور از ذهن، در خواب به صورت ممکن درمیاید.»
ایشان می افزاید: «این نظر (معراج در خواب و عالم مکاشفه بود) آن قدر ارزش ندارد، که ما آن را دنبال کنیم؛ ولى افسوس اینجاست که برخى از دانشمندان مصرى، مانند «فرید وجدى»( ۱۶) این نظر را پسندیده و با سخنان بیاساس، به تحکیم آن پرداخته است. با این همه، بهتر آن است که از این مطلب بگذریم.»( ۱۷)
شیخ طوسى (ره) در تفسیر «التبیان»، ذیل این آیه شریفه میفرماید: «علماى شیعه معتقدند که خداوند در همان شبى که پیامبرش را از مکه به بیتالمقدس برد، او را به سوى آسمانها عروج داد، و آیات عظمت خویش را در آسمانها به او ارائه فرمود؛ و این در بیدارى بود، نه در خواب.»
۲) لفظ «سبحان» که در ابتداى سوره اسراء آمده حکایت از اعجازگونه بودن این جریان مهم دارد که خداوند متعال براى رفع استبعاد مردم، خود را از هرگونه عیب و نقص و ناتوانى تنزیه می کند و گرنه سیر روح منهاى جسد که از محدویتهاى عالم مادى رها باشد، این تعبیر را نمی طلبد.
۳) آنکه در سوره «النجم» ماده «رؤیت» بکار رفته: «ما زاغ البصر و ماطغى، لقد رأى من آیات ربه الکبرى»؛ چشم پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) دچار خطا و انحراف نشد. او نشانه هاى بزرگ خداى خود را مشاهده کرد. این دو آیه شریفه به روشنى میرساند که این رؤیت با همین و حالت بیدارى پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) رخ داده، نه در حالت خواب و عالم مکاشفه.
سؤالى که در اینجا مطرح میشود این است که بر اساس تناسب بین رائى و مرئى (بیننده و دیده شده)، این چشم مادى تنها آنچه را که از جنس خود باشد را میبیند نه روح مجرد را و فرشتگانى که در ذات وجوشان طبیعت مادى راه ندارد. بنابراین، دیدارهاى پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) با انبیاى گذشته و برپا شدن نماز جماعت در بیت المقدس که آن تمامى انبیاء و رسل به خاتم خود (پیامبر اسلام) اقتداء کردند و حجت با فرشتگان و رؤیت اهل بهشت و جهنم که شرحش در اخبار آمده، چگونه صورت گرفته است؟
پاسخ آن است که: این امر با تمثل ارواح در ابدان مناسب خود، و مفارقت نوریه در قالبهاى مثالى، شدنى است؛ چنان که جبرئیل(علیه السّلام) در برابر حضرت مریم به صورت مردى ظاهر گشت. ناگفته نماند که ما این برخوردها را در نقل روایاتى که در اینباره رسیده، تا جایى می پذیریم که برهان عقلى آن را مردود نداند و بر این اصل، آن قسمتهایى که در پارهاى از روایات، مراحل نهایى و اوج صعود حضرت را بازگو می کند که ملاقات با پروردگار است و چگونگى آن که ملازم است با جسمیت خداى متعال، به هیچ وجه پذیرفته نیست؛
به عنوان نمونه: ابن هوازن قشیرى (متوفى ۴۶۵) در کتاب معراجش روایت میکند که پیامبر (صلّى الله علیه و آله و سلّم)، پروردگارش را با همین چشم سر دید، یا آن که از پیامبر نقل کرده است که: خداى خود را دیدم در حالى که دو کفش از طل در پاى وى بود و در نوشته هاى برخى از خاورشناسان آمده است: در آخرین آسمان، پیامبر (صلّى الله علیه و آله و سلّم) به خداوند به اندازهاى نزدیک شد که صداى قلم خدا را می شنید و می فهمید که خدا مشغول نگاهدارى حساب افراد می باشد.(۱۸)
متأسفانه جریان معراج پیامبر (صلّى الله علیه و آله و سلّم) مانند بسیارى دیگر از جریانهاى صحیح تاریخى، از روى غرضورزى یا ساده لوحى و اعمال سلیقه هاى شخصى در طول تاریخ آمیخته با خرافات عجیب و غریبى شده است که قیافه اصلى آن را از نظر کسانى که مطالعه کافى در این قسمت ندارند، ناپسند نشان داده است.
درباره مطالب مزبور (دیدن خداوند و…) می گوییم: لازمه رؤیت با چشم، محدود بودن مرئى است و هر محدودى، محدودکنندهاى باید، پس او نمی تواند واجب الوجود باشد و آیا نشنیدهاید این کلام امام على (ع) را که در جواب «ذعلب یمانى» فرمود: «لاتدرکه العیون بمشاهده العیان و لکن تدرکه القلوب بحقایق الایمان…»( ۱۹) و فرازى دیگر از کلام ۱۸۲ می فرماید: او مکان ندارد و با حواس ظاهرى ادراک نگردد و با مردمان مقایسه نشود. او با موسى سخن گفت و آیات خویش را به او نمایاند، بدون آن که از اعضا و جوارح و ابزارى همانند بشر استفاده کرده باشد.
آخرین ابهام و یا سؤالى که در باره معراج مطرح میشود این است: آیا معراج پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) به عنوان یک بشر، از نظر علوم طبیعى امکانپذیر است؟
در پاسخ، مقدمه ذکر می کنیم: اساساً اعتقاد ما بر آن است که شریعت حیات بخش اسلام و قوانین نورانى آن از طرف خالق هستی بخش حکیم، تنظیم و توسط بهترین ها که انبیا، و ائمه معصومین (علیهم السّلام) هستند به بشر ابلاغ شده است. ازاینرو، آنچه که جنبه خرافى داشته و با عقل و علم و حکمت منافى باشد در آن راه ندارد. ما پیرو مذهبى هستیم که علوم روز آن را تأیید می کند، بلکه این مذهب پویا خود، دانشهایى را پایه گذارى کرده است، ولى باید متوجه بود که منظور از علوم تنها آن دسته از مسائلى است که صد در صد جنبه قطعى به خود گرفته، نه هر آنچه که به عنوان علم مطرح شود؛ زیرا ممکن است در پرتو اکتشافات دیگرى دیر یا زود دگرگون شود و این دسته در میان علوم کم نیستند.
کوتاه سخن آن که ما می گویى میان عقائد مسلمان مذهبى و مسائل قطعى علوم، رابطه تنگاتنگ وجود دارد و هر کدام دیگرى را تقویت می کند.
از این مقدمه نتیجه میگیریم که بسیارى از موانع سفر انسان به فضا با اختراعات و اکتشافات علم روز از میان بر داشته شده است و امورى که زمانى غیرمعقول انگاشته میشد با پیشرفت بشر در عرصه هاى علمم و صنعت و فناورى به امرى ممکن و معقول مبدل شد و انسان در این عصر تسخیر فضا و … توانست بر مشکل جاذبه زمین، پرتوهاى خطرناک شهابهاى آسمان، فقدان اکسیژن، مشکل بى وزنى فائق آید.
ولى سخن در این است: آیا تنها این موجود ضعیف (بشر) که سراپا فقر و نیاز است، و پس از گذشت قرنها تلاش و کوشش طاقت فرسا با تجهیزات کذائى، توان سفر به کرات آسمانى را دارد؟ و آیا خالق قادر متعال او از ابداع وسیله اى که بهتر از سفینه هاى فضایى مدرن، این مأموریت را انجام دهد، عاجز است؟!
روى سخن با مسلمانان است آیا هیچ فرد خداپرستى که ایمان به قدرت لایزال و بی پایان الهى دارد. (ان الله على کل شیء قدیر) می تواند انکار کند؟ آیا براى خداى متعال مانعى دارد که وسیله مرموزى که از فکر محدود بشر بیرون است در اختیار پیامبرش بگذارد تا بتواند در آسمانها سیر کند و عجائب آیات پروردگارش مشاهده نماید؟ جواب البته منفى است. چه مانعى در مقابل عظمت و قدرت خداى متعال میتواند ابراز وجود کند!
جایى که بشر با این فکر محدود در پرتو صنعت و تکنولوژى، همه موانع را برطرف کرد و توانست فضانوردانى را در قمر (کرات آسمانی) پیاده کند و در ماوراء جوّ به حرکت درآورد، به یقین پیامبران الهى می توانند با عنایت خداوند بزرگ که قدرت او مافوق قدرتها است و خالق تمام موجودات و قدرتهاست بدون اسباب ظاهرى و خارجى ایجاد کنند.
پیامبر اسلام (صلّى الله علیه و آله و سلّم) با عنایت خداوند بزرگ به معراج رفته است. هرگاه برنامه سیر تاریخى پیامبر، در پرتو عنایت الهى انجام گرفته باشد، به طور مسلم تمام این قوانین طبیعى در برابر اراده قاهره وى تسلیمند، و هر آنى در قبضه قدرت او هستند؛ از این رو، چه اشکالى دارد: خدایى که به زمین جاذبه داده است و به اجرام آسمانى اشعه کیهانى بخشیده، بنده برگزیدهاش را به وسیله قدرت نامتناهى خویش، بدون اسباب ظاهرى و خارجى از مرکز جاذبه خارج نماید، و اشعه هاى خطرناکى که در ماوراء جو وجود دارد، مانند اشعه ماوراءبنفش، اشعه ایکس و اشعه کیهانى، مصون بدارد.
پى نوشت:
۱. حسین راغب اصفهانى، المفردات، دفتر نشر الکتاب، دوم ۱۴۰۴ ق، ص ۳۲۹.
۲. همان، ص ۲۴۷.
۳. احمد سیاح، فرهنگ جامع، تهران: کتاب فروشى اسلام، ۱۳۵۴، ج ۱- ۲،ص ۶۹۰.
۴. مفردات راغب، ص ۲۰۵.
۵. براق نام مرکوبى است که بنا بر روایات، حضرت رسول(صلّى الله علیه و آله و سلّم) شب معراج برپشت او آسمانها را درنوردید.
۶. طبرسى، مجمع البیان، سوره اسراء،ج ۳، ص ۳۹۵.
۷. سدره یا سدره المنتهى، نام درخت کُنار بزرگى است که بنابر روایات اسلامى بر بالاى آسمان هفتم قرار دارد و برگش مانند گوش فیل و میوه اش مانند کوزه است. علم ملائکه و سایر مخلوقات به آن منتهى شود و از آن درنمى گذرد. هیچ موجودى، بجز پیامبر اسلام (صلّى الله علیه و آله و سلّم) در شبِ معراج از آن درنگذشته است و آنچه وراى آن است جز خداى نداند. از پاى این درخت رودهایى از آب صاف روشن و شیر تازه و باده خوشگوار، براى نوشندگان روان مى گردد. درباره آن گفته اند که اسب سوار، در سایه اش هفتاد سال راه مى پیماید و یک برگ از آن روى تمام مردم سایه مى افکند.(جعفر یاحقّى، دکتر جعفر محمّد: فرهنگ اساطیر و اشارات در ابیّات فارسى، ص ۲۴۱ – ۲۴۲.)
۸. سوره اسراء، آیه ۱.
۹. ر.ک: محمود زمخشرى، الکشاف، دارالکتاب العربى، بیروت، چ سوم، ۴۰۷ ق، ج ۴، ص ۴۱۹.
۱۰. تفسیر نمونه، ج ۱۲، ص ۱۲.
۱۱. محسن فیض کاشانى، تفسیر صافى، بیروت: مؤسسه الاعلمى مطبوعات، ج ۳، ص ۱۶۶-۱۷۱.
۱۲. الکشاف، ج ۲، ص ۶۴۷.
۱۳. مجمع البیان، ج ۷، ص ۳۹۵.
۱۴. بحارالانوار، چاپ مؤسسه الوفاء، بیروت، ج ۱۸، ص ۲۸۹ فخررازى، مفاتیح الغیب، ج ۵، ص ۵۴۰ – ۵۴۶.
۱۵. تفسیر نمونه، ج ۱۲، ص ۹.
۱۶. دایره المعارف، ج ۷، ص ۳۲۹، ماده «عرج».
۱۷. آیت اللّه جعفر سبحانى، فروغ ابدیت، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم چاپ نهم، ۱۳۷۳، ج ۱، ص ۳۸۶.
۱۸. « محمد پیامبرى که از نو باید شناخت»، ص ۱۲۵.
۱۹. نهج البلاغه صبحى صالح، کلام ۱۷۹.
منبع : پاسدار اسلام ـ ش ۲۹۶ – مرداد۸۵.
عسکرى اسلام پور