نگاهی به علم امام کاظم (ع) از کودکی تا دوران امامت

نگاهی به علم امام کاظم (ع) از کودکی تا دوران امامت

اشتراک‌گذاری در ایتا اشتراک‌گذاری در بله اشتراک‌گذاری در سروش کپی کردن لینک

علم امام کاظم (ع) همانند سایر ائمه (ع)، علمی لدنی و غیر اکتسابی بود که خداوند از همان دوران کودکی در قلب ایشان قرار داده بود. در واقع همانطور که خداوند علم لدنی برای پیامبران قرار داده است، برای اهل بیت (ع) نیز از دوران کودکی این علم وجود دارد. روایات و حکایاتی زیبا از علم امام کاظم (ع) از سنین خردسالی تا دوران امامت نقل شده است که در ادامه به برخی از آن ها اشاره می کنیم.

علم امام کاظم (ع) در دوران کودکی

نشانه های امامت و علم امام کاظم (ع)، از همان دوران کودکی روشن و آشکار بود. «ابوحنیفه» پیشوای مذهب «حنفی» اهل سنت، خاطره ای جالب از برخورد خود با امام موسی بن جعفر (ع) در دوران خردسالی ایشان بیان می کند که بیانگر عظمت علم امام کاظم (ع) می باشد.

او می گوید: «قصد سفر حج نمودم و پس از پایان حج، برای دیدار با امام صادق (ع) و به جهت برخی مذاکرات علمی عازم مدینه شدم. وقتی به مدینه رسیدم، به منزل امام رفتم و در سراچه خانه اندکی درنگ نمودم تا امام مرا را به حضور بپذیرد.

روی سکوی دهلیز نشستم و در همین حین کودکی را دیدم؛ از او پرسیدم: «در شهر شما اگر کسی غریب باشد و نیاز به قضای حاجت داشته باشد، کجا می رود؟» کودک، عالمانه پاسخ داد: «از دید مردم دور می شود و از تخلّی در آب های روان، نهرها، زیر درختان میوه، در حریم منازل شخصی، حریم راه ها و مساجد دوری می کند. در هنگام تخلّی نباید رو یا پشت به قبله باشد و مراقب باشد که لباس او نجس نگردد و…»

ابوحنیفه از پاسخ جامع و کامل کودکی یکه خورد و با شگفتی از او پرسید: « نامت چیست؟» کودک پاسخ داد: «من موسی بن جعفر (ع) هستم». ابوحنیفه که خود را در محضر کودکی دانشمند می دید، از فرصت استفاده کرد و از او پرسید: « فدایت شوم! گناه از سوی کیست؟ خدا یا بنده خدا؟»

امام فرمود: «پس بنشین تا پاسخت گویم؛ اگر بگوییم منشأ گناه، خداوند است، به خطا رفته ایم که او سزاوار آن نیست که بنده خویش را به گناه مرتکب نشده، عقاب نماید. اگر بگوییم گناه هم از سوی خدا و هم از سوی بنده است، باز هم سزاوار نیست که شریک قدرتمند، بر شریک ناتوان خویش ستم روا دارد، یا اینکه بگوییم گناه از سوی بنده است. در این صورت، اگر پروردگار از گناه او درگذرد که بنا بر عفو و گذشت بیکران خود عمل کرده و اگر او را مجازات نماید، ظلمی بر او روا نداشته است».

سخن امام که به اینجا رسید، ابوحنیفه همچنان مات و مبهوت از پاسخ دانشورانه و حکیمانه امام کاظم (ع) خود را از شرفیاب شدن به محضر امام صادق (ع) که قصد اولیه او بود، بی نیاز دید و از همانجا، با دستی پر به سوی شهر خود بازگشت.[۱]

یکی از جنبه های مهم این حکایت، اعتراف مخالفان اهل بیت (ع) به علم امام کاظم (ع) در دوران کودکی است. این اعتراف نشان می دهد که علم امام کاظم (ع) در این سن، به اندازه ای آشکار بوده که مخالفان نیز چاره ای جز اعتراف به آن نداشتند.

علم امام کاظم (ع) در نوجوانی

علم امام کاظم (ع) با افزایش سن برای افراد بیشتری هویدا می شد و یاران امام صادق (ع) به تدریج، برتری علم امام کاظم (ع) نسبت به سایر فرزندان امام صادق (ع) را درک می کردند و جایگاه امامت ایشان آشکار می گشت. در ادامه به حکایتی زیبا در مورد علم امام کاظم (ع) در دوره نوجوانی اشاره می کنیم:

امام کاظم (ع) نوجوانی نورس و با نشاط شده بود. روزی از کوچه های شهر پیامبر (ص) می گذشت که «عیسی شَلَقَان» که از شیعیان و محبان اهل بیت (ع) بود، او را دید و با عتاب گفت: «ای پسر! می بینی پدرت با ما چه می کند؟ روزی ما را به چیزی فرمان می دهد و روز دیگر ما را از آن بازمیدارد! او به ما گفته بود: با ابوالخطاب (محمّد بن مِقلاص أَسَدی کوفی) دوستی کنیم، امروز می گوید: از او بیزاری جویید و او را لعن می کند». ابوالخطاب از نزدیکان و بزرگان اصحاب امام صادق (ع) بود، اما پس از مدتی منحرف شد و به غُلات گرایش یافت. وی امام صادق (ع) را خدا خواند و خویش را پیامبر او معرفی نمود.

امام کاظم (ع) با منطقی استوار در پاسخش فرمود: «آفریدگان خدا سه دسته اند؛ دسته اول مؤمنان راستین اند که ایمانی استوار دارند. دسته دوم کافرانی گمراه هستند که در کفر خود پافشاری می کنند. و دسته سوم گروهی هستند که هر چند خود را در زمره مؤمنان قرار می دهند، اما نور ایمان در دلشان نتابیده و ایمانشان عاریه ای است که آنها را «مُعارین» گویند».

امام به نحوی سربسته عیسی شلقان را جزو همین گروه سوم برشمرد. عیسی می گوید: «پس از این گفتگوی کوتاه که بین من و موسی بن جعفر (ع) صورت پذیرفت، نزد پدرش امام صادق (ع) رفتم و آنچه را او به من گفته بود، به امام گفتم. امام فرمود: «إِنَّهُ نَبْعَهُ نُبُوَّهٍ‌؛ [فرزندم موسی (ع)]، از سرچشمه نبوت جوشیده است.»[۲]

این داستان زیبا نشان می دهد که عظمت و برجستگی علم امام کاظم (ع)، چگونه باعث معرفی ایشان به عنوان امام بعدی می شود. سخن پایان امام صادق (ع) درباره علم امام کاظم (ع) به طور غیر مستقیم به این موضوع اشاره می کند که نباید علم امام کاظم (ع) را علمی اکتسابی مانند سایر مردم دانست، بلکه دانش آن حضرت برگرفته از جایگاه خاص ایشان در مقام امامت و جانشینی پیامبر (ص) می باشد.

علم امام کاظم (ع) در دوران امامت

علم امام کاظم (ع) بیش از هر زمان دیگری در دوران امامت آن حضرت نمایان گردید. در این دوران هم دوستان اهل بیت (ع) و هم دشمنان آن حضرت، از راه های گوناگون به گستردگی و تفاوت علم امام کاظم (ع) با سایر دانشمندان و عالمان آگاه شدند و به عظمت آن حضرت پی بردند. در ادامه به چند حکایت متفاوت از علم امام کاظم (ع) در دروان امامت بیان می کنیم:

۱. دانای اسرار

از جمله راه های شناخت امام معصوم (ع) از بقیه، وسعت آگاهی اوست به گونه ای که می تواند اِخبار از آینده و اسرار پوشیده بر دیگران خبر دهد. علم امام کاظم (ع) نیز از این قاعده مستثنی نبود و همانند دانش پدران خود شامل امور پنهان و آنچه هنوز رخ نداده، می شد.

«ابوبصیر» شاگرد برجسته مکتب امامت که محضر سه امام معصوم (ع) را درک نموده بود (از امام باقر (ع) تا امام کاظم (ع))، روزی نزد مولای خویش امام کاظم (ع) می رود و پرسش مهمی را مطرح می نماید و از امام می پرسد که نشانه های شناخت امام چیست؟

امام پاسخ می دهد: «امام را از چند راه می توان شناخت؛ نخست اینکه امامت او منصوص باشد یعنی توسط امام پیشین بدان تصریح شده باشد. دوم اینکه هر پرسشی از او شد، بتواند پاسخ گوید و از جواب درنماند و اگر هم از او پرسشی [در زمینه ای که پاسخ آن لازم است] نشد، خودش سخن را آغاز کند و آن مسأله را حل نماید. سوم از آینده خبر بدهد. چهارم زبان های مختلف اقوام بشر را بداند و بتواند با هر زبانی که با او سخن می گویند، به همان زبان پاسخ دهد».

سپس حضرت رو به ابوبصیر کرد و با لبخندی معنی دار فرمود: «پیش از آنکه از این مجلس خارج شوی، این نشانه ها را خواهی دید!» در همین زمان، مردی از اهالی خراسان وارد شد و با تکلّف فراوان به زبان عربی با امام سلام و احوالپرسی کرد، اما امام پاسخ او را به زبان فارسی داد و حتی جواب پرسش او را که به عربی مطرح کرده بود، پاسخ فرمود. مرد خراسانی شگفت زده عرض کرد: «ای فرزند رسول خدا! به خدا سوگند من فقط به این دلیل فارسی سخن نگفتم، چون می پنداشتم شما فارسی را نکو نمی دانید!»

امام با متانت فرمود: «سبحان الله! اگر من نتوانم به خوبی و وضوح پاسخ تو را بدهم، پس برتری من نسبت به تو در جایگاه امامت چیست؟!». آنگاه رو به ابابصیر کرد و فرمود: «ای ابابصیر! امام کسی است که زبان هر یک از گروه های مردم را بداند و نه تنها زبان آنها را بلکه زبان هر موجودی از پرنده و جاندار را به نیکی می داند.»[۳]

۲. شایستگی علمی امام نسبت دیگران

امام کاظم (ع) در مجلسی با فردی سخن می گفت. در بین سخنان خود به او فرمود که در فلان تاریخ خواهد مُرد. «اسحاق بن عمار» از شاگردان امام در مجلس بود. با شنیدن این سخن به فکر فرو رفت که آیا واقعا امام هنگام مرگ افراد را می داند.

در همین افکار غوطه می خورد که متوجه شد، امام با تندی به او می نگرد. به خود آمد. امام به او فرمود: «ای اسحاق! وقتی رُشَید هجری (از یاران با وفای امام علی (ع) که در زمان امام مجتبی (ع) به فرمان معاویه به شهادت رسید) به خاطر داشتن علم مُنایا و بلایا، هنگام مرگ افراد و رخدادهای آینده را که کسی از آن آگاهی نداشت، می دانست؛ من که امام هستم، بی اطلاع باشم؟! در حالی که امام به دانستن آن از هر کسی شایسته تر است؟!»

سپس در مورد آینده خود او هم فرمود: «ای اسحاق! هر آنچه در توان داری، عمل صالح انجام بده که چراغ عمر تو نیز رو به خاموشی می رود و دو سال دیگر از دنیا خواهی رفت. پس از تو نیز با گذشت مدت اندکی بین بازماندگان تو اختلاف می افتد، به گونه ای که به ستیزه جویی با هم می پردازند و حتی خیانت می کنند تا بدانجا که دشمنان، آنان را مورد سرزنش خویش قرار می دهند. آیا باز هم تعجب می کنی از اینکه امام زمان، مرگ کسی را بداند [در حالی که من از رخدادهای پس از مرگ تو نیز آگاهم؟!]»

اسحاق سر به زیر انداخت و از گفته های خود پشیمان شد و استغفار نمود. او پس از مدتی، از دنیا رفت و همانگونه که امام فرموده بود، بین بازماندگانش سرکشی و طغیان درگرفت. آنان اموال مردم را به زور می گرفتند و در راه های غیر مشروع هزینه می نمودند، اما سرانجام کارشان به دریوزگی و بدبختی افتاد.[۴]

۳. پاسخ فراخور به پرسشگر

از جمله ویژگی های فرد دانشمند، شناخت توان علمی طرف مقابل خود و پاسخگویی در محدوده آگاهی های اوست. علم امام کاظم (ع) نیز به همین صورت بود و ایشان با توجه به احوال پرسشگر، به او پاسخ می داد. فردی به نام «ابو احمد خراسانی» برای پرسش مسأله ای علمی محضر امام کاظم (ع) رسید در حالی که امام به خوبی، از پایین بودن سطح علمی او آگاهی داشت.

وقتی خدمت امام رسید، پرسید: «کفر مقدم است یا شرک؟» از آنجا که درک این پرسش و توان دریافت پاسخ و فهم آن برای وی مشکل بود، امام در جواب او فرمود: «تو را با این بحث چکار؟! من در قبال تو فکر نمی کنم که صلاحیت واردشدن به این بحث ها را داشته باشی».

ابواحمد در جواب امام عرض کرد: «هشام بن حکم از من خواسته بود تا این سؤال را از شما بپرسم». امام وقتی دانست او از جانب خود این سؤال را نپرسیده، بلکه فقط می خواسته جواب را دریافت کند و به فرد مذکور برساند، پاسخی شفاف بیان نمود. امام فرمود: «کفر، مقدم بر شرک است؛ زیرا نخستین کسی که کفر ورزید، شیطان بود که بزرگی نمود و از فرمان خداوند روی برتافت. او از کافرین بود. از آن گذشته، کفر یک چیز است و آن انکار پروردگار و باور به الوهیت غیر او، امّا شرک، انکار پروردگار نیست، بلکه اثبات الوهیت او و شریک قرار دادن دیگری با اوست.»[۵]

۴. پاسخ کوبنده

مُجاب کردن غرض ورزان و پاسخ کوبنده در برابر کج اندیشی مخالفان ولایت، از جمله شیوه های علمی امامان معصوم (ع) در برخورد با اینگونه افراد است که عمدتا دست نشاندگان حکمرانان فاسد بوده و در شمار مزدوران دربار هستند. یکی از این افراد دست نشانده و دانشوران مزدور، «نفیع انصاری» بود. برتری علم امام کاظم (ع) و پاسخ منکوب کننده امام باعث شد که او سر جای خود بشنید و بار دیگر خیال در افتادن با امام را در سر نپروراند.

روزی هارون الرشید عباسی، امام کاظم (ع) را به حضور طلبید. امام به دربار خلیفه رفت. نفیع پشت درِ کاخ هارون الرشید، منتظر نشسته بود تا او را به درون راه دهند. امام از پیش روی او گذشت و با شکوه و جلالی ویژه به درون رفت. نفیع از عبدالعزیر بن عمر که در کنارش بود، پرسید: «این مرد باوقار که بود؟» عبدالعزیز گفت: «او فرزند بزرگوار علی بن ابیطالب از آل محمد (ص)، موسی بن جعفر(ع) است.»

نفیع که از دشمنی بنی عباس با خاندان پیامبر(ص) آگاه بود و خود نیز کینه آنان را به دل داشت، گفت: «گروهی بدبخت تر از اینان (عباسیان) ندیده ام؛ چرا آنان به کسی که اگر قدرت یابد، آنان را سرنگون خواهد کرد این قدر احترام می گذارند؟ اکنون اینجا منتظر می شوم تا او برگردد تا با برخوردی کوبنده، شخصیتش را درهم بکوبم».

عبدالعزیز با دیدن سخنان کینه توزانه نفیع نسبت به امام، گفت: «بدان که اینان خاندانی هستند که هر کس بخواهد با مرکب سخن به سوی آنها بتازد، خود پشیمان می شود و داغ خجالت و شرمساری بر جبین خویش تا پایان عمر می زند». اندکی گذشت و امام از کاخ بیرون آمد و سوار بر مرکب خویش شد. نفیع با چهره ای مصمّم جلو آمد، افسار اسب امام را گرفت و مغرورانه پرسید: «آتو که هستی؟» امام از بالای اسب نگاهی به او کرد و با اطمینان فرمود:

«اگر نسبم را می خواهی، من فرزند محمد (ص) دوست خدا، فرزند اسماعیل ذبیح الله و پور ابراهیم خلیل الله هستم. اگر می خواهی بدانی اهل کجا هستم، اهل همان مکانی که خدا حج و زیارت آن را بر تو و همه مسلمانان واجب کرده است. اگر می خواهی شهرتم را بدانی، از خاندانی هستم که خدا درود فرستادن بر آنان را در هر نماز بر شماها واجب گردانیده و اما اگر از روی فخر فروشی سؤال کردی، به خدا سوگند! مشرکان قبیله من راضی نشدند، مسلمانان قبیله تو را در ردیف خود به شمار آورند و به پیامبر گفتند: ای محمد! آنان که از قبیله خویش هم شأن و هم مرتبه ما هستند، نزد ما بفرست. اکنون نیز از جلوی اسب من کنار برو و افسارش را رد کن!»

نفیع که همه شخصیت و غرور خود را در طوفان سهمگین کلام امام (ع) بر باد رفته می دید، در حالی که دستش می لرزید و چهره اش از شرمندگی سرخ شده بود، افسار اسب امام را رها کرد و به کناری رفت. عبدالعزیز با پوزخندی زهرناک به شانه نفیع زد و گفت: «نگفتم به تو که با او توان رویارویی نداری؟!»[۶]

۵. به سنگینی شرم

اشراف کامل به مسائل علمی و پاسخ فراگیر، رمز دیگری از هزاران نکته پنهان و آشکار موقعیت علمی امام (ع) بود. در دوران ائمه معصومین (ع) بسیار اتفاق می افتاد که حکمرانان برای زیر سؤال بردن شخصیت علمی ائمه (ع) از برپایی مجالس علمی و مناظرات گوناگون بهره می جستند. برتری علم امام کاظم (ع) در مناظره با مخالفان نیز آشکار و روشن بود.

روزی فردی به نام «ابویوسف» که سِمَت قضاوت و امامت جمعه و جماعت را در بغداد عهده دار بود، از خلیفه عباسی خواست تا جلسه مناظره ای برای درهم شکستن شخصیت امام کاظم (ع) ترتیب دهد و با طرح مسائلی به زعم خود «پیچیده!» امام را در تنگنا قرار دهد.

ابویوسف به خلیفه گفت: «به من رخصتی ده تا از موسی بن جعفر (ع) سؤالاتی بپرسم که توان پاسخ دادن به هیچ یک از آن ها را نداشته باشد». خلیفه با کمال میل پذیرفت. امام را به دربار احضار نمودند. ابویوسف از امام خواست تا مسائل خود را مطرح نماید. امام پذیرفت.

ابویوسف پرسید: «نظرت در مورد تظلیل (زیر سایه رفتن) شخص مُحرم که لباس احرام پوشیده است، چیست؟» امام فرمود: «شخصی که مُحرم شده، نبایستی زیر سایه برود». او بلافاصله پرسید: «اگر خیمه بزند چه؟ آیا می تواند داخل خیمه برود؟» امام فرمود: «آری، زیر خیمه می تواند برود». ابویوسف که به خیال خود، پاسخ دلخواه را ستانده بود، به زعم اینکه تناقض در پاسخ امام وجود دارد، گفت: «پس فرق این دو (سایه بان و خیمه) با هم چیست [که محرم زیر سایه بان نمی تواند برود، اما در سایه خیمه اشکالی ندارد که قرار گیرد]»؟

امام فرمود: «حال من از تو می پرسم: چه تفاوتی بین نماز و روزه زنی که در عادت ماهانه است، وجود دارد؟ آیا باید نمازهای این ایام را قضا نماید؟» قاضی پاسخ داد: «خیر، قضای این نمازها بر او واجب نیست». امام پرسید: «روزه چطور؟» او پاسخ گفت: «بله، روزهایی را که در ایام عادت نگرفته، بایستی قضا نماید». امام دوباره پرسید: «چگونه است که نمازها را نباید قضا کند، اما قضای روزه ها را باید به جای آورد؟». قاضی پاسخ داد: «چون این حکم اسلام است». امام فرمود: «آن (تظلیل در سایه بان یا خیمه) هم حکم اسلام است».

خلیفه در این مدت سکوت کرده و منتظر نتیجه مناظره بود، وقتی از پیروزی ابویوسف ناامید شد، زیر لب به او غرّید: «گمان نمی کنم دیگر [در مقابله با او] از تو کاری ساخته باشد». ابویوسف که از شکست آسان خود در برابر امام خشمگین و خجلت زده بود، رو کرد به خلیفه و گفت: «سنگ بزرگی پیش پایم افکند!».[۷]

جمع بندی

علم امام کاظم (ع) از همان آغاز دوران کودکی نمایان گشت و مورد اعتراف دوست و دشمن قرار گرفت. در دوران امامت، علم امام کاظم (ع) جلوه آشکارتری به خود گرفت و امام چه نسبت به محبان و چه در برابر دشمنان، ابعاد گسترده تری از علم خود را آشکار کردند و نشان دادند که به امور پنهانی و همچنین حوادث آینده آگاهی دارند و هیچ کس در مناظرات علمی توانایی غلبه و پیروزی بر ایشان را ندارد.

پی نوشت ها

[۱] ابن شعبه، تحف العقول، ص۴۱۱.

[۲] کلینی، الکافی، ج ۲، ص۴۱۸.

[۳] مفید، الارشاد، ص۲۱۷.

[۴] کلینی، الکافی، ج ۱، ص۴۸۴.

[۵] مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۸، ص۳۲۴.

[۶] مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۸، ص۱۴۳.

[۷] مفید، الارشاد، ص۲۲۹.

منابع

  1. ابن شعبه، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول، قم، جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه، ۱۳۶۳ش.
  2. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران ـ ایران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳ش.
  3. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
  4. مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، قم، المؤتمر العالمی لألفیه الشیخ المفید،۱۴۱۳ق.

منبع اقتباس: کرمانی، نجمه، پیشوای خردورزی، شمیم یاس، ش ۳۰، ۱۳۸۴ش، ص۳۵ـ۲۰.

بدون دیدگاه