- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه: 9 دقیقه
- توسط: حمید الله رفیعی
- 9:58 ق.ظ
- 4 نظر

برخی پس از وفات پیامبر اسلام (ص) رابطه و رفتار ابوبکر و عمر دو خلیفه اول با حضرت زهرا(س) را بسیار مناسب و دوستانه تبلیغ می کنند. این در حالی است که این مطالب هیچ مدرک تاریخی ندارد بلکه و در راستای اثبات رفتار شایسته عمر و ابوبكر با حضرت فاطمه (س)دختر رسول گرامی اسلام (ص) القاء می گردد، نمی تواند واقعیات تاریخی مبنی بر برخورد نادرست و خصمانه این دو خلیفه را با آنحضرت بپوشاند كه در كتابهای معتبر اهل سنت نقل شده است. و هرگز انعكاس این واقعیات از باب احساسات نیست بلكه حوادثی است كه تاریخ موثق و مسلم آنها را برای ما بازگو نموده است.
بنابراین، قضاوت در مورد یك واقعه تاریخی نیازمند به تحقیق عمیق و گستردهای است، تبرئه كردن متهم و سرپوشی یك واقعیت دردناك و بزرگ و یا كوچك جلوه دادن با چند سخن و سفارش متهمین امكان پذیر نمی باشد. و بر عكس این نوع برخورد و سرپوش گذاشتن از احساسات ناشی میشود. كسی كه دوست دارد حقیقت را در یابد بر او لازم است كه با تحقیق كامل و به دور از هر گونه تمایلات نفسانی و با عدل و انصاف مسأله را مورد بررسی و قضاوت قرار دهد و واقعیات را بر اساس آن چه كه نقل شده بدون تحریف تبیین كند لذا ما به دور از هر نوع تعصب مسأله را با استناد به منابع معتبر اهل سنت مورد تحقیق و بررسی قرار داده و قضاوت را بر عهده خوانندگان محترم می گذاریم.
تهاجم به منزل فاطمه( سلام الله علیها)
در منابع اهل سنّت در منابع اهل سنّت روایات مختلفی در مورد تهاجم عمر به خانه فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ وارد شده است برای رعایت اختصار به نمونه هایی از آن اشاره میكنیم:
1. در كتابهای (عقد الفرید) و (تاریخ ابوالفداء) و (اعلام النساء) در این مورد این گونه آمده است:
ابوبكر گروهی را به سركردگی عمر بن خطاب به سوی خانه علی ـ علیه السلام ـ گسیل داشت و به سركرده آنان گفت: اگر در برابر فرمانت سر فرود نیاوردند با آنان پیكار كن، عمر با شعله ای از آتش حركت كرد تا خانه وحی و رسالت را به آتش بكشد، در این گیر و دار بود كه دخت فرزانه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ، فاطمه ـ سلام الله علیها ـ با او روبرو شد و فرمود: هان! ای پسر خطّاب آیا آمده ای تا خانه ما را به آتش بكشی؟ عمر پاسخ داد: آری مگر این كه همان را كه امّت گردن نهاده اند بپذیرید و با خلیفه انتخابی ما دست بیعت دهید.(1)
2. مدائنی از سلمة بن محارب، و او از سلیمان تیمی، و او از ابن عون روایت كرده كه گفت:
«ابابكر برای بیعت گرفتن از علی ـ علیه السلام ـ به دنبال وی فرستاد، پس علی ـ علیه السلام ـ بیعت نكرد. در این هنگام عمر با شعله ای آتش روانه خانه علی ـ علیه السلام ـ شد. فاطمه ـ سلام الله علیها ـ در پشت درب با او سخن می گفت: ای پسر خطاب! آیا تو را در حال آتش زدن خانه ام می بینم؟! عمر گفت: آری! و آن چنان به این امر مسرّ و محكم هستم چنان كه پدرت بر دینی كه آورده بود محكم بود!»(2)
3. مؤلف كتاب «الامامة و السیاسة» معروف به تاریخ خلفاء، تحت عنوان چگونگی بیعت امام علی ـ علیه السلام ـ می نویسد:
ابوبكر در پی جویی از كسانی كه از بیعت سر باز زده و در نزد امام علی ـ علیه السلام ـ جمع شده بودند برآمد، از این رو عمر را به سوی خانه علی ـ علیه السلام ـ روانه داشت تا آنان را جهت بیعت با ابوبكر احضار كند، عمر به در خانه فاطمه (سلام الله علیها) آمد و آنان را ندا كرد، اما آنان از آمدن و دست بیعت دادن به ابوبكر خودداری كردند، عمر به همراهان خود دستور داد تا هیزم بیاورند، و فریاد كشید به خدائی كه جان عمر در دست اوست یا باید از خانه بیرون بیایید یا این كه خانه را با هر كسی كه در آن است به آتش می كشم!! به او گفتند: ای ابا حفص (عمر) آیا می دانی كه فاطمه (دختر پاره تن رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ) در این خانه است؟ گفت گر چه او هم باشد، در این هنگام فریاد فاطمه ـ سلام الله علیها ـ بلند شد: بابا یا رسول اللّه! آیا می بینی بعد از تو ابن خطاب (عمر) و ابن ابی قحافه (ابوبكر) با ما چه می كنند.(3)
4. روایت شده زمانی كه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از دنیا رحلت فرمود عباس رضی اللّه نزد امیرالمؤمنین رفت و گفت: دستت را بده تا با تو بیعت كنم… پس امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ با عدّه ای از پیروان و شیعیانش در منزلش دست به مبارزه (منفی) زدند چون پیامبر به وی چنین دستور داده بود، در این هنگام عدّه ای به خانه علی ـ علیه السلام ـ حمله ور شده و به آن جا هجوم آوردند و درب خانه اش را به آتش كشیدند و او را به زور از خانه خارج كردند. آن ها سیده زنان (حضرت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ ) را پشت درب فشار سختی دادند به حدّی كه محسن را سقط كرد.(4)
5. در روایتی طولانی از سلیم بن قیس از سلمان فارسی می خوانیم: ابوبكر برای تثبیت خلافت خود از علی ـ علیه السلام ـ خواست كه او نیز بیعت كند، ولی امام ـ علیه السلام ـ بیعت نكردند، سرانجام ابوبكر، قنفذ را نزد امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ فرستاد و عده ای كمك نیز به همراهش قرار داد. او آمد تا در خانه حضرت و اجازه ورود خواست، ولی حضرت به آنان اجازه نداد. اصحاب قنفذ به نزد ابوبكر و عمر برگشتند در حالیكه آنان در مسجد نشسته بودند و مردم اطراف آن دو بودند و گفتند: به ما اجازه داده نشد. عمر گفت: بروید، اگر به شما اجازه داد وارد شوید وگرنه بدون اجازه وارد شوید.
آنها آمدند و اجازه خواستند حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ فرمود: «به شما اجازه نمی دهم بدون اجازه وارد خانه من شوید». همراهان او برگشتند ولی خود قنفذ ملعون آنجا ماند. آنان (به ابوبكر و عمر) گفتند: فاطمه چنین گفت، و ما از اینكه بدون اجازه وارد خانه اش شویم خودداری كردیم.
عمر عصبانی شد و گفت: ما را با زنان چه كار است!! سپس به مردمی كه اطرافش بود دستور داد تا هیزم بیاورند، آنان هیزم برداشتند و خود عمر نیز همراه آنان هیزم برداشت و آنها را اطراف خانه علی و فاطمه و فرزندانشان قرار دادند.
سپس عمر ندا كرد بطوریكه علی و فاطمه علیهما السلام بشنوند و گفت: به خدا قسم ای علی باید خارج شوی و با خلیفه پیامبر (ابوبكر) بیعت كنی وگرنه خانه را با خودتان به آتش می كشم!!
حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ فرمود: ای عمر، ما را با تو كاری نیست! جواب داد: در را باز كن وگرنه خانه تان را به آتش می كشیم! فرمود: ای عمر از خدا نمی ترسی كه به خانه من وارد می شوی ولی عمر از برگشتن ابا كرد.
عمر آتش طلبید و آنرا بر در خانه شعله ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز كرده و وارد خانه شدند. فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ در میان در و دیوار مصدوم و مجروح شدند. با گفتن بابا یا رسول اللّه استغاثه می كرد و صیحه می كشید و از ستم ابوبكر و عمر شكوه كرد ولی عمر رحمی به او ننمود و با شمشیری كه در غلاف بود به پهلوهای فاطمه ـ سلام الله علیها ـ زد و با تازیانه دستها و بازوان دختر پیامبر را متورم ساخت، علی ـ علیه السلام ـ در این حال صدای استغاثه را شنید بیرون آمد و به عمر حمله كرد و او را در یك لحظه به زمین افكند و خواست او را بكشد ولی در این هنگام سفارش پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را متذكر شد و فرمود: ای پسر صهّاك، قسم به آنكه محمّد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را به پیامبری مبعوث نمود اگر نبود مقدری كه از طرف خداوند گذاشته و عهدی كه پیامبر با من نموده است می دانستی كه تو نمی توانی به خانه من داخل شوی.(5)
6. ابی الهجاء شبل الدّولة حنفی می گوید: بعد از آن كه ابوبكر از مردم برای خود بیعت گرفت عمر را همراه با قنفذ و خالد بن ولید و ابا عبیده جراح و عدّه ای از جماعت دیگر به سوی خانه علی و فاطمه علیهم السلام فرستاد.
«عمر هیزم را بر در خانه فاطمه ـ سلام الله علیها ـ جمع كرد و آن را آتش زد و فاطمه ـ سلام الله علیها ـ به طرف در آمد كه از ورود آتش به خانه جلوگیری كند، در این هنگام عمر و همراهانش با فشار در را باز كردند و فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ بین در و دیوار ماندند. آنچنان فشار بر آن حضرت وارد شد به طوری كه مسمارهای در به سینه فاطمه ـ سلام الله علیها ـ فرو رفت و از شدت فشار فرزندش را سقط نمود و فریاد می كشید: ای پدر جان! یا رسول اللّه! ببین بعد از تو عمر و ابوبكر با من چه كردند؟ در این هنگام عمر به اطرافیان خود گفت: بزنید فاطمه را! پس آن از خدا بی خبران با شلاق حبیبه رسول خدا و پاره تن او را زدند به حدّی كه آثار صدمات و شلاق بر جسم مبارك آن حضرت نمایان شد. بر اثر این ضربات فاطمه ـ سلام الله علیها ـ مریض شدند و عاقبت به شهادت رسیدند. پس فاطمه شهیده خانه نبوّت است و سبب قتل او عمربن خطاب بوده است».(6)
مضروب شدن حضرت فاطمه زهرا (س)
در مورد مضروب شدن حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ توسط عمر و سقط فرزند آن حضرت روایات فراوان است. به جهت اختصار فقط به نمونه هایی از آن كه در منابع اهل سنّت وارد شده است اكتفا می كنیم:
1. ذهبی مورّخ مشهور اهل سنّت با ذكر سند می گوید: «انّ عمر رفس(7) فاطمة حتّی اسقطت بمحسن. همانا عمر چنان لگدی به فاطمه ـ سلام الله علیها ـ زد كه محسن از او سقط شد».(8)
2. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه نقل می كند كه: «اَنَّ عُمر ضَرَبَ فاطمة ـ سلام الله علیها ـ بالسّوطِ و قَصدَ منزله. عمر به منزل فاطمه ـ سلام الله علیها ـ آمد و او را با تازیانه زد».(9)
3. «عن ابراهیم بن یساربن هانیء النظام انّه قال: انّ عمر ضربَ بِبطن فاطمه یوم البیعه حتی ألقت الجنین من بطنها. از ابراهیم بن یسار بن هانی نقل شده كه: عمر در روز بیعت به پهلوی فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ زد، بطوری كه سقط جنین نمود».(10)
4. نظّام معتزلی می گوید: «بدون شك عمر در روز بیعت چنان فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را لگد زد كه محسن را سقط نمود».(11)
ما در اینجا از روایاتی كه در منابع شیعه آمده است صرف نظر می كنیم زیرا علمای شیعه اجماع بر این دارند كه عمر به دستور ابوبكر بر خانه حضرت فاطمه زهرا هجوم برده و در خانه را به آتش كشیده و به زور وارد منزل آن حضرت گردیده و موجب اذیت و آزار و جراحت آن حضرت و در نهایت باعث سقط جنین و شهادت این یگانه دختر رسول خدا شده اند.
اعتراف عمر به تهاجم خود به خانه فاطمه ـ سلام الله علیها ـ و ضرب و اذیت ایشاندر كتابهای اهل سنت آمده است كه عمر در ضمن نامه ای برای معاویة، چگونگی برخورد خود با فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را چنین بیان می كند: … به فاطمه كه پشت در بود گفتم: اگر علی از خانه (برای بیعت) بیرون نیاید، هیزم فراوانی به این جا بیاورم و آتشی برافروزم و خانه و اهلش را بسوزانم، و یا این كه علی ـ علیه السلام ـ را برای بیعت به سوی مسجد می كشانم. آن گاه تازیانه قنفذ را گرفتم و فاطمه را با آن زدم، و به خالد بن ولید گفتم تو و مردان دیگر هیزم بیاورید، و به فاطمه گفتم: خانه را به آتش می كشم…. همان دم دستش را از در بیرون آورد تا مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده وبا شدّت، در را فشار دادم و با تازیانه بر دستهای او زدم، تا در را رها كند، از شدّت درد تازیانه، ناله كرد و گریست، ناله او به قدری جانكاه و جگر سوز بود كه نزدیك بود دلم نرم شود و از جا منصرف گردم، ولی به یاد كینه های علی و حرص او بر كشتن قریشیان افتادم.. با پای خود لگد بر در زدم صدای ناله فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را شنیدم كه گمان كردم، این ناله، مدینه را زیر و رو كرد، در آن حال فاطمه می گفت:
«یا اَبتاه! یا رسول اللّه! هكذا یفْعَلُ بِحَبیبَتِك وَ اِبْنَتَك، أَهْ! یا فِضَّةُ اِلَیك فَخُذینی فَقَدْ وَ اللّهِ قُتِلَ مَا فی رحمی مِنْ حَمْلٍ. ای پدر جان! ای رسول خدا! بنگر كه این گونه با حبیبه و دختر تو رفتار می شود، آه! ای فضّه بیا و مرا دریاب كه سوگند به خدا فرزندم كه در رحم من بود كشته شد، در عین حال در را فشار دادم، در باز شد، وقتی وارد خانه شدم، فاطمه با همان حال روبروی من ایستاد، ولی شدّت خشم من، مرا به گونه ای كرده بود كه گوئی پرده ای در برابر چشمم افتاده است، چنان سیلی روی روپوش به صورت فاطمه زدم كه به زمین افتاد…».(12)
پی نوشت:
1. عماد الدین اسماعیل ابی الفداء، تاریخ ابی الفداء، بیروت، لبنان، دارالمعرفه، ج1، ص56. أبی عمر أحمد بن محمد بن عبد ربّه، العقد الفرید، القاهره ـ مصر، مکتبة النهضة المصریه، الطبعة الثانیه، 1381ق، ج4، ص259. عمر رضا کحالة، اعلام النساء، بیروت ـ لبنان، مؤسسة الرسالة، 1440ق، ج3، ص1207. علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین هندی، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، بیروت ـ لبنان، مؤسسة الرسالة 1405ق، ج3، ص149.
2. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الأشرف، القاهره ـ مصر، ج1، ص586، ح1184.
3. ابو محمد عبدالله بن مسلم، ابن قتیبه الدینوری، الامامة و السیاسة، قم، منشورات الرضی، الطبعة الاخیرة، 1388ق، ص12.
4. علی بن حسین بن علی مسعودی، اثبات الوصیه، صاحب کتاب مروج الذهب، ص142.
5. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، الطبعة الثانیه، 1402ق، ج43، ص197. شبّر، جلاء العیون، ج1، ص192. طبرسی، احتجاج، ج1، ص414.
6. ابو الهجاء الحنفی، کتاب مؤتمر علماء بغداد و مقدمة السید شهاب الدّین المرعشی النّجفی، چاپ ایران، الطبعة الثالثة، 1399ق، ص63. به نقل السّقیفه لأبی بکر الجوهری، الامامة و السیاسة، لابن قتیبه. ابن ابی الحدید، فی شرح نهج البلاغه، ج2، ص19.
7. در قاموس المحیط می گوید: الرفس: الصدمة بالرجل فی الصّدر، مادة رفس. یعنی رفس به معنی صدمه زدن با پا بر سینه است.
8. شهاب الدین أبی الفضل أحمد بن علی بن حجر العسقلانی، لسان المیزان، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، الطبعة الثالثه، 1406ق، ج1، ص268، ح824.
9. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج16، ص271.
10. ابوالفتح محمد بن عبدالکریم، ابن ابی بکر الشهرستانی، الملل و النحل، بیروت، 1402ق، ج1، ص57.
11. صلاح الدین خلیل بن إیبک صفدی، الوافی بالوفیات، بیروت، 1401ق، ص17، حروف الف، از روایت ابراهیم بن سیار، شماره 2444.
12. الامامة و السیاسة، ج 1، ص 14. اعلام النساء، ج 3، ص 1214. الغدیر، ج 7، ص 229. بن ابی الحدید، ج 16، ص 281.
منبع: نرم افزار پاسخ 2 مرکز مطالعات حوزه.