دروغ گفتن و شخصیت های دروغگو از نگاه روانشناسی

دروغ گفتن و شخصیت های دروغگو از نگاه روانشناسی

۱۳۹۸-۰۲-۱۵

408 بازدید

بدون تگ

دروغ گفتن، یکی از چالش های رفتاری شایع در بسیاری از جوامع انسانی است. همه انسان ها به دلایل مختلف و اندازه های متفاوت، در زندگی دروغ هایی می گویند. گاهی خودمان را در مورد احساسات فرد خاصی گول می زنیم. گاهی برای طفره رفتن از زیر بار مسئولیت، دروغ می گوییم. گاهی حتی برای پوشاندن تقصیرات و اشتباهات خود، به هر دروغی چنگ می اندازیم تا آبروی رفته خود را دوباره به دست بیاوریم. اما همانطور که در آموزه های دینی نیز آمده است، دروغ گفتن و دروغگویی، فعل پسندیده ای نیست.

انواع دروغ

دروغ گفتن، انواع گوناگونی دارد و هیچ دلیل قانع کننده ای برای گفتن آنها وجود ندارد. چرا آدمی باید برای ساده ترین و بی ارزش ترین مسایل زندگی خود دروغ بگوید؟!

۱-تعارف های دروغین

یکی از انواع دروغ گفتن، تعارفات دروغین است. اگر بطور ناگهانی دوستی را در خیابان ملاقات کردید که مدت های طولانی است او را ندیده اید و دیگر علاقه یا حس صمیمیتی میان خود و او احساس نمی کنید، نباید فقط به واسطه حفظ احترام اجتماعی خود، او را به چای یا قهوه دعوت کنید. زمانی یک فرد را به نوشیدن چای در یک کافه یا خانه خود دعوت کنید که واقعا این کار را دوست دارید، در غیر این صورت، دلیلی برای این امر وجود ندارد.

۲-بهانه های دروغین

هرگز سعی نکنید به بهانه های دروغین، دوستان یا “شریک عاطفی” خود را از سرتان باز کنید. به او قول دروغین ندهید. به این فکر کنید اگر ناگهان با او در خیابان یا مکان دیگر رو به رو شوید چه می شود؟ دروغ گفتن به بهانه های فشار کاری یا مهمان داشتن یا …، به هیچ عنوان کار اخلاقی و درست نیست و موجب آسیب دیدن موقعیت اجتماعی شما خواهد شد.

۳-نخواندن ایمیل یا پیغام های دیگران

اگر فرصت ندارید یا به هر دلیلی، علاقه به خواندن “ایمیلی” پر از درخواست و گلایه دوست خود را ندارید، هنگامی که از شما می پرسد آیا ایمیل مرا دریافت کرده ای؟ به جای دروغ گفتن این که به “اینترنت” دسترسی ندارید یا کارهایتان زیاد است، خیلی صادقانه بگویید در اولین فرصت این کار را انجام خواهید داد.

۴-دوست نداشتن غذا

اگر “گوشت قرمز” دوست ندارید، یا از طعم قارچ متنفر هستید، شاید ترجیح دهید به اطرافیان بگویید به آن غذا حساسیت دارید؛ اما گفتن واقعیت چه اشکالی دارد؟ چرا صادقانه نمی گویید که قارچ دوست ندارید یا مثلا بادمجان به نظرتان خوشمزه نیست و با دروغ گفتن سعی در کتمان حقیقت دارید.

۵-پاسخ ندادن به موبایل

موبایل شما زنگ می خورد و نام و عکس خواهر یا دوست صمیمی شما روی نمایشگر ظاهر می شود. با خود می گویید: «وای خدای من! دوباره یک داستان جدید یا گلایه های تکراری.» این حرف ها برایتان به هیچ وجه جالب نیستند و به همین خاطر تماس او را بی پاسخ می گذارید؛ اما وقتی همدیگر را دیدید، به او چه خواهید گفت؟ در جلسه کاری بودم و نتوانستم پاسخ دهم؟ … ساده ترین و صادقانه ترین کار این است که از دروغ گفتن بپرهیزید و از او عذرخواهی کنید و بگویید در نخستین فرصت با او تماس خواهید گرفت تا با شما درددل کند.

۶-دیرکردن

این عادت، بیشتر مختص برخی خانم ها است. بطور مثال، خودشان هم می دانند زودتر از نیم ساعت دیگر حاضر نمی شوند، اما به دروغ گفتن روی آورده و می گویند من ۵ دقیقه دیگر حاضر هستم. این مساله شاید چندان مهم به نظر نرسد اما این دروغ گفتن در طولانی مدت، نوعی “بی اعتمادی” و دلخوری میان شما و شریک زندگیتان به وجود خواهد آورد.

۷-قول های دروغین

وقتی دوست ندارید “سینما” بروید، چرا دعوت دوست خود را می پذیرید که بعد هم مجبور شوید به دروغ گفتن روی آورده و به او پیامک بزنید که مریض شده اید؟ از همان ابتدا خیلی رک و صادقانه نه بگویید و با دروغ گفتن، برنامه ریزی های او را نیز به هم نزنید. آدم ها به یکدیگر اعتماد می کنند و این نوع دروغ گفتن های کوچک، باعث خدشه دار شدن رابطه ها و اعتماد میان افراد خواهد شد.

تئوری ها درباره ناتوانی در پرهیز از دروغ گفتن

برای توجیه این که چرا بعضی از افراد نمی توانند از دروغ گفتن بپرهیزند، تئوری های گوناگونی وجود دارد.

۱-خود شیفته ها معمولا مرض دروغ گفتن دارند؛ زیرا اهمیتی به واقعیت نمی دهند.
2-کسانی که به دروغ گفتن عادت دارند، ترجیح می دهند دروغ بگویند و بر دیگران تسلط داشته باشند تا این که با آنها روراست باشند.
3-گاهی، دروغگوها آدم های بسیار بی فکری هستند که برای فکر کردن به واقعیت ها و گفتن آنها با خود در جدالند.
4-دروغ گفتن لزوما از شما آدم بدی نمی سازد، بلکه می تواند علامتی از یک مسئله‌ بدتری باشد.

همه‌ ما تقریبا از سنین سه یا چهار سالگی دروغ گفتن را شروع کرده ایم. در این مرحله از رشد مغز، یاد می گیریم که ابزار بسیار چند جانبه و قدرتمندی در اختیار داریم که می توانیم از آن برای بازی با واقعیت و تاثیر بر نتیجه ای که قرار است روی بدهد استفاده کنیم. دیر یا زود یاد می گیریم که دروغ گفتن، بد است و ما نباید آن را انجام دهیم؛ اما همه ما گهگاه دروغ می گوییم.

اما بعضی از افراد انگار بطور بیمارگونه ای دروغگو هستند! یعنی نمی توانند در مورد خودشان یا دیگران اطلاعات نادرست ندهند. دلایل روانشناسی دروغ گفتن این افراد، به گونه ای رمزآلود است؛ اما دروغگویی و دروغ گفتن بیمارگونه، (pathological lying)، اختلالی است که ویژگی های خاص خودش را دارد، درست مانند علائمی از اختلال شخصیت مانند سایکوپت یا خودشیفتگی.

جودیت اورلف ِ روانشناس و نویسنده‌ کتاب The Empath’s Survival Guide می گوید: من فکر می کنم چیزی که باعث نبودن حس همدلی و همدردی می شود، وجود یک نقص در تنظیمات عصبی است. خود شیفته ها، سایکوپت ها و اجتماع ستیزها دچار مشکلی به نام اختلال نقص همدلی هستند، یعنی مثل بقیه حس همدلی ندارند.

برای خودشیفته ها، واقعیت اهمیتی ندارد

وقتی اهمیتی به دیگران ندهید و به آنها توجهی نداشته باشید، دروغ گفتن هم مسئله‌ خاصی به نظرتان نخواهد رسید. نقص همدلی به معنی کمبود یا نقص وجدان یا احساس درونی است که قبول و درک مفهوم آن برای خیلی ها سخت است.

اورلف می گوید: دروغگوها از دروغ گفتن مانند ما ناراحت یا دچار عذاب وجدان نمی شوند. بسیاری از افراد وارد رابطه‌ با دروغگوهای مرضی می شوند و نمی توانند درک کنند چرا آنها دروغ می گویند؛ زیرا سعی می کنند این افراد را با استانداردهای معمولی بسنجند و طبق معیارهای پذیرفته شده‌ معمول در مورد همدل بودن آنها را ارزیابی می کنند.

اما دروغگوهای مرضی در این قالب ها نمی گنجند، آنها حتی این را قبول ندارند که نصف عمر خود را در حال دروغ گفتن هستند؛ زیرا نسبت به آن درک و وجدان ندارند. اورلف می گوید، این افراد عقیده دارند بیشتر اوقات واقعیت را می گویند، و معمولا خود ِ حقیقت، موضوع اصلی نیست، بلکه آنها می خواهند روی کسی قدرت و تسلط داشته باشند.

این حالت برای آدم های بسیار حساس واقعا خطرناک است؛ زیرا خود شیفته ها را جذب خود می کنند. آدم های حساس وقتی دروغ گفتن کسی را می بینند، سعی می کنند علت را پیدا کنند یا خودشان را سرزنش می کنند.

یک رابطه، زمانی سالم و قدرتمند است که شما بتوانید حقیقت را به همدیگر بگویید و به یکدیگر اعتماد کنید و خودتان باشید، در حالی که دروغگوهای مرضی اصلا قابل اعتماد نیستند. شما نمی توانید زندگی خود را با آنها هماهنگ کنید و مسئولیت و تعهدی بر دوششان بگذارید. کسی که درغگویی بیمارگونه دارد نمی گوید: بابت کاری که کردم معذرت می خواهم، بلکه می گوید: تقصیر خودت است!

تنها راه فرار از نفوذ یک دروغگوی مرضی، این است که اعتماد به نفس داشته باشید و بگویید: نه این تقصیر من نیست، به نظر من چیزی که می گویی واقعیت ندارد، بنابراین نمی توانم به تو اعتماد کنم.

متاسفانه خیلی از افراد معمولا به خودشان شک می کنند؛ زیرا دروغ می تواند گنگ و مبهم باشد؛ شاید دروغ گفتن، با یک دورغ سفید کوچک شروع شود (دروغی که برای آسیب به دیگران گفته نمی شود) و چند ماه بعد، با تلنباری از ابهام و آشفتگی روبرو شوید؛ زیرا دروغ ها به هم گره خورده و کلافی سردرگم و پر از تناقض به وجود آمده است.

اگر کسی دروغ می گوید، سعی نکنید توجیهی برایش پیدا کنید. دروغ، دروغ است! اگر دروغ کسی را با او مطرح کردید و او از دروغ گفتن خود، شانه خالی کرد و به شما گفت که تقصیر خودتان است یا اشتباه می کنید و این اتفاق نیفتاده، فقط بدانید که ماجرای بسیار نادرستی در جریان است.

دروغگوهای مرضی لزوما آدم های بدی نیستند

اگر آدمی هستید که وسوسه دروغ گفتن دارید، ترک این عادت واقعا کار سختی است؛ زیرا این حس وحشتناک را در درون خود دارید و مجبورید همین الان به دغدغه تان برسید. برای همین هر وقت وسوسه می شوید، آن را به زبان می آورید. معنی اش این نیست که شما لزوما دروغگویید، بلکه توقف دروغگویی برایتان کمی سخت تر است، سخت تر از کسی که بیشتر فکر می کند.

دروغگویی مرضی و خودشیفتگی، یکسان نیستند بلکه فقط گاهی با هم همراه می شوند. در سایر موارد، دروغگوهای مرضی فقط ممکن است توانایی ترک دروغ گفتن را نداشته باشند. این افراد نیاز دارند یاد بگیرند وسوسه و تمایل خود را کنترل کنند. دروغ گفتن این افراد، لزوما ریشه بدی ندارد. به گفته دانشمندان دروغگویی مرضی، بیشتر به عملکرد مغز این افراد برمی گردد که باعث می شود سخت تر بتوانند تاثیر دروغ بر دیگران را بفهمند.

شخصیت های دروغگو

قدیمی ها معتقد بودند دروغ، دیو است؛ دیوی که وظیفه اش تباه کردن زندگی انسانهاست. اما چرا دروغ -چیزی که دین، عقل و اخلاق آن را ناشایست می دانند-، این روزها این قدر راحت گفته، شنیده و حتی دیده می شود؟

ترسوها

احتمالا ما بیشتر از هر دلیل دیگری، از سر ترسمان دروغ می گوییم. خودمان را بر سر دوراهی می بینیم و فکر می کنیم تنها راه خلاص شدن از وضعیتی که در آن گرفتار شده ایم، گفتن یک دروغ ساده یا پیچیده است؛ چون این طوری یا کسی متوجه دروغمان نمی شود و از این وضعیت جان سالم به در می بریم یا متوجه می شوند و دوباره سر جای اولمان باز برمی گردیم.

برای همین تصمیم می گیریم که دست کم شانسمان را امتحان کنیم. دروغ گفتن و دروغگویی، کار راحتی نیست؛ چون باید به خودمان مسلط شویم و بعد یک داستان سر هم کنیم و منتظر بمانیم تا ببینیم که آیا داستانمان را باور می کنند یا نه. در تمام آن مدت هم نگرانیم که چیزی دستمان را رو کند.

به جای یک بار ترسیدن و عقوبت کشیدن، تا مدت ها می ترسیم و از آنجایی که آفتاب هم هیچ وقت پیش ابر نمی ماند، دیر یا زود مچمان باز می شود و آن وقت هم باید سزای کاری را که کرده ایم، بدهیم و هم بابت دروغی که گفتیم، شرمنده باشیم. بی جهت نیست که می گویند، نجات در راستگویی است. دروغ ها ما را توی تله های بزرگتر و تو در تویی می اندازند. بیشتر مواقع یک دروغ، کارساز نیست و برای سر هم کردن داستانمان باید بارها و بارها و تا مدت ها مدام دروغ بگوییم.

گوشه ای نشسته ایم و با دروغ های کوچک و بزرگمان، یک تور می بافیم. مثل بندبازهایی که زیرپایشان یک تور می گیرند تا اگر سقوط کردند، توی آن بیفتند و نجات پیدا کنند؛ اما تور نجاتی که با دروغ بافته بشود، مثل خانه عنکبوت، سست است و اعتماد کردن به آن، کار عاقلانه ای نیست. دروغ گفتن، به جای این که ما را نجات بدهد، بیشتر گرفتار می کند.

حرفه ای ها

پیدا می شوند آدم هایی که دروغگویی، عادتشان شده است. آنها برای چیزهای کوچک و بزرگ، دروغ می گویند. همزمان در چند داستان زندگی می کنند که هیچ کدام از آن ها شبیه به زندگی واقعیشان نیست. برای هر کسی یکی از این داستان ها را تعریف می کنند و حتما از این کار هدفی دارند. آنهایی که به دروغ گفتن عادت می کنند، به نقطه ای می رسند که فکر می کنند دیگر لازم نیست حقیقت خود و زندگیشان را برای کسی بازگو کنند. گاهی این کار را ناخواسته و بدون فکر انجام می دهند و گاهی هم با طرح و برنامه.

کسانی که به دروغگویی عادت می کنند، از بازی دادن اطرافیان خود، لذت می برند. خودشان را باهوش تر و قدرتمندتر می بینند و فکر می کنند که دروغ برای آنها فضای امنی ایجاد می کند که کسی نمی تواند در آن فضا به آن ها دست پیدا کند.

ممکن است آدم های بی آزار و حتی ترحم برانگیزی به نظر بیایند که به خاطر پنهان کردن سختی های زندگی و کمبودهایی که داشته اند، از دروغ برای خودشان سرپناه ساخته اند؛ اما همین آدم ها می توانند خیلی خطرناک بشوند، زمانی که با استفاده از دروغ گفتن، تلاش می کنند چیزی یا کسی را به دست بیاورند یا آن را برای خودشان نگه دارند.

آنها به زیر پا گذاشتن اخلاقیات، عادت و راه میانبری برای زندگی پیدا کرده اند. عادت خطرناک این آدم های خوش خط و خال، گاهی هزینه های جبران ناپذیری برای اطرافیانشان دارد. دوستی با این آدم ها، دویدن به سمت سرابی است که وجود ندارد و بعضی وقت ها تشخیص سراب از آب، خیلی دیر و دشوار می شود.

لاف زن ها

آیا دروغ گفتن، ما را بامزه تر می کند؟ بعضی ها جواب می دهند که بله! این ها آدم هایی هستند که برای خنداندن اطرافیان خود، دروغ های شاخدار تعریف می کنند. داستان هایی که همه می دانند واقعی نیست و با عقل جور در نمی آید؛ اما چون بی خطر و بامزه هستند، به آنها می خندند. دور این آدم ها توی مهمانی همیشه شلوغ است و صدای قهقهه بلند است. تا اینجای کار به نظر می آید که اشکالی وجود نداشته باشد.

دست کم این ها به کسی آزار نمی رسانند و جز جلب توجه دوست و آشنا، نفع دیگری هم نمی برند. اما کار از جایی خراب می شود که آنها، دروغ های خودشان را باور می کنند؛ مثلا اول، داستان هایی درباره پیدا شدن گنج توی بیابان تعریف کرده و بعد کم کم خودشان باور می کنند که واقعا می شود توی بیابان، گنج پیدا کرد.

قدم بعدیشان هم این است که کل زندگیشان را حراج کنند و با پولش وسایلی بخرند که بشود با آن ها چند روزی در گرمای ۵۰ درجه دوام آورد و بروند زمین را زیر و رو کنند. شاید شما فکر کنید که این دیگر خیلی اغراق است و بعید است کسی کارش از دروغ گفتن و لاف زنی به حراج زندگی و گنج یابی بکشد. ولی واقعیت این است که ماجرا آن قدر پیچیده نیست.

تصور کنید این دوست دروغگوی ما، میان یک عده نشسته است و دارد شرح سفرهای عجیب و غریبش را می دهد، اگر چند نفر توی این جمع بعد از مدتی به حرف هایش شک کنند و از وی بخواهند که ثابت کند، بعید نیست که او هم بیل و کلنگ بردارد و به بیابان بزند. دنیا پر از آدم هایی است که دروغ های خودشان را باور می کنند و برای ثابت کردنش به بقیه، دست به کارهای عجیب و غریب می زنند.

مصلحت بین ها

به یک عده هم وقتی می گویی که چرا دروغ می گویند، جواب می دهند که: «این دروغ که واقعی نیست، دروغ مصلحتی است و ایرادی ندارد». اما دروغ مصلحتی، جا دارد؛ مثلا وقتی جان یا آبروی کسی در خطر باشد؛ اما بیشتر دروغ های به اصطلاح مصلحتی ما، برای حفظ جان یا آبروی کسی و یا جلوگیری از یک دعوا نیست. آن ها فقط دروغ های معمولی هستند که ما مصلحت می دانیم که بگوییم، همین!

در خیلی از موارد، پای هیچ ضرورت یا مصلحتی هم در بین نبوده است. ما فقط دلمان خواسته و دروغ گفته ایم و حالا دنبال وسیله ای می گردیم که بار گناه و عذاب وجدان ما را سبک تر کند. دروغ های مصلحتی ما، خیلی وقت ها به جای حل یک مشکل، مشکلات جدیدی به وجود می آورند.

مسائل را پیچیده تر می کنند و به جای آن که آدم ها را با هم آشتی بدهد، باعث به وجود آمدن کدورت های تازه می شوند. چرا؟ چون خیلی وقت ها ما درک درستی از اتفاقاتی که قرار است در آینده بیفتد، نداریم. حتی شناخت درستی از آدم های دور و برمان و عمق و پیچیدگی موضوعات اطرافمان نداریم.

همین باعث می شود که دروغ مصلحتی ما، کارها را خراب تر کند و اگر کوره راهی برای حل مشکل باقی مانده، آن را هم از بین ببرد تا دیگر واقعا نشود برای حل مشکل، کاری کرد. گفتن یک دروغ مصلحتی، به ظاهر کار ساده ای است ولی در اصل می تواند خیلی خطرناک باشد. دروغ مصلحتی، یک استثناست نه قاعده کلی و معمول حل مشکلات.

راستگوها

با وجود اینکه دروغ گفتن، رفتاری شایع بین انسانهاست اما باید توجه داشت که راستگویی و تعداد راستگوها، کم نیست. فقط مشکل این است که آن قدر دروغ گفتن زیاد شده، که تشخیص راست و دروغ سخت است و خیلی از راستگوها هم در این میان به دروغگویی متهم می شوند. راستگویی همیشه سخت تر از دروغگویی بوده است. شجاعت و اعتماد به نفس بیشتری می خواهد و شرافت و نجابت آدم را نشان می دهد. ولی هیچ کس نمی گوید گفتن حرف راست، بدون هزینه است و همه برای راستگوها کف می زنند و تشویقشان می کنند.

راستگوها بسته به اهمیت موضوعی که درباره اش حرف می زنند، ممکن است طرد یا مجازات بشوند. آنها روی چیزهایی نور می تابانند که خیلی از مردم دلشان می خواهد تماشایشان کنند. حرف هایی را می زنند که بعضی دوست دارند آنها را فراموش کنند یا نشنیده بگیرند.

راستگوها، دنیای خیالی دروغگوها یا کسانی را که به شنیدن دروغ عادت کرده اند، به هم می ریزند و همین، خیلی ها را عصبانی می کند. گاهی واقعیت های تلخ را به جای توهمات دروغین می نشانند و درباره چیزهایی هشدار می دهند که کسی دوست ندارد حتی به اتفاق افتادنشان فکر کند. راستگویی، همیشه انتخاب ساده ای نیست؛ حرکت بر خلاف جریان آّب است؛ هزینه دارد و حتی در تاریخ، به قیمت جان بسیاری از انسان های پاک تمام شده است.

نتیجه گیری

دروغ گفتن، به عنوان یک قاعده کلی، نشانه عدم اعتماد به نفس یا ناتوانی در مواجهه با مشکلات است. بهانه ها در دیر کردن ها و انجام ندادن به موقع و درست کارها و نیز تعارفات دروغین و غیرواقعی، از انواع بسیار رایج دروغ هایی است که در اطراف خود می بینیم که از نظر دین، عقل و اخلاق رفتاری ناپسند است. هر چند طیف محدودی از دروغ ها موسوم به دروغ مصلحتی وجود دارد که موجب حفظ آبرو یا جان افراد می شود، اما نباید با انتساب هر دروغی به دروغ مصلحتی، برای خود توجیهی جهت دروغ گفتن فراهم آورد.

منابع اقتباس: باشگاه خبرنگاران؛ برترین ها؛ مجله موفقیت؛ ندا شاهنوری