- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه: 7 دقیقه
- توسط: رحمت الله ضیایی
- 10:34 ق.ظ
- 8 نظر

امام باقر (علیه السلام) با پنج تن از خلفاى اموى معاصر بود. كه ویژگی هاى هر یك از آنها را در امر حكومت و اداره جامعه مورد بررسى قرار مى دهیم.
ولید بن عبدالملك
او نخستین خلیفه اموی معاصر امام باقر (علیه السلام) بود. دوران خلافت ولید دوره فتح و پیروزى مسلمانان در نبرد با كفار بود. در زمان او قلمرو دولت اموى از شرق و غرب وسعت یافت.
ولید در نتیجه آرامشى كه در عصر وى بر كشور حكمفرما بود، توانست دنباله فتوحاتى را كه در عصر خلفاى سابق انجام یافته بود، بگیرد. به همین جهت قلمرو حكومت وى از طرف شرق و غرب توسعه یافت و بخش هایى از هند، و نیز كابل و كاشمر و طوس و مناطق مختلف و وسیع دیگر، به كشور پهناور اسلامى پیوست.
دامنه فتوحات او تا اندلس امتداد یافت و قشون امپراتورى اندلس از نیروهاى تحت فرماندهى «موسى بن نصیر»، فرمانده سپاه اسلام، شكست خوردند و این كشور به دست مسلمانان افتاد. (1)
سلیمان بن عبدالملك
دوران خلافت «سلیمان بن عبدالملك» كوتاه مدت بود، به طورى كه مدت سه سال بیشتر طول نكشید. (2) سلیمان در آغاز خلافت، از خود نرمش نشان داد.
به محض رسیدن به قدرت، درهاى زندان هاى عراق را گشود و هزاران نفر زندانى بیگناه را كه حجاج بن یوسف در بند اسارت و حبس كشیده بود، آزاد ساخت و عمال و ماموران مالیات حجاج را از كار بركنار كرد و بسیارى از برنامه هاى ظالمانه او را لغو نمود.
اقدام سلیمان در آزاد ساختن زندانیان بیگناه عراق اقدامی مستعجل بود، او بعداً این روش خود را عوض كرد و روى حساب هاى شخصى و تحت تاثیر احساسات انتقام جویانه، دست به ظلم و جنایت آلود.
او با انگیزه تعصبات قبیلگى، افراد قبایل «مضرى» را زیر فشار قرار داد و از رقباى آنان یعنى قبایل یمنى (قحطانى) پشتیبانى كرد. (3) نیز عده اى از سرداران سپاه و رجال بزرگ را به قتل رسانید، و «موسى بن نصیر» و «طارق بن زیاد»، دو قهرمان دلیر و فاتح اندلس، را مورد بیمهرى قرار داده طرد كرد. (4)
مولف كتاب «تاریخ سیاسى اسلام» مى نویسد: «سلیمان درباره والیان خود، نظریات خصوصى اعمال مى كرد: بعضى را مورد توجه قرار مى داد و براى از میان بردن بعضى دیگر نقشه مى كشید. از جمله كسانى كه سلیمان با آنها دشمنى داشت «محمد بن قاسم» والى «هند»، «قتبیه بن مسلم» والى «ماورأ النهر» و «موسى بن نصیر» والى اندلس بود». (5) و این دشمنیها همه از انگیزه هاى شخصى و رقابتهاى قبیلگى سرچشمه مى گرفت كه متاسفانه فرصت توضیح بیشتر در این زمینه در اینجا نیست.
سلیمان بن عبدالملك مردى فوق العاده حریص، پرخوار، شكم باره، خوش گذران، و تجمل پرست بود. او به اندازه چند نفر عادى غذا مى خورد! و سفرهاى وى همیشه رنگین و اشرافى بود.
او لباس هاى پر زرق و برق و گران قیمت و گل دوزى شده مى پوشید و در این باره به قدرى افراط مى كرد كه اجازه نمى داد خدمت گزاران و حتى ماموارن آبدار خانه دربار خلافت نیز با لباس عادى نزد او بروند، بلكه آنان مجبور بودند هنگام شرفیابى! لباس گلدوزى شده و رنگین بپوشند! تجمل پرستى دربار خلافت كم كم به سایر شهرها سرایت كرد و پوشیدن این گونه لباس ها در یمن و كوفه و اسكندریه نیز در میان مردم معمول گردید. (6)
عمر بن عبدالعزیز
با آن كه طبق وصیت «عبدالملك بن مروان» (پدر سلیمان) ولیعهد سلیمان، برادرش «یزید بن عبدالملك» بود، اما هنگامى كه سلیمان بیمار شد و دانست مرگ او فرا رسیده، به عللى عمر بن عبدالعزیز را براى جانشینى خود تعیین كرد. پس از مرگ سلیمان، هنگامى كه خلافت عمربن عبدالعزیز در مسجد اعلام شد، حاضران از این انتخاب استقبال نموده با وى بیعت كردند. (7)
عمر بن عبدالعزیز كه مواجه با وضع پریشان توده ها و شاهد امواج خشم و تنفر شدید مردم از دستگاه خلافت بنى امیه بود، از آغاز كار، در مقام دلجویى از محرومان و ستم دیدگان برآمد و طى بخشنامه اى به استانداران و نمایندگان حكومت مركزى در ایالات مختلف چنین نوشت:
«مردم دچار فشار و سختى و دست خوش ظلم و ستم گشته اند و آیین الهى در میان آنها وارونه اجرا شده است. زمامداران و فرمانروایان ستمگر گذشته، با مقررات و بدعت هایى كه اجرا نموده اند، كمتر در صدد اجراى حق و رفتار ملایم و عمل نیك بوده و جان مردم را به لب رسانده اند. اینك باید گذشته ها جبران گردد و این گونه اعمال متوقف شود. از این پس هر كس عازم حج باشد، باید مقررى او را از بیت المال زودتر بپردازید تا رهسپار سفر شود، هیچ یك از شما حق ندارید پیش از مشاوره با من، كسى را كیفر كنید، دست كسى را ببرید یا احدى را به دار بیاویزید.» (8)
او همچنین اموال بیت المال را از خانواده خود و بنی امیّه پس گرفت و جلوی سبّ امام علی (علیه السلام) را گرفته و فدک را به بنی هاشم باز گرداند و جلوی منع حدیث را گرفت که گویا به همین دلیل امام باقر (علیه السلام) او را نجیب بنی امیّه می دانستند (9) ولی حکومت او دو سال بیشتر نبود.
پس از مرگ «عمر بن عبدالعزیز»، «یزید بن عبدالملك» روى كار آمد. یزید مردى عیاش و خوشگذران و لاابالى بود و به هیچ وجه به اصول اخلاقى و دینى پایبند نبود، از این رو ایام خلافت او یكى از سیاه ترین و تاریكترین ادوار حكومت بنى امیه به شمار مى رود. در زمان حكومت وى هیچ فتح و پیروزى و هیچ حادثه درخشانى در جامعه اسلامى اتفاق نیفتاد.
«ابن قتیبه دینورى» مى نویسد: «یزید ابتدا به خاطر اخلاق فریبنده خود، در میان قریش محبوبیت داشت و اگر پس از رسیدن به خلافت، طبق روش عمر بن عبدالعزیز رفتار مى كرد، مردم از او شكایت نمى كردند؛ ولى وى برخلاف انتظار همه، پس از رسیدن به قدرت، بكلى تغییر روش داد و عیناً رفتار نامطلوب برادرش ولید را در پیش گرفت. رفتار او موج نفرت مسلمانان را بر ضد او برانگیخت، به طورى كه مردم تصمیم گرفتند او را از خلافت بركنار سازند.
یزید به اندازه اى به حقوق و خواسته هاى مردم بى اعتنا بود كه حتى گروهى از قریش وعده اى از بنى امیه نیز به اعمال او اعتراض كردند. یزید، به جاى آنكه به انتقادهاى مردم گوش داده و در روش خود تجدید نظر نماید، بر خشونت و سخت گیرى خود افزود و عده اى از اشراف قریش و بزرگان بنى امیه را به اخلال در نظم عمومى و شورش و كودتا متهم كرد و به عموى خود «محمد بن مروان»، دستور داد آنها را بازداشت نموده به زندان افكند. این عده قریب دو سال در زندان ماندند، آنگاه محمد آنها را به وسیله زهر مسموم نمود و همه را به قتل رسانید!
یزید غیر از این عده، تعداد سى نفر از رجال قریش را دستگیر كرد و پس از آنكه مبالغ زیادى جریمه از آنان گرفت و اموال و دارایى و مستغلاتشان را مصادره نمود، آنان را مورد آزار و شكنجه سخت قرار داد و از هستى ساقط كرد، به طورى كه افراد مزبور در گوشه و كنار شام و سایر نقاط پراكنده شده با فقر و تنگ دستى به سر مى بردند. یزید به این هم اكتفا نكرد، بلكه دستور داد تمام كسانى را كه با آنان تماس داشتند، به اتهام همكارى با شورشیان و مخالفان حكومت، به دار كشیدند»! (10)
خلفاى پیشین بنى امیه در اوقات فراغت خویش به اخبار جنگ ها و داستان هاى شجاعان قدیم عرب و قصائد شعرا گوش مى دادند. ولى در زمان خلفاى بعدى و از آن جمله «یزید بن عبدالملك» ساز و آواز جاى قصائد و اشعار را گرفت و در بزم هاى شبانه دربار خلافت، به جاى قصائد حماسى شعرا و داستان هاى جنگى، ساز و آواز رایج گردید.
هشام بن عبدالملک
او مردی بخیل، خشن، جسور، ستمگر، بی رحم و سخنور بود. (11) او در جمع آوری ثروت و عمران و آبادی می کوشید و در زمان خلافتش بعضی از صنایع دستی رونق یافت؛ لکن از آنجا که وی شخصی بی عاطفه و سختگیر بود، در دوران حکومت او، زندگی بر مردم سخت شد و احساسات و عواطف انسانی در جامعه رو به زوال رفت و رسم نیکوکاری و تعاون برچیده شد، به طوری که هیچ کس نسبت به دیگری دلسوزی و کمک نمی کرد. (12)
«سید امیر على»، مورخ و دانشمند معروف، وضع اجتماعى – سیاسى آن روز جامعه اسلامى را به خوبى ترسیم نموده اخلاق و رفتار هشام را به نحو روشنى تشریح مى كند:
«با مرگ یزید دوم، خلافت به برادرش هشام رسید؛ لكن خلافت او زمانى استقرار یافت كه آشوب ها و نهضت هاى داخلى را سركوب نمود و آتش جنگ هاى خارجى را خاموش ساخت؛
زیرا در آن زمان، از طرف شمال، قبایل تركمن خزر به دولت مركزى فشار وارد مى آوردند و در شرق، رهبران عباسى مخفیانه سرگرم فراهم ساختن مقدمات براى درهم شكستن پایه هاى حكومت اموى بودند. در داخل كشور نیز آتش خشم و كینه خوارج، كه مردمى دلیر و سلحشور بودند، شعله ور شده بود.
در این كشمكش ها، بهترین جوانان عرب، یا در جنگ هاى داخلى كشته شدند و یا قربانى سیاست بدبینى و حسادت دربار فاسد خلافت گشتند؛ زیرا در اثر اطمینان كوركورانه اى كه خلیفه قبلى از وزرا و درباریان خود داشت، حكومت و قدرت به دست افراد خود خواه و ناشایستى افتاده بود كه مردم را به خاطر عجر و ناتوانى خود و سو اداره كشور متنفر ساخته بودند.
البته رجال بزرگ و چهره هاى درخشان انگشت شمارى بودند که با کمال همت و دلسوزی، به وظائف و مسئولیت های سنگین خود عمل می کردند. ولی دلسوزی نسبت به دین و آیین در میان مردم سست و کم فروغ شده و در میان درباریان و عوامل وابسته به حکوکت رو به زوال بود؛ زیرا آنان عموماً عناصرى بودند كه جز تامین منافع خود، هیچ هدفى نداشتند.
در آن عصر خطیر، جامعه اسلامى نیازمند بازوى توانایى بود كه كشتى متزلزل حكومت را از غرق شدن نجات بدهد، از این رو طبعاً هشام به مزایا و خصوصیاتى نیازمند بود كه بتواند در پرتو آن، با دشواری ها و مشكلاتى كه جامعه اسلامى را از هر طرف احاطه كرده بود، مقابله كند.
در اینكه هشام بهتر از خلیفه قبلى (یزید) بود شكى نیست؛ زیرا در زمان هشام دربار خلافت از عناصر ناپاك تصفیه شد، وقار و سنگینى جایگزین سبك سرى و بوالهوسى گردید، و جامعه از وجود افراد طفیلى كه سربار جامعه بودند پیراسته گشت.
ولى سختگیرى بیش از اندازه هشام، به سرحد خشونت رسید و صرفه جویی هاى وى جنبه بخل یافت و بعضى از كمبودهاى اخلاقى و انسانى وى اوضاع را بدتر كرد، زیرا او فردى كوتاه فكر و مستبد و شكاك و بدبین بود، از این رو، به هیچ كس اعتماد نمى كرد. بلكه براى خنثى كردن توطئه هایى كه بر ضد او چیده مى شد، به عملیات مكارانه و جاسوسى متوسل مى شد و از انجا كه آدم زود باورى بود، با یك بدگویى و سوء ظن بهترین رجال كشور را از بین مى برد. این بدبینى افراطى باعث شد كه عزل و نصب متوالى و بیش از حد فرمانروایان و حكام شهرستان ها، نتایج فوق العاده تلخی به بار آورد». (13) ، (14)
پی نوشت ها
(1). دكتر آیتى، محمد ابراهیم،اندلس یا تاریخ حكومت مسلمین در اروپا، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1363 ه.ش، ص 17-18.
(2). ابن اثیر الكامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، ج 5، ص 11 و 37 – مسعودى، مروج الذهب، بیروت، دارالاندلس، ج 3، ص 173 و 182.
(3). فروخ، عمر، تاریخ صدر الاسلام و الدوله الامویه، الطبعه الثالثه، بیروت، دارالعلم للملایین، 1976 م، ص 197.
(4). سید امیرعلى، مختصر تاریخ العرب، تعریب: عفیف البعلبكى، الطبعه الثانیه، بیروت، دارالعلم للملایین، 1967 م، ص 125.
(5). دکتر ابراهیم حسن، حسن، تاریخ سیاسی اسلام، چاپ چهارم، تهران، انتشارات جاویدان، 1360 ه. ش، ج 1، ص 401.
(6). مسعودی، مروج الذهب، بیروت، دارالاندلس، ج 3، ص 175.
(7). مسعودی، مروج الذهب، بیروت، دارالاندلس، ج 3، ص 183.
(8). ابن واضح، تاریخ یعقوبى، نجف، منشورات المكتبه الحیدریه، ج 3، ص 50.
(9). سیوطى، تاریخ الخلفا، الطبعه الثالثه، تحقیق: محمد محیى الدین عبدالحمید، قاهره، مطبعه المدنى، (افست مكتبه المثنى- بغداد ( ص 230.
(10). الامامه و السیاسه، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه مصطفى البابى الحلبى، 1382 ه.ق، ج 2، ص 125.
(11). ابن واضح، تاریخ یعقوبی، نجف، منشورات المکتبه الحیدریه، ج 3، ص 70.
(12). مسعودی، مروج الذهب، بیروت، دارالندلسی، ج 3، ص 205.
(13). سید امیرعلى، همان ماخذ، ص 139.
(14). گردآوری از کتاب: سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادق (علیه السلام) ، قم، 1390 ش، چاپ بیست و سوم، ص 313.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مکارم شیرازی (مد ظله عالی)