حیات دوباره امام (علیه السلام)

حیات دوباره امام (علیه السلام)

۱۴۰۰-۰۹-۰۶

324 بازدید

یکی از معجزات مهم حضرت ابراهیم (علیه السلام) احیای مردگان می باشد، آن گاه که به دستور خدا چهار مرغ ( کرکس، مرغابی، طاووس و خروس ) را پس از ذبح، قطعه قطعه می کند و درهم می آمیزد و سپس بخشی از آن را بر کوهی می گذارد، آن گاه آن ها را صدا می زند، اجزای پراکنده هر یک از مرغان، جدا و جمع شده و به هم می آمیزند و زندگی را از سر می گیرند.

آنچه در این نوشته بیان شده معجزه امام رضا (علیه السلام) است که شباهت به معجزه حضرت ابراهیم (علیه السلام) دارد.

هر ثمه بن اعین گوید: روزی بر امام رضا (علیه السلام) وارد شدم و حضرت در منزل مأمون سکونت داشت. با ورود به منزل مأمون متوجه شدم که اطرافیان او اظهار می کنند امام رضا (علیه السلام) وفات کرده است.

بی درنگ خود را به اتاق آن حضرت رساندم و اجازه ورود خواستم. در آن هنگام یکی از غلامان مورد اعتماد مأمون که «صبیح دیلمی» نام داشت و از محبان امام (علیه السلام) بود، به من گفت: اول شب مأمون مرا با سی غلام مورد اعتماد خود طلبید و من به خدمت او رسیدم در حالی که از وفور شمع هایی که روشن کرده بود شب همانند روز شده بود و در جلوی او شمشیرهایی کشیده و آغشته به سم وجود داشت.

ما را یک به یک دعوت کرد و از هر کدام پیمان گرفت که به دستور او وفادار باشیم و مخالفت نکنیم و در برابر، ده کیسه پر از درهم و ده ملک مستقل دریافت کنیم و از هدایای دیگری همواره در زمان حیات او بهره‌مند باشیم.

اما درخواست او این بود که هر کدام از ما شمشیر زهرآلودی را برداشته و به علی بن موسی الرضا (علیه السلام) حمله کنیم و او را قطعه ‌قطعه کرده، گوشت و استخوان و موی او را مخلوط نمائیم و برگردیم.

شمشیرها را گرفته به اتاق او رفتیم و دیدیم که در رختخواب خوابیده است و سخنی می گوید که نمی فهمیدیم. اطراف او را با شمشیرها محاصره کردند و من هم به او نگاه می کردم تا کار به پایان رسید و او را در رختخوابش پیچیدند و همگی بر مأمون وارد شدیم.

مأمون سوال کرد چه کردید؟ گفتند: به آنچه دستور داده بودی عمل کردیم. آنگاه گفت: آنچه را انجام دادید مخفی کنید.

وقتی صبح شد مأمون با حالت عزادار و لباس های عزا در مجلس نشست و عزاداری کرد. سپس پا برهنه برخاست تا به امام (علیه السلام) بنگرد و من هم جلوی او بودم.

وقتی به اطاق او نزدیک شد صدایی شنید، لرزان شد و گفت: چه کسی نزد اوست؟ گفتم: نمی‌دانم. گفت: بشتابید و بررسی کنید و نتیجه را به من خبر دهید.

«صبیح» گوید: بی درنگ به اتاق امام (علیه السلام) رفتم و مشاهده کردم که امام (علیه السلام) در محراب خود نماز می گذارد و تسبیح خدا می گوید.

برگشتم و به مأمون گفتم: شخصی در محراب او نماز می گذارد مامون شرمنده گردید و لرزان شد و گفت:‌ مرا فریب دادید. آنگاه به من توجه کرد و گفت:‌ تو امام (علیه السلام) را می شناسی ببین چه کسی در محراب او نماز می گذارد؟

صبیح گوید: وارد اتاق امام (علیه السلام) شدم. حضرت فرمود: ای صبیح! عرض کردم: بله مولای من! گفت: «یریدون ان یطفوا نورالله بافواههم و الله متم نوره و لو کره الکافرون.»؛ (آنها می‌خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند اما خداوند نورش را کامل می کند اگرچه کافران نپسندند).

نزد مامون رفتم و گفتم: والله او در اتاقش نشسته است و این سخنان را با من گفت: مامون هم لباس های عزا را در آورد.

هرثمه گوید: با شنیدن این قضیه و سلامتی امام (علیه السلام) خداوند را بسیار شکر کردم و به حضور سرورم امام رضا (علیه السلام) رسیدم. وقتی مرا دید فرمود: ای هرثمه! آنچه را صبیح برای تو گفت به دیگری مگو مگر آنکه خداوند قلب او را به ایمان و محبت و ولایت ما سرشار کرده است.[۱]

پی نوشت ها

[۱]. عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۲۱۴؛ بحارالانوار، ج۴۹، ص۱۸۶.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *