جبر و تفویض در احتجاج امام هادی علیه السلام

جبر و تفویض در احتجاج امام هادی علیه السلام

۱۴۰۴-۰۱-۲۱

12 بازدید

جبر و تفویض از مباحث دامن دار در میان متکلمین اسلامی بوده است در این راستا امام هادى (علیه السلام) در نامه ‏اش به اهل اهواز دیدگاه حق را بیان نموده است.

پاسخ امام هادی در باره جبر و تفویض

از جمله پاسخ هایى که حضرت هادى (علیه السلام) در مساله جبر و تفویض در نامه‏ اش به اهل اهواز حدیث نگاشت این بود که فرمود: در این مورد تمام امت بدون اختلاف به اجماع رسیده ‏اند که: قرآن بى‏ هیچ شک و تردیدى نزد تمام فرقه ‏ها حق است، و اهل‏ اسلام در حالت اجتماع با آن موافقند و بر تصدیق آیات آن هدایت شده ‏اند، به خاطر این فرمایش نبوى که:

«امت من بر هیچ گمراهى و ضلالتى اجماع نخواهند کرد»، و آن حضرت با این فرمایش اطلاع داده آنچه امت در آن بدون اختلاف به اجماع رسند حق محض است، و این معنى حدیث است نه آنچه نابخردان آن را تاویل مى‏ کنند، و نه آن احادیث مزوره و روایات مزخرفه‏ اى که معاندین براى ابطال قرآن دست بدامن آن ها مى‏ شوند، و در راه مخالفت با نص صریح قرآن پیروى هواى نفس هلاک ‏کننده خود را مى‏ کنند، و به تحقیق آیات واضح و روشن قرآن مى‏ پردازند، و از خداوند مسالت مى‏ نماییم تا ما را موفق به راه صواب و هدایت به رشاد گرداند.

سپس فرمود: وقتى آیه‏ اى از قرآن خبرى را تصدیق و تحقیق نمود، پس فرقه ‏اى از مسلمین که منکر آن شده و آن را با حدیثى از احادیث مزوره تعارض داشتند، همگى با این انکار و دفع قرآن کافر و گمراه گردند، و صحیح‏ترین خبرى که تحقیق آن از قرآن بدست مى ‏آید حدیثى است اجماعى از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) آن جا که فرموده:

«من دو چیز براى شما پس از خود بجاى مى‏ گذارم، کتاب خدا و عترت خود، اگر دست بدامن آن دو شوید هرگز پس از من گمراه نخواهید شد، و آن دو تا روزى که در حوض بر من درآیند از هم جدا نمى‏ گردند»، و همین حدیث با لفظ دیگرى هم از آن حضرت در این معنى نقل شده که:

«من دو چیز گران بها براى شما مى‏ نهم: کتاب خدا و عترت خود؛ اهل بیتم، و آن دو تا وقتى که در حوض بر من وارد شوند از هم جدا نمى ‏شوند، اگر دست بدامن آن دو شوید هرگز گمراه نخواهید شد» پس وقتى ما شواهد این حدیث را در نص قرآن یافتیم؛ مانند این آیه:

«هر آینه ولى و سرپرست شما خدا و رسول او و کسانى از اهل ایمان هستند که نماز را بر پاى مى‏ دارند و زکات را مى‏ پردازند در حالى که رکوع مى‏ کنند- مائده: ۵۵»، سپس تمام روایات علما در این آیه متفق است: فرد مذکور (مومى که در حال رکوع زکات داد) امیر المومنین علیه السلام مى‏ باشد، و نقل کرده‏ اند که آن حضرت انگشترى خود را در حال رکوع به صدقه داد، و خداوند در قدردانى از او آن آیه را نازل فرمود، سپس در تایید همین مطلب به این حدیث نبوى بر مى‏ خوریم که فرموده:

«هر که را من مولاى اویم پس على مولاى اوست، خدایا با دوستانش دوستى و با دشمنانش عداوت کن»، و این فرمایش رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) که: «على دین مرا قضا مى‏کند و وعده ‏ام را عملى مى‏ سازد، و پس من او خلیفه بر شما است»، و این گفتار آن حضرت آنجا که او را بر اهل مدینه خلیفه خود ساخته در پاسخ به گفته او- که: اى رسول خدا آیا مرا با زنان و کودکان باقى مى‏ نهى!-

فرمود: «مگر خشنود نمى‏ شوى که منزلت تو نزد من همچون منزلت هارون نزد موسى باشد جز آنکه پس از من دیگر پیامبرى نخواهد بود»، پس ما نیز دریافتیم که قرآن به تصدیق این اخبار و روشن شدن این شواهد گواهى داده، پس امت ملزم به اقرار آن شدند چرا که این اخبار موافق با قرآن است، و قرآن نیز با آن احادیث سازگار و موافق مى‏ باشد، پس هنگامى که قرآن و اخبار را هر کدام موافق و موید و دلیل دیگرى یافتیم دیگر اقتداى به این احادیث بر همه فرض و واجب است و جز اهل عناد و فساد به آن تعدى و بى ‏احترامى نمى ‏کند.

توضیح جبر و تفویض

سپس حضرت هادى (علیه السلام) فرمود: و مراد و قصد اصلى ما سخن در باره جبر و تفویض و شرح و بیان آن دو بود، و نظر ما از آنچه در مقدمه گفتیم تنها بیان اتفاق و همراهى قرآن و حدیث بود که هر گاه با هم متفق باشند دلیل و راهنماى ما در قصد اصلى ما و نیرویى در بیان مطالبى که مى‏ گویم به خواست خدا خواهند بود.

فرمود: مساله جبر و تفویض بنا به فرمایش حضرت صادق (علیه السلام) در پاسخ به پرسشى که از آن دو شد این بود که: «نه جبر است و نه تفویض بلکه امرى ما بین آن دو است».

نه جبر و نه تفویض

یکى پرسید: اى زاده رسول خدا، مراتب آن چگونه است؟

فرمود: شامل سلامتى عقل و آزادى راه و مهلت کافى، و زاد و توشه پیش از سفر و وسیله تحریک شخص بر انجام کار مى‏باشد. اینها پنج چیز شد، پس اگر بنده‏اى فاقد یکى از آن ها باشد به نسبت همان کاستى و کمبود تکلیف از او ساقط گردد، و من براى هر یک از این ابواب سه ‏گانه: جبر و تفویض و منزلتى میان دو منزلت؛ مثالى خواهم زد تا هم معنى آن را به ذهن جوینده حقیقت نزدیک سازد و هم بررسى نمودن شرح آن را آسان نماید، به گونه‏ اى که هم آیات محکم قرآن تصدیقش نمایند، و هم خردمندان پذیرفته و تاییدش کنند، و توفیق و عصمت با خدا است.

سپس فرمود: اما «جبر» عقیده ‏اى است که معتقدانش قایلند: «خداى جلیل و عزیز بندگان را مجبور به گناه کرده و با این حال آنان را عذاب مى‏کند»، و هر کس عقیده ‏اش این باشد، خداى را در حکمش به ستم نسبت داده و تکذیب کرده است. [و با این عقیده‏] کلام خدا را رد نموده که فرمود: «و پروردگار تو به هیچ کس ستم نکند»[۱]

و نیز فرموده: «این به سزاى آن چیزى است که دست هایت پیش فرستاده و از آن رو که‏ خدا بر بندگان ستمکار نیست- حجّ: ۱۰» همراه با آیات بسیارى در این نمونه، پس هر که گمان کند که مجبور به گناه شده؛ گناه خود را به خدا ارجاع نموده و او را در عذاب خود منسوب به ظلم و ستم داشته است، و کسى که خدا را ستمکار داند قرآن را دروغ شمرده، و هر که قرآن را تکذیب کند به اجماع امت به کفر گرائیده، و مثلى که در این عقیده زده شده همچون مردى است که صاحب غلامى شده که آن نه اختیارى از خود دارد و نه صاحب چیزى از متاع دنیا است، و اربابش هم مى داند، و با علم به این موضوع به او دستور مى‏ دهد که به بازار رفته و جنسى برایش تهیه کند، ولى بهاى خرید آن جنس را به او نمى‏ دهد، هر چند ارباب؛ خود بدین مطلب واقف است که تمامى اجناس تحت نظر صاحب آن ها بوده و کسى جز با پرداخت قیمت مورد رضایت صاحبش؛ در برداشت آن ها به طمع نیفتد. و ارباب؛ خود را به عدل و داد وصف نموده و حکیم و غیر ظالم مى‏ داند، و غلامش را در صورت نیاوردن این جنس تهدید به کیفر و مجازات نماید، بارى چون آن بنده به بازار رفته تا جنس او را تهیه کند در مى‏ یابد که صاحب جنس جز در مقابل بهایش آن را به وى نمى‏ دهد، و خود بنده نیز بهاى آن را ندارد، در نتیجه نومید و دست خالى به سوى اربابش بازگردد، و ارباب نیز به خشم آمده و او را مجازات مى‏ کند، در این صورت‏ بر خلاف آن چه از عدل و حکمت و انصاف او نقل شده؛ ستمکار متعدى مبطل است، و اگر او را مجازات نکند نفس خود را دروغ شمرده، در این صورت آیا واجب نیست او را مجازات نکند، و کذب و ظلم؛ عدل و حکمت را نفى مى‏ کند، خداى تعالى بسى برتر است از آن چه مى‏ گویند، برترى بزرگ!!.

سپس عالم (لقب حضرت هادى) علیه السلام پس از کلامى طولانى فرمود: و اما آن تفویض که امام صادق (علیه السلام) آن را باطل ساخته، و معتقدان و پیروانش را خطا کار دانسته این عقیده است که: «خداوند، اختیار امر و نهى خود را به بندگان سپرده، و سرخود رهایشان ساخته».

دیدگاه امامان در نفی جبر و تفویض

و در این مورد گفتارى دقیق است که جز امامان هدایت یافته (علیهم السلام )از آل پیامبر (صلى اللّه علیه و آله) به غور و دقت آن نرسند، ایشان (علیهم السلام) فرموده ‏اند: «اگر اختیار بندگان را از سر اهمال به خودشان سپرده بود، باید انتخاب آنان را [هر چه باشد] پذیرفته، و بسبب آن مستحق ثواب گردند، و در این صورت (حصول خودسرى و اهمال) دیگر بر جنایتى که کنند هیچ عقوبتى نباشد»،

و دو معنى از این گفتار برمى‏ آید: یکى اینکه بندگان بر خدا شوریده ‏اند و بناچار او را مجبور به قبول اختیار توسط راى و نظرشان ساخته ‏اند که در این‏ صورت- چه نخواهد و چه بخواهد- وهن و سستى خدا لازم آید، و دوم اینکه خداوند عز و جل از وادار نمودن آنان به امر و نهى درمانده و عاجز است، از این رو امر و نهى خود را بدیشان سپرده و بر وفق مرادشان امضاء نموده، آنگاه از وادار نمودن ایشان به خواست خود وامانده، بهمین خاطر اختیار کفر و ایمان را به خودشان واگذاشته است،

و مثال آن «بمانند مردى است که غلامى خریده تا بدو خدمت کند و قائل به مقام سرپرستى او باشد و از دستورات و فرامین او نیز پیروى نماید، و صاحب غلام مدعى است که قاهر است و عزیز و حکیم، پس غلامش را امر و نهى مى‏ کند، و به او- در صورت پیروى از دستورش- وعده ثواب بزرگ داده، و نیز در صورت نافرمانیش به کیفر دردناک تهدید کرده باشد، ولى غلام با خواست اربابش مخالفت کند و از دستورات او تخلف بورزد،

و خلاصه هیچ توجهى به امر و نهى صاحبش نکرده، بلکه به خواست خود رفتار نماید، و پیروى قصد خود را مى‏کند [در این حال ارباب هم نتواند وى را وادار به اطاعت از دستورات و خواست خود کند، در نتیجه اختیار امر و نهى را به خود غلام بسپرد، و به هر آنچه که غلام به خواست خود انجام دهد نه به خواست ارباب رضایت دهد، بارى ارباب غلامش را] مبعوث انجام کارى مى ‏کند و غلام در خلاف خواست مولایش بدنبال حاجت دیگرى مى‏رود و از هوایش پیروى نماید، پس زمانى که نزد صاحب خود باز

گردد، وى ببیند آنچه آورده خلاف چیزى است که دستورش داده، پس غلام [در جواب اربابش که چرا از دستورم تخلّف ورزیدى این گونه پاسخ‏] مى‏گوید: من تکیه بر اختیار امرى نمودم که به من داده بودى، پس در این راه به پیروى از هوى و خواسته خود رفتم، زیرا فرد مختار بلا مانع است زیرا جمع تفویض و تحظیر محال است.

پی آمد جبر و تفویض

سپس آن حضرت (علیه السلام) فرمود: بنا بر این هر که پندارد که خداوند پذیرش امر و نهى خود را به بندگان سپرده و تفویض فرموده با این کار براى حضرت حق اثبات عجز نموده و پذیرش هر عملى از خیر و شر را بر او ایجاب کرده و امر و نهى خداوند را باطل کرده است.

سپس وجود مبارک حضرت محمد بن على هادى (علیه الصلاه و السلام) فرمود:

بتحقیق اعتقاد من این است که خداوند مردم را با قدرت خود آفریده، و نیرویى بدیشان بخشیده تا با آن او را با رعایت امر و نهى پرستش و اطاعت کنند و خود خداوند این را براى ایشان پسندیده، و آنان را از معصیت خود بازداشته و گناهکاران را نکوهیده و بر آن مجازات مى‏کند و اختیار در امر و نهى؛ با خدا است، آنچه خواهد انتخاب کرده و بدان فرمان دهد، و از هر آنچه ناپسند دارد بازداشته و کیفر کند،

بجهت همان قدرتى که به بندگان خود داده تا از دستوراتش پیروى؛ و از نافرمانیش اجتناب کنند، زیرا او خود عدل است و انصاف و حکومت از او است، و حجّت خود را با نمایاندن عذر و ترساندن از عواقب کار تمام کرده، و انتخاب با او است، هر یک از بندگانش را که بخواهد بر مى‏گزیند،

بارى محمّد صلّى اللّه علیه و آله را برگزید و وى را با مأموریت هاى خود بسوى مردم فرستاد، و چنانچه اختیار امور خود را به بندگانش تفویض کرده بود مردان قریش امیه بن- أبى الصّلت و ابو مسعود ثقفى را انتخاب مى‏کردند چرا که آن دو نزد ایشان از محمّد برتر بودند، براى اینکه گفتند: «چرا این قرآن بر مردى بزرگ (از جهت مال و جاه) از این دو شهر فرو فرستاده نشده است؟»[۲]،

قصد او از بیان آن دو همان تعریف کلامى بین دو کلام (مرتبه میان دو مرتبه) مى‏ باشد که نه جبر است و نه تفویض، و به همین مضمون امیر المؤمنین علیه السلام در پاسخ عبایه بن ربعى از استطاعت (قدرتى که با آن برپا مى‏ایستد و مى‏نشیند و کار انجام مى‏دهد) مطالبى فرمود.

حضرت فرمود: بگو این استطاعت و قدرت را تو خود تنها مالک آن هستى یا تو و خدا؟ عبایه ساکت ماند. فرمود: عبایه بگو! گفت: چه بگویم اى أمیر؟ فرمود: اگر گفته بودى من و خدا، تو را کشته بودم و اگر مى‏گفتى: بدون خدا و تنهائى، باز هم تو را کشته بودم.

گفت: پس چه بگویم اى أمیر المؤمنین؟

فرمود: مى‏گوئى: تو مالک آنى به خواست و اجازه خداوندى که غیر تو را نیز مالک آن مى ‏سازد، پس چنانچه اختیارش را بتو بسپرد آن از بخشش او است، و اگر تو را از داشتن آن محروم سازد از آزمون او است، چرا که او صاحب چیزى است که اختیارت بخشیده و مالک (قادر) بر آنچه توانمندت ساخته است، مگر نشنیده ‏اى که مردم چون مى‏ گویند «لا حول و لا قوّه إلّا باللَّه» از خداوند طلب حول و قوت مى‏ کنند؟

عبایه پرسید: تاویل آن چیست اى امیر المومنین؟

فرمود: یعنى هیچ حرکتى از نافرمانی هاى خدا صورت نگیرد مگر به نگهدارى او، و ما را هیچ نیروئى بر طاعت خدا جز به یارى و کمک او نیست.

راوى گوید: عبایه [با شنیدن این سخنان‏] از جا جسته و دست و پاى آن حضرت را غرق بوسه ساخت!.

جمع بندی

یکی از مباحث مهم در کلام اسلامی بحث افعال انسان است که بحث دامنه دار جبر و اختیار از آن ناشی می گردد، امام هادی (علیه السلام) به طور مستدل این مبحث را در این احتجاج تجزیه و تحلیل نموده و هر دو را رد کرده است و به دیدگاه اهل بیت (علیهم السلام) یعنی الامر بین الامرین صحه گذاشته است.

پی نوشت

[۱] ( ۱) کهف: ۴۹.

[۲] ( ۱) سوره زخرف: ۳۱. و لازم به تذکر است که مراد از آن دو شهر- همچنان که در کتب تاریخى و تفسیر آمده- مکه و طایف است و نام آن دو مرد: ولید بن مغیره از مکه و ابو مسعود ثقفى از طایف مى‏ باشد، ولى افراد نامبرده ‏شده در متن هر دو از شهر طایفند که احتمالًا هم در اینجا و هم در کتاب تحف العقول سهوى رخ داده باشد.

منبع:

الاحتجاج- ترجمه جعفرى‏، ابو منصور طبرسى- ترجمه از بهزاد جعفرى‏، انتشارات اسلامیه‏، تهران، اول، ۱۳۸۱ ش‏

 

بدون دیدگاه