جایگاه رفیع امامت در آیه علم الکتاب و ضرورت شناخت امامان معصوم (ع)

جایگاه رفیع امامت در آیه علم الکتاب و ضرورت شناخت امامان معصوم (ع)

آیه علم الکتاب و ارتباط آن با امامت، نشان از جایگاه رفیع امامان معصوم (علیهم السلام) در اسلام دارد. شناخت امامان معصوم (علیهم السلام) و تبعیت از ولایت آنها، یکی از مهم‌ ترین ارکان دین اسلام است.

خداوند در آیه علم الکتاب که در سوره رعد آیه ۴۳ است، می فرماید: «وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ کَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ؛ آنها که کافر شدند می‌گویند: «تو پیامبر نیستی!» بگو: «کافی است که خداوند، و کسی که علم کتاب (و آگاهی بر قرآن) نزد اوست، میان من و شما گواه باشند!»

آیه علم الکتاب از آیاتی است که بزرگ‌ ترین فضیلت امیرالمؤمنین علی (ع) را، یادآور شده است. از این رو، شایسته است در معنای آن تأمل بیشتری کنیم. در آیه علم الکتاب، ابتدا انکار رسالت پیامبر اکرم (ص) از سوی کافران مطرح شده است. سپس، دو گواه برای رسالت آن حضرت ذکر شده است: یکی خداوند متعال و دیگری کسی که علم کتاب نزد اوست.

برای روشن شدن دلالت آیه علم الکتاب، لازم است به دو پرسش اصلی پاسخ دهیم:

۱. گواهی خداوند متعال چگونه صورت می ‌گیرد؟

۲. منظور از «کسی که علم کتاب نزد اوست» کیست؟

گواهى خداوند متعال در آیه علم الکتاب

در آیه علم الکتاب نخستین شاهد و گواه بر رسالت پیامبر (ص)، خداوند متعال مطرح شده است. این شهادت از خداوند دو فرض دارد:

۱. ممکن است شهادت و گواهى قولى باشد و از مقوله لفظ و کلام به شمار آید که در این صورت همان آیاتى که به صراحت رسالت آن حضرت را مطرح مى سازد مصداقى از این شهادت خداوند خواهد بود مانند «وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ، إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ؛[۱] سوگند به قرآن محکم و استوار، محقّقاً تو از فرستادگان مایى.

۲. ممکن است شهادت و گواهى فعلى باشد به صورت معجزاتى که خداوند به دست پیامبر (ص) ظاهر نموده است، که این معجزات سندى قوى و دلیلى روشن و شاهدى گویا بر راستى ادعاى آن حضرت در رسالت است، به ویژه قرآن مجید که معجزه جاویدان و باقى آن حضرت در همه زمان ها است و این معجزات که به نوعى فعل خداوند است، گواه بر رسالت پیامبر (ص) هستند.

(منْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ) در آیه علم الکتاب کیست؟

بحث در محور دوم از این جهت خواهد بود که اولا منظور از «کتاب» در آیه علم الکتاب چیست؟ و ثانیا منظور از کسى که نزد او «علم کتاب» است چه کسى است؟ در این باره چند احتمال وجود دارد که به بررسى آنها مى پردازیم:

احتمال نخست: منظور از کتاب، در آیه علم الکتاب، کتاب هاى آسمانى پیش از قرآن است، و منظور از عالم کتاب، علماى یهود و نصارى هستند. در این صورت معناى این آیه علم الکتاب چنین مى شود: بگو (اى پیامبر!): کافى است که خداوند و کسانى که علم کتاب هاى آسمانى پیشین نزد آنان است مانند علماى یهود و نصارى، میان من و شما گواه بر رسالت باشند؛ چه اینکه در این کتاب ها نام پیامبر (ص) آمده و رسالت آن حضرت مطرح شده است. بنابراین علماى یهود و نصارى که از این مطلب آگاهى دارند گواه بر آنند.

این احتمال درست نیست؛ زیرا علماى یهود و نصارى اگر چه به کتاب هاى آسمانى خودشان عالم بودند، امّا آنان کافر بودند و هرگز حاضر نمى شدند علیه خودشان گواهى دهند.

احتمال دوّم: منظور از کتاب همان کتاب هاى آسمانى قبل از قرآن است، و مقصود از عالم به آنها، کسانى هستند که قبلا از علماى یهود و نصارى بودند، ولى بعد به اسلام گرایش پیدا کردند و مسلمان شدند مانند سلمان فارسى و عبدالله بن سلام و تمیم الدارى که از سویى از محتواى کتاب هاى آسمانى پیشین مانند تورات و انجیل آگاهى داشتند، و از سویى حاضر بودند درباره آنچه از آن کتاب ها درباره حقّانیت اسلام و رسالت پیامبر (ص) مى دانستند گواهى دهند.

این احتمال نیز صحیح نیست؛ زیرا سوره رعد و از جمله آیه علم الکتاب، ـ که آخرین آیه آن است ـ در مکه نازل شده است و افراد نامبرده در مدینه مسلمان شدند، و معنى ندارد در آیه علم الکتاب کسانى که هنوز کافرند و مسلمان نشده اند، علیه آیین خود به شهادت و گواهى دعوت شوند.

از شعبى و سعید بن جبیر روایت شده است که آنان نیز احتمال مذکور را که «من عنده علم الکتاب» در آیه علم الکتاب، عبدالله بن سلام باشد رد کرده اند، به دلیل اینکه سوره مکى است و عبدالله بن سلام در مدینه مسلمان شده است.[۲]

احتمال سوم: منظور از «من عنده علم الکتاب» در آیه علم الکتاب، خداوند و منظور از «کتاب» لوح محفوظ است؛ و عطف «من عنده علم الکتاب» بر «الله» از باب عطف صفت بر اسم ذات باشد که در این صورت معنى چنین است: خداوند و کسى که از لوح محفوظ ـ که تمام حقایق جهان در آن ثبت است ـ آگاهى دارد، گواه بر رسالت تو است.

این احتمال نیز نمى تواند درست باشد؛ زیرا:

اوّلا: ظاهر عطف در جمله «قُلْ کَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ» این است که «من عنده علم الکتاب» غیر از خداوند است که در آغاز به عنوان نخستین شاهد مطرح گردیده است.

ثانیاً: در استعمالات عربى عطف صفت بر صفت در مورد موصوف آن شایع و متداول است. در قرآن کریم هم این گونه استعمال وجود دارد مانند این آیه: «تَنْزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ، غَافِرِ الذَّنْبِ وَ قَابِلِ التَّوْبِ شَدِیدِ الْعِقَابِ ذِی الطَّوْلِ»[۳] که «غافر الذنب» (آمرزنده گناه) و «قابل التوب» (پذیرنده توبه) دو صفت با فاصله حرف عطف پشت سر یکدیگر آمده و براى خداوند متعال ذکر شده اند، ولى در مواردى که قبلا اسم ذات ذکر شده هیچ گاه در استعمالات شایع صفت بر آن عطف گرفته نشده است. از این رو نمى توان گفت: در آیه کریمه منظور از «من عنده علم الکتاب» خداوند متعال است.

احتمال چهارم: منظور از کتاب در آیه علم الکتاب «لوح محفوظ» است و منظور از کسى که علم کتاب نزد اوست، «امیرالمؤمنین على (ع)» است. اینک به بررسى و تبیین این احتمال مى پردازیم.

لوح محفوظ و حقایق هستى

از آیات متعددى در قرآن کریم استفاده مى شود که تمام حقایق جهان در مجموعه اى وجود دارد که قرآن کریم از آن به (کتاب مبین)[۴] و یا (إمام مبین)[۵] یا (لوح محفوظ)[۶] تعبیر کرده است. از جمله در سوره نمل مى فرماید: «وَ مَا مِنْ غَائِبَهٍ فِی السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ؛[۷] هیچ پدیده غیبى در آسمان و زمین نیست جز اینکه در کتاب مبین (لوح محفوظ) وجود دارد.

بر این اساس این بحث مطرح مى شود که آیا مى توان از حقایقى که در لوح محفوظ مندرج است آگاهى پیدا کرد؟ و اگر این آگاهى ممکن است چه کسانى و در چه حدّ از آن برخوردارند؟

مطهرون و آگاهى از لوح محفوظ

در این زمینه لازم است به آیاتى از سوره واقعه اشاره مى کنیم:

«فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ، وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ، إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ، فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ، لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»[۸] در این آیات، نخست به جایگاه ستارگان سوگند یاد مى شود. آنگاه عظمت این سوگند مورد تأکید و یادآورى قرار مى گیرد. توجه به این نکته لازم است که سوگند با حقیقتى که براى اثبات و تأکید در مورد آن سوگند آورده شده است مناسبت و توازن دارد. اگر سوگند عظیم و داراى اهمیت باشد حاکى از اهمیّت و عظمت حقیقتى است که براى آن سوگند خورده شده است.

حقیقتى که این سوگند عظیم براى آن آورده شده این است: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ، فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ، لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» یعنى محققاً آن (قرآن) قرآنى است گرامى که در کتابى مکنون و محفوظ قرار دارد که جز افرادى که از تطهیر ویژه الهى برخوردارند آن را مسّ نمى کنند (با آن ارتباط پیدا نمى کنند). جمله «لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» شایسته دقت بیشترى است.

در نظر ابتدایى گفته مى شود این جمله دلالت دارد بر اینکه جز افرادى که با طهارت باشند حرام است قرآن را مسّ کنند و دست به خط قرآن بزنند. نگرش دقیق در آیه این نکته مهم را روشن مى سازد که منظور مس ظاهرى نیست، و منظور از «مطهّرون» افرادى که با طهارت (با وضو مثلا) باشند نیست و ضمیر «لایمسّه» به قرآن کریم بر نمى گردد، بلکه منظور از مس، (تماس) معنوى و مقصود از مطهّرون کسانى هستند که خداوند به آنان طهارت و پاکیزگى ویژه موهبت فرموده است، و ضمیر «لایمسّه» به کتاب مکنون (لوح محفوظ) بر مى گردد.

براى استفاده این معنى از آیه کریمه توجه به چند نکته لازم است:

۱. جمله «لایمسه» ظهور در اِخبار دارد نه انشاء؛ زیرا ظاهر این است که این جمله مانند سایر اوصافى که پیش از آن آمده صفت باشد و انشاء نمى تواند صفت باشد، در حالى که استفاده حکم تحریم مس غیرمتطهّر از آیه بر اساس این است که جمله «لایمسه» انشاء باشد نه اِخبار.

۲. ضمیر «لایمسّه» به «کتاب مکنون» که بلافاصله قبل از این جمله واقع شده است برمى گردد، نه به «قرآن» که قبلا ذکر شده و کلماتى میان آنها فاصله انداخته است.

۳. قرآن کریم توصیف شده است که در کتاب مکنون و محفوظى قرار دارد که در دسترس انسان هاى معمولى نیست، و این مطلب با تحریم مس آن مناسبت ندارد.

۴. کسانى که داراى طهارت شرعى باشند یعنى وضو (جایى که وظیفه وضو است) یا غسل یا تیمّم (جایى که وظیفه انجام آنها است) دارند از آنها به «متطهّر» تعبیر مى شود نه «مطهَّر».

با این توضیح روشن مى شود که آنچه از جمله «لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» استفاده مى گردد این است که جز افراد «مطهَّر» (پاک قرار داده شده) «کتاب مکنون» (لوح محفوظ) را نمى توانند مس کنند یعنى با آن ارتباط پیداکنند و از حقایق آن آگاهى یابند.

حال ببینیم این طهارت ویژه از آن چه کسانى است و مطهّرون کیانند که مى توانند از حقایق لوح محفوظ اطلاع یابند؟

مطهرون چه کسانى هستند؟

آیا واژه «مطهرون» در انحصار فرشتگان است چنانکه برخى از مفسّران یادآور شده اند[۹] یا اینکه داراى عمومیّت است و انسان هایى را هم که از تطهیر ویژه الهى برخوردار باشند شامل مى شود؟ مسأله اى است که شایسته بررسى است.

مطالعه آیاتى که آفرینش حضرت آدم را بیان مى کند و او را به عنوان خلیفه (جانشین الهى) در زمین مطرح مى سازد، سپس آگاهى وى را از اسماء یادآور مى شود ـ حقیقتى که فرشتگان از آن اظهار ناآگاهى کردند ـ آنگاه سجده فرشتگان را براى آدم متذکر مى گردد؛ (مطالعه آیات مزبور)[۱۰] این حقیقت را تبیین مى کند که شایستگى انسان کامل براى تعلم و آگاهى از علوم ویژه از فرشتگان افزون تر است.

با این وصف دلیل ندارد که مطهّرون را در جمله: «لایمسّه إلاّ المطهّرون» به فرشتگان اختصاص دهیم، با اینکه از دیدگاه قرآن مجید انسان هاى برگزیده اى وجود دارند که از این تطهیر خاص برخوردارند.

آیه تطهیر و خاندان گرامى پیامبر (ص)

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا؛[۱۱] خداوند فقط می‌خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد».

آیه تطهیر دلالت دارد که خاندان گرامى رسول الله (ص) از طهارتى خاص و ممتاز از جانب خداوند برخوردارند. کلمه «تطهیراً» در آیه کریمه مفعول مطلق نوعى است و نوعى خاص از طهارت و پاکیزگى را مطرح مى سازد.

خاندان گرامى پیامبر (ص) که امیرالمؤمنین على (ع) در رأس آنان است به مقتضاى این آیه کریمه (آیه تطهیر) از تطهیر ویژه الهى برخوردار و از مطهرون شمرده مى شوند؛ و آیه کریمه «لایمسّه إلاّ المطهَّرون» آنان را شامل مى شود، و آنان مى توانند از حقایق لوح محفوظ آگاهى داشته باشند.

«آصف برخیا» و آگاهى وى به بخشى از کتاب

مى دانیم خداوند متعال حضرت سلیمان (ع) را سلطنتى گسترده موهبت کرده بود به گونه اى که افزون بر انسان ها، جن و پرندگان نیز مسخر وى بودند و در اختیار وى قرار داشتند. آن هنگام که جن و انس گرد وى بودند به آنان گفت: کدام یک از شما تخت بلقیس را قبل از اینکه مسلمان شود نزد من حاضر مى سازد؟ یک عفریت جنى به آن حضرت گفت: «من پیش از اینکه از جایت برخیزى تخت را نزدت حاضر مى سازم». قرآن مجید[۱۲] مى فرماید: «کسى که به بخشى از کتاب آگاهى داشت گفت: من آن را نزد تو پیش از چشم به هم زدن حاضر مى سازم»، و همین گونه حاضر ساخت.

این «کتاب» چنانکه مفسران[۱۳] یادآور شده اند «لوح محفوظ» است و بنا بر احادیثى که شیعه و اهل سنت آورده اند شخص مذکور «آصف بن برخیا» وزیر حضرت سلیمان (ع) بوده است، و چنانکه از قرآن کریم استفاده مى شود این قدرت خارق العاده و حیرت انگیز آصف به خاطر آگاهى و علم او به بخشى از کتاب (لوح محفوظ) بوده است.

روشن است که طهارت و پاکى داراى مراتبى است. به هر نسبت طهارت کامل تر باشد علم و قدرت گسترده ترى را به دنبال خواهد داشت. وقتى از آیه کریمه «لایمسّه إلاّ المطهَّرون» آموختیم که آگاهى از حقایق لوح محفوظ در اثر طهارت ویژه الهى است، و چون از آیه تطهیر این تطهیر ویژه درباره اهل بیت ثابت گردید آن هم تطهیرى که هم سنگ تطهیر رسول الله (ص) است؛ با این وصف استبعادى نیست که امیرالمؤمنین على (ع) و دیگر امامان معصوم (علیهم السلام) از تمام حقایق لوح محفوظ آگاهى داشته باشند.

از این رو ملاحظه مى کنیم ثعلبى ـ که از حافظان و شیخ تفسیر نزد اهل سنت[۱۴] است و به گواهى ائمه رجال اهل سنّت[۱۵] روایت وى صحیح و مورد اعتماد است ـ در تفسیر «الکشف و البیان»[۱۶]، و نیز حاکم حسکانى در تفسیر شواهد التنزیل[۱۷] از چند تن از صحابه مانند ابوسعید خدرى و عبدالله بن سلام و ابن عباس روایت کرده اند که «من عنده علم الکتاب» مورد اشاره در آیه علم الکتاب، امیرالمؤمنین على (ع) است.

بلکه از ابوسعید خدرى و عبدالله بن سلام روایت کرده اند که آنان از پیامبر (ص) سؤال کردند که «من عنده علم الکتاب» چه کسـى است؟ در پاسخ پیامبر (ص) «من عنده علم الکتاب» را على (ع) دانستند؛ و همین مطلب را (که «من عنده علم الکتاب» در آیه علم الکتاب، على (ع) است) نیز از سعید بن جبیر و ابى صالح و محمد بن حنفیه روایت کرده اند.

همچنین به چند طریق نقل کرده اند که عبدالله بن عطاء هنگامى که همراه امام باقر (ع) بود فرزند عبدالله بن سلام را دید و از آن حضرت سؤال کرد: آیا این (پسر عبدالله بن سلام) فرزند کسى است که نزد او علم کتاب بوده است؟ آن گرامى فرمود: خیر، «من عنده علم الکتاب» (عبدالله بن سلام نبوده است، بلکه) در آیه علم الکتاب، امیرالمؤمنین علىّ بن ابى طالب (ع) بوده است.

و نیز از ابن شهر آشوب درکتاب مناقب خویش[۱۸] مى گوید:

«محمد بن مسلم و ابوحمزه ثمالى و جابر بن یزید از امام باقر (ع) و على بن فضال و فضیل بن یسار و ابوبصیر از امام صادق (ع) و احمد بن محمد حلبى و محمد بن فضیل از امام رضا (ع) روایت کرده اند و نیز از موسى بن جعفر (ع) و از زید بن على و محمد بن حنفیه و از سلمان فارسى و ابوسعید خدرى و اسماعیل سدى روایت شده است که در قول خداى متعال: «قل کفى بالله شهیداً بینى و بینکم و من عنده علم الکتاب» گفته اند: مراد از «من عنده علم الکتاب» در آیه علم الکتاب، على بن ابى طالب (ع) است».

در احادیث شیعه امامیه به طرق متعدد آمده است که «من عنده علم الکتاب» در آیه علم الکتاب، امیرالمؤمنین (ع) و دیگر امامان معصوم (علیهم السلام) هستند به عنوان نمونه به این حدیث توجه کنید:

ثقه الاسلام کلینى در اصول کافى[۱۹] به سند معتبر از برید بن معاویه ـ که از اصحاب امام باقر (ع) است ـ روایت کرده است که به آن حضرت گفتم: در آیه علم الکتاب «قل کفى بالله شهیداً بینى و بینکم و من عنده علم الکتاب» منظور از «من عنده علم الکتاب» چه کسى است؟ فرمود: تنها ما (امامان معصوم) را اراده کرده است، و على (ع) نخستین و برترین و بهترین ما پس از پیامبر (ص) است.

جالب توجه، مقایسه اى است که در احادیث میان کسى که علم کتاب را داراست (على ابن ابیطالب (ع) و دیگر امامان معصوم (ع) و کسى که بخشى از علم کتاب نزد وى است (آصف برخیا) به عمل آمده است.

عن أبی عبدالله قال: «الذی عنده علم الکتاب» هو امیرالمؤمنین (ع)، و سئل عن الذی عنده علم من الکتاب أعلم أم الذی عنده علم الکتاب؟ فقال: «ما کان علم الّذی عنده علم من الکتاب عند الذی عنده علم الکتاب إلاّ بقدرما تأخذ البعوضه بجناحها من ماء البحر».[۲۰]

امام صادق (ع) فرمود: آن کس که نزدش علم کتاب بود امیرالمؤمنین (ع) است. سؤال شد: آیا آن کس که بخشى از علم کتاب نزد وى بود (آصف برخیا) عالم تر بود یا آن کس که نزدش علم کتاب بود (یعنى على بن ابى طالب)؟ فرمود: علم کسى که نزدش بخشى از علم کتاب بود نسبت به علم آن کس که به کتاب (بطور مطلق) آگاهى داشت مانند اندازه ناچیزى است که پشه به بال خود از آب دریا برمى گیرد در برابر تمام آب دریا.

این بحث ها بر این اساس بود که منظور از «کتاب» در آیه علم الکتاب «من عنده علم الکتاب» لوح محفوظ باشد، و اگر مقصود از «الکتاب» در آیه علم الکتاب، جنس کتاب باشد به لحاظ اینکه «الف و لام» براى جنس است و عهدى در کار نیست و هر کتابى را شامل مى شود لوح محفوظ هم یکى از مصادیق آن است، شامل کتاب هاى آسمانى پیشین و قرآن کریم نیز مى شود.

در این صورت نیز «من عنده علم الکتاب» على (ع) باشد چه اینکه آگاهى آن حضرت به حقایق لوح محفوظ از آیه کریمه «لایمسّه إلاّ المطهَّرون» به ضمیمه آیه تطهیر استفاده شد، و آگاهى آن حضرت به تمام محتواى قرآن کریم از ادلّه بسیار از جمله حدیث ثقلین[۲۱] استفاده مى شود.

بدین لحاظ که در این حدیث شریف آمده است اهل بیت پیامبر (ص) هرگز از قرآن جدا نمى شوند، و این دلالت مى کند بر آگاهى على (ع) نسبت به تمام آنچه در قرآن وجود دارد؛ زیرا اگر چیزى از قرآن را نداند از قرآن به همان نسبت جدا شده است و این خلاف چیزى است که در حدیث آمده است.

آگاهى آن حضرت از کتب آسمانى هم از احادیثى که شیعه و اهل سنت نقل کرده اند استفاده مى شود، از جمله حدیثى که از آن حضرت روایت شده است که فرمود: «لو ثُنّیت لی الوساده لحکمت بین أهل التوراه بتوراتهم، و بین أهل الإنجیل بإنجیلهم، و بین أهل الزبور بزبورهم»[۲۲] اگر مسندى برایم گسترده شود میان اهل تورات به تورات آنان و اهل انجیل به انجیل آنان و اهل زبور به زبور آنان حکم خواهم کرد.

نتیجه گیری

همه مفسران شیعه و برخی از مفسران اهل سنت با استناد به روایات موجود و گستردگی دانش حضرت علی (ع) که در آیات و روایات مختلف مورد تأکید قرار گرفته، تنها مصداق آیه علم الکتاب را حضرت علی (ع) دانسته‏ اند. طبق آیات متعدد همچون آیاتی در سوره واقعه، مطهرون که همان امامان معصوم (علیهم السلام) هستند از لوح محفوظ آگاهی دارند.

پی نوشت ها

[۱]. یس، آیه ۲ و ۳.

[۲]. بغوی، معالم التنزیل، ج۳، ص  ۳۶۵- ۳۶۵؛ سیوطی، الإتقان، ج ۱، ص ۳۶.

[۳]. غافر، آیه ۲.

[۴]. یونس، آیه ۶۱؛ سبأ، آیه ۳؛ نمل، آیه ۷۵.

[۵]. یس، آیه ۱۲.

[۶]. بروج، آیه ۲۲.

[۷]. نمل، آیه ۷۵.

[۸]. واقعه، آیات ۷۵ تا ۷۹.

[۹]. آلوسی، روح المعانى، ج ۲۷، ص ۱۵۴.

[۱۰]. بقره، آیات ۳۰- ۳۴.

[۱۱]. احزاب، آیه ۳۳.

[۱۲]. نمل، آیه ۴۰.

[۱۳]. برخى اقوال دیگر نیز هست، که باید به تفاسیر مراجعه شود.

[۱۴]. ذهبى که از امامان بزرگ رجال اهل سنت است، در سیر اعلام النبلاء، ج ۱۷، ص ۴۳۵، درباره ثعلبى مى گوید: «الامام الحافظ العلامه شیخ التفسیر.»

[۱۵]. عبد الغافر نیشابورى در کتاب تاریخ نیسابور، ص ۱۰۹، درباره وى مى گوید: «الثقه الحافظ … و هو صحیح النقل موثوق به.»

[۱۶]. ثعلبی، الکشف و البیان، ج ۵، ص ۳۰۲- ۳۰۳.

[۱۷]. حسکانی، شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۴۰۰.

[۱۸]. ابن شهر آشوب، مناقب، ج ۲، ص ۲۹.

[۱۹]. کلینی، اصول کافى، ج ۱، ص ۱۷۹.

[۲۰]. حویزی، نور الثقلین، ج ۴، ص ۸۷ – ۸۸.

[۲۱]. ترمذی، سنن الترمذى، ج ۵، ص ۶۲۲؛ ابن احنبل، مسند احمد، ج ۳، ص ۱۴، ۱۷، ۲۶، ۵۹ و ج ۵، ص ۱۸۸ – ۱۸۹؛ نسائى، ص ۸۴- ۸۵.

[۲۲]. جوینی، فرائد السمطین، ج ۱، ص ۳۳۹ – ۳۴۱؛ حسکانی، شواهد التنزیل، ج ۱، ص۳۶۶، ح ۳۸۴.

منابع

  1. قرآن کریم، ترجمه ناصر مکارم شیرازی، قم، دارالقرآن، ۱۳۷۳ش.
  2. ابن حنبل، احمد، مسند احمد، بیروت، دار صادر، بی ‌تا.
  3. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، قم، علامه، ۱۳۷۹ق.
  4. آلوسی، محمود بن عبدالله، روح المعانى، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ۱۴۱۵ق.
  5. بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، بیروت، دار طیبه للنشر والتوزیع، ۱۴۱۷ق.
  6. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن ترمذى، قاهره، دارالحدیث، ۱۴۱۹ق.
  7. ثعلبی، ابواسحاق احمد بن محمد، الکشف و البیان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق.
  8. جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، بیروت، مؤسسه المحمودى للطباعه و النشر، ۱۴۰۰ق.
  9. حسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل، بیروت، مؤسسه الطبع و النشر، ۱۴۱۱ق.
  10. حویزی، عبدعلی بن جمعه، نور الثقلین، قم، مطبعه العلمیه، ۱۳۸۳ق.
  11. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۴۱۳ق.
  12. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر، الاتقان، بیروت، دارابن کثیر، ۱۳۹۴ق.
  13. فارسی نیسابوری، ابوالحسن عبدالغافر، تاریخ نیسابور، قم، جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه، ۱۴۰۳ق.
  14. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳ش.
  15. نسایی، احمد بن شعیب بن على، سنن نسایی، بیروت، دارالفکر، ۱۴۲۰ق.

منبع اقتباس: کاردان، رضا، امامت و عصمت امامان (ع) در قرآن، چ۳، قم، مجمع جهانى اهل بیت (ع)، ۱۳۹۴ش، صفحات ۲۸۴ – ۲۹۲.

بدون دیدگاه