- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه: 4 دقیقه
- توسط: حمید الله رفیعی
- 12:58 ب.ظ
- 4 نظر

اشاره:
فقر و درویشی فرهنگی است که در تصوف مطرح است. برخی با حدیث «الفقر فخری» بر حقانیت تصوف استدلال می کنند و می گویند فقر جز درویشی چیزی دیگر نیست که فقط در تصوف وجود دارد. فقر مایۀ حرکت سالک فی سبیل الله است. در این مقاله این ادعای صوفیه مورد نقد وبررسی قرار گرفته است.
برخی با حدیث (الفقر فخری) بر حقانیت تصوف استدلال می کنند و می گویند فقر جز درویشی چیزی دیگر نیست كه فقط در تصوف وجود دارد. فقر مایۀ حركت سالك فی سبیل الله است. در جواب این استدلال مطالب زیر قابل ارائه است:
تحقیق دربارۀ تصوف و هر مكتب دیگری، وظیفۀ انسانهای آگاه و حق جو میباشد. زیرا به حكم عقل، انسان باید راه و مسیر اعتقادی خود را با برهان و استدلال بدست آورده تا گرفتار دامهای خرافات و خلاف حقیقت نگردد.
اثبات حقانیت یا بطلان تصوف هم فقط از راه تحقیق امكان پذیر است زیرا هر قدر در مبانی آن تحقیق شود و در اعماق آموزه ها و عقاید و اعمال مرسوم در نزد صوفیان سیر علمی و استدلالی انجام گیرد به همان اندازه از نظر عقلی و شرع بیپایگی آن روشنتر و واضحتر میگردد و حتی برخی از آموزههای این مكتب به قدری مبهم و غیر مفهوم میباشند كه صوفیان این موضوع را به این صورت توجیه میكنند كه این مطالب فقط از طریق باطن قابل درك بوده و تنها صاحبان سر به آنها دسترسی دارند. بنابراین پیشنهاد میشود كه صوفیان خود سعی كنند تا بیشتر دربارۀ این مكتب تحقیق نموده و مانند سایر مسلمانان از قرآن و روایات معصومین ـ علیهم السّلام ـ پیروی نمایند.
اما حدیث «الفقر فخری و به افتخر علی سائر الانبیاء»(1) هم از حیث سند و هم از حیث متن و دلالت قابل بررسی و مناقشه است. از حیث سندی دو مطلب قابل توجه است:
1. هیچ اثری از این حدیث در متون معتبر روایی شیعه و سنی دیده نمیشود و فقط در مواردی از كتابهای متأخرین بدون ذكر سند به پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ نسبت داده شده است.
2. همچنین برخی از علما اهل سنت نیز این حدیث را مجعول و كذب دانسته و میگویند كه هیچ اصلی برای این حدیث وجود ندارد.(2)
بنابراین حدیثی كه از حیث سند چنین وضعیتی داشته باشد نمیتواند در امور اعتقادی خصوصاً در مسئله هدایت و ضلالت مستمسك قرار گیرد تا بر اساس آن حكم شود.
بر فرض اگر در سند آن هم مناقشه نباشد از حیث متن و دلالت نیز این حدیث ناتوانتر از آن است كه تصوف با آن مورد تأیید قرار بگیرد. این مطلب بعد از بیان امور زیر روشن میگردد:
1. فقر در لغت به ضد غنا گفته میشود. یعنی به عدم غنا از حیث خورد و خوراك را فقر میگویند و فقیر به كسی گفته میشود كه فقط قوت عیالش را داشته باشد برخلاف مسكین كه هیچ چیزی حتی قوت عیالش را هم ندارد.(3) اگر در روایت، فقر به معنای لغوی گرفته شود چنین فقری هیچ افتخاری برای پیامبر ندارد تا به وسیلۀ آن بر انبیاء افتخار كند، زیرا هر كسی میتواند خود را فقیر نموده و تمام فقیران دنیا میتوانند بر انبیاء افتخار نمایند.
2. فقر در اصطلاح فلسفه به معنای امكان ذاتی میباشد یعنی تمام ممكنات ذاتاً و ماهیتاً در وجود خود فقیراند و نیاز به واجب الوجود دارند.(4)
اگر در حدیث فقر به این معنا باشدچنین فقری هیچ افتخاری برای پیامبر نمیآفریند زیرا تمام ممكنات بنابراین معنا فقیرند.
3. فقر در اصطلاح قرآن به این معنی است كه انسان خودش چیزی ندارد و هر چه دارد از خدا است و هیچگاه از خدا بینیاز نخواهد بود. و تمام كمالات بالاصالۀ از خدا است و غیر خدا از خود چیزی ندارد مگر اینكه خدا به او تملیك كند همانگونه كه میتواند از او پس بگیرد،(5) اگر در این حدیث، فقر به این معنا باشد، نه تنها هیچ فخری از این معنا بدست نمیآید بلكه ضعف و ناتوانی نوع انسان با این فقر ثابت میشود و تمام انسانها از این حیث فقیرند چنانچه قرآن میفرماید: یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله والله هو الغنی الحمید.(6)
4. فقر در اصطلاح صوفیه عبارت از فناء فی الله است و اتحاد قطره به دریا و این نهایت مرتبه كاملان است.(7) اگر بگوییم مراد از فقر در حدیث مورد بحث این معنی باشد باید آن را اثبات كنیم ولی به دلایل زیر نمیتوان چنین ادعایی كرد:
اولاً: هیچ دلیلی وجود ندارد كه بگوید فقر به معنای فناء فی الله است به جز ادعای صوفیه كه فقر را بر این معنا حمل نمودهاند و در مقام استدلال این كار مصادره به مطلوب میباشد. ثانیاً: اگر واقعاً پیامبر میخواسته است مقام فناء خود را بیان كند سزاوار بود با عبارتی آن را بیان میكرد كه بر این معنا دلالت صریح میداشت تا امتش در حیرت و سرگشتگی قرار نگیرد در حالی كه در هیچ متنی از متون اسلامی اعم از حدیثی و تاریخی و… و اعم از معتبر و غیر معتبر، اثری از ضعیفترین عبارتی دیده نمیشود كه كمترین اشعاری بر فناء پیامبر در خدا داشته باشد.
ثالثا. بنابر اعتقاد صوفیه در مرتبه فناء، تكالیف الهی و شریعت آسمانی ساقط میگردد.(8) در حالی كه پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ تا لحظه آخر عمر در بیان شریعت و تكالیف الهی و عمل به آنها تلاش نمود و حتی در ایام مریضی فوت با وجود كسالت شدید به مسجد رفته و نماز جماعت را برپا مینمودند.
رابعاً. به فرض اینكه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ با این حدیث، فقر به معنای فناء فی الله را برای خود ثابت دانسته، باز هم هیچ ربطی به تصوف و اقطاب این فرقه نمیتواند داشته باشد زیرا بنابراین حدیث باید تنها شخص پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـاز این مقام برخوردار باشد تا بتواند بر سایر انبیاء الهی افتخار كند و حتی تمام انبیاء الهی محروم از این مقام میباشند تا چه رسد كه اقطاب صوفیه از این مقام برخوردار گردند. و اگر اقطاب صوفیه مدعی این مقام باشند دیگر جای فخر برای پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ بر سایر انبیاء باقی نمیماند بلكه این اقطاب صوفیه هستند كه باید بر انبیاء الهی فخر نمایند.
پس با توجه به ضعف سندی و دلالی این حدیث نمیتوان به آن اعتماد نمود آن هم به حدی كه اگر كسی به مقتضای این حدیث عمل نكند گمراه خواهد شد بلكه به یقین روش و موضع صوفیه در قبال این حدیث جز گمراهی و ضلالت چیزی را در برنخواهد داشت.
پی نوشت:
- ابن ابی جمهور احسایی، العوالی اللئالی، ج 1، ص 40.
- ر. ك:آلوسی: تفسیر آلوسی، ج 10، ص 121 و ج 28 ص 49؛ و عجلونی كشف الخفاء، ج 2،ص 87 ؛ و الفتنی، محمد طاهر هندی، تذكرۀ الموضوعات، ص 178.
- زبیدی، تاج العروس، ج 7، ص 354.
- ر. ك: صدرالدین شیرازی، حكمت متعالیه، ج 6،ص 72.
- ر. ك: طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ج 6، ص 89.
- فاطر : 15.
- لاهیجی محمد، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ص 87.
- ر. ك: مفاتیح الاعجاز، ص 253.