تحلیل راهبردی از «امامت» در دکترین امام رضا علیه السلام

۱۳۹۳-۰۴-۲۸

337 بازدید

چکیده

بحث درباره مباحث راهبردی و استراتژیک به ویژه در حوزه سیاسی – اجتماعی، رشد فزاینده ای به خود گرفته است. با نگاه راهبردشناسانه به راهبری جامعه از منظر امام رضا علیه السلام می توان راهبرد امامت را، نظام و برنامه جامعی دانست که بر اساس دین شکل گرفته و در آن، فن به کارگیری همه ظرفیت ها و امکانات معنوی و مادی برای سازماندهی و هماهنگی اجزا و فرایندهای راهبرد لحاظ شده است. تعبیر «نظام» درباره امامت در کلام رضوی، نشان از آن دارد که امامت نظام واره ای است که رشته اتصال و سبب انسجام تعاملات خدا، انسان و هستی است.

این نظام و راهبرد از حیث مبدأ شناختی، خدا محور، از حیث غایت شناختی شامل سه هدف ابتدایی، میانی و نهایی، از حیث قلمرو شناختی جامع محور(پیوند و درهم تنیدگی دنیا و آخرت)، و از حیث راهکارشناختی نیز بر اساس روش انتصاب ماورایی و اصطفایی سامان یافته است که محور اول یعنی ماورایی ناظر به مبدأ راهبرد و محور دوم (اصطفایی) ناظر به ملاک و معیار راهبرد است. راهبرد امامت بر اساس منشور و سند جاویدان قرآن کریم است که امام رضا علیه السلام بر جامعیت قرآن و اکمال آن تأکید ویژه می فرماید.

امام علیه السلام جایگاه علمی، حقوقی و شرعی امام و رهبر جامعه را نیز بر اساس (الامام، عالم بالسیاسه، مستحق للرئاسه، مفترض الطاعه) تبیین کرده است. بر اساس کلام رضوی، راهبرد امامت را باید الگویی بی بدیل در نظام مدیریتی و سیاسی دنیا دانست که واجد بیشترین مزیت و کارکرد و کمترین عوارض و آسیب بوده، با هنر هماهنگی میان خرده سامانه های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی قادر است راه سعادت وکمال فردی و اجتماعی را فراروی بشریت نهد. در نهایت تبیین و ترویج این راهبرد میان جهانیان و بیان کارکردها و شاخصه های آن در خرده سامانه های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی(در حوزه فرافردی) اشتیاق و عطش جهانیان را به نظام ولایی فزون تر و گامی زمینه ساز برای طلوع دولت یار می باشد.

طرح بحث

با توسعه روزافزون قلمرو و مرزهای حیات بشری، ضرورت تدوین برنامه های راهبردی (استراتژیک) و بنیادین دوچندان می شود. یکی از این عرصه ها، موضوع رهبری و مدیریت کلان جامعه است که گذر زمان نتوانسته است ذره ای غبار کهنگی بر روی آن بنشاند؛ بلکه گفتمان درباره فلسفه و کارکردهای آن، رشد فزاینده ای به خود گرفته است.

در جهان معاصر، حکومت ها سیطره خود را بر همه انسان ها گسترانده اند و هر حکومتی بر پایه فلسفه سیاسی خاصی استوار است که در آن، مسائل مهمی مطرح است. سستی و تزلزل حکومت با فلسفه سیاسی آن ارتباط تنگاتنگ دارد و یکی از عوامل پایداری هر حکومتی قدرت اقناعی و تبلیغی آن است که در راستای فلسفه سیاسی آن حکومت اعمال می شود. (نوروزی، ۱۳۷۸: ص۱۹)

هر نظام و حکومتی می کوشد با ترسیم راهبرد رهبری و فلسفه سیاسی مطلوب و جامع، باورهای مردم را بر اساس نظام ارزشی حاکم بر جامعه جهت دهد و با ارائه تحلیل های جامع و پاسخ های روزآمد به مشکلات، آنان را به سوی اهداف خود هدایت کند. در نظام های سیاسی دنیا، الگوها و راهبردهای گوناگونی وجود دارد که هر یک می توانند روش حکومت بر مردم و نوع حقوق و وظایف آن ها را معین کنند.

در تفکر شیعی این مهم، در قالب نظام امامت تعریف می شود که تنها یک مدل سیاسی نیست؛ بلکه امری فراسیاسی است که با ایمان و اعتقاد مردم گره خورده و کارکردها و شاخصه های فراتر از یک مدل سیاسی را در خود گنجانده است.

به بیان متفکر شهید، آیت الله مرتضی مطهری همین مفهوم جامع و همه جانبه امامت است که آن را در ردیف نبوت و در جایگاه خط استمرار آن قرار داده است؛ زیرا ختم نبوت به معنای ختم راهنمایی «وحی» الهی است، نه ختم رهبری الهی «امامت»؛ چرا که امامت و نبوت دو منصب و دو شأنند و احیاناً قابل تفکیک می باشند. (مطهری، ۱۳۶۴: ص۲۸)

به دیگر معنا می توان گفت که در منشور معرفتی امامان شیعه، مدل سیاسی یک جامعه، بخشی از راهبرد کلان امامت است که البته شاخصه ها و مبانی این راهبرد کلان با خرده سامانه های سیاسی رایج در دنیای معاصر، متفاوت و متمایز است.

هدف اصلی این مقاله، نگاه راهبردشناسانه به راهبری جامعه از منظر امام رضا علیه السلام می باشد که در واقع نوعی راهبردشناسی دینی با خصوصیات ممتاز خود است. به بیان دیگر، ارائه راهبرد و تبیین شاخصه های راهبردی در موضوع رهبری جامعه از منظر امام رضا علیه السلام و تطبیق آن با مدل های سیاسی جهان معاصر، موضوعی است که این نوشته آن را دنبال می کند.

فرضیه مقاله، آن است که بهترین الگوی مدیریت سیاسی که واجد بیشترین مزیت و کارکرد و کمترین عوارض و آسیب است، در نظام امامت نهفته شده است؛ برنامه و الگویی جامع که با کاربست همه ظرفیت های موجود هستی شناسانه و انسان شناسانه، راه سعادت و کمال فردی و اجتماعی را فراروی بشریت معاصر نهاده است.

مفهوم شناسی

راهبرد

برخی راهبرد یا استراتژی[۲] را چنین تعریف کرده ا ند:

آگاهی های منظم که نحوه به خدمت گرفتن قدرت(توان) سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی را برای رسیدن به هدف های مورد نظر، نشان می دهد. (شیرودی، ۱۳۸۵: ص۱۵)

در تعریف دیگری نیز آمده است:

راهبرد، بیانگر فن، هنر یا دانش تصمیم گیری های منظم و حساب شده از طریق اطلاعات در امور سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی است. (روشندل، ۱۳۷۰: ج۱، ص۳۳)

چنین بر می آید که راهبرد، روش آمیخته با دانش است که نحوه تحقق تصمیم ها را فراروی رهبران و مدیران یک مجموعه می نهد. در واقع می توان راهبرد را هنر و مدل (برنامه) به کارگیری امکانات و ظرفیت های موجود برای نیل به هدفی مشخص دانست که از سه بخش ترسیم اهداف، شناخت شرایط و امکانات و اجرای بهترین برنامه و شیوه تشکیل می شود. باید توجه داشت که راهبرد، یک علم به شمار می رود و مانند علوم دیگر ممکن است در راه خیر یا شر به کار گرفته شود. این مهم، ایجاب می کند تا به اصطلاح دیگری یعنی راهبردشناسی دینی بپردازیم. واژه راهبرد شناسی دینی ممکن است به یکی از معانی زیر به کار رود:

۱٫ راهبرد شناسی که منبع و مبنای آن بر اساس منابع دینی باشد؛ یعنی دو حجت عقل و نقل با خصوصیاتی که دین برای آن بیان کرده است؛

۲٫ راهبرد شناسی که موضوع آن در قلمرو دین باشد مانند حوزه های اخلاقی، عقیدتی و… ؛

۳٫ راهبرد شناسی که در خدمت دین و بشریت گام بردارد، نه آنکه بر ضد دین به کار گرفته شود یا در راه خیانت و ظلم به بندگان طراحی شود.

اما اگر دین را برنامه ماورایی و جامع سعادت و کمال انسان تعریف کنیم که از حیث مبدا به خداوند متعال، از حیث منبع به عقل و نقل، از حیث قلمرو به دنیا و آخرت و از حیث اجزا به بینش ها (عقاید)، ارزش ها (اخلاقیات) و روش ها[۳] (احکام و قوانین انسان و جهان هستی) باز گردد، آن گاه می توان راهبرد شناسی دینی را عبارت دانست از:

«نظام و برنامه ای که بر مبنای دین برای نیل به اهدافی خاص طراحی می شود». در این برنامه، فن و هنر به کارگیری ظرفیت های گوناگون لحاظ شده و مبدأ، منبع، قلمرو و اجزای برنامه، بر اساس دین است که در مجموع، یک راهبرد دینی را ارائه می دهد.

نکته دیگر، آنکه در راهبردشناسی دینی (مانند راهبرد شناسی امامت از منظر امام رضا علیه السلام) و راهبرد شناسی غیردینی و بشری تمایزاتی وجود دارد؛ از جمله آنکه در راهبردشناسی دینی، طراحی و برنامه ریزی راهبرد، بر اساس آیات قرآن (کتاب صامت) و روایات معصومان علیهم السلام (کتاب ناطق و همچنین ناطق کتاب) می باشد و با پردازش قوه عقل صورت می گیرد. روشن است این دو ثقل گرانسنگ بر اساس شناخت تام از قوانین و حقایق موجود در جهان بیرون (هستی) و جهان درون (انسان)، راهبرد و برنامه ارائه می کند و این موضوع به نوبه خود، باعث می شود کلیه جوانب امر و خطرهای فراروی در برنامه، مورد ملاحظه قرار گیرد؛ اما راهبرد شناسی بشری که از ظرفیت و معرفت ماورایی و دینی محروم است و تنها به مدد قوای عقل، حس و تجربه طراحی می شود، فاقد جامعیت برنامه فوق و واجد نواقص و کاستی گوناگون خواهد بود؛ چرا که محدودیت های بشری و نواقص و امیال گوناگون او، خود را در برنامه ریزی ها و طراحی الگوها نشان می دهد. به عبارت دیگر از آن جایی که انسان محدود است، برنامه های او نیز از محدودیت و نقص برخوردار است.

الوین تافلر در کلامی قابل تأمل و تحلیل که مرتبط با موضوع راهبرد شناسی دینی و همچنین راهبرد امامت است، چنین می نویسد:

فهرست مشکلاتی که جامعه ما(غرب) با آن مواجه است، تمامی ندارد. با دیدن فروپاشی پیاپی نهادهای تمدن صنعتیِ در حال نزاع به درونِ غرقابِ بی کفایتی و فساد، بوی انحطاط اخلاقی آن نیز مشام را می آزارد؛ در نتیجه موجب ناخشنودی و فشار برای تغییرات، فضا را انباشته است. در پاسخ به این فشارها هزاران طرح و برنامه ارائه می شود که همگی ادعا دارند اساسی و بنیادی یا حتی انقلابی اند؛ اما بارها و بارها مقررات و قوانین، طرح ها و دستور العمل های جدید که همگی به منظور حل مشکلات ما تهیه و تدوین شده اند ـ کمانه می کنند و بر وخامت مشکلات ما می افزایند و این احساس عجز و یاس را دامن می زنند که هیچ فایده ای ندارد و مؤثر نیست. این احساس برای هر نظام دموکراسی خطرناک است. (حائری پور و همکاران، ۱۳۸۹: ص۱۲۷)

این سخن، دارای دو نکته کلیدی است؛ یکی آنکه تا کنون راهبردها و برنامه های طراحی شده در نظام های سکولار غربی نه تنها موفق نبوده اند، بلکه روز به روز بر وخامت اوضاع افزوده اند. دیگر آنکه ضرورت نیازمندی به دین و راهبردهای دینی و راهبران و پیشوایان مذهبی در لسان نخبگانی چون تافلر ـ هرچند به صورت تمثیلی ـ ظهور و بروز کرده است و آن ها نیز چاره برون رفت از فضای کنونی را تمسک به دین و منجی الهی (به تعبیر شیعی، اقامه نظام راهبردی امامت) می دانند.

به هر روی، در راهبرد شناسی بشری برخلاف راهبردشناسی دینی، شناخت زوایای هستی شناختی، انسان شناختی و معرفت شناختی با محدودیت و نقصان مواجه است و این عوامل، اسباب جزئی نگری و تزلزل در برنامه ها و در نتیجه عدم موفقیت آن ها را همراه خواهد داشت.

نکته دیگر آنکه مناسب است اطلاق واژه راهبرد دینی در مواردی استعمال شود که آن راهبرد، دارای سه شاخصه باشد که عبارتند از: ۱) دین محور بودن؛ ۲)هدف بلند و عظیم داشتن؛ ۳)وجود آثار و کارکردهای مهم و فراوان؛ مانند راهبرد امامت که در آن، هر سه شاخصه به وضوح به چشم می خورند. در غیر این صورت، کاربست واژه راهبرد برای اموری که دارای هدف کوچک و کارکردهای اندک می باشند، غریب و نأمانوس است.

امامت و رهبری

از نظر لغوی، امامت به همان معنای رهبری و پیشوایی و اقتدا به کار می رود (فراهیدی، ۱۴۰۹: ماده ا.م.م)؛ اما از نظر اصطلاحی، در تعریف واژه امامت و رهبری، تفاوت وجود دارد. در اصطلاح علم مدیریت، رهبری را تأثیرگذاری بر افراد در انجام وظایفشان با میل و علاقه تعریف کرده اند (الوانی، ۱۳۶۸: ص۱۰۹) یا تاثیرگذاری بر افراد برای تحقق هدف مشترک. (هرسی، ۱۳۷۹: ص۷۱) شهید مطهری با نگاه مدیریتی و راهبردی، رهبری جامعه را به فن بسیج کردن و بهتر سامان دادن و بهتر کنترل کردن نیروهای انسانی معنا کرده است. (مطهری، همان: ص۲۳۵)

اما از حیث، کلامی رهبری و امامت جامعه به ریاست و سرپرستی عمومی مردم در امور دین و دنیا به نیابت از پیامبر تعریف شده است(بحرانی، بی تا: ص۴۱) و یا آنکه آنرا به معنای ولایت در تصرف امور دینی و دنیایی امت آورده اند. خاطر نشان می شود در فرهنگ اسلامی، رهبری و امامت جامعه، امری فرامدیریتی و فراسیاسی است و طبق حدیث رضوی، منزلت انبیا و خلافت خدا و رسولش می باشد.[۴] همچنین به عنوان یک عهد و پیمان آسمانی و معنوی میان خداوند و امام قلمداد شده است[۵] و مسائلی نظیر تأثیرگذاری هدفمند و هنر بسیج کردن و سامان دادن و بهتر کنترل کردن نیروهای انسانی، تنها بخشی از کارکردهای این عهد می باشد.

راهبرد امامت و تبیین شاخصه های آن

با نگاه راهبردشناسانه به امامت، می توان آن را نظام و برنامه ای جامع دانست که بر اساس دین شکل گرفته و اهداف خاصی را دنبال می کند. در این برنامه، هنر و فن به کارگیری همه ظرفیت ها و امکانات معنوی و مادی به بهترین شکل لحاظ شده و سازماندهی و هماهنگی اجزا و فرایندهای برنامه در عالی ترین سطح به چشم می خورد.

این برنامه جامع را می توان یک نظام جامع دانست؛ یعنی جریانی که به مجموعه های مرتبط هدفمند، معنا می دهد و آن ها را تبیین و تحلیل می کند؛ جریانی که مبنا، مقصد و روش و راه و مراحل را مشخص می کند. (پورسید آقایی، ۱۳۸۹: ص۹۱) همان طور که در واژه «نظام» مفهوم انسجام و سامان دهی اجزا و عناصر به چشم می خورد[۶]، در امامت نیز این معنا مشهود و محسوس است به گونه ای که در راهبرد امامت همه ظرفیتهای هستی شناسانه و انسان شناسانه به طور منسجم و منظم، گرد آورده، به کار گرفته می شود.

راهبرد امامت

دقیقاً یکی از تعبیرات و توصیفاتی که امام رضا علیه السلام درباره امامت به کار می برد، تعبیر «نظام» است. امام می فرماید: إن الإمامه زمام الدین و نظام امور المسلمین و صلاح الدنیا و عزّ المؤمنین (ابن شعبه، ۱۴۰۴: ص۴۳۶)؛ یعنی آن رشته اتصال و انسجام بندگان خدا و ریسمان پیوند آن ها با خود، خدا و هستی، نظام و راهبرد امامت است.

نظام و راهبرد امامت، از اجزا و عناصری برخوردار است. با توجه به تبیینی که از راهبردشناسی دینی گذشت، به بررسی عناصر بنیادین در راهبرد امامت می پردازیم.

حیث مبدأ شناختی

شاکله راهبرد امامت بر اساس توحید استوار است و بدون ملاحظه اصل توحید، این نظام و راهبرد، فرو خواهد ریخت؛ یعنی امام و امامت، هم جوهره و هویت خود را از خدا می گیرند و هم به او ختم می شوند؛ به عبارت دیگر، آغاز و انجام و اول و آخر راهبرد امامت، به توحید و خدامحوری باز می گردد. اساساً نظام امامت «راه» و امام «راهبر» می آیند که انسان را به سوی خداوند دعوت نمایند و از سوی دیگر، پذیرش عقلی و نقلی امامت در گرو باور توحیدی است.

جایگاه و کارکرد اصل توحید را می توان در نمودار زیر مشاهده کرد:

حیث غایت شناختی

اگر راهبرد را نوعی الگوی تحقق تصمیم ها و اهداف بدانیم، در آن صورت، بسته به نوع هدف یا اهداف مورد نظر، الگو و برنامه طراحی می شود. در راهبرد و نظام امامت نیز این اهداف ترسیم شده است که البته می توان آن ها را به اهداف ۱٫ بنیادین و نهایی و ۲٫ میانی و ۳٫ ابتدایی تقسیم کرد.

در اهداف ابتدایی راهبرد امامت، مواردی همچون ۱٫ عدالت ۲٫امنیت ۳٫رفاه ۴٫تربیت نهفته است. در هدف میانی راهبرد هدف فراهم کردن بستر بندگی و عبودیت خدا مد نظر است و در نهایت در هدف نهایی مسأله رساندن فرد و جامعه به کمال و قرب الهی مطرح است که این موضوع جز در سایه نظام راهبردی امامت تحقق نخواهد یافت.

نمودار غایت شناسی در راهبرد امامت

برای مثال وقتی امام رضا علیه السلام یکی از اهداف و کارکردهای امامت را خیر و صلاح دنیا و عزت مؤمنان بیان می کند، این موضوع می تواند دربرگیرنده اهدافی نظیر تربیت، عدالت، رفاه و در نهایت، زمینه سازی بستری برای عبودیت خداوند باشد.

حیث قلمرو شناختی

یکی از ویژگی های نظام های سکولاری جهان معاصر، تفکیک قلمرو دین و دنیااست. آن ها کوشیده اند دین و دینداری را به حوزه خاصی محدود کنند و از دخالت و حضور آن در سایر حوزه ها از جمله نظام سیاسی و حکومتی جلوگیری کنند.

سکولار شدن جوامع گوناگون به این معنا است که حوزه های عمل دینی و دنیایی را از هم بازشناسند و تفکیک کنند. معبد و کلیسا، حوزه دین و خارج از معبد، حوزه عمل غیرمقدس و دنیایی است. گویی اتصال خداوند با دنیا قطع شده و تنها یک طریق اتصال باقی مانده است و آن معبد است. (صادقی، ۱۳۸۲: ص۲۹۳) اما راهبرد رهبری و امامت از منظر امام رضا علیه السلام، فقط یک امر دنیایی و سیاسی صِرف نیست که قلمرو رهبری سیاسی جامعه تنها به امور دنیایی برگردد و آخرت و دین در کلیسا جست وجو شود؛ بلکه قلب تپنده راهبردشناسی دینی در امامت، حضور سیاسی، اقتصادی و اجتماعی رهبر زندگی بشر است که با دین و دنیای مردم پیوند عمیق برقرار کرده است.

اساساً ارتباط امامت و زعامت سیاسی مردم با دین و آخرت آن ها تا حدی است که وارد شوندگان به حریم ولایت و امامت در واقع در حریم امن و قدسی خداوند متعال وارد شده اند. حضرت حق در یک حدیث قدسی که از امام رضا علیه السلام نقل شده است، ولایت و امامت اهل بیت علیهم السلام را دژ و قلعه مستحکم خود نامیده است؛ به طوری که واردشوندگان در این دژ، از عذاب الهی در امان خواهند بود[۷]. به دیگر معنا اگر کسی زعامت سیاسی و اجتماعی امامان را نپذیرد، از مدار توحید و بندگی خداوند خارج شده و آخرتی ویران و نافرجام خواهد داشت.

حیث راهکارشناختی

برنامه جامع

بدون تردید، یکی از عوامل موفقیت یک نظام و راهبرد اجرایی، جامعیت الگو و برنامه آن است. در راهبرد امامت، قرآن کریم، منشور و سند اجرایی امام به شمار می آید که همه خرده سامان های جامعه بر اساس آن شکل گرفته و سامان می یابد. امام رضا علیه السلام پیش از طرح مسأله امامت، بر جامعیت قرآن و اکمال دین تأکید کرده، می فرماید: خداوند متعال، همه نیازمندی ها و احتیاجات یک امت را در کتاب خود آورده و آن ها را تبیین کرده است.

در ادامه، آن حضرت هشدار می دهد که باور به جامعیت و اکمال دین و قرآن کریم، امری ضروری است و منکر این حقیقت در واقع، منکر قرآن بوده و به مرزهای کفر پا نهاده است[۸].

به دیگر معنا امام علیه السلام منشور و سند اجرایی راهبرد امامت را سندی محکم، کامل، مبین و عاری از هر گونه نقص و عیب معرفی می کند. و امروزه اهمیت و کارکردهای بی شمار یک برنامه جامع در مدیریت بر استراتژیست های دنیا پوشیده نیست. بنابراین نقشه راهی که فراروی امام و امت در تفکر شیعی قرار می گیرد، نقشه ای بی بدیل است؛ اما این گوهر گرانسنگ، مجری و مدیری بی بدیل نیز می طلبد که به تبیین برخی از خصوصیات او، از منظر امام هشتم علیه السلام می پردازیم.

رهبر جامع

امام علیه السلام در کلامی سترگ، جایگاه علمی، حقوقی و شرعی امام و رهبر جامعه را چنین تبیین می فرماید: عالم بالسیاسه، مستحق للرئاسه، مفترض الطاعه؛ یعنی امام کسی است که عالم به سیاست و مدیریت جامعه است و از این جهت اندکی جهل و نقص در برنامه ریزی های او راه ندارد. از حیث حقوقی نیز امام مستحق این امر است؛ یعنی امامت و رهبری او، حقی اعطایی از جانب خداوند عالم به او است. بر این اساس، امام، مفترض الطاعه می شود و از نظر عقلی و شرعی، اطاعت از او واجب و لازم است و با توجه به موارد سه گانه (علمی، حقوقی و شرعی) کسی حق سرکشی از فرمان او را ندارد.

در راهبردشناسی دینی، ژرف نگری و نیازسنجی جامع در برنامه و الگو به چشم می خورد و همواره شرایط و لوازم یک راهبرد جامع به طور مستقیم یا غیرمستقیم در دین، مورد ملاحظه قرار گرفته است؛ از جمله دو شرط اساسی و بسیار راهبردی علم و عصمت، کارکردها و قابلیت های نظام «امام – امت» را به طور فوق العاده افزایش می دهد و آسیب و عوارض احتمالی را در امام تا حد صفر و در امت تا حد چشم گیری کاهش خواهد داد.

امام رضا علیه السلام در این باره می فرماید:

امامت منت والا و گرانسنگی است که برتر از مقام و منزلت نبوت و خُلّت (خلیل اللهی) است و حتی ابراهیم پس از آنکه به او مقام امامت داده شد، با شوق و رغبت فراوان می پرسد: «آیا این مقام عظیم به فرزندان من هم می رسد.؟» اما از خداوند متعال پاسخ می شنود: «عهد من به ظالمان نمی رسد»؛ یعنی امامت عهدی و پیمانی است که خداوند از امامان و رهبران جامعه می گیرد و این عهد به کسانی که اهل ظلم (در حق خدا، خود و دیگران) باشند، نمی رسد[۹].

امام علیه السلام در ادامه چنین نتیجه می گیرد:

فأبطلت هذه الآیه إمامه کل ظالم إلى یوم القیامه وصارت فی الصفوه؛

خداوند متعال با این آیه، امامت و رهبری هر انسان نالایق و ظالمی را تا روز قیامت باطل کرد و تنها آن را میان خالصان و معصومان قرار داد.

امام، سپس می افزاید:

منزلت پیشوایی معصومانه در ذریه صالح حضرت ابراهیم استمرار یافت (و وهبنا له إسحاق ویعقوب نافله وکلا جعلنا صالحین) تا اینکه در نهایت به پیامبر اسلام و اهل بیت مکرمش رسید که ویژگی بارزشان علم و ایمانی است که خداوند متعال به آن ها داده است.

دراین باره امام رضا علیه السلام به آیه >وقال الذین اوتوا العلم والایمان لقد لبثتم فی کتاب الله إلى یوم البعث فهذا یوم البعث ولکنکم کنتم لا تعلمون< (روم: ۵۶)[۱۰] استناد می کند. امام در ادامه این راهبرد و روند را پایدار تا روز قیامت معرفی می فرماید که می تواند ناظر به وجود حضرت ولی عصر و امامت او نیز باشد[۱۱]. (ابن شعبه حرانی، ۱۴۰۴: ص۴۴۰)

امام رضا علیه السلام امام را مطهر از گناهان و منزه از هر گونه عیب توصیف می فرماید؛ فردی که علم ویژه به او اختصاص داده شده و حلم، یکی از ویژگی های بارز او است[۱۲].

بدون تردید، یکی از قواعد بدیهی در روش شناسی علمی و نظام مدیریت جهان معاصر، قاعده « اول کسب شناخت صحیح و کافی، سپس ارائه حکم» است. به تعبیر راهبردشناسان اگر تجزیه و تحلیل را کلمه رمز راهبرد بدانیم، کلمه عبور آن، داده (معلومات) است. (کریز، ۱۳۸۱: ص۱۲۴)؛ یعنی علم و آگاهی برای امور، یک شرط بنیادین است؛ موضوعی که در راهبرد امامت، بارزترین شاخص است و عالی ترین مراتب آن در شخص امام دیده می شود.

حضرت رضا علیه السلام آیه >أم یحسدون الناس على ما آتاهم الله من فضله< را ناظر به مقام امامت و اهل بیت علیهم السلام می داند و می فرماید:

وقتی خداوند، فردی را برای راهبری جامعه برمی گزیند، به او شرح صدر عطا فرموده، قلب او را چشمه حکمت و معرفت قرار می دهد، به طوری که بعد از این، امری ناصواب از او صادر نمی شود. امام، فردی است که به توفیق، هدایت و تأیید خاص الهی، جامعه را رهبری می کند و از هر گونه خطا و لغزش مصون است[۱۳]. (ابن شعبه، همان: ص۴۳۹)

امام رضا علیه السلام خود در حدیثی عمیق و انیق، موضوع تأیید خاص امام (مویَد بودن) را کمی بیشتر می شکافد:

خداوند متعال ما امامان را با روح مقدس و مطهری از جانب خود تأیید و مدد می نماید که این روح یک فرشته نیست و با هیچ یک از انبیا پیشین جز پیامبر اسلام همراه نبوده وآن روح همواره با ما ائمه بوده و این روح عمودی از نور است که بین ما و خداوند متعال قرار دارد. (صدوق، ۱۴۰۴: ج۱، ص۲۱۷)

این همه باعث می شود که در نظام راهبردی امامت که در واقع، یک نظام مدیریتی جامع و برتر را نیز در خود پوشش داده است، آسیب ها و انحرافات علمی و عملی رهبر و مدیر جامعه، به طور صد در صد منتفی شود. و این، راهبردی است که بشریت معاصر در نظام رهبری و سیاسی خویش، بیش از پیش بدان نیاز دارد و احساس تشنگی او به این نیاز روز افزون است. البته این موضوع در تفکر شیعی در فرهنگ انتظار، معنا و مفهوم خاص خود را می یابد.

امام رضا علیه السلام فلسفه نیازمندی راهبرد امامت به علم و عصمت رهبر را چنین ذکر می کند که خداوند، این ویژگی ها را در امام قرار داد، تا حجت بر مردم و گواه بر آنان باشد و برای کسی عذر و بهانه ای باقی نماند. در ادامه امام، این پرسش را مطرح می کند که آیا مردم بر ترسیم چنین راهبردی و آوردن چنین امامی (و مدیری) توانایی دارند؟. (حرانی، همان: ص۴۴۱)

به هرروی شاخص در فرمانروایی و مدیریت امامان در خرده سامانه های جامعه اسلامی، امر و خواست خدا است؛ بدون اینکه ذره ای در این راه، دچار انحراف نظری و عملی شوند؛ چرا که بر اساس روایات، در تفکر شیعی قلوب امامان ظرف مشیت الهی است و همواره اراده آنان در راستای اراده خداوند متعال قرار دارد. (طبری، ۱۴۱۳: ص۵۰۶) امام رضا علیه السلام صفات و خصوصیات دیگری را نیز برای امامت بر می شمارد که در علم مدیریت جهان معاصر از لوازم و شاخصه های بنیادین یک رهبر استراتژیست موفق به شمار می آید[۱۴].

یکی آنکه رهبر باید امین باشد، تا مجموعه تحت رهبری به او اعتماد کرده، بتواند با طیب خاطر و آرامش روانی، وظایف خود را انجام دهد. دیگر آنکه همانند پدری مهربان و دلسوز به مجموعه خود بنگرد، تا قدرت تصرف قلوب را داشته باشد و این امر، افزایش انگیزه کاری در مجموعه را سبب خواهد شد. دیگر آنکه رهبر و مدیر شخصیتی باشد که اعضای مجموعه و نظام بتوانند به او پناه ببرند و نقش ملجأ و پناهگاهی را داشته باشد که همگان در سایه قدرت ومعنویت او آرامش یابند[۱۵].

در بیان امام رضا علیه السلام وجود چنین رهبر و پیشوایی تنها در راهبرد امامت یافت می شود و در نظام های مشابه سیاسی و مدیریتی، نظیر و بدیلی برای آن وجود ندارد[۱۶].

روش انتخاب رهبر در راهبرد امامت

در نظام امامت، روش نصب رهبر و امام مسلمین بر اساس انتصاب ماورایی و اصطفایی است. تعبیر امام هشتم شیعیان «ثم أکرمها الله بأن جعلها فی ذریه أهل الصفوه والطهاره» (ابن شعبه، همان: ۴۳۷) است؛ بدین معنا که در این راهکار، رهبر جامعه از جانب خداوند متعال برگزیده می شود و به مردم معرفی می گردد. در روش انتصاب ماورایی و اصطفایی بر گرفته از کلام حضرت، دو محور لحاظ شده است.

محور اول ماورایی بودن است که مبدأ نصب و جعل امام را مشخص می نماید و بیان می کند که اساس نصب و مشروعیت نظام امامت، بر اساس حکم و گزینش خداوند است، نه آنکه این مسؤولیت سنگین، یعنی انتخاب شایسته ترین فرد، متوجه مردم باشد. محور دوم در این راهکار، اصطفایی بودن است که ناظر به ملاک و معیار انتخاب شخص امام است.

واژه «صفو» در اصل به معنای خلوص شیء از هر گونه اختلاط و ناخالصی است و اصطفا یعنی دستیابی به خلوص محض یک شیء[۱۷]؛ یعنی فردی که به رهبری نظام اسلامی برگزیده می شود، اصطفا می گردد، یعنی خالص شده همه شرایط و نیازمندی های یک رهبری و مدیریت تام و ایده آل به او اعطا می گردد؛ تا از حیث ایجابی، جامع شرایط بوده و جامعیت رقم خورد، و از حیث سلبی، عاری از هر گونه نقص بوده و شرط مانعیت (از غیر شأن رهبر) محقق شود.

با فرض اینکه خداوند، نظام امامت و رهبری جامعه را به مردم تفویض می کرده آیا مردم می توانستند برترین و شایسته ترین فرد را انتخاب کنند. اساساً جایگاه و منزلت امامت، فراتر از آن است که در چنگ اذهان و افکار مردم آید و از این رو تنها انتصاب ماورایی را می طلبد. امام رضا علیه السلام می فرماید: آیا مردم، قدر و جایگاه امامت را می شناسند تا اینکه اساساً انتخاب و اختیار امام به وسیله آنها جایز باشد؟ جایگاه و شأن امامت، بزرگ تر و مکانت آن، رفیع تر و دسترسی به کنه و حقیقت آن، دورتر از آن است که مردم با عقولشان یا با آرایشان به آن دست یازند یا آنکه بتوانند با انتخاب و اختیارشان امامی را نصب کنند. امام در ادامه، از عجز و ناتوانی نه تنها مردم عادی؛ بلکه اهل علم و خرد در وصف و اختیار امام خبر می دهد[۱۸].

بنابر فرمایش امام رضا علیه السلام در راهبرد امامت، نقش مردم، نقش مشارکتی در نصب و مشروعیت بخشی به امام نیست؛ بلکه نقش مشارکتی در راه انداختن نظام و اجرای برنامه و پیشبرد است.

مقایسه تطبیقی نظام ها و الگو های سیاسی با راهبرد امامت

برای یک سیر تطبیقی، مناسب است ابتدا بر الگو های سیاسی و نظام های رهبری رایج دنیا مروری انجام دهیم که در هر یک از آن ها هدف و کیفیت به کارگیری از پتانسیل ها و ظرفیت های موجود، متفاوت است. این نظام ها در جهان معاصر بر اساس محورهای زیر تقسیم بندی می شود:

الف. براساس تعداد حاکمان

۱٫ حکومت فردی: سلطان یا شاه، در راس حکومت قرار دارد و بدون مسؤولیت و به میل و رأی خود، اعمال قدرت می کند.

۲٫ حکومت گروهی(طبقاتی): قدرت از آنِ گروه خاص است؛ گروهی که مدعی برتری فکری یا طبقاتی اند.

۳٫ حکومت جمهوری: اقتدار و مناصب دولتی، از سوی مردم به طور مستقیم یا غیر مستقیم به حاکمان واگذار می شود.

ب. بر اساس مشارکت شهروندان

۱٫ حکومت توتالیتر: سیستمی که در آن، همه چیز برای دولت وجود داشته باشد و هیچ چیز خارج از دولت و برضد دولت نباشد. (کلایمری، ۱۳۵۶: ج۱، ص۵۱).

۲٫ حکومت دموکراسی: که در آن شهروندان مشارکت دارند و احزاب و جامعه مدنی فعالند؛ و حاکمیت، از آن مردم است و تدوین خط مشی های اساسی بر عهده مردم است.

ج. بر اساس جهان بینی

۱٫ حکومت الهی: در این حکومت، منبع قانون، خداوند است که بر اساس حکمت، مصالح و شناختی که از ابعاد وجودی انسانی دارد، تشریع می کند و حکومت، امانتی است در دست حاکمان.

۲٫ حکومت طاغوتی: نظام های سیاسی مبتنی بر اومانیسم که حاکمیت را از آن انسان می دانند، در هر شکلی که تجلی یابند، طاغوتی می باشند.[۱۹]

اگر بخواهیم برخی شاخصه های راهبرد امامت از منظر امام رضا علیه السلام را با تقسیم بندی های فوق تطبیق دهیم، باید گفت بر اساس جهان بینی، حکومت امام و حکومت در نظام امامت، حکومتی الهی است که تنها قانون و سندِ اجراییِ برنامه های امام، اراده و مشیت خداوند است؛ اراده ای که در قرآن کریم و سیره اهل بیت علیهم السلام تجلی یافته است.

بر اساس مشارکت مردم، حکومت در راهبرد امامت، بر محور مردم سالاری دینی است؛ چرا که از سویی تحقق حکومت با حضور مردم در صحنه است و از دگر سو، با حاکمیت دین و اطاعت مردم از امام معصوم، آمال ها و حقوق مردم، احیا شده و این مردم هستند که کرامت، عدالت و منزلت حقیقی خود را باز خواهند یافت[۲۰].

و اما بر اساس تعداد حاکمان باید گفت که در راهبرد رهبری شیعی، حاکم تنها خداست و اوست که حق حکمرانی دارد، و امام تنها خلیفه خدا و مجری برنامه و خواست حضرت حق است.

از این رو اینگونه نیست که نصب ومشروعیت حکومت و رهبری از طرف مردم به طور مستقیم و یا غیر مستقیم به امام واگذار می شود. حتی در دوران غیبت که راهبرد ولایت فقیه جریان دارد، باز هم مشروعیت وحق حاکمیت از سوی خداوند و امام است که به فقیه جامع الشرایط تفویض شده و او منصوب امام است نه منصوب مردم. و ساز وکار انتخاب غیر مسقیم رهبر نیز جهت کشف نائب امام معصوم است نه نصب او. البته باید افزود که چه در عصر حضور امام و چه غیبت او، نقش مردم در راه اندازی و تحقق حکومت نقشی مهم و اساسی است و بدون حضور و پذیرش مردم اساسا راهبری و مدیریت رهبر و امام در جامعه یا رقم نخواهد خورد و یا با مشکلات عدیده مواجه خواهد شد.

آثار و کارکردهای راهبرد امامت

اگر راهبرد امامت را دارای سه رکن و ضلع ۱٫ قانون و برنامه جامع، ۲٫ رهبر و امام، ۳٫ جامعه انسانی بدانیم، مهم ترین و بارزترین کارکرد این راهبرد، ایجاد سازگاری و هماهنگی بین این سه رکن است، بدون آنکه اندکی تنافی و تضاد بین ارکان این راهبرد به چشم خورد؛ موضوعی که حیاتی ترین بخش یک برنامه راهبردی در مدیریت مدرن به شمار می آید. علت این موضوع را نیز می توان در آن دانست که طراح این راهبرد، واحد است؛ یعنی خداوند مدیر، مدبر، عالم، ناظم.[۲۱]

امام رضا علیه السلام محور این هماهنگی را امام و رهبر دانسته، درباره تلائم و سازگاری این راهبرد می فرماید:

امام، موجب زمام دین و نظام مسلمین و خیر و صلاح دنیا و عزت مؤمنان است[۲۲].

به عبارت دیگر در سیستم مدیریت راهبردی امامت، آنچه باعث می شود برنامه و قانون (دین) دچار تحریف و انحراف نشود و از سوی دیگر، امور مردم، سامان یافته و سعادت دنیایی و آخرتی آنان محقق شود، وجود امام و رهبر است که مانند روح، اسباب طروات و شادابی جسم جامعه را رقم می زند. اگر بخواهیم تعریف تخصصی راهبرد را مد نظر قرار دهیم، یعنی: آگاهی های منظم که نحوه به خدمت گرفتن قدرت(توانایی) سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی برای رسیدن به هدف های مورد نظر را نشان می دهد (شیرودی، ۱۳۸۵: ص۱۵)، این امام است که با صفات و ویژگی های موهبتی خاص خود، توان به کارگیری همه ظرفیت ها و امکانات موجود را دارد، تا بندگان خدا را به سرمنزل مقصود و ساحل سعادت رهنما نماید و راه برد. به تعبیر امام رضا علیه السلام خیر و صلاح دنیایی و عزت آخرتی بندگان با مدیریت و سیاست فوق العاده امام است که به ثمر خواهد نشست.

از نگاه مدیریت استراتژیک، برخی دیگر از کارکردهای نظام راهبردی امامت را می توان چنین برشمرد:

۱٫ امام، با شناخت کامل از فرصت ها و اولویت های فراروی موجب می شود که جامعه به طور حداکثری از فرصت ها آگاهی یابد، آن ها را بشناسد و با اولویت بندی مناسب، از آن ها بهره برداری کند.

۲٫ مجموعه خرده سامانه های جامعه با نگاه واقع بینانه به مسائل و مشکلات به سوی حل آن ها گام بردارند.

۳٫ چارچوب و برنامه مدون برای هماهنگی و سازماندهی فعالیت ها وجود داشته و آینده نگری درباره مسائل و پیش بینی چالش ها و بحران های فراروی، واقع بینانه خواهد بود.

۴٫ تخصیص بهینه و مناسب منابع، امکانات و زمان و ظرفیت ها.

۵٫ وجود نشاط اداری و سازمانی در حکومت و رفتار هماهنگ و یکپارچه مجموعه ها.

۶٫ وجود خوشبینی و روشن بینی و نشاط، دلگرمی معقول و واقع گرایانه در کار و زندگی.

مجموعه این عوامل، راه را برای تحقق اهداف ابتدایی، میانی و نهایی راهبرد امامت که پیش از این گذشت، هموار می کند و از سوی دیگر، اسباب قدرت و صلابت نظام را در تعاملات خارجی رقم خواهد زد.

جمع بندی و نتیجه

راهبرد امامت «برنامه و نظام جامعی است که بر مبنای شاخصه های دین و برای نیل به اهدافی خاص پی ریزی شده است». در این برنامه، فن و هنر به کارگیری ظرفیت های گوناگون لحاظ شده و کلیه مبادی مبدأ شناختی، غایت شناختی، قلمرو شناختی و راهکار شناختی راهبرد، بر اساس دین استوار است که در مجموع، یک راهبرد دینی را ارائه می دهد. شاخصه ها و امتیازات نظام راهبردی امامت در مواردی همچون جامعیت برنامه(دین)، وجود دو ویژگی علم و عصمت در مدیر(امام) و قالب انتصاب ماورایی و اصطفایی در تعیین مدیر و رهبر جامعه، باعث شده است که راهبرد امامت درجایگاه الگویی بی بدیل در نظام مدیریتی و سیاسی دنیا درخشیده و واجد بیشترین مزیت و کارکرد و کمترین عوارض و آسیب باشد؛ برنامه و الگویی جامع که با کاربست همه ظرفیت های موجود معرفت شناختی، هستی شناختی و انسان شناختی راه سعادت وکمال فردی و اجتماعی را فراروی بشریت معاصر نهاده است.

درنهایت، تبیین و ترویج این راهبرد میان جهانیان و بیان کارکردها و شاخصه های آن در خرده سامانه های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی(در حوزه فرافردی) اشتیاق و عطش جهانیان را به نظام ولایی فزون تر و گامی زمینه ساز برای طلوع دولت یار می باشد.

منابع
قرآن کریم
۱٫ ابن شعبه حرانی، حسن، تحف العقول، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم، موسسه نشر اسلامی، ۱۴۰۴ق.
۲٫ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق.
۳٫ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، قم، نشر ادب الحوزه، ۱۴۰۵ق.
۴٫ بحرانی، ابن میثم، النجاه فی القیامه، قم، موسسه الهادی، ۱۴۱۷ق.
۵٫ بحرانی، سید هاشم، غایه المرام، تحقیق: سیدعلی عاشور، بی جا، بی تا.
۶٫ پورسید آقایی، سیدمسعود، دین و نظام سازی در نگاه استاد علی صفایی حائری، قم، انتشارات لیله القدر، ۱۳۸۹ش.
۷٫ جلیل روشندل، تحول در مفهوم استراتژی، «مجموعه مقالات اولین سمینار بررسی تحول مفاهیم»، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امورخارجه، چاپ اول، ۱۳۷۰ش.
۸٫ جوهری، اسماعیل، صحاح، تحقیق: احمد عطار، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۴۰۷ق.
۹٫ حائری پور و همکاران، نگین آفرینش، قم، مرکز تخصصی مهدویت، ۱۳۸۹ش.
۱۰٫ حر عاملی، الفصول المهمه، قم، موسسه معارف اسلامی امام رضا، ۱۴۱۸ق.
۱۱٫ راغب اصفهانی، حسین، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داوودی، بی جا، طلیعه النور، ۱۴۲۶ ق.
۱۲٫ سید رضی(موسوی)، محمد، نهج البلاغه، ترجمه: سید جعفر شهیدی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۸ش.
۱۳٫ شیرودی، مرتضی، مسائل نظامی و استراتژیکی، قم، زمزم هدایت، ۱۳۸۵ش.
۱۴٫ صادقی، هادی، درآمدی بر کلام جدید، قم، نشر معارف، ۱۳۸۲ش.
۱۵٫ صدوق، محمد، امالی، قم، موسسه البعثه، ۱۴۱۷ق.
۱۶٫ ـــــــــــــ، عیون اخبار الرضا علیه السلام، بیروت، تحقیق: شیخ حسین اعلمی، موسسه الاعلمی، ۱۴۰۴ق.
۱۷٫ ـــــــــــــ، معانی الاخبار، تحقیق: علی اکبر غفاری، بی جا، انتشارات اسلامی، ۱۳۶۱ش.
۱۸٫ طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ترجمه: موسوى همدانى، سید محمد باقر، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۳۷۴ش.‏
۱۹٫ طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، نجف، دارالنعمان، ۱۳۶۸ق.
۲۰٫ طبری، محمد بن جریر(شیعی)، دلائل الامامه، قم، موسسه البعثه، ۱۴۱۳ق.
۲۱٫ عطاردی، عزیز الله، مسند امام رضا علیه السلام، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۴۰۶ق.
۲۲٫ فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، تحقیق:مهدی مخزومی– ابراهیم سامرایی، بی جا، موسسه دارالهجره، ۱۴۰۹ق.
۲۳٫ کلینی، محمد، کافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۸۸ق.
۲۴٫ کارلتون کلایمری، توتون جیمز آندرسن، کارل کویمبی کریستول، آشنایی با علم سیاست، ترجمه: بهرام ملکوتی، تهران، سیمرغ، ۱۳۵۶ش.
۲۵٫ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۲۵، بیروت، دار الوفاء، ۱۴۰۳ق.
۲۶٫ مطهری، مرتضی، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، مقاله امامت و رهبری، قم، صدرا، ۱۳۶۴ش.
۲۷٫ نعمانی، محمد، الغیبه، تهران، مکتبه صدوق، بی تا.
۲۸٫ نوروزی، محمد جواد، فلسفه سیاست، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۷۸ش.
۲۹٫ الوانی، مهدی، مدیریت عمومی، تهران، نشر نی، ۱۳۶۸ش.
۳۰٫ هرسی، پال؛ کنت بلانچارد، مدیریت رفتار سازمانی، ترجمه: علاقه بند، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۹ش.
۳۱٫ همدانی معتزلی، عبدالجبار، شرح الاصول الخمسه، قاهره، مکتبه وهبه، ۱۴۰۸ق.
â. استادیار دانشگاه تهران (پردیس قم).
[۲].strategy
[۳]. بدین معنا که کلیه احکام و قوانین برخاسته از دین، راه و روشی برای نیل حیات برتر و کمال انسانی به شمار می آیند.
[۴]. در حدیث رضوی آمده است: «إن الامامه منزله الانبیاء وإرث الاوصیاء. إن الامامه خلافه الله وخلافه رسوله صلی الله علیه و آله و سلم ومقام أمیر المؤمنین علیه السلام وخلافه الحسن والحسین علیهم السلام» که در آن بر موضوع جانشینی پیامبر تاکید شده است (تحف العقول، ص۴۴۰٫)
[۵]. تعبیر و تعریفی که می توان از آیه «و من ذریتی قال لاینال عهدی الظالمین»، بقره: ۱۲۴، استنباط کرد، این است که خداوند امامت را عهد و پیمانی نامیده است که از امامان و رهبران جامعه اخذ می کند.
[۶]. «النظام الخیط الذی ینظم به اللولو و کل خیط ینظم به لؤلؤ او غیره فهو نظام»؛ «نظام در لغت به معنای ریسمان و نخی است که با آن دانه های مروارید و نظایر آن را به رشته می کشند». (لسان العرب، ذیل نظم)
[۷]. حدثنا علی بن بلال عن علی بن موسى الرضا علیه السلام عن أبیه عن آبائه عن علی بن أبی طالب علیهم السلام عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم عن جبرئیل عن میکائیل عن إسرافیل عن اللوح عن القلم قال: یقول الله عز وجل: «ولایه علی بن أبی طالب حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی» (عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج۱، ص ۱۴۷).
[۸]. لم یقبض نبیه حتی اکمل له الدین و انزل علیه القرآن… و أقام لهم علیّا علیه السلام علماً وإماماً، وما ترک شیئا مما تحتاج إلیه الامه إلا وقد بینه. فمن زعم أن الله لم یکمل دینه فقد رد کتاب الله، و من رد کتاب الله فقد کفر. (ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۴۳۷؛ حر عاملی، الفصول المهمه، ج۱، ص۴۹۱)
[۹]. إن الامامه خص الله بها إبراهیم الخلیل بعد النبوه والخله مرتبه ثالثه و فضیله شرفه بها وأشاد بها ذکره، فقال عزوجل: >وإذ ابتلى إبراهیم ربه بکلمات فأتمهن قال إنی جاعلک للناس إماما<، قال الخلیل سروراً بها: >ومن ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین<. (تحف العقول، ص۴۴۰)
[۱۰]. علامه طباطبایی درباره این آیه شریف می نویسد:
این آیه، حکایت کلام مؤمنان در رد سخن مجرمان است که مى‏گفتند: «ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَهٍ»؛ چون مجرمان به سبب روحیه مادى و فرورفتگى ای که در نشأه دنیا داشتند، روز قیامت و فاصله آن تا دنیا را محکوم به همان نظام دنیا مى‏دانستند، و با آن مقیاس مى‏سنجیدند؛ لذا گفتند: «غیر از ساعتى درنگ نکردند؛ و یک ساعت مقدار کمى از زمان است. گویی خیال مى‏کردند هنوز هم در دنیا هستند؛ چون فهم و شعورشان همین قدر بود؛ لذا اهل علم و ایمان. سخن ایشان را رد کرده‏اند که درنگ آنان یک ساعت نبوده؛ بلکه به مقدار فاصله بین دنیا و آخرت بوده است؛ همان فاصله‏اى که آیه >وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ< آن را بیان مى‏کند. اهل علم و ایمان، نتیجه گرفتند که این، همان روز قیامت است؛ ولی مجرمان از آنجا که همیشه درباره قیامت در شک بودند، و جز به امور مادى دنیوى یقین پیدا نمى‏کردند، پنداشتند که بیش از یک ساعت از ساعت هاى دنیا از مردنشان نگذشته است.این است معناى کلام اهل علم و ایمان که گفتند: >لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتابِ اللَّهِ إِلى‏ یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ<؛ یعنى شما جاهل و شکاک بودید، یقین به چنین روز نداشتید، و به همین سبب، امروز امر بر شما مشتبه شده است.از اینجا معلوم مى‏شود که مراد از علم و ایمان در جمله «أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ» یقین و التزام به مقتضاى یقین است، و اصولا علم در زبان قرآن، عبارت است از یقین به خدا و آیات او، و ایمان به معناى التزام به چیزی است که یقین، اقتضاى آن را دارد که خود موهبتى است الهى. نیز از اینجا روشن مى‏شود که مراد از «کِتابِ اللَّهِ»، کتاب هاى آسمانى یا خصوص قرآن کریم است. (ترجمه المیزان، ج‏۱۶، ص ۳۰۸و۳۰۹)
[۱۱]. فلم تزل ترثها ذریته علیه السلام بعض عن بعض قرنا فقرنا حتى ورثها النبی صلی الله علیه و آله و سلم، فقال الله: >إن أولى الناس بإبراهیم للذین اتبعوه وهذا النبی والذین آمنوا< فکانت لهم خاصه فقلدها النبی صلی الله علیه و آله و سلم علیاً علیه السلام. فصارت فی ذریته الاصفیاء الذین آتاهم الله العلم والایمان وذلک قوله: >وقال الذین اوتوا العلم والایمان لقد لبثتم فی کتاب الله إلى یوم البعث فهذا یوم البعث ولکنکم کنتم لا تعلمون< على رسم ما جرى وما فرضه الله فی ولده إلى یوم القیامه. إذ لا نبی بعد محمد صلی الله علیه و آله و سلم.
[۱۲]. الامام، مطهر من الذنوب، مبرء من العیوب، مخصوص بالعلم، موسوم بالحلم، نظام الدین وعز المسلمین وغیظ المنافقین وبوار الکافرین.
[۱۳]. قال فی الائمه من أهل بیته وعترته وذریته: ” أم یحسدون الناس على ما آتاهم الله من فضله – إلى قوله – سعیرا”. وإن العبد إذا اختاره الله لامور عباده شرح صدره لذلک وأودع قلبه ینابیع الحکمه وأطلق على لسانه فلم یعی بعده بجواب ولم تجد فیه غیر صواب، فهو موفق مسدد مؤید، قد أمن من الخطأ والزلل.
[۱۴]. برای بررسی تطبیقی مصادیق ر.ک: اخلاق مدیریت و فرماندهی، پایگاه اینترنتی تبیان: http://www.tebyan.net/.
[۱۵]. «الامام الانیس الرفیق، والوالد الشفیق و و الداعی إلى الله و الذاب عن حریم الله». (الغیبه، نعمانی، ص۲۱۸)
[۱۶]. «الإمام واحد دهره، لایدانیه أحد و لایعادله عالم و لایوجد منه بدل ولا له مثل ولا نظیر». (الغیبه، همان، ص۲۲۰)
[۱۷]. ر.ک: ابن فارس، مقاییس اللغه؛ راغب اصفهانی، مفردات، ذیل «صفو».
[۱۸]. هل یعرفون قدر الامامه ومحلها من الامه، فیجوز فیها اختیارهم. إن الامامه أجل قدرا واعظم شأنا و أعلی مکانا وأمنع جانبا وأبعد غورا من أن یبلغها الناس بعقولهم أو ینالوها بآرائهم أو یقیموا إماماً باختیارهم
… هیهات هیهات! ضلت العقول وتاهت الحلوم وحارت الالباب وحصرت الخطباء وکلت الشعراء وعجزت الادباء وعییت البلغاء وفحمت العلماء عن وصف شأن من شأنه أو فضیله من فضائله، فأقرت بالعجز والتقصیر فکیف یوصف بکلیته، أو ینعت بکیفیته، أو یوجد من یقوم مقامه، أو یغنی غناه …فمن أین یختار هذه الجهال الامامه بآرائهم؟ (تحف العقول، ص۴۳۸؛ الغیبه، نعمانی، ص۲۱۶)
[۱۹]. ر.ک: نوروزی، محمد جواد، فلسفه سیاست، صص ۱۰۴- ۱۱۳ با تلخیص و اندکی تصرف.
[۲۰]. امیرمؤمنان علیه السلام حقوق و وظایف متقابل حاکم و مردم را چنین برمی شمارد: أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِی عَلَیْکُمْ حَقّاً وَ لَکُمْ عَلَیَّ حَقٌّ فَأَمَّا حَقُّکُمْ عَلَیَّ فَالنَّصِیحَهُ لَکُمْ وَ تَوْفِیرُ فَیْئِکُمْ عَلَیْکُمْ وَ تَعْلِیمُکُمْ کَیْلَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِیبُکُمْ کَیْمَا تَعْلَمُوا وَ أَمَّا حَقِّی عَلَیْکُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَیْعَهِ وَ النَّصِیحَهُ فِی الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِیبِ وَ الْإِجَابَهُ حِینَ أَدْعُوکُمْ وَ الطَّاعَهُ حِینَ آمُرُکُمْ؛ ای مردم! مرا بر شما حقّى است، و شما را بر من حقّى. بر من است که خیرخواهى از شما دریغ ندارم، و حقّى را که از بیت المال دارید، بگزارم، شما را تعلیم دهم تا نادان نمانید، و آداب آموزم تا بدانید. امّا حقّ من بر شما این است که به بیعت وفا کنید و در نهان و آشکارا حقّ خیرخواهى ادا کنید؛ چون شما را بخوانم، بیایید، و چون فرمان دهم، بپذیرید، و از عهده برآیید. (نهج البلاغه، خطبه ۳۴، ترجمه شهیدی).
[۲۱]. این صفات در دعای جوشن کبیر ذکر شده است.
[۲۲]. «إن الامام زمام الدین ونظام المسلمین وصلاح الدنیا وعز المؤمنین». (تحف العقول، ص۴۳۶؛ غایه المرام، ج۳ ص۳۱۴)
نویسنده : حامد پوررستمی

Comments are closed.