اولویت على (علیه السلام) به خلافت با توجه به قرابت

۱۳۹۸-۰۷-۰۳

191 بازدید

پس از وفات رسول اکرم (ص) سعد بن عباده انصارى مدعى خلافت شد و گروهى از افراد قبیله اش دور او را گرفتند، سعد و اتباع وى محل سقیفه را براى این کار انتخاب کرده بودند، تا آنکه ابوبکر و عمر و ابوعبیده جراح آمدند و مردم را از توجه به سعدبن ابى عباده بازداشتند.

از حاضرین براى ابوبکر بیعت گرفتند، در این مجمع سخنانى میان مهاجران و انصار رد و بدل شد و عوامل مختلفى در تعیین سرنوشت نهائى این جلسه تأثیر داشت. یکى از به اصطلاح برگ هاى برنده اى که مهاجران و طرفداران ابوبکر مورد استفاده قرار دادند این بود که پیغمبر اکرم (ص) از قریش است و ما از طائفه پیغمبریم.

ابن ابى الحدید در ذیل شرح خطبه ۶۷ مى گوید: عمر به انصار گفت: ” عرب هرگز به امارت و حکومت شما راضى نمى شود زیرا پیغمبر از قبیله شما نیست، ولى عرب قطعاً از اینکه مردى از فامیل پیغمبر (ص) حکومت کند، امتناع نخواهد کرد… کیست که بتواند با ما در مورد حکومت و میراث محمدى معارضه کند و حال آنکه ما نزدیکان و خویشاوندان او هستیم “.

و باز چنانکه مى دانیم على (ع) در حین این ماجراها مشغول وظائف شخصى خود در مورد جنازه پیغمبر (ص) بود. پس از پایان این جریان على (ع) از افرادى که در آن مجمع حضور داشتند استدلال هاى طرفین را پرسید و استدلال هر دو طرف را انتقاد کرد و رد کرد. سخنان على (ع) در اینجا همانها است که سید رضى آنها را در خطبه ۶۷ آورده است.

على (ع) پرسید، انصار چه مى گفتند؟

– گفتند: حکم فرمائى از ما و حکم فرماى دیگرى از شما باشد.

– چرا شما بر رد نظریه آنها به سفارشهاى پیغمبر اکرم درباره آنها استدلال نکردید که فرمود: با نیکان انصار نیکى کنید و از بدان آنان درگذرید؟!

– اینها چه جور دلیل مى شود؟

– اگر بنا بود حکومت با آنان باشد، سفارش درباره آنان معنى نداشت، اینکه به دیگران درباره آنان سفارش شده است دلیل است که حکومت با غیر آنان است.

– خوب! قریش چه مى گفتند؟

استدلال قریش این بود که آنها شاخه اى از درختى هستند که پیغمبر اکرم (ص) نیز شاخه دیگر از آن درخت است.

– «احتجوا بالشجره و اضاعوا الثمره» با انتساب خود به شجره وجود پیغمبر (ص) براى صلاحیت خود استدلال کردند اما میوه را ضایع ساختند. یعنى اگر شجره نسبت معتبر است، دیگران شاخه اى از آن درخت مى باشند که پیغمبر یکى از آن شاخه هاى آن است اما اهل بیت پیغمبر میوه آن شاخه اند.

در خطبه ۱۶۰ و دیگر، از قبیل نص و لیاقت و افضلیت گذشته، اگر همان قرابت و نسب را که مورد استناد دیگران است، ملاک قرار دهیم، باز من از مدعیان خلافت اولایم.

اصل خطبه:

و من کلام له (علیه السلام): قالوا لما انتَهَت إلی أمیرالمؤمنین (علیه السلام) أنباء السقیفه بعد وفاه رسول الله (صلی الله علیه وآله)، قال (علیه السلام) ما قالت الأنصار؟ قالوا قالت: منّا أمیر و منکم أمیر. قال (علیه السلام):

فَهَلَّا احْتَجَجْتُمْ عَلَیْهِمْ بأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَصَّی بأَنْ یُحْسَنَ إِلَی مُحْسنِهِمْ وَ یُتَجَاوَزَ عَنْ مُسیئِهِمْ؟ قَالُوا وَ مَا فِی هَذَا مِنَ الْحُجَّهِ عَلَیْهِمْ؟ فَقَالَ (علیه السلام) لَوْ کَانَت الْإِمَامَهُ فِیهِمْ لَمْ تَکُنِ الْوَصِیَّهُ بهِمْ. ثُمَّ قَالَ (علیه السلام) فَمَا ذَا قَالَتْ قُرَیْشٌ؟ قَالُوا احْتَجَّتْ بأَنَّهَا شَجَرَهُ الرَّسُولِ (صلی الله علیه وآله). فَقَالَ (علیه السلام) احْتَجُّوا بالشَّجَرَهِ وَ أَضَاعُوا الثَّمَرَه.[/hadith]

از سخنان آن حضرت (ع) است که بر ردّ استدلال انصار و مهاجرین ایراد فرموده است وقتی که پس از وفات پیامبر (ص) خبر اجتماع مردم در سقیفه بنی ساعده به آن حضرت رسید پرسید که انصار در باره خلافت چه می گفتند عرض کردند نظر انصار این بود که دو امیر یکی از انصار و دیگری از مهاجران باشد. حضرت فرمود:

«احتجّوا بالشّجره و اضاعوا الثّمره»،

منظور حضرت از «ثمره» خود و اهل بیتش می باشد زیرا آنها میوه شاخه های پر برگ درخت اسلام اند همان گونه که لفظ «شجره» را برای قریش به کار برده، لفظ «ثمره» را به عنوان استعاره در باره خود به کار گرفته است چگونگی فرع و ثمره بودن آن بزرگوار برای پیامبر را قبلا توضیح داده ایم. و مقصود از تباه ساختن آن بزرگوار، سهل انگاریی بود که در باره خلافت آن حضرت روا داشتند.

احتمال دیگر این است که منظور حضرت از میوه ای که مردم آن را ضایع کردند، سنت خدا باشد همان چیزی که مطابق اعتقاد و باور آن حضرت، ذیحق بودن آن بزرگوار را برای خلافت واجب می کرد. با این توضیح روشن است که سنت خدا ثمره پیامبر باشد، و اهمال کاری مردم، ترک وظیفه ای بوده، که در رعایت حق امام کرده اند.

با این تفصیل، سخن امام (ع) به منزله برهانی است بر علیه قریش به مانند برهانی که بر علیه انصار اقامه کردند. توضیح برهان این است: اگر قریش از انصار به امر خلافت سزاوارتر بوده اند به این دلیل بوده، که خود را شجره پیامبر معرّفی کرده اند. و به همین دلیل من بر قریش حق تقدّم دارم، چون من ثمره آن درخت هستم، میوه درخت به دو دلیل از درخت مهم تر است.

۱-  نزدیکی، قرابت و مزیّت میوه برای صاحب درخت بسیار روشن است.

۲-  منظور از کشت درخت و تولید آن در حقیقت میوه است، چه اگر درخت اهمیّت دارد صرفا بدلیل میوه می باشد، و اگر توجّه به میوه نباشد یقینا توجّه به درخت نخواهد بود.

 منبع :استاد مطهرى ،سیرى در نهج البلاغه ۱۵۱-۱۴۶