- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه: 53 دقیقه
- توسط: رحمت الله ضیایی
- 6:20 ق.ظ
- 4 نظر

حضرت امیر(ع) در خطبة 131 نهج البلاغه هدف از حكومت خود را چنین بیان می نماید:
«اللهم انك تعلم أنه لم یكن الذی كان منا منافسةً فی سلطانٍ و لا التماس شییء من فضول الحطام و لكن لنرد المعالم من دینك و نظهر الاصلاح فی بلادك فیأمن المظلومون من عبادك و تقام المعطلة من حدودك؛
بار خدایا تو می دانی، آنچه از ما سر زد، نه برای همچشمی بود و نه رقابت در قدرت و نه خواستیم از این دنیای ناچیز افزون به چنگ آوریم. بلكه می خواستیم نشانه های دین تو را كه دگرگون شده بود بازگردانیم و بلاد تو را اصلاح كنیم تا بندگان ستمدیده ات در امان مانند و آن حدود كه تعطیل شده بود، جاری گردد.»[1]
امام(ع)، امنیت بندگان ستمدیده و برپا شدن حدود الهی را اثر بازگرداندن سنت های الهی و اصلاح بلاد، بیان كرده اند. مسلماً مقصود از اصلاح در این كلام، اصلاح نظام اجتماعی حاكم بر بلاد مسلمین به وسیلة پیاده كردن قرآن و سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است زیرا چنین اصلاحی چنان آثاری را به دنبال دارد.
ایشان در جای دیگری هدف خود را از قبول حكومت، بپاداری قوانین شریعت، اعلام می كنند:
«اللهم انك تعلم انی لم أرد الامرة و لا علو الملك و الریاسة و انما اردت القیام بحدودك و الادأ لشرعك و وضع الامور فی مواضعها و توفیر الحقوق علی اهلها و المضی علی منهاج نبیك و ارشاد الضال الی أنوار هدایتك؛[2]
خدایا تو می دانی من فرمانروایی و نشستن بر كرسی پادشاهی و ریاست را اراده نكرده ام. و آنچه كه اراده كرده ام تنها برپا داشتن حدود تو و تحقق شرع تو و قرار دادن امور در جای خود و رساندن حقوق به صاحبان آنها و حركت بر روش پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و هدایت گمراه به انوار توست.»
در بینش آن حضرت، جامعه وقتی اصلاح می گردد كه حق در آن اقامه شود و مردم، حقوق یكدیگر را ادأ كنند و حاكمان، حق مردم را بدهد و مردم، حقوق حاكم را رعایت كند و این حقوق نیز به وسیلة خداوند متعال، تعیین می گردد. شریعت الهی مشتمل بر احكام و قوانینی است كه بیانگر حقوق مذكور است. پس جامعه وقتی اصلاح می گردد كه شریعت الهی، محقق شود. ایشان در خطبة 207 می فرماید كه حق همواره دو سویه است. سپس می فرمایند خداوند برای مردم، حقوقی نسبت به یكدیگر وضع كرده و بزرگترین آن، حقوق متقابلِ مردم و دولت اسلامی است.
«فلیست تصلح الر عیه الا بصلاح الولاة و لا تصلح الولاة الا باستقامة الر عیة فاذا ادت الر عیة الی الوالی حقه و ادت الیها حقها عز الحق بینهم و قامت مناهج الدین و اعتدلت معالم العدل و جرت علی أذلالها السنن فصلح بذلك الزمان…؛
پس رعیت صلاح نپذیرد الا والیان صلاح پذیرند و والیان به صلاح نیایند، مگر به راستی و درستی رعیت. زمانی كه رعیت حق خود را نسبت به والی بگزارد و والی نیز حق خود را نسبت به رعیت ادا نماید. حق در میان آن ها عزت می یابد و طرق واضح دین برپا می شود و نشانه های عدالت استقامت می یابد و سنت های پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در مسیر خود افتد و اجرا گردد و در نتیجه روزگار اصلاح شود.»[3]
همچنین:
«فی حمل عبادا علی احكام ا استیفأ الحقوق و كل الرفق؛[4]
در واداشتن بندگان خداوندی بر احكام الهی استیفأ حقوق و كمال لطف تضمین شده است.»
اقامة شریعت الهی و استیفای حقوق اصلاحات حقیقی است. «الشریعة صلاح البریه»[5] یعنی شریعت اسلام، صلاح مردم است زیرا موجب استیفأ حقوق می گردد.
اصلاحات علوی در اقتصاد
اصلاحات اقتصادی از دیدگاه حضرت امیر(ع)، عبارت است از:
«احیأ مجدد تعالیم و دستورات اسلام و از میان برداشتن بدعتها در حوزة بینشها و منشهای اقتصادی مردم و كارگزاران به منظور برقراری عدالت اقتصادی.»
بر این اساس، اصلاحات اقتصادی آن حضرت در نظام اقتصادی را باید در دو محور پی گرفت؛ یكی اصلاح بینش ها و دیگری اصلاح منش ها و رفتارها. در هر دو زمینه نیز ابتدا باید انحرافات را پیش از حكومت آن حضرت، تشخیص داد و پس از آن به بیان اقدامات اصلاحی ایشان پرداخت.
پس از وفات پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تا زمانی كه امام علی(ع) زمام حكومت را به دست گرفتند دو انحراف اساسی رخ داد كه آن حضرت تمام سعی و تلاش خود را بر اصلاح این دو انحراف، صرف كردند. اول انحراف در بینشهای اقتصادی بود. در بینش مسلمانان به جای آنكه آخرت اصل و هدف و دنیا فرع و وسیله باشد، مسئله برعكس شده بود. مردم به دنیا روی آورده و آخرت را فراموش كرده بودند. دنیا بیش از آخرت دلهای آنها را تسخیر كرده بود. مردم در ترك آخرت و دوستی دنیا یكدله شده بودند تا جایی كه می پنداشتند كه تحصیل رزق بر آنها واجب است و به جای آوردن واجبات از آنها ساقط شده است.
حضرت برای مبارزه با این انحراف دو روش را در پیش گرفتند؛ از سویی با بیانات تكان دهنده وسیله بودن دنیا و هدف بودن آخرت را بارها و بارها به مردم گوشزد می نمودند و از سوی دیگر با سیرة عملی و زُ هد بی بدیل خود بی ارزشی دنیا را به مردم نشان می دادند.
انحراف دوم انحراف منش ها و رفتارهای مردم و كارگزاران از الگوهایی بود كه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آن الگوهای رفتاری را در قالب و دستورات شریعت برای دستیابی به اهداف مورد نظر اسلام به ویژه تحقق عدالت اقتصادی در جامعه، معرفی كرده بودند و در طی حكومت خود سعی در تثبیت و نهادینه كردن آن الگوها نمودند. از سویی انفاق و صدقه و وقف در بین مردم كاهش یافته بود. تجمع ثروت و مال اندوزی جای انفاق مال و رسیدگی به فقرأ و نیازمندان جامعه را گرفته بود. و از سوی دیگر خلفا و كارگزاران نظام اسلامی در توزیع فرصت ها و ثروتهایی كه در اختیار داشتند تبعیض قائل می شدند و عدالت را رعایت نمی كردند. البته این انحرافات ناشی از انحراف در بینش ها بود كه پیش تر بیان كردیم.
حضرت برای اصلاح رفتارهای مردم از سویی مردم را با زبان به انفاقات و صدقات و اعمال خیر تشویق می نمود و از سوی دیگر با عمل خود مردم را به این كارها فرا می خواندند. همچنین برای تحقق عدالت و توزیع عادلانة فرصت های شغلی و درآمدها و بیت المال، اقدامات اصلاحی حضرت چنین بود:
1 – تعویض كارگزاران و روی كار آوردن افراد صالح
2 – جلوگیری از انحراف كارگزاران
3 – بازگرداندن اموال بیت المال
4 – تقسیم اموال بیت المال بین مردم به نحو تساوی
5 – تعجیل در تقسیم بیت المال
انحراف در بینش
در بینش قرآنی، انسان، موجودی مركب از روح و بدن است.[6] هدف از آفرینش انسان آن است كه به سعادت رسیده و به قلة كمال انسانی (عبودیت) دست یابد.[7] جسم مركب روح برای صعود به این قله است. بنابراین انسان باید به دنیا و مظاهر آن (اموال و ثروت ها) و اولاد بعنوان وسیله برای آن هدف متعالی نگاه كند و این امور، ارزش استقلالی برای او نیابند تا هدف اصلی فراموش گردد.
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در طول حیات خود این بینش قرآنی را تبلیغ و ترویج كردند و افرادی را تربیت كردند كه حاضر بودند برای رسیدن به آن هدف متعالی از جان و مال خود بگذرند و گذشتند. فداكاری انصار و به عهده گرفتن تأمین زندگی بسیار از مهاجرین در سال های اول هجرت، ایثارهای اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در جنگ ها و بحران ها، صبر آنها، در مشكلات و سختی ها و گرسنگی ها، همه و همه به پشتوانة این بینش صورت می گرفت. پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) این بینش به تدریج در جامعة اسلامی تغییر كرد. دنیا اصالت یافت. در نتیجه مال دوستی و ثروت پرستی رواج یافت و آخرت فراموش شد. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان حیات خود از این انحراف خبر داده بود. ایشان خطاب به حضرت علی(ع) می فرمایند:
«یا علی این مردم [پس از من] فریفتة دارائیهای خود شوند و از اینكه دین خدا را پذیرفته اند بر خدای منت نهند و رحمت او را تمنا كنند و از خشم او خود را در امان پندارند. با شبهت های دروغ و هواهای سهوآمیز، حرام خدا را حلال شمارند و شراب را نبیذ نام نهند و حلال كنند و ربا را عنوان خرید و فروش دهند. رشوه را هدیه خوانند…»[8]
حضرت علی(ع) نیز این انحراف را بارها گوشزد كردند:
«یاد مرگ از دلهایتان رخت بربسته و آرزوهای دروغین شما را در برگرفته، تا آنجا كه دنیا بیش از آخرت دلهایتان را تسخیر كرده است. آری، دنیای زودگذر شما را از آخرت، كه بی شك آمدنی است، دور كرده است. هر آینه شما برادران دینی هستید، چیزی جر ناپاكی درون و زشتی باطن میان شما جدایی نیفكنده است. از این روست كه یكدیگر را در امور یاری نمی كنید و خیر یكدیگر را نمی خواهید و به یكدیگر چیزی نمی بخشید و با هم دوستی نمی ورزید… چیست كه به اندك چیزی از دنیا كه به دست می آورید، شادمان می شوید و از آن همه كه از آخرت از دست می دهید، اندوهگین نمی گردید… به گونه ای كه گویی دنیا جای درنگ همیشگی شماست و نعمت دنیا برایتان ماندنی است… در ترك آخرت و دوستی دنیا دست اتحاد به هم داده اید و دین هر یك از شما به مقدار یك بار لیسیدن بر زبان شما گشته است.[در بی التفاتی و آسودگی خاطر نسبت به اوامر خدا] همانند كارگری هستید كه كار خود به پایان رساند و خشنودی سرور خویش حاصل كرده است.»[9]
چنانچه از عبارات حضرت بر می آید:
1 – در آن دوره، اصالت یافتن دنیا و هدف شدن آن به صورت یك بینش عمومی درآمده بود. زیرا حضرت فرمودند: «در ترك آخرت و دوستی دنیا دست اتحاد به هم داده اید.»
2 – اثر چنین بینشی در رفتارها ظاهر شده و به صورت لذت پرستی و خودخواهی بروز می كند. لذت پرستان خودخواه دیگران را در مشكلات كمك نمی كنند و خیر دیگران را تنها در صورتی می خواهند كه به نفع خودشان باشد. انفاق نمی كنند و تنها با كسانی رابطه دوستی برقرار می نمایند كه لذت و نفع آنها را در این دنیا تأمین كنند.
حضرت در خطبة شقشقیه علت بوجود آمدن ناكثین و مارقین و قاسطین را همین امر بیان می كند:
«دنیا در نظر اینها آراسته جلوه می كرد و زر و زیورهای آن فریبشان داده بود.»[10]
البته این انحراف به تدریج و در طول 25 سال خلافت غیر معصوم در جامعة اسلامی رخ داد و فتوحات بسیار و غنائم فراوان بدست آمده از جنگها در طول این مدت، زمینه ساز انحراف مزبور بود.
وجود چنین انحرافی در جامعة اسلامی، خطر بزرگی و مانعی اساسی برای حركت به سمت اهداف متعالی اسلام و به ویژه عدالت اقتصادی محسوب می گشت. اسلام، دین هدایت جامعه به سوی فلاح و سعادت دنیا و آخرت است و برای هدایت جامعه و حركت آن در این مسیر دستورات فراوانی در حوزه های مختلف حیات انسان داده است.
این دستورات بر اساس جهان بینی خاصی استوار است و یكی از مهمترین اصول جهان بینی اسلام كه به منزلة ضمانت اجرای درونی برای تحقق آن دستورات است، این است كه دنیا وسیله و آخرت، هدف است.
اگر انسان ها بینشی داشته باشند می توانند اعمال و رفتار خود را براساس الگوهای پیشنهادی اسلام سامان دهند و در جهت تحقق عدالت اقتصادی در جامعه حركت كنند. در این حالت است كه می توانند اموال خود را بدون انتظار منافع، قرض دهند، وقف كنند، ببخشند و ایثار كنند، با یكدیگر در جهت رفع مشكلات اقتصادی یكدیگر همكاری كنند، خمس دهند، زكات دهند و ربا نگیرند و خلاصه اسلامی رفتار كنند.
اما درصورتی كه دنیا را هدف بدانند و آخرت را به فراموشی بسپارند رفتارهای خود را براساس الگوهای این بینش سامان دهند، لذت جویی، نفع پرستی و خودخواهی و مال دوستی، رباخواری، رشوه خواری و دستگیری نكردن از فقرأ، كنز ثروت و… را اقتضأ می كند و موجب بوجود آمدن فقر و نابرابری در جامعه می شود. درحقیقت این دو بینش متضاد دو نظام رفتاری متضاد را نتیجه می دهد كه اهداف متضادی را دنبال می كنند.
متأسفانه در زمان ما نیز این انحراف در جوامع انسانی مشهود است. در اكثر كشورهای غیرمسلمان اصل نفع پرستی و لذت جویی به عنوان یك ارزش پذیرفته شده و زیربنأ نظامات اجتماعی آنان قرار گرفته است. نظام سرمایه داری كه نظام حاكم بر بیشتر این كشورهاست براساس فائده گرایی بنتامی استوار است كه می گوید: «طبیعت، انسان را تحت سلطة دو خداوندگار مقریه قرار داده است. لذت و ألم… این دو و بر همه اعمال و اقوال و اندیشه های ما حاكمند.»[11]
مقصود بنتام از لذت و ألم، نوع مادی آن است. و او ارزش های انسانی را تنها براساس لذت مادی، تفسیر می كند. هر عملی كه فرد طبیعتاً از آن لذت می برد خوب و خیر است وگرنه بد و شر.
گرچه فائده گرایی بنتامی در اواخر قرن هیجدهم میلادی مطرح گشته و پس از آن در قرن 19 و 20 توسط برخی فلاسفه مانند استوارت میل (1856 – 1873 م) والگزندر بین (1818 – 1903 م) و سیج ویك (1838 – 1900)، جورج ادوارد مور (1873 – 1958) دستخوش تغییراتی شده است.[12] ولی گزاره های اصلی معرفی شده توسط بنتام آسیب ندیده است.[13] و در قرن بیستم نیز در منازعات نظری در محدوده اقتصاد و جامعه شناسی و اخلاق و فلسفة سیاسی حاكمیت خود را به خوبی نشان می دهد.[14]
صرف نظر از بحث های نظری، نظامات اجتماعی حاكم بر بسیاری كشورهای صنعتی براساس این بینش سامان یافته است، حاكمیت این بینش در حوزة اقتصاد بسیار فراگیر است. متأسفانه نظام اقتصادی حاكم بر بسیاری از كشورهای اسلامی نیز شباهت های بسیاری با نظام سرمایه داری از این جهت دارد.
گرچه ممكن است در این كشورها فائده گرایی و نفع پرستی در مجامع و مباحث علمی، نفی شود ولی در عمل، الگوهای رفتاری و نظام های اقتصادی تحت تأثیر این دو می باشند. فائده گرایی و نفع پرستی در درون جوامع اسلامی امروز نیز ریشه دوانده و نیاز به اصلاحات علوی دارد.
اصلاحات انقلابی علی(ع)
حضرت امیر(ع) در خطبه ها و كلمات فراوانی پرده از حقیقت دنیا برداشته و آثار مخرب هدف قرار دادن دنیا و دل بستن به آن را بیان می دارند و برای بیدار كردن مردم از خواب غفلت و یادآوری آخرت خطبه های تكان دهنده ای ایراد می فرمایند. این خطبه ها و كلمات آنقدر فراوانند كه اگر همة آنها را نقل كنیم خود كتابی قطور می شود. از این رو به نقل نمونه هایی اكتفا می كنیم:
«دنیا سرای فنا و رنج و دگرگونی ها و عبرت هاست. برای فناست زیرا كه همواره كمان خود را به زه كرده، تیرهایش خطا نمی رود و زخمش بهبود نمی یابد… سرای رنج است زیرا آدمی گرد آورد آنچه را نمی خورد و بنا كند آنچه را كه در آن سكنا نمی گزیند… سرای دگرگونی هاست، زیرا یكی را بینی كه روزگاری بر نعمت و مال او رشك می برند و امروز به بیچارگیش ترحم می كنند و یكی را بینی كه روزگاری بر بیچارگیش ترحم می كردند و امروز بر نعمت و مالش رشك می برند… دنیا برای عبرتهاست زیرا انسان را آرزویی است و آن آرزو را رویاروی می بیند بناگاه مرگ در می رسد و آرزو را بر باد می دهد. نه دیگر آرزو فراچنگ می آید و نه آرزومند از چنگ مرگ رهایی می یابد.
منزه است خدا، چه فریبنده است شادمانی دنیا و چه عطش افزاست سیراب كردنش و چه گرم است سایة آن. آن را كه می آید باز نتوان گردید و گذشته را باز نتوان یافت. … بدانید كه كاستن از دنیا و افزودن به آخرت بهتر است از كاستن از آخرت و افزودن به دنیا چه بسا آنچه كاسته شده سودمند افتد و آنچه افزون شده زیان آور.»[15]
«ای بندگان خدا، شما را وصیت می كنم كه این دنیا را ترك گوئید، كه شما را ترك خواهد گفت، هر چند، راضی به ترك او نباشد و جسم تان را كهنه می كند، هر چند شما خواستار تازه بودن آن باشید. … پس در عزت و افتخار این جهان با یكدیگر رقابت مكنید و به زیورها و خواسته های آن بر خود مبالید.»[16]
در خطبه ای دیگر حضرت حال كسی را بیان می كنند كه عمری دنیا و مظاهر آن را مقصد و مقصود خود قرار داده و اكنون در حال جان كندن است:
«سكرات مرگ، یك سو، حسرت از دست نهادن فرصت ها در سوی دیگر. دست و پایش سست گردد و رنگش دگرگون شود… به یاد اموالی می افتد كه گردآورده و برای به دست آوردن شان چشم خود می بسته كه حلال از حرام باز نشناسد. … می داند كه زمان جدایی فرارسیده و پس از او مال و خواستة او برای میراث خواران می ماند و آنها از آن متنعم و بهره مند خواهند شد. آری، بار مظلمه بر دوش اوست و میراث نصیب دیگران.»[17]
یادآور می شویم كه از دیدگاه حضرت علی(ع)، دنیا مذموم نیست و كسی را فریب نمی دهد بلكه دنیاپرستی انسان و دل به دنیا بستن و آن را هدف قرار دادن و از آن عبرت نگرفتن مذموم است. حضرت امیر در كلامی به این مطلب تصریح فرموده می فرماید:
به راستی دنیا تو را نفریفته، تو خود فریفتة آن شده ای. دنیا هر چیز را كه از آن عبرتی توان گرفت، برایت آشكار ساخت و از فواید عدالت آگاهت نمود. دنیا كه تو را به دردمند شدن تن و نقصان نیرو وعده می دهد، صادق تر و وفادارتر از آن است كه به تو دروغ گوید و یا فریبت دهد. … دنیا چه خوش سرایی است ولی برای كسی كه بدان دل نبندد و چه دلپذیر جایی است ولی برای كسی كه آن را وطن اصلی خویش نداند.»[18]
انحراف در رفتار اجتماعی
كسانی كه آخرت را هدف و دنیا را وسیله می شمارند در همة عرصه های زندگی حلال ها و حرام های الهی را رعایت می كنند، قوانین الهی را زیر پا نمی گذارند؛ رشوه نمی گیرند، رباخواری نمی كنند، در معامله دروغ نمی گویند، اسراف نكرده و به تجمع و تكاثر ثروت نمی پردازند و رفتارهای خود را براساس الگوهایی كه اسلام ارائه كرده است سامان می دهند؛ اموال خود را با وقف كردن و انفاق كردن و قرض الحسنه دادن ذخیرة آخرت خود می كنند. به فقرا رسیدگی می كنند خمس و زكاتی كه بر عهده دارند می پردازند و…
اما در زمان حضرت علی(ع) بتدریج بینش ها تغییر یافته و رفتار حاكمان و نیز مردم از الگوهای مطلوب اسلامی فاصله گرفته بود.
«به هر كجا كه خواهی چشم بگردان و مردم را بنگر آیا جز فقیری كه از فقر خود رنج می برد یا ثروتمندی كه نعمت خدا را كفران می كند یا بخیلی كه در ادای حق خدا بخل می ورزد تا بر ثروتش بیفزاید، یا متمردی كه گوشش برای شنیدن اندرزها گران شده است، چیز دیگری خواهی دید. اخیار و صالحان كجایند؟ آزادگان و بخشندگان چه شده اند؟
كجایند آنان كه در داد و ستد پارسایی می كردند و راه و روشی پاكیزه داشتند؟ آیا نه چنین است كه همگی از این جهان پست و زودگذر و آمیخته به تیرگی و رنج رخت به جهان دیگر برده اند؟ و شما به جای آنها مانده اید. در میان گروهی فرومایگان، كه لبها از به هم خوردن و بردن نامشان و نكوهش اعمالشان ننگ دارد. در این حال باید گفت: انا و انا الیه راجعون»[19]
حضرت در این كلام وضعیت جامعة زمان خود را بسیار وخیم ترسیم می كنند. از این كلام ویژگیهای زیر برای جامعة زمان آن حضرت استفاده می شود.
الف) طبقاتی شدن جامعه
از این كلام استفاده می شود كه در زمان حضرت امیر(ع) مردم به دو طبقة فقیر و ثروتمند تقسیم شده و طبقات متوسط یا نبودند و یا كم بودند یكی از علل چنین اختلافی آن بود كه ثروتمندان جامعه به جای آنكه حق نعمتی را كه خداوند به آنها داده است ادا كنند و حقوق الهی – خمس و زكات – را بپردازند و از فقرا با انفاقات و اعمال خیری چون قرض الحسنه وقف، دستگیری كنند، بخل ورزیده و برای افزایش ثروت خود تلاش می كردند. این انحراف در رفتارها نتیجة انحراف در بینش ها بود كه پیش تر بیان كردیم. ایشان در یكی از سخنرانی ها می فرمایند:
«از بذل مال در راه كسی كه خود آن را روزی شما كرده بود بُخل ورزیدید.»[20]
«بدانید خدایتان رحمت كناد، شما در زمانی هستید كه حق گویان در آن اندك اند و زبانها در گفتن راست ناتوان و جویندگان حق بی مقدارند. مردم این زمان به نافرمانی خدا كمر بسته اند. جوانانشان بدخویند و پیرانشان گنهكارند و عالمانشان منافق اند و قاریانشان سودجوی و چاپلوس اند. خردان بزرگان را ارج نمی نهند و توانگران بینوایان را یاری نمی رسانند.»[21]
دست آورد این بحث برای ما آن است كه جامعه ای كه در آن عدالت اقتصادی وجود ندارد یعنی از سویی عدة زیادی در فقر به سر می برند و از سوی دیگر عدة قلیلی ثروتهای جامعه را در اختیار دارند و بین خود دست به دست می كنند، جامعه ای است منحرف كه از الگوی مطلوب اسلامی فاصله زیادی دارد و نیازمند اصلاحات علوی است.
ب) عدم رعایت تقوا در بازار و معاملات
حضرت امیر(ع) به این مطلب كه «مردم زمان او كمر به نافرمانی خدا بسته اند»، به عبارات گوناگونی تصریح فرموده اند.[22]
در كلام دیگری حضرت علی(ع) به نقل از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دربارة اوضاع پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به خصوص رباخواری و رشوه خواری تصریح می فرمایند:
«با شبهتهای دروغ و هواهای سهوآمیز، حرام خدا را حلال شمارند و شراب را نبیذ نام نهند و حلال كنند و ربا را عنوان خرید و فروش دهند. رشوه را هدیه خوانند…»[23]
حضرت علی(ع) برای برخورد با انحرافات مزبور و اصلاح آنها اقدامات زیر را انجام دادند:
الف) موعظه مردم به رعایت احكام و قوانین الهی و انفاق مال و دستگیری از فقرا و اجتناب از كنز مال و ربا و…. شاید كمتر خطبه ای در نهج البلاغه از امر به اطاعت اوامر خداوند و رعایت تقوی و ورع خالی باشد.
«خداوند با دلایل واضح خود برای شما جای عذر باقی نگذاشته و حجت را بر شما تمام كرده است و برایتان بیان فرموده كه چه كارهایی را خوش دارد و چه كارهایی را خوش ندارد، تا از آنچه خوش دارد، پیروی كنید و از آنچه ناخوش دارد اعراض نمایید… بدانید ای بندگان خدا كه مؤ من حلال می شمارد در این سال، چیزی را كه در نخستین سال حلال می شمرد و حرام می داند، در این سال چیزی را كه در نخستین سال حرام می دانست بدعت هایی كه مردم در دین نهاده اند، حرامی را بر شما حلال نمی كند، بلكه حلال همان است كه خدا حلال كرده و حرام همان است كه خدا حرام كرده.»[24]
«اطاعت از خدای تعالی را به مثابة جامعة زیرین خود سازید نه جامعة روئین. بلكه درون جان خود جای دهید. نه تنها جامعة زیرین كه در درون قلب خود برید.»[25]
«از دام های شیطان حذر كنید و از گودال های سهمناك دشمنی دوری گزینید. لقمه های حرام را به شكم های خود داخل نكنید. زیرا آنكه نافرمانی را بر شما حرام كرده و راه فرمانبرداری را برایتان هموار ساخته، شما را می بیند.»[26]
افزون بر این، امام علی(ع) در كلمات فراوانی مردم را از مالی كه از حرام بدست می آید برحذر داشته اند؛ «پاك ترین مال ها مالی است كه از راه حلال بدست آید»[27] و دستور به حفظ شكم از لقمة حرام داده اند.[28] از ربا نهی كرده می فرمودند گیرندة ربا و دهندة آن و نویسنده معامله ربوی و شاهد بر آن در [ارتكاب به این حرام] یكسانند.[29]
همچنین ایشان همواره مردم را به انفاق مال دعوت نموده و می فرمودند:
«كسی كه خدا به او مالی ارزانی داشته، باید كه به خویشاوندان برساند و مهمانی های نیكو دهد و اسیران و گرفتاران را از بند برهاند و به فقیران و وامداران چیزی عطا كند و باید دستیابی به ثواب، بر حقوقی كه برعهده دارد و سختی ها شكیبایی ورزد.»[30]
ایشان مردم را از كنز مال از راه حرام برحذر داشته و تجمع ثروت را تقبیح می كردند:
«ای فرزند آدم هرچه بیش از روزی هر روزت كسب كنی، خزانه دار آن برای دیگری هستی»[31]
«ای مردم از خدا بترسید، چه بسا آرزومندی كه به آرزویش نرسد و چه بسا كسی كه بنایی آورد و در آن زیستن نتواند كرد و چه بسا گردآورنده ای كه بگذارد و بگذرد. شاید آن را به ناروا گرد آورده است یا حق كسی است كه آن را به او نداده، یا از حرام بدستش آورده و گناهش به گردن اوست و بارش بر دوش اوست.»[32]
«بزرگترین حسرتها در روز قیامت، حسرت كسی است كه در نافرمانی خداوند مالی گرد آورد و دیگری آن را به ارث برد و در راه خدای سبحان انفاقش كند و به بهشت رود و آن مرد نخستین را به سبب آن به دوزخ برند.»[33]
همچنین اغنیا را به دستگیری از فقرأ سفارش كرده و می فرمودند:
«همانا خداوند در اموال مردم ثروتمند به قدری كه فقرای آنها را تأمین كند، واجب كرده است. پس اگر فقرا تلف شوند یا به مشقت بیفتند و یا برهنه بمانند، به سبب اموالی است كه اغنیأ از پرداخت آن دریغ می ورزند، پس همانا خداوند برای این كار در رستاخیز از آنان حساب می كشد و به این سبب آنها را به عذاب دردناك گرفتار می سازد.»[34]
ایشان مردم را از اسراف و تبذیر اموال نهی نموده و می فرمودند:
«بخشیدن مال به كسی كه حق او نباشد خود گونه ای تبذیر و اسراف است كه بخشنده را در این جهان برمی افرازد و در آن دنیا پست می سازد. در میان مردم مكرمش می دارد و در نزد خدا خوار می گرداند. هر كس دارایی خود را بی جا صرف كند و به نااهلش ببخشد، خداوند از سپاسگزاری آنها محرومش گرداند.»[35]
ج) ارائه الگوی عملی به مردم
حضرت امیر(ع) در جایگاه امامت و رهبری جامعه قرار داشت و دارای شخصیت مذهبی و سیاسی در جامعه بود. مردم به او اقتدا می كردند و از اعمال او الگوبرداری می نمودند. از این رو حضرت با رفتار خود الگوی مطلوب اسلامی را به نمایش گذارده و از مردم می خواستند كه در جهت این الگوی مطلوب حركت كنند گرچه هرگز نمی توانند درست مثل او باشند.
كم مصرف كردن، تلاش بی وقفه در تولید و بذل درآمد آن در راه خدا سه ویژگی بارز این الگوی رفتاری بود. ایشان دربارة طعام و لباس خود به عثمان بن حنیف چنین می فرمایند:
«اینك امام شما از همه دنیایش به پیرهنی و ازاری و از همه طعام هایش به دو قرص نان اكتفا كرده است. البته شما را یارای آن نیست كه چنین كنید، ولی مرا به پارسایی و مجاهدت و پاكدامنی و درستی خویش یاری دهید. به خدا سوگند از دنیای شما پاره زری نیندوخته ام و از همه غنائم آن مالی ذخیره نكرده ام. و به جای این جامه، كه اینك كهنه شده است جامه ای دیگر آماده نساخته ام.»[36]
«عبدابن أبی رافع نقل می كند كه روز عیدی نزد امیرالمؤ منین(ع) رفتم، ایشان كیسة چرمی را كه در آن مهر شده بود آورده و باز كردند، در آن نان جوی خشك و خرد شده بود، حضرت آن را خوردند. از ایشان پرسیدم: چرا در كیسه را مهر كرده اید؟ فرمودند: خوف آن داشتم كه پسرانم آن را به روغن آغشته كنند.[37]
ابن ابی الحدید می گوید: لباس علی(ع) گاهی با پوست و گاهی با لیف خرما وصله می شد و كفش های او از لیف خرما بود و لباس كرباس كلفت می پوشید و وقتی می دید آستین آن بلند است آنرا با شمشیر می برید، و نمی دوخت و همواره آنرا می پوشید تا وقتی كه از آن تنها تار بدون پود باقی می ماند. وقتی نان را با خورشت می خورد، خورشت او سركه یا نمك بود، بالاتر از این برخی گیاهان روئیده از زمین بود و اگر می خواست از این هم بهتر باشد كمی از شیر شتر می خورد. خیلی كم گوشت می خورد و می فرمود شكم های خود را قبر حیوانات نكنید.»[38]
گرچه همانگونه كه حضرت فرمودند مردم را یارای آن نیست كه چون علی(ع) زندگی كنند و زهد بورزند ولی وقتی رهبر جامعه چنین زندگی كند قطعاً مردمی كه او را الگوی خود می دانند، تبذیر و اسراف نكرده و در زندگی دنیا ساده زیستی و اعتدال در مصرف را پیش می گیرند و از تجمل گرایی پرهیز می نمایند، فقرأ به او اقتدأ می كنند و ثروت، ثروتمندان را به طغیان وانمی دارد لذا می فرمایند:
«خداوند مرا امام خلقش قرار داد و بر من واجب نمود كه نفسم و طعام و شراب و لباسم را در حد ضعیفان از مردم قرار دهم تا آنكه فقیر به من اقتدأ كند و ثروتمند طغیان نكند.»[39]
همچنین حضرت امیر كار و تلاش بسیار می نمود ایشان نخلستان های متعددی را به دست خود ایجاد كرد و چاه های متعددی را حفر نمود.
امام صادق(ع) فرمود: «مردی حضرت امیر(ع) را دید كه به مقدار 60 صاعت (یا یك بار شتر) هستة خرما به دوش می كشد. پرسید این چیست كه به دوش می كشی؟ حضرت فرمود: صدهزار درخت خرماست. اگر خدا بخواهد. آن مرد گفت: حضرت امیر هسته های خرما را در زمین كاشت و یكی از آن هسته ها را هم رها نكرد.»[40]
و فرمود: «امیرالمؤ منین علی(ع) بیل می زد و زمین را آمادة زراعت می نمود.»[41]
ابن ابی الحدید دربارة آن حضرت می گوید:
«همواره با دستش كار می كرد و زمین را زراعت می كرد، آب بیرون می كشید و نخل خرما می كاشت و همة این امور را وجود شریف ایشان خودش مستقیماً انجام می داد.»[42]
حضرت زمین های زیادی را آباد كرد و چاه های زیادی را حفر كرد ولی همه را در راه خدا صدقه داد[43] و وقف نمود. مكرر نقل شده است كه حضرت امیر(ع) از درآمدی كه با كار خودش بدست آورد هزار بنده آزاد نمود.[44] خانه اش را در مدینه به بنی زریق صدقه داد.[45]
د) نظارت بر اقتصاد و مجازات زیاده خواهان و قانون شكنان
علی(ع) برای آنكه مردم در معاملات خود احكام خدا را رعایت كنند شخصاً به بازار رفته و مردم را به رعایت تقوای الهی در معاملات امر می فرمود و بر اجرای احكام الهی نظارت می كرد و درصورتی كه كسی تخلف می نمود او را با تازیانه تنبیه می كرد. امام باقر(ع) در این باره می فرماید:
«امیرالمؤ منین(ع) در كوفه هر روز صبح زود حركت می كرد و در بازارهای كوفه، بازار به بازار می گردید و همراه او تازیانه ای بر دوشش بود كه دو لبه داشت و «السبیبه» نامیده می شد، ایشان بر اهل هر بازاری ایستاده و ندا می كرد: ای گروه تجار از خدای عزیز و بزرگ بترسید. وقتی اهل آن بازار صدای حضرت را می شنیدند هرچه در دست داشتند رها كرده و گوش ها را تیز كرده و با قلب هایشان به سخنان او گوش می دادند. سپس حضرت می فرمود: در طلب خیر پیش گیرید و با آسان گرفتن [بر بندگان خدا] تبرك جوئید و به خریداران نزدیك شوید و خود را به حلم و بردباری زینت دهید، از قسم خوردن بپرهیزید و از دروغ گفتن دوری جویید و ظلم نكنید و با مظلومان انصاف به خرج دهید، به ربا نزدیك نشوید، در كیل و وزن كردن حق آنرا وفا كنید، [كم نفروشید] و اجناس مردم را كم تر از آنچه هست برندارید و در زمین فساد نكنید حضرت علی(ع) در همة بازارها می گردید و سپس برمی گشت و برای رسیدگی به امور مردم جلوس می فرمود.»[46]
حضرت همچنین بر قیمت ها نظارت می كردند[47] و كسی كه كم فروشی یا غش در معامله می كرد تازیانه می زدند[48] و ندا سر می دادند كه هر كس انواع ماهی بدون فلس را بفروشد با این تازیانه او را خواهم زد.[49] ایشان با احتكار كالاهای مورد نیاز مردم نیز به شدت مبارزه می كرد:
«نهی امیرالمؤ منین(ع) عن العكرة فی الامصار»[50]
علی(ع) از احتكار در شهرها نهی می فرمودند.»
شیوع انحراف مزبور از عمومیت فرمان آن حضرت استفاده می شود حضرت امیر(ع) برای جلوگیری از تحقق این حرام، با محتكر به شدت برخورد می كرد. ابن حزم نقل می كند كه علی(ع) طعام احتكار شده ای را كه معادل یك صد هزار، ارزش داشت به آتش كشید.[51] همچنین از حبیش چنین نقل می كند:
«علی بن ابیطالب(ع) خرمنهای متعددی را كه من میان نخل ها و درخت های كوفه احتكار كرده بودم همه را به آتش كشید، اگر چنین نمی كرد معادل عایدات كوفه سود می بردم.»[52]
حضرت به كارگزاران خود؛ مانند رفاعه[53] و مالك اشتر[54]، سفارش می كند كه از احتكار نهی كرده و محتكر را مجازات نمایند.
احتكار رفتاری است كه از دنیاگرایی و سودپرستی ناشی می شود و در حقیقت یكی از آثار انحراف در بینش ها است. احتكار موجب كمیابی كالاهای مورد نیاز مردم و افزایش قیمت آن می گردد.[55] لذا مانعی بر سر راه تحقق عدالت اقتصادی محسوب می شود. از این رو حضرت با آن برخورد شدید می كردند.
بدین ترتیب حضرت امیر(ع) با دو انحراف پیش گفته برخورد كرده و در جهت اصلاح آن دو عمل می كرد. این بحث دستاورد مهمی برای زمان ما دارد. اگر بخواهیم مردم از رفتارهای اقتصادی خود از اسلام منحرف نشوند و دستورات آنرا اجرأ كنند و در نتیجه بازاری سالم داشته باشیم كه در آن ربا داده نمی شود دروغ گفته نمی شود و كسی به دیگری ظلم نمی كند و قیمت ها در آن بازار عادلانه است، و اگر بخواهیم مردمی كم مصرف پرتلاش و با بازده بالا تربیت كنیم و اگر بخواهیم كاری كنیم كه در جامعه فقر ریشه كن شود و ثروت مندان به دستگیری از فقرأ همت گمارند، برای تحقق امور فوق سه اقدام اصلاحی لازم است اولاً باید به تعلیم و تربیت مردم دربارة احكام اسلام و آثار گناه در این زمینه بپردازند.
ثانیاً حاكمان و رهبران سیاسی و اخلاقی جامعه یعنی كسانی كه مردم به آنها اقتدأ می كنند، خود به احكام اسلام عمل كرده و ساده زیستی و زهد را پیشه كنند و كم مصرف و پرتلاش باشند.
اقدام اصلاحی سوم نظارت جدی و دقیق بر بازارها برای جلوگیری از تخلفات از احكام و دستورات الهی است. جای چنین نهادی در كشور ما خالی است. منظور نهادی است كه نه تنها بر قیمتها نظارت نماید و با گرانفروشی مبارزه كند، بلكه بر رعایت همه واجبات و محرمات الهی در حوزة بازار نظارت كند و متخلفین را به تناسب جرمشان مجازات نماید. چنین نهادی كه در حقیقت جویی از نهاد امر به معروف و نهی از منكر است و یك نهاد دولتی است در تاریخ تمدن اسلامی سابقه ای طولانی و ممتد دارد. فقهأ اهل تسنن از چنین نهادی به عنوان نهاد حسبه یا احتساب نام می برند و بر شرعیت آن در آیات امر به معروف و نهی از منكر استدلال می كنند. این فقیهان بحث های مفصلی دربارة وظائف این نهاد و شرائط محتسب كرده اند.[56] به هرحال جای چنین نهادی در كشور ما خالی است. سزاوار است در سال امیرالمؤ منین(ع) ما نیز به این وجود شریف اقتدا كرده و نهاد نظارت شرعی و اقتصادی بر بازار را ایجاد كنیم.
فساد دولتمردان
پس از پیامبر(ع) خلافت از سیر اصلی و الهی خود خارج شد و سه انحراف عمده در رفتار خلفا و كارگزاران حكومت رخ داد كه موجب تشدید فقر و نابرابری در جامعه گشت. بیشتر تحلیل گران تاریخ دوران خلفأ این انحرافات را علت اصلی قیام مردم و قتل عثمان برشمرده اند. انحرافات مزبور عبارتند از:
1 – حكومت دنیاپرستان و توزیع ناعادلانه فرصت های شغلی
2 – توزیع ناعادلانه بیت المال
3 – نگهداری بیت المال تا پایان سال
در این نوشتار آثار اقتصادی انحرافات مزبور را به تناسب موضوع بحث خود بررسی می كنیم و از آثار سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایندو چشم پوشی می نمائیم.
1 – حكومت دنیا پرستان و توزیع ناعادلانه فرصت های شغلی
این انحراف در زمان عثمان به اوج خود می رسد. عثمان برخلاف خلفای پیشین حتی در ظاهر نیز زهد را رعایت نمی كرد و در دنیاپرستی تقیه نمی نمود. حضر امیر(ع) دربارة عثمان تعبیراتی دارند كه شاهد خوبی بر این مدعاست.
«آنگاه سومی برخاست، درحالی كه از پرخوارگی باد به پهلو افكنده بود و چونان ستوری كه همی جز خوردن در اصطبل نداشت.»[57]
و دربارة سیرة حكومتی عثمان می فرماید:
«او به استبداد و خودكامگی فرمان می راند و استبداد و خودكامگی اش سبب تباهی كارها شد.»[58]
طبوری از عبدابن عامر نقل می كند:
«در ماه رمضان با عثمان افطار می كردم، برای ما غذایی بهتر و لطیف تر از غذای عمر آوردند؛ بر سفرة عثمان هر شب ماهیچة خوب و گوشت بزغاله مشاهده كردم و هرگز عمر را ندیدم كه نان از آرد الك كرده بخورد و یا گوشت گوسفند بخورد مگر گوشت گوسفند پیر. لذا از عثمان دربارة این تفاوت سؤ ال كردم. جواب داد: یرحم ا عمر، چه كسی طاقت دارد مثل او رفتار كند!»[59]
همچنین انساب الاشراف از سلیم ابی عامر نقل می كند كه:
«بر دوش عثمان عبای پشمی سیاهی را دیدم كه 100 دینار می ارزید.»[60]
افزون بر این عثمان، مناصب حكومتی را نیز به خویشاوندان خود و افرادی كه صلاحیتی برای این كار نداشتند می سپرد و آنها نیز از این منصب سوء استفاده می كردند. البته از گفتگویی كه بین عثمان و حضرت علی(ع) نقش شده استفاده می شود كه انتصاب افراد ناصالح در رأس امور حكومت در بلاد از زمان عمر آغاز شد. تنها فرق در این بود كه اگر كسی كار خطایی می كرد عمر او را تنبیه و تبعید می كرد ولی عثمان در مقابل خطاهای خویشاوندانش رفق و مدارا می نمود.[61] به همین دلیل در زمان عثمان، خویشاوندان او برای سوء استفاده از مناصب خود مجال وسیع تری در اختیار داشتند. عثمان حكم بر عاص و مروان بن حكم و حارث بن حكم را نزد خود خواند[62] و ولیدبن عقبه بن ابی محیط را بر كوفه و عبدابن أبی سرح را بر مصر، و معاویة بن ابی سفیان را بر شام و عبدابن عامر را بر بصره ولایت داد.[63]
طبری از امام علی(ع) نقل می كند كه فرمود: عثمان نمی خواست كسی او را نصیحت كند، خاصان اهل دروغ و نیرنگ را برگزید، هر یك از آن ها به تكه ای از زمین چسبیده بود و خراج آن را می خورد و اهل آن سرزمین را خوار می كرد.[64]
می توان به وضوح نتیجه گرفت كه هر یك از والیان عثمان نیز در دائرة ولایت خود مناصب و فرصت های شغلی را بین اطرافیان و طرفداران خود تقسیم كرده و دیگران را محروم می ساختند.
وقتی از زاویة عدالت اقتصادی به این انحراف بنگریم، درمی یابیم كه این انحراف عامل مهمی در تشدید فقر و نابرابری در آن زمان بوده است. زیرا این انحراف موجب می گشت كه به تدریج ثروت های جامعه در نزد عده ای محدود كه به نوعی به دستگاه حكومت وابسته بودند جمع شود و بقیه سهمی در آن ثروت ها نداشته باشند. همچنین این انحراف زمینه ساز انحراف دیگر یعنی توزیع ناعادلانه بیت المال بود كه در بحث بعدی از آن سخن خواهیم گفت.
2 – توزیع ناعادلانه بیت المال
بیت المال نام یك مكان نیست بلكه به وجوهی گفته می شود كه به خزانه دولت وارد می گردد و باید صرف مصالح مسلمین شود.[65]
ابوعبید اموال بیت المال را به سه قسم؛ فیء، خمس و صدقه، تقسیم می نماید. مقصود از صدقه همان زكات است كه از طلا و نقره و شتر، گاو، گوسفند و حبوبات و میوه جات گرفته می شود[66] و باید در اصناف هشت گانه ای كه خداوند متعال در سوره توبه آیه 60 برشمرده است مصرف شود و بین همة مسلمین تقسیم نمی شود. فیء شامل جزیه و خراج زمین هایی كه با جنگ به دست مسلمانان افتاد و خراج زمین های صلحی می شود. اینگونه اموال باید صرف مصالح مسلمین شود و مخصوص فقرأ نیست، خمس نبرد در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خلفأ شامل یك پنجم غنائم به دست آمده در جنگ با كفار، معادن، آنچه از ته دریا با غواصی به دست می آید و گنج می شد. برخی فقهأ اهل تسنن خمس را ملحق به فیء كرده و برخی دیگر می گویند باید در اصناف پنج گانه ای كه در قرآن تصریح شده صرف شود.[67]
در بین فقهأ شیعه نیز در كیفیت صرف وجوه مختلف بیت المال و حدود اختیارات امام المسلمین در صرف آن اختلاف است[68] ولی در این مطلب همه اتفاق دارند كه وجوه مربوط به بیت المال (خمس، زكات، جزیه، خراج، درآمد انفال و…) به دو وجه مصرف می شوند؛ بخشی از آنها صرف عناوین خاصی می شود مانند، فقرأ، مساكین، در راه ماندگان، مقروضین، سالخوردگان، بیماران، كارگزاران، قضات، نظامیان و… و بخشی دیگر باید یا می تواند صرف مصالح عامة مسلمین شود. كه گاهی از آن به اموال مسلمین یا ثروت های عامه یا عمومی تعبیر می شود. در صدر اسلام این بخش بین مردم تقسیم می شد. و این نوع از وجوه است كه موضوع بحث ما در این قسمت است.
كتانی در كتاب تراتیب الاداریة از ابویوسف نقل می كند كه در زمان حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) ترتیب مشخصی در تقسیم بیت المال وجود نداشت[69] ولی حضرت علی(ع) بارها به این مطلب تصریح كردند كه حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) بیت المال را به صورت مساوی بین مردم تقسیم می كرد.[70] پس از آن ابوبكر نیز در تقسیم بیت المال به حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) اقتدا كرده و كسی را بر دیگری مقدم نمی داشت.[71]
تبعیض در تقسیم بیت المال از زمان عمر آغاز شد. عمر مردم را براساس دو ملاك؛ تقدم در اسلام و تقرب به حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) تقسیم كرد. و به كسانی كه دارای سابقة بیشتری در اسلام بودند و یا از جهت نَسَبی به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نزدیك تر بودند سهم بیشتری داد. طبق روایات اهل تسنن به عباس بن عبدالمطلب سالانه هفت هزار درهم و به عائشه 12 هزار درهم و به سایر ازواج حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) سالانه 10 هزار درهم به جنگجویان بدر چهار یا پنج هزار درهم و برای مهاجرین قبل از فتح مكه سه هزار درهم و برای مهاجرین بعد از فتح مكه دوهزار درهم پرداخت می كرد و بقیة مردم را براساس قرائت قرآن و سابقة جهاد در راه خدا تقسیم می كرد و هر كه از این دو جهت سابقة بیشتری داشت سهم بیشتری از بیت المال را دریافت می كرد.[72] این انحراف از سنت حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) با توجه به كثرت فتوحات و غنائم و فیء در زمان عمر دو اثر داشت؛
1 – بینش دنیاپرستی را تقویت می كرد. در حقیقت مجاهدین و سابقین در دین أجر خود را در همین دنیا دریافت می كردند. ابوبكر معتقد بود كه سابقة در دین یا جهاد یك امتیاز بزرگ است كه باید أجر آن را خداوند متعال بدهد و موجب استحقاق سهم بیشتر از بیت المال نمی گردد ولی عمر عكس آنرا اعتقاد داشت. وقتی عمر به خلافت رسید براساس اعتقاد خود عمل كرد و با عمل خود بینش خود را در جامعه تثبیت كرد. و بدین ترتیب زمینه برای سال ها حكومت عثمان آماده شد.
2 – به تدریج موجب بوجود آمدن قشری ثروتمند و مرفه در جامعة مسلمین گردید و در جامعة آن روز اختلاف طبقاتی بوجود آمد. این اختلاف بعدها در زمان عثمان به اوج خود رسید. عثمان حتی از سیره عمر نیز تبعیت نكرد بلكه بیت المال را به خویشاوندان و نزدیكان خود می بخشید. نمونه های بسیار زیادی از بخشش های بی رویة عثمان در تاریخ نقل شده است كه برخی از آنها را در اینجا نقل می كنیم.
عثمان عموی خود حكم بن عاص را كه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) او را از مدینه بیرون كرده بود برگرداند و سیصد هزار درهم صدقات قبیله قضاعه را به او بخشید.[73] و خمس غنائم اغریقیه را كه دو میلیارد و پانصد و بیست هزار دینار بود به پسر عموی خود مروان بن حكم بخشید[74] و فدك را نیز كه میراث حضرت فاطمه علیهاالسلام بود به او داد.[75] و صد هزار درهم[76] و نیز مكانی را به نام مهزور – مكان بازار مدینه – به حارث بن حكم پسر عموی دیگرش بخشید.[77]
و به داماد خود عبدابن خالد نهصدهزار درهم از بیت المال بخشید[78] و سعیدبن عاص كه از نزدیكانش بود و در خانه او بزرگ شده بود صد هزار درهم از بیت المال بخشید.[79] بقیه بخشش های عثمان از بیت المال در جدول زیر آمده است:[80]
1 – اباسفیان بن حرب 000/200 درهم
2 – عبدا بن أبی سرح یك پنجم خمس غنائم آفریقا در جنگ اول
3 – زید بن ثابت 000/10 دینار و برخی باغهای نخل مدینه
4 – ربیعة بن الحارث 000/100 درهم یا دینار
5 – طلحة بن عبیدا 000/200 دینار و زمینی در كوفه
6 – زبیر بن عوام 000/600 درهم یا دینار از اموال اصفهان
همانگونه كه ملاحظه می شود عثمان حتی زكات را كه باید صرف گروه هایی می شد كه در قرآن ذكر شده به دیگران می بخشید. علامه امینی در الغدیر می فرماید:
عثمان رای آزادی دربارة بیت المال و مشتعقین آن داشت. او مغالطه می كرد كه مال، مال خداست و خود را ولی مسلمین می شمرد لذا بیت المال را در هرجا كه می خواست صرف می كرد و هر كاری كه می خواست در این حال انجام می داد.[81]
در طول حكومت عثمان برخی افراد دارای ثروت های هنگفتی شدند.[82] برای نمونه درباره زید بن ثابت نقل شده كه وقتی مرد آنقدر طلا و نقره داشت كه با تبر آنرا خرد می كردند افزون بر این اموال و زمین هایی داشت كه صد هزار دینار می ارزید.[83] عبدالرحمن بن عوف در وقتی كه وفات كرد یك میلیون و نهصد و بیست هزار دینار ثروت داشت.[84] زبیر در هر یك از بصره، مصر، كوفه و اسكندریه خانه داشت و مالش بعد از وفاتش 50 هزار دینار بود و هزار اسب و هزار كنیز و هزار بنده داشت. طلحه از غلات عراق روزی هزار دینار درآمد داشت. سعد بن ابی وقاص خانه ای از سنگ گران قیمت عقیق ساخت و یعلی بن حنیه در هنگام مرگ، پانصد هزار دینار و زمین ها و مطالبات زیادی داشت كه قیمت آن به سیصد هزار دینار می رسید.[85] ظاهراً ثروت عثمان از همه بیشتر بود. در تاریخ نقل شده كه وقتی عثمان كشته شد سه میلیارد و پانصد هزار درهم و صد و پنجاه هزار دینار و هزار شتر در ربذة و به قیمت دویست هزار دینار اموال در برادیس و خیبر و وادی القری داشت.[86]
3 – عدم توزیع اموال عمومی تا پایان سال
در زمان حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) اموالی كه به عنوان اموال عاقه وارد بیت المال می شد بی درنگ بین مردم تقسیم می فرمود و آن اموال را نگه نمی داشت.[87] ابوبكر نیز در زمان خلافت خود از این سیره پیروی كرد ولی عمر از این سیره سرباز زد و تصمیم گرفت اموالی كه به تدریج وارد بیت المال می شود تا پایان سال نگه داشته و آنگاه هر چه جمع آوری می شود یكباره بین همه مردم تقسیم نماید.[88]
لذا اسمأ مهاجرین و انصار و بقیة مردم را در دفاتری ثبت كرده و برای آنها براساس ملاك های پیشین حقوقهای سالانه مختلفی وضع نمود.[89]
آثار اقتصادی این انحرافات
در اثر دو انحراف اول، فقر در جامعه مسلمین افزون گشت و توزیع درآمد و ثروت به شدت نابرابر شد. در حقیقت اموالی كه می بایست برای تأمین فقرأ جامعه و مصالح مسلمین خرج می شد نصیب عده ای محدود گشت. بدیهی است كه وقتی عثمان رفتارش چنان باشد كه گذشت كارگزاران او نیز در مناطق دیگر همان سیره را به مراتب شدیدتر از عثمان اعمال كنند. بدین ترتیب می توان نتیجه گرفت كه در آن دوران فقر و نابرابری در همه سرزمین های اسلامی گسترش یافته بود.
از سوی دیگر مال و ثروت بیش از حد، اغنیأ را به رفاه زدگی، تجمل گرایی و دنیاپرستی بیشتر دعوت می كرد و این خود موجب تداول بیشتر ثروت در دست اغنیأ می شد. در حقیقت دنیاپرستی زمینه تشدید نابرابری را فراهم می نمود، نابرابری و دنیاپرستی اغنیا را تقویت می كرد. افزون بر همه اینها تأخیر در تقسیم اموال عامه و نگهداری آن تا پایان سال دو اثر را به دنبال داشت:
1 – در طول مدت یك سال اموالی كه از اطراف و اكناف می رسید در بیت المال كنز می شد و در نتیجه در اقتصاد جریان پیدا نمی كرد. از منظر عدالت اقتصادی این تاخیر موجب می شد كه اموال به صورت فوری به دست نیازمندان و مردم نرسد و پخش نگردد و لذا رفع فقر و نیاز مردم به تأخیر افتد.
2 – در پایان سال حجم زیادی از اموال كه یك سال ذخیره شده بود و غالباً به صورت درهم و دینار پول یكباره در جامعه – بین افراد خاصی – تقسیم می شد. در این شرایط انتظار آن است كه قیمت ها افزایش یابد و افزایش قیمت ها بر فقر فقیران بیافزاید.
به نظر می رسد در اسلام پخش اموال – در مقابل كنز آن – یك قاعدة اساسی و پذیرفته شده در اموال شخصی و بیت المال است. لذا پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از كنز اموال شخصی نهی می فرمودند[90] و در اموال بیت المال نیز كنز را جائز نمی شمردند اگر به اندازه كوه احد در نزد من طلا باشد مرا خوشحال خواهد كرد این امر كه سه روز بر من بگذر و هیچ مقداری از آن نزد من باقی نماند.[91]
فریاد علی(ع)
یكی از انگیزه های اصلی حضرت امیر(ع) از پذیرش حكومت آن بود كه فقر را ریشه كن كرده و عدالت اجتماعی را در جامعه برقرار سازد. لذا فرمود:
«بدانید، سوگند به كسی كه دانه را شكافته و جانداران را آفریده، اگر انبوه آن جماعت نمی بود، یا گرد آمدن یاران حجت را بر من تمام نمی كرد و خدا از عالمان (و در روایتی دیگر از اولیأ امور) پیمان نگرفته بود كه در برابر شكمبارگی ظالم و گرسنگی مظلوم خاموشی نگزینند افسار حكومت را بر گردنش می افكندم و رهایش می كرد….»[92]
از این رو در طول حكومت خود همواره با ظلم ستیز كرده ریشه های فقر و نابرابری را یكی پس از دیگری می خشكاندند. لذا با انحرافات پیش گفته نیز به صورت صریح و قاطع مبارزه كردند و در جهت اصلاح آنها اقدامات زیر را انجام دادند:
الف) عزل كارگزاران ناصالح و انتخاب عمال صالح
ما به این اقدام از بعد اقتصادی می نگریم و تاثیر آنرا در توزیع درآمدها و ثروت های جامعه مورد بررسی قرار خواهیم داد. حضرت پس از بیعت، تصمیم خود را بر تغییر كارگزاران اعلام كردند:
«سوگند به كسی كه محمد را به حق فرستاده است، در غربال آزمایش به هم درآمیخته و غربال می شوید تا صالح از فاسد جدا گردد. یا همانند دانه هایی كه در دیگ می ریزند، تا چون به جوش آید، زیر و زبر شوند. پس پست ترین شما بالاترین شما شود و بالاترینتان پست ترینتان واپس ماندگانتان پیش افتند و پیش گرفتگانتان واپس رانده شوند…»[93]
و پس از آن فرمان عزل همة عمال عثمان را به غیر از ابوموسی اشعری صادر كرد.[94] و افراد دیگری را جایگزین آنان نمود. قیس بن سعدبن عباده انصاری را استاندار مصر، عثمان بن حنیف انصاری را استاندار بصره، عمارة بن شهاب را استاندار كوفه و عبیدابن عباس را استاندار یمن و سهل بن حنیف را استاندار شام معرفی نمود.[95] و برای بقیة مناطق نیز والیانی برگزید و افرادی را نیز مأمور اخذ خراج و صدقات مناطق مختلف نمود.[96]
بطور كلی كارگزاران منتخب حضرت علی(ع) را می توان به سه دسته تقسیم كرد:[97]
1 – كارگزاران متدین و مورد اطمینان كه دارای صلاحیت های لازم برای اداره امور نیز بودند. همچون مالك اشتر، عبدا بن عباس و قیس به سعد بن عباده.
2 – كارگزاران متدین و مورد اطمینان كه در اداره امور از قوت و صلاحیت های لازم برخوردار نبودند. همچون محمد بن ابی بكر، ابو ایوب انصاری و سهل بن حنیف و عبیدا بن عباس و عثمان بن حنیف.
3 – كارگزاران غیرمتدین كه دارای تخصیص و قدرت مدیریت بودند و مانند زیادبن ابید منذربن جارود، لغمان بن عجلان، یزید بن حجیه و مصغلة بن هبیرة و قعقاع بن شور. ممكن است این سؤ ال مطرح شود كه چرا حضرت علی(ع) از گروه دوم و سوم برای اداره امور استفاده می كرد؟
پاسخ این سؤ ال در واقعیت های تلخ زمان حضرت نهفته است؛ در آن زمان مناطق بسیاری تحت سیطره حكومت اسلام بود درحالی كه افراد دسته اول انگشت شما ربودند. از این رو حضرت چاره ای جز استفاده از دسته دوم و سوم نداشت. ولی برای آنكه خطای ایندو گروه به ویژه گروه سوم به حداقل برسد بر اعمال آنها دقیقاً نظارت می كرد و فرد خطا كننده را شدیداً مجازات می نمود.
جماعتی از جمله مغیرة بن شعبه به حضرت پیشنهاد كردند كه استانداران پیشین را و از جمله معاویه را بر منصب خود تثبیت نماید و پس از آنكه اوضاع سامان یافت آنها را عزل كند ولی حضرت با استناد به آیه (مَا كُنتُ مُتَّخِذِ المُضِلٍّینَ عَضُداً)[98] با این پیشنهاد بطور قاطع مخالفت می نمود.[99] بی تردید حضرت نمی توانستند عده ای فاسق و دنیاپرست را كه با او بیعت نكرده اند و فرمان او نمی برند، بر جان و مال مسلمین مسلط كنند زیرا در این صورت در ظلم آنها مشاركت كرده بودند.
ب) مراقبت از كارگزاران و تنبیه خطاكار
حضرت امیر(ع) به شدت مراقب اعمال كارگزاران خود بود و برای این كار جاسوسانی را همچون كعب بن مالك گمارده بود.[100] همچنین در عهدنامة ایشان به مالك اشتر آمده است: «در اعمال كارگزاران خود كاوش نمای و جاسوسانی از مردم راستگوی و وفادار به خود بر آنان برگمار. زیرا مراقبت نهایی تو در كارهایشان آنان را به رعایت امانت و مدارا در حق رعیت وا می دارد. و بنگر تا یاران كارگزارانت تو را خیانت نیالایند. هرگاه یكی از ایشان دست به خیانت گشود و اخبار جاسوسان در نزد تو به خیانت او گرد آمد و همه بدان گواهی دادند، همین خبرها تو را بس است. باید به سبب خیانتی كه كرده تنش را به تنبیه بیازاری و از كاری كه كرده است بازخواست نمایی. سپس خوار و ذلیلش سازی و مهر خیانت بر او زنی و ننگ را بر گردنش آویزی.»[101]
حضرت امیر خود به آنچه به مالك سفارش نمود عمل می كرد. در تاریخ موارد متعددی نقل شده كه حضرت از خطای كارگزاران خود با خبر گشته و آنها را توبیخ یا تنبیه كردند. همچنین نامه های متعددی در نهج البلاغه وجود دارد كه در آنها حضرت كارگزاران خطاكار را توبیخ كرده اند.[102]
علت خطای برخی كارگزاران و نظارت شدید و توبیخ آن حضرت را پیش تر بیان كردیم. درحقیقت حضرت امیر(ع) با توجه به ندرت افراد مؤ من و مدیر و وسعت حكومت اسلامی چاره ای جز این نداشت.
ج) استرداد اموال بیت المال
حضرت امیر(ع) دو روز پس از بیعت خطبه ای خواندند و در آن تصمیم خود را برای استرداد اموال بیت المال، به مردم اعلام كردند و فرمودند:
«همانا هر زمینی [از زمین های بیت المال]، را كه عثمان بخشیده است و هر مالی از اموال خدا را كه به افراد داده است به بیت المال برمی گردد زیرا حق پیشین را چیزی باطل نمی كند، اگر چیزی را كه عثمان بخشیده كابین زنان كرده باشند و در شهرها پراكنده ساخته باشند، به جای خود بازخواهم گردانید. زیرا كه در دادگری گشایش است و آنكه از دادگری به تنگ آید از ستمی كه بر او می رود بیشتر به تنگ آید.»[103]
سپس حضرت فرمان دادند كه همة سلاح ها و شتران صدقه را كه در خانة عثمان بود به بیت المال برگردانند و از تصرف در اموال عثمان خودداری كنند و فرمان دادند كه هرجا به اموال بیت المال برخوردند كه جزء بخشش های عثمان بود آنرا به بیت المال برگردانند.[104]
د) مساوات در تقسیم بیت المال
حضرت علی(ع) همانگونه كه در ابتدا اعلام فرمود هدفش احیأ سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و از بین بردن بدعت ها بود. از این رو در تقسیم بیت المال نیز به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اقتدا كرده و صدقات را صرف اصناف خاصی كه در قرآن ذكر شده می فرمود و فیء را به نحو تساوی بین مردم تقسیم می كرد. در روز دوم خلافت خود در ضمن خطبه ای كه خواندند چنین فرمودند:
«آگاه باشید هر مردی از مهاجرین و انصار از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) كه خود را به خاطر همراهیش با پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برتر از دیگران می بیند بداند كه برتری روشن در روز آخرت در نزد خداست و ثواب و اجر آن بر عهدة خداست. و هر مردی كه دعوت خدا و رسولش را اجابت كرده و روش ما را تصدیق و به دین ما وارد شده و رو به قبلة ما نموده است، همانا حقوق و حدود الهی بر او واجب می گردد. بنابراین شما بندگان خدا و این اموال نیز مال خداست كه بین شما به نحو تساوی تقسیم می شود، هیچ كس را بر دیگری برتری نیست، برای تقواپیشه گان در نزد خداوند بهترین پاداش و برترین ثواب است، خداوند دنیا را پاداش و ثواب متقین قرار نداده است و آنچه نزد خداست برای نیكوكاران بهتر است فردا صبح نزد ما بیایید تا مالی كه نزد ماست بین شما تقسیم كنیم و هیچ كس غائب نشود مسلمان حر چه عرب باشد و چه عجم چه قبلاً مشمول عطأ خلیفه بوده و چه نبوده است، حاضر شود…»[105]
فردا همه حاضر شدند و به هر فرد 3 دینار رسید.[106]
بسیاری از اصحاب كه در زمان عمر و عثمان از بخشش های ویژه برخوردار بودند از قبیل سهل بن حنیف، طلحه، زبیر، عبدابن عمر، سعدبن عاص، مروان بن حكم و دیگران به روش حضرت اعتراض كردند. حضرت جواب فرمودند:
«اما در این فیء هیچ كس را بر دیگری ترجیحی نیست، و خداوند پیش از این آنرا تقسیم كرده است،[107] پس فیء مال خداست و شما بندگان مسلمان خدایید و این كتاب خداست كه به آن اقرار كرده و تسلیم شده اید،[108] و سیرة پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ما نیز بین ما روشن است، پس هر كس راضی نیست هرچه می خواهد بكند، همانا كسی كه به فرامین خداوند عمل می نماید و به حكم خدا حكم می كند از چیزی نمی هراسد.»[109]
حضرت علی(ع) به دنبال طلحه و زبیر فرستاده و از آن ها سؤ ال می كند كه چرا از كار من كراهت دارید و خلاف كار من رأی می دهید. این دو در پاسخ گفتند:
«به خاطر این كه خلاف عمربن خطاب در تقسیم بیت المال عمل می كنی، تو حق ما را مانند دیگران قرار دادی و اموال و زمین هایی را كه خداوند متعال به وسیلة شمشیرها و نیزه های ما و تاخت و تاز ما با اسب هایمان و پاهایمان نصیب مسلمین نمود و تبلیغات ما در آنجا واقع شد و آنها را به زور و فشار از كسانی كه اسلام را تنها با زور پذیرفتند گرفتیم، بین ما و كسانی كه با ما برابر نیستند به صورت مساوی تقسیم كردی.»
حضرت در جواب فرمودند:
«پیش از این قومی به اسلام پیشی گرفته و آنرا با شمشیرها و نیزه های خود یاری كردند ولی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) سهم بیشتری به آنها نداد و آنها را به خاطر سبقت در اسلام برتری نداد، خداوند سبحان اجر اعمال سبقت گیرندگان و مجاهدان را در روز قیامت خواهد داد.»[110]
در گفتگوی دیگری حضرت در جواب این دو می فرمایند:
«من نمی توانم در بیت المال تصرف كنم. بیت المال متعلق به مسلمین است و من خازن و امین آنها هستم. اگر می خواهید به منبر روم و آنچه از بیت المال می خواهید از مردم درخواست كنم اگر اجازه دادند به شما می دهم.»[111]
حضرت امیر(ع) به والیان خود نیز دستور می داد كه بیت المال را به نحو تساوی بین مردم تقسیم نمایند.[112] در احتجاجات حضرت دو نكتة مهم به چشم می خورد كه لازم به توضیح است: یكی آنكه حضرت با كسانی روبرو بود كه دنیا را هدف قرار داده و سبقت در دین و مجاهدت در راه خدا را ملاك سهم بری از بیت المال می دانستند و حضرت كه براساس بینش قرآنی، آخرت را هدف و دنیا را وسیله می دانستند می فرمودند خداوند اجرا این امتیازات را در آخرت خواهد داد و اما این امتیازات ملاك سهم بری از بیت المال نیست. ملاك سهم بری مربوط به بعد مادی و دنیوی ما انسان هاست و از این بعد همه برابریم.
دیگر آنكه حضرت حق برابر در برخورداری از بیت المال را جزء ثابتات اسلام می دانند كه تغییر شرایط موجب تغییر آن نمی شود. در مقابل كسانی بودند كه فكر می كردند خلیفه در تقسیم بیت المال مختار است و هرگونه تشخیص داد می تواند رفتار كند. حضرت علی(ع) برای رد این مدعی و اثبات غیرقابل تغییر بودن روش تقسیم بیت المال به كتاب و سنت حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) استناد فرمودند. این مطلب برای ما بسیار مهم است.
از آن جهت كه اگر تساوی حق مردم از بیت المال جزء ثابتات اسلام باشد دولت امروز نیز در سیاست های مالی و بودجه ریزی باید این اصل را در نظر بگیرد. البته همانگونه كه گذشت این در مورد اموال فیء و غنیمت است كه به جمیع مسلمین تعلق دارد و شامل وجوهی مانند خمس، زكات و در زمان ما درآمد حاصل از فروش نفت كه جزء انفال است، نمی شود؛ زیرا بخشی از این وجوه در عناوین خاص مانند فقرأ، مساكین، در راه ماندگان، مقروضین و… باید صرف شود و برخی دیگر متعلق به امام(ع) است كه باید صرف مصالح اسلام و مسلمین گردد و حاكم اسلامی می تواند به نیابت از امام معصوم(ع) آن را در اموری كه به مصلحت مسلمین است مانند راه ها، پل ها و بیمارستان ها و بهداشت و آموزش و… صرف نماید. با این همه، اگر حاكم اسلامی صلاح بداند كه درآمد انفاق را بین مردم تقسیم كند، باید تساوی را رعایت نماید.
هـ) تعجیل در تقسیم بیت المال
حضرت علی(ع) با این بدعت – تأخیر در تقسیم بیت المال تا پایان سال – نیز مقابله كرد و سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) – تعجیل در تقسیم بیت المال – را احیا نمود. از ایشان چنین نقل شده است:
«خلیل من رسول خدا كه درود و سلام خدا بر او باد هیچ مالی را تا فردا حبس نمی كرد و ابوبكر نیز چنین می كرد ولی نظر عمر این بود كه دفاتر مالی ایجاد كند و تقسیم مال را از سالی به سال دیگر تأخیر اندازد. و اما من همان كاری را می كنم كه خلیل من رسول خدا انجام داد.»[113]
در ادامه روایت، آمده است كه حضرت علی(ع) جمعه به جمعه اموال را تقسیم می كرد. و در روایت دیگر نقل شده است كه جمعه ها در بیت المال چیزی نبود و حضرت امیر(ع) در پنج شنبه اموال رسیده را تقسیم می كرد و سپس جاروب كرده و آب می پاشید و در آن دو ركعت نماز می خواند.[114]
همان گونه كه پیش تر متذكر شدیم تعجیل در تقسیم بیت المال موجب پخش و تداول تدریجی اموال در جامعه و تسریع در رفع نیاز نیازمندان و مردم می شود. و لذا به رفع فقر كمك شایانی می نماید.
مقاومت در برابر علی(ع)
اصلاحات علوی با دو مانع بزرگ روبرو بود:
1 – دنیاپرستی و مال دوستی فراگیر گشته و خاص و عام را دربر گرفته بود. یعنی انحراف در بینش ها بیش از حد عمیق و وسیع شده بود. هم خواص و اصحاب پیامبر به جز عده ای محدود براساس اصالت دنیا حرف می زدند. موضع گیری می كردند و استدلال می نمودند و هم عامة مردم براساس اصالت دنیا حرف می شنیدند و به دنبال خواص حركت می كردند. و این انحراف به قدری عمیق بود كه گوش های دل را برای شنیدن مواعظ و پندهای حضرت، بسته بود. و قلب ها را از پذیرش عدالت باز می داشت به ویژه عدة كثیری از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در طول این مدت به ثروت های هنگفتی رسیده و در دنیا غرق شده بودند و این ها
بزرگ ترین مانع اصلاحات علوی بودند. حضرت امیر(ع) در روز دوم پس از بیعت خطبه ای ایراد كرده و به این سد بزرگ تصریح می فرماید:
«آگاه باشید كه مردانی از شما كه دنیا آنها را در خود غرق كرده و زمین هایی را تصاحب كرده و نهرهایی شكافته اند و بر اسب های زیبا سوار شده اند و دختر بچه های زیباروی را در بر گرفته اند، و این زندگی برای آنها عار و ننگ شده است. هنگامی كه آنها را از آنچه در آن فرو رفته اند بازدارم و آنها را به سوی حقوقی كه خود می دانند بكشانم، بر این كار سرزنش كرده و آنرا زشت شمرده و می گویند: ابن ابی طالب ما را از حقوق خود محروم كرد.»[115]
2 – بدعت ها در طول زمان سنت شده بود. حضرت در خطبه ای به این مطلب تصریح كرده می فرمایند:
«ولات قبل از من اعمالی را كه مخالف سنت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بود عمداً انجام داده اند درحالی كه عهد او را شكسته و سنت او را تغییر دادند و اگر من مردم را بر ترك آن بدعت ها مجبور نمایم و سنت ها را به جای خود و به آنچه در زمان حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) بود برگرداندم، سپاهیان من از اطراف من پراكنده شده تا جایی كه تنها بمانم یا تعداد قلیلی از پیروان من كه فضل مرا می شناسند و از كتاب خدا و سنت رسول ا(صلی الله علیه و آله و سلم) وجوب امامت مرا دریافته اند، باقی بمانند.»
سپس حضرت بدعت ها را كه سنت شده اند یك یك بیان كرده و یكی از آن بدعت ها را تقسیم ناعادلانه بیت المال كه موجب دست بدست شدن اموال در دست اغنیا می شود برمی شمارد.[116]
ابن ابی الحدید در این باره سؤ الی را طرح كرده و جواب می دهد. سؤ ال آن است كه چرا وقتی ابوبكر بیت المال را به نحو تساوی تقسیم كرد با او مخالفتی نشد ولی با امیرالمؤ منین علی(ع) مخالفت كردند؟ حاصل جواب وی آن است كه در طول 22 سال خلافت عمر و عثمان سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به فراموشی سپرده شده بود و خواص با تقسیم ناعادلانه درآمد عادت كرده بودند و از این طریق سال ها بهره مند بودند و لذا وقتی حضرت علی(ع) خواست روش پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را اجرا كند با آن مخالفت ورزیدند.[117]
یك پرسش
آیا شعار عدالت اقتصادی (رفع فقر و توازن ثروت) مانع رشد و توسعه اقتصادی نیست؟ جواب های متعددی برای این سؤ ال وجود دارد؛
1 – حضرت به رشد و توسعة اقتصادی نیز توجه داشتند لذا در نامة خود به مالك اشتر می فرمایند: «باید بیش از تحصیل خراج در اندیشة آبادانی زمین باشی، زیرا خراج حاصل نشود، مگر به آبادانی زمین و هركه خراج طلبد و زمین را آباد نسازد، شهرها و مردم را هلاك كرده است و كارش استقامت نیابد، مگر اندكی.»[118]
2 – در بینش حضرت عدالت هدف اصلی نظام اقتصادی اسلام است و رشد و توسعة مطلوب بدون عدالت محقق نخواهد شد. حضرت در این باره می فرمایند:
«ما عمرت البلدان بمثل العدل.»[119] «به وسیلة اقامة عدل بركات الهی چندبرابر می شود»
«بالعدل تتضاعف البركات»[120] «به وسیلة اقامة عدل بركات الهی چندبرابر می شود»
3 – در بینش آن حضرت عدالت اقتصادی به مفهوم اسلامی آن[121] حق مردم است و مردم می توانند این حق را مطالبه كنند و متولیان امور نیز واجب است این حق را بدهند. فقرأ در اموال ثروتمندان[122] و در بیت المال[123] حق دارند و باید حق آنها داده شود لذا نمی توان به بهانة پرداختن به رشد و توسعه این حق را از آنان دریغ داشت. بنابراین:
1 – هدف اصلی اصلاحات اقتصادی آن حضرت تحقق عدالت اقتصادی در جامعه بود.
2 – زیربنای فلسفی حركت اصلاحی آن حضرت اصالت آخرت و وسیله بودن دنیا است.
3 – برنامة آن حضرت، تصحیح بینش ها و منش ها براساس تعالیم اسلام است.
4 – سیاست اصلاحات آن حضرت؛
الف) تبیین تعالیم و دستورات اسلام در جامعه
ب) عمل به دستورات اسلام و ارائه الگوی عملی
ج) نظارت بر اجرای دستورات اسلام
همانگونه كه گذشت حضرت امیر هم بر بازارها و مردم نظارت می فرمود و هم بر اعمال كارگزاران خود.
پیام علی(ع) برای امروز ما
جامعة امروز ما از جهاتی شبیه جامعة حضرت امیر(ع) است. دوران انقلاب تا پیش از صلح را می توان به زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تشبیه كرد. مردم برای دفاع از دین و دستیابی به ثواب اخروی از جان و مال خود به سادگی می گذشتند. اصالت آخرت و وسیله بودن دنیا یك بینش فراگیر بود.
مردم و مسئولین بیشتر به فكر پیاده كردن نظامات اسلامی و عمل به دستورات اسلام بودند. مردم از جهت رفتارهای مصرفی غالباً قانع و ساده بودند و اسراف و تبذیر در جامعه كم شده بود و از جهت كار و تلاش، به انگیزه های حقوقی چون دفاع از اسلام، حفظ نظام و پیشرفت آن كار می كردند. البته همه چنین نبودند ولی غالب افراد چنین بودند. مسئولین نیز در زندگی شخصی خود غالباً ساده زیست و زاهد بودند و نهایت دقت را در مصرف بیت المال می نمودند.
پس از پذیرش قطعنامة 598 و فروكش نمودن جو جهاد و ایثار و شهادت به تدریج انحرافاتی در نظام اجتماعی ما پیش آمد كه روزبه روز در حال گسترش و تعمیق است. برخی از این انحرافات كه داخل در حوزة مباحث ما در این مقاله است عبارتند از:
1 – انحراف بینش ها
اصالت دنیا، منفعت پرستی و خودخواهی جایگزین اصالت آخرت، كار به انگیزة ثواب اخروی و ایثار می شود. اگر با این انحراف مقابله نشود، روزبه روز گسترش خواهد یافت.
2 – انحراف رفتارها
الگوهای رفتاری مبتنی بر اصالت منفعت مادی شخصی جایگزین الگوهای رفتاری مبتنی بر اصالت آخرت می گردد. به تدریج ملاحظه می شود كه هر كس به فكر منافع شخصی خود است و مصالح اجتماعی و اهداف نظام را فراموش كرده است. هر كس به دنبال آن است كه درآمد بیشتری كسب كرده و زندگی مرفه تری برای خود فراهم آورد. این انحراف در مسئولین درجة دوم بیشتر ملاحظه می شود. نسبت به استفاده خصوصی از بیت المال حساسیت های اوایل انقلاب وجود ندارد و اسراف و اتراف در مردم و مسئولین بیشتر به چشم می خورد.
3 – سست شدن اعتقاد نسبت به نظامات اسلامی
گرچه در سطح رهبری و مسئولین درجة یك نظام این اعتقاد به نحو راسخ وجود دارد كه اسلام دارای نظام ادارة جوامع و از جمله نظام اقتصادی است ولی این اعتقاد به ویژه در مورد نظام اقتصادی و مدیران و كارگزاران سطح پایین تر روزبه روز كم رنگ تر و سست تر می شود. و گرایش به سمت نظام های اقتصادی غربی بیش تر می گردد.
البته بحث آسیب شناسی نظام اقتصادی ایران به وسیلة مقایسه با نظام اقتصادی اسلام، بحث بسیار مفصلی است كه در قالب یك تحقیق جداگانه می گنجد و نیاز به ذكر اسناد و مدارك و دلایل كافی دارد. ما تنها به مهمترین انحرافات آن هم به صورت اجمال و گذرا اشاره كردیم تا بتوانیم رهنمودها و پیام های اصلاحات علوی را ذكر كنیم. با توجه به آنچه گذشت اگر بخواهیم در مسیر اصلاحات علوی ره بپیماییم باید سیاست های اصلاحی زیر را در پیش گیریم:
1 – سرمایه گذاری كلان در جهت تحقیق و تبیین نظامات اسلامی از جمله نظام اقتصادی آن و ارائه این نظامات در قالب هایی كه قابلیت تحقق در عصر ما را داشته باشند.
2 – تبلیغات وسیع و هماهنگ پیرامون تعالیم و دستورات اسلامی جهت تصحیح بینش ها و رفتارها و نهادینه نمودن بینش ها و الگوهای رفتاری اسلامی.
3 – نظارت دقیق بر حسن اجرای احكام و دستورات اسلامی در بخش خصوصی و بازارها و جلوگیری از ارتكاب به حرام های الهی همچون ربا، احتكار، گران فروشی و غش در معاملات و…
4 – نظارت دقیق بر رفتار كارگزاران و مسئولین نظام برای جلوگیری از سوءاستفاده از بیت المال و حیف و میل آن و نیز برای كنترل توزیع عادلانه آن.
كتابنامه
1 – شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دارالجیل بیروت – لبنان، الطبعة الاولی 1407 ه’ 1987 م.
2 – الدرجات الرفیعه فی طبقات الشیعه، السید علی خان الشیرازی، مؤ سسة الوفأ، بیروت، الطبعة الثانیه 1403 ه’ 1983 م.
3 – بحارالانوار، المجلسی رحمة ا مؤ سسة الوفاة، دار احیأ التراث العربی، بیروت، لبنان، الطبعة الثالثة المصححة 1403 ه’ 1983 م ج، 6 و 32 و 40 و 28 و 31.
4 – كنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، حسام الدین الهندی البرهان فوری، ضبطه و فتر غربیه الشیخ بكری حیانی، صححه و وضع فهارسه و مفتاحه الشیخ صفوة السقأ مكتبة التراث الاسلامی حلب، الطبعة الاولی، 1397 ه’ 1944 م.
5 – هانی الاخبار، علی بن الحسن بن بابویه القمی، عنی بتصحیح علی اكبر الغفاری مؤ سسة النشر الاسلامی، 1361 (ه’. ش).
6 – الارشاد فی معرفة حجج ا علی العباد، للشیخ المفید، تحقیق مؤ سسة آل البیت علیهم السلام لاحیاة التراث، المؤ تمر العالمی لأ لغیة الشیخ المفید، الطبعة الاولی – رجب 1413 ه’.
7 – السنن الكبری، البیهقی، تحقیق محمدعبدالقادر عطا، دارالكتب العلمیه بیروت، لبنان، الطبعة الاولی 1414 ه’ 1994 م.
8 – الكافی، للشیخ الكلینی، صححه و علق علیه علی اكبر الغفاری دار صعب – دار التعارف، بیروت.
9 – من لا یحضره الفقیه، للشیخ الصدوق، صححه و علق علیه علی اكبر الغفاری، مؤ سسة النشر الاسلامی، الطبعة الثانیه.
10 – تهذیب الاحكام، شیخ الطوسی، صححه و عقل علیه السید حسن الموسی الخراسانی، دار صعب – دار التعارف، بیروت، 1401 ه’ = 1981 م
11 – الامالی، للشیخ الصدوق، تحقیق قسم الدراسات الاسلامیة و مؤ سسة البعثة، الطبعة الاولی، 1417 ه’.ق.
12 – أمالی، للشیخ المعنیه، تحقیق الحسین استاد ولی – علی اكبر الغفاری، جامعة المدرسین فی الحوزة العلمیة، المطبعة الاسلامیة، 1403 ه’.ق.
13 – فضائل الصحابة، احمدبن محمد بن حنبل، حققه و خرج احادیثه و حتی ا بن محمد عباس، دارالعلم الطباعة و النشر، الطبعة الاولی، 1403 ه’ = 1983 م.
14 – ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، احمدبن محمدالطبری المكی، حققه و علق علیه أكرالبوشی، قرأه و قدم علیه محمود الارناؤ وط، مكتبه الصحابة، جدة، الطبعة الاولی، 1415 – 1995.
15 – دعائم الاسلام قاضی ابی حنیفة النعمان بن محمد التمیمی المغربی، تحقیق آصف بن علی اصغر فیضی، دارالمعارف بمعث، الطبعة الثانیة.
16 – مكارم الاخلاق، الشیخ الطبرسی، تحقیق علأ آل جعفر، مؤ سسة النشر الاسلامی، الطبعة الاولی، 1414 ه’.
17 – تاریخ الطبری، محمدبن جریر الطبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دار سویدان، بیروت، لبنان.
18 – انساب الاشراف، البلاذری، حققه و قدم له، سهیل زكار، ریاض زركلی، دارالفكر، الطبعة الاولی، 1417 ه’. 1996 م.
19 – البدایة و النهایة، الحافظ ابن كثیر، مكتبة المعارف، بیروت.
20 – الكامل فی التاریخ، ابن الاثیر، حققه علی شیری، دار احیأ التراث العربی، بیروت – لبنان، الطبعة الرابعة، 1398 ه’. = 1978 م.
21 – تاریخ الیعقوبی، احمدبن ابی بعقوب بن جعفربن وهب ابن واضح الكاتب العباسی، دار صادر، بیروت.
22 – الجمل، للشیخ المفید، مكتبة الداوری، قم – ایران.
23 – المعارف، لابن قتیبه، حققه دكتور ثروث عكاشة، دار المعارف بصر، الطبعة الثانیة.
24 – كتاب الفتوح، أحمدبن اعثم الكوفی، تحقیق علی شیری، دار الاضرأ، الطبعة الاولی، 1411 ه’. 1991 م.
25 – مروج الذهب، المسعودی، بتحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، م. السعادة بمعر، الطبعة الرابعة، 1384 ه’. 1964 م.
26 – الطبقات الكبری، لابن سعد، دار صادر، بیروت.
27 – تاریخ الاسلام، محمدبن أحمدبن عثمان الذهبی، تحقیق الدكتور عمر عبدالسلام تدمری، دار الكتاب العربی، الطبعة الاولی، 1407 ه’. 1987 م.
28 – الامالی، ابی جعفر محمدبن الحسن الطوسی (شیخ الطوسی)، تحقیق قسم الدراسات الاسلامیه – مؤ سسة البعثه، دار الثقافة، الطبعة الاولی، 1414 ه’.
29 – الختصاص، الشیخ المفید، صحة و علق علیه علی اكبر الغفاری، مؤ سسة النشر الاسلامی، الطبعة الرابعة، 1414 ه’.
30 – المناقب، ابن شهرآشوب، مؤ سسة انتشارات العلامه، المطبعة العمیة بقم.
31 – بشارة المصطفی، محمدبن ابی القاصم محمدبن علی (الطبری)، المطبعة الحیدریة و مكتبتها فی النجف الاشرف، الطبعة الثانیة، 1338 ه’. 1963 م.
32 – كتاب سلیم بن قیس الهلالی، تحقیق الشیخ محمدباقر الانصاری الزنجانی الخوئینی، نشر الهادی، الطبعة الاولی، 1415 ه’. ق، 1373 ه’. ش.
33 – الاحتجاج، احمدبن علی بن ابی طالب الطبرسی، تحقیق الشیخ ابراهیم البهادری و الشیخ محمدهادی به، انتشارات اسوة، الطبعة الاولی، 1413 ه’.
34 – تحف العقول عن آل الرسول، حسن بن علی بن الحسین بن شعبة الحرانی، صححه و علق علیه علی اكبر الغفاری، مؤ سسة النشر الاسلامی، الطبعة الرابعة، 1416 ه’.ق.
35 – موسوعة السیاسة، اسسها الدكتور عبدالوهاب الكیالی، الطبعة الثالثة، المؤ سسة العربیه للدراسات و النشر، بیروت، 1990 م.
36 – فرهنگ توصیفی لغات و اصطلاحات علوم اقتصادی، حسن گلریز، چاپ اول، مركز آموزش بانكداری بانك مركزی، 1368.
37 – فرهنگ بزرگ علوم اقتصادی، منوچهر فرهنگ، چاپ اول، نشر البرز، 1993 م.
38 – توسعه اقتصادی در جهان سوم، مایكل تودارو، ترجمه غلامعلی فرجادی، چاپ هشتم، مؤ سسه عالی پژوهش در برنامه ریزی و توسعه، 1378 ه’.ش.
39 – نوسازی و توسعه، شیاماچاران دوب، ترجمه مرتضی قره باغیان و مصطفی ضرغامی، مؤ سسه خدمات فرهنگی رسا.
40 – لسان العرب، ابن منظور، نشر أدب الحوزه، قم، 1405 ق. = 1363 ه’.
41 – اقرب الموارد، سعید الجوزی الشرتونی البنانی، من منشورات مؤ سسة النصر.
42 – تاج العروس، محمدمرتضی الزیبدیی، الطبعة الاولی، دار مكتبة الحیاة، بیروت، 1306 ه’.
43 – معجم الوسیط، ابراهیم نیس، عبدالحلیم منصر، عطیه الصوالحی محمد خلف ا احمد.
44 – المیزان، علامه طباطبایی، مؤ سسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت.
45 – بررسی اجمالی نهضت های اسلامی در صد سالة اخیر، شهید مرتضی مطهری، چاپ 25، انتشارات صدرا، 1378.
46 – المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه، كاظم محمدی، محمد دشتی، چاپ پنجم، مؤ سسد النشر الاسلامی، 1417 ه’.
47 – نهج البلاغه، سید شریف الرضی، ترجمه عبدالمحمد آیتی، بنیاد نهج البلاغه، 1376 ه’.ش.
48 – غررالحكم و دررالكلم، عبدالواحدبن محمد تمیمی آمدی، شرح جمال الدین محمد خوانساری، با مقدمه، تصحیح و تعلیق میرجلال الدین حسینی ارموی، چاپ چهارم، مؤ سسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، تهران، مرداد 1373.
49 – فرهنگ اقتصادی، سیاوش مریدی – علیرضا نوزری، چاپ اول، مؤ سسه كتاب پیشبرد و انتشارات نگاه، 1373.
50 – تاریخ فلسفه، ج 8، بنتام تا راسل، فردریك كاپلستون، ترجمه بهأالدین خرمشاهی، چاپ دوم، انتشارات سروش، 1376.
51 – تاریخ تحلیل اقتصادی، شومپیتر، ترجمه فریدون فاطمی، نشر مركز، 1375.
52 – نظام اقتصادی اسلام، مبانی فلسفی، سیدحسین میزمعزی، چاپ اول، كانون اندیشه جوان، 1378.
53 – نظام اقتصادی اسلام، اهداف و انگیزه ها، سیدحسین میرمعزی، چاپ اول، كانون اندیشه جوان، بهار 1378.
54 – موسوعة الامام علی بن ابیطالب(ع)، محمد الریشهری، بمساعدة محمدكاظم الطباطبایی، محمدالطباطبایی، الطبعة الاولی، دار الحدیث، 1421 ه’. ق.
55 – السیاسة الاقتصادیه و النظم المالیة الفقه الاسلامی، احمد الحصری، الطبعة الاولی، دار الكتب العربی، 1982 م.
56 – الاحكام السلطانیه، للقاضی ابی یعلی محمدبن الحسین الفرأ الحنبیلی، تصحیح محمود حسن، بیروت، دارالفكر، 1414 ه’.
57 – كتاب الاموال، ابوعبید قاسم بن سلام، تحقیق محمدخلیل هراس، چاپ اول، دارالكتب العلمیه، 1406 ه’.
58 – التراتیب الاداریه، عبدالهی الكتانی، دار الكتاب العربی.
59 – كتاب الخراج، للقاضی ابو یوسف و یحیی بن آدم القرشی و ابن رجب الحنبلی، بیروت، دار المعرفه.
60 – قطور الاوضاع الاقتصادیه فی عصر الرسالة و الراشدین، نجمان یاسین، الطبعة الاولی، دارالشؤ ون الثقافیه العامة، العراق، بغداد، 1411 ه’. 1991 م.
61 – الغدیر، علامه امینی، چاپ اول، تحقیق و نشر مركز للدراسات الاسلامیه، ج 8، 1416 ه’. 1995 م.
62 – الحیاة، محمدرضا الحكیمی، محمدالحكیمی، علی الحكیمی، الطبعة السادسة، مكتب نشر الثقافة الاسلامیه (دفتر نشر فرهنگ اسلامی)، طهران، 1411 ه’.ق، 1370 ه’.ش.
63 – لغت نامة دهخدا، علی اكبر دهخدا، چاپ اول، مؤ سسة انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1372.
64 – اقتصادنا، الشهید آیة ا محمدباقر الصدر رحمة ا، تحقیق مكتب الاعلام الاسلامی – فرع خراسان، الطبعة الاولی، مكتب الاعلام الاسلامی، مركز النشر، 1417 ه’.ق، 1375 ش.
65 – پول و نظام های پولی به ضمیمه تاریخ پول از آغاز اسلام تا زمان غیبت، بخش فرهنگی جامعة مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اول، مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1375.
66 – رسائل الشیعه، الحر العاملی رحمة ا، تحقیق مؤ سسة آل البیت علیهم السلام، لاحیأ التراث، الطبعة الاولی، مؤ سسة آل البیت علیهم السلام لاحیأ التراث، بیروت، 1413 ه’. = 1993 م.
67 – المحلی، علی بن احمدبن سعیدبن حزم، منشورات المكتب التجاری للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت.
68 – ضوابط تنظیم الاقتصاد فی السوق الاسلامی، غازی عنایة، الطبعة الاولی، دار النغائس، بیروت، 1412 ه’. 1992.
69 – 1997 Oxford Dictionary of Economics, John Black, Oxford university press, .
The New Palcrave Diction Aty of Mony and Finance, Peter Newman, Murray Milcate, John Eatwell,70 – .1992The Macmillan press Limi tted,
71 – Encyclopaedic Dictionary of Economics, G.C. Pande- D.M. Mithani, First Edition, Anmol publications. .1990New Delhi,
پی نوشت ها
[1] . نهج البلاغه، سیدشریف الرضی، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ج 1، خطبه 131، ص 136.
[2] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 299، ح 414؛ السید علی خان الشیرازی، الدرجات الرفیعه، ص 38.
[3] . سیدالشریف الرضی، نهج البلاغه، ترجمه آیتی، ج 1، خطبه 207، ص 224.
[4] . شرح غرور درآمدی، خوانساری، ج 4، ص 410، ح 6524.
[5] . همان ج 1، ص 183، ح 698.
[6] . سوره حجر (15)، آیه 28 و 29؛ سوره سجده، آیه 9 و سوره مؤ منون، آیه 14-12.
[7] . ذاریات (51)، آیه 56؛ سوره جمعه، آیه 2.
[8] . سیدالشریف الرضی، نهج البلاغه، ترجمه آیتی، ج 1، خطبه 155، ص 162؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 32، ص 241، ح 191؛ حسام الدین هندی، كنزالعمال، ج 16، ص 195، ح 44216.
[9] . سیدالشریف الرضی، نهج البلاغه، ترجمه آیتی، خطبه 112، ج 1، ص 117، با تصرفاتی در ترجمه از ناحیه ی نویسنده.
[10] . همان، خطبه 3، ص 16؛ علی بن الحسین بابویه القمی، معانی الاخبار، ج 1، ص 362؛ الشیخ المعنه، الارشاد، ج 1، ص 289؛ الطبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص 458، ح 105.
[11] . فردریك كاپلستون، تاریخ فلسفه، از بنتام تا راسل، ج 8، ترجمه بهأالدین خرمشاهی، ص 24.
[12] . ر. ك: سیدحسین میرمعزی، نظام اقتصادی اسلام، اهداف و انگیزه ها، صص 47 – 61.
[13] . 770. John Eatwell, The New Palgrave-A Dictionary of Economics, p
[14] . ر. ك: شوپیتر، تاریخ تحلیل اقتصادی، ترجمه فریدون فاطمی، ج 1، ص 171.
[15] . السید الشریف الرضی، نهج البلاغه، ترجمه آیتی، ج 1، خطبه 113، صص 118 – 119.
[16] . همان، خطبه 98، ص 97.
[17] . همان، خطبه 108، ص 110 و خطبه 110، ص 113 و خطبه 112، ص 116 و خطبه 132، ص 137 و خطبه 177، ص 191 و خطبه 212، ص 227 و خطبه 217، ص 235 و خطبه 232، ص 250 و خطبه 233، ص 253 و خطبه 194، ص 213 و خطبه 133، ص 138 و خطبه 159، ص 166 و خطبه 160، ص 169.
[18] . سیدالشریف الرضی، نهج البلاغه، ترجمه آیتی، ج 1، خطبه 214، ص 233.
[19] . سیدالشریف الرضی، نهج البلاغه، ترجمه آیتی، ج 1، خطبه 129، ص 134.
[20] . همان، خطبه 116، ص 122.
[21] . همان، خطبه 224، ص 240 و خطبه 112، ص 117؛ شرح غرر و درآمدی، خوانساری، ج 3، ص 69، 3857.
[22] . ر.ك: شرح غرر و درآمدی، خوانساری، ج 4، ص 488، ح 6704 و ص 490، ح 6706 و 6707 و ص 492، ح 6710 و 6711؛ السیدالشریف الرضی، نهج البلاغه، ترجمه آیتی، ج 1، خطبه 224، ص 240.
[23] . السیدالشریف الرضی، نهج البلاغه، ترجمه آیتی، ج1، خطبه 155، ص 162.
[24] . السیدالشریف الرضی، نهج البلاغه، ترجمه آیتی، ج 1، خطبه 175، ص 186 و 188.
[25] . همان، خطبه 189، ص 307.
[26] . همان، خطبه 151، ص 155.
[27] . شرح غرر و درر آمدی، خوانساری، ج 2، ص 391، ح 2956 و ص 408، ح 308 همچنین ر.ك: همان ج 3، ص 255، ح 4407 و ج 5 ص، 321، ح 8559 و ج 2، ص 427، ح 3144.
[28] . ر. ك: همان، ج 2، ص 178، ح 2284 و ج 3، ص 251، ح 4389.
[29] . كلینی، الكافی، ج 5، ص 144، باب الربا، حدیث 2، دارالكتب الاسلامیه، چاپ سوم، 1376.
[30] . سیدالشریف الرضی، نهج البلاغه، ترجمه آیتی، ج 1، خطبه 142، ص 144، همچنین ر. ك: همان، خطبه 23، ص 29 دربارة انفاق مال به ابواب زیر از كتاب شرح غرر و درر آمدی، ج 7 مراجعه كنید:
باب العطأ، ص 247، باب القرض، ص 322، باب الانفاق، ص 395، باب المواسات، ص 404، باب الصدقه، ص 202 و باب البذل، ص 31 و باب الجرد، ص 47.
[31] . سیدالشریف الرضی، نهج البلاغه، ترجمه آیتی، ج 2، كلمات قصار، شماره 183، ص 393.
[32] . همان، شماره 336، ص 426.
[33] . همان، شماره 421، ص 444، و ر. ك: شرح غرر و درر آمدی، خوانساری، ج 4، ص 593، ح 7109.
[34] . حكیمی، الحیات، ج 3، ص 309؛ البیهقی، السنن الكبری، ج 7، ص 37، ح 13206، عن محمدبن علی؛ حسام الدین الهندی، كنز العمال، ج 6، ص 6528، ح 16840.
[35] . سیدالشریف الرضی، نهج البلاغه، ترجمه آیتی، ج 1، خطبه 126، ص 131 و همچنین ر. ك: شرح غرر و درر آمدی، خوانساری، ج 7، باب التبذیر، ص 31 و باب الاسراف، ص 159.
[36] . سیدالشریف الرضی، نهج البلاغه، ترجمه آیتی، ج 2، نامه 45، ص 314.
[37] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 26.
[38] . همان، همچنین دربارة لباس و طعام و خانة علی(ع) رجوع شود به موسوعة الامام علی(ع)، ج 9، صص 343 – 365.
[39] . كلینی، كافی رحمة ا، ج 5، ص 410، ح 1؛ مجلسی رحمة ا، بحارالانوار، ج 40، ص 336، ح 17.
[40] . كلینی، فروغ كافی، ج 5، ص 74، حدیث 6، دارالكتب الاسلامیه، چاپ سوم، 1367.
[41] . همان، حدیث 3.
[42] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 147.
[43] . ر. ك: تاریخ المدینه، ج 1، صص 319 – 229، باب صدقات علی بن ابیطالب رضی الله عنه.
[44] . موسوعة الامام علی(ع)، ج 9، ص 377، ح 4648 تا 4652.
[45] . الشیخ الطوسی، تهذیب الاحكام، ج 9، ص 131، ح 560؛ الشیخ الصدوق، من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 248، ح 5588.
[46] . كلینی رحمة ا، الكافی، ج 5، ص 151، ح 3؛ الشیخ الطوسی رحمة ا، تهذیب الاحكام، ج 7، ص 6، ح 17، الشیخ المفید، الامالی، ص 197، ح 31؛ الشیخ الصدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 193، ح 3726، الشیخ الصدوق، الامالی، ص 578، ح 809.
[47] . احمدبن محمدبن حنبل، فضائل الصحابه، ج 1، ص 547، ح 919؛ احمدبن محمد الطبری، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، ص 192.
[48] . النعمان بن محمد الیتمی، دعائم الاسلام، ج 2، ص 538، ح 1913.
[49] . الشیخ الطبرسی، مكارم الاخلاق، ج 1، ص 249، ح 740.
[50] . الحر العاملی رحمة ا ، وسائل الشیعه، ج 17، باب 27، از ابواب آداب التجارة، ص 426، ح 9.
[51] . ابن حزم، المحلی، ج 6، ص 65-64، مسئله 1567.
[52] . همان.
[53] . قاضی ابی حنیفه، دعائم الاسلام، ج 2، ص 36، حدیث 80.
[54] . فیض الاسلام نهج البلاغه، ترجمه آیتی، ج 2، نامه 53، ص 331.
[55] . آثار منفی احتكار در بازار در كتاب زیر ببینید:
غازی عثایة، ضوابط تنظیم الاقتصاد فی السوق الاسلامی، ص 60 – 62.
[56] . ر.ك: احمد الحصری، السیاسة الاقتصادیة و النظم المالیه فی الفقه الاسلامی، صص 397 – 420؛ ابی یصلی محمد بن الحسین الفرأ، الاحكام السطانیه، صص 320 – 347.
[57] . سیدالشریف الرضی، نهج البلاغه، ترجمه آیتی، ج 1، خطبه 3، ص 15.
[58] . همان، خطبة 30، ص 37.
[59] . الطبری، تاریخ الطبری، ج 4، ص 401.
[60] . البلاذری، انساب الاشراف، ج 6، ص 102.
[61] . الطبری، تاریخ الطبری، ج 4، ص 338؛ ابن الاثیر، الكامل فی التاریخ، ج 2، ص 276؛ البلاذری، انساب الاشراف، ج 6، ص 175؛ ابن كثیر، البدایة و النهایة، ج 7، ص 168.
[62] . الدیلمی، ارشاد القلوب، ص 321؛ المجلسی، بحارالانوار، ج 28، ص 86، ح 3.
[63] . المسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 343، ابن الاثیر، الكامل فی التاریخ، ج 2، ص 299؛ بحارالانوار، تحقیق میرزا محمود یوسفی الغروی، ج 31، صص 230 – 238.
[64] . الطبری، تاریخ الطبری، ج 4، ص 406.
[65] . محمدبن الحسین الغرأ، الاحكام السلطانیه، ص 282؛ موسوعة الامام علی(ع)، ج 4، ص 201.
[66] . فقهأ شیعه موارد زكات را طلا و نقره و اغنام ثلاثه و گندم و جو، كشمش و خرما برمی شمارند.
[67] . ر. ك: ابوعبید، كتاب الاموال، ص 23؛ ابی یعلی محمدبن الحسین الفرا، الاحكام السلطانیه، ص 282 – 284.
لازم به ذكر است كه فقهأ شیعه خمس فوائد كسب را نیز لازم می دانند.
[68] . بین فقهأ شیعه و سنی در اجزأ بیت المال و فروعات فقهی دربارة موارد اخذ و كیفیت صرف آن اختلافاتی وجود دارد كه داخل شدن در آنها مناسب عنوان بحث ما نیست علاقه مندان می توانند در این باره به كتاب جواهر الكلام، و كتاب الاموال ابوعبید (پیشین) دربارة نظرات اهل تسنن رجوع نمایند.
[69] . الكتانی، التراتیب الاداریه، ج 1، ص 224.
[70] . ر. ك: موسوعة الامام علی(ع)، ج 4، صص 106 – 116.
[71] . ر. ك: ابو یوسف و یحیی بن آدم و ابن رجب، كتاب الخراج، ص 42؛ ابوعبید، كتاب الاموال، ص 276.
[72] . محمدبن الحسین، الاحكام السلطانیه، ص 266 – 268؛ الكتانی، التراتیب الاداریه، ج 1، ص 225 – 230؛ موسوعة الامام علی(ع)، ج 5، صص 37 – 42.
[73] . البلاذری، انساب الاشراف، ج 6، ص 137؛ ابن ابی العدید، شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 35.
[74] . احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 165 و 166.
[75] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 198؛ ابن قتیبة، المعارف، ص 195 و المعارف لابن قبیة: 195.
[76] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 199.
[77] . همان، ص 198؛ ابن قتیبة، المعارف، ص 195.
[78] . احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 168؛ ابن قتیبه، المعارف، ص 195، چهارصد هزار درهم نقل كرده است؛ الطبری، تاریخ الطبری، ج 4، ص 345 و ابن الاثیر، الكامل فی التاریخ، ج 2، ص 279، پنجاه هزار درهم نقل كرده اند؛ ابن اعثم الكوفی، الفتوح، ج 2، ص 370 سیصد هزار درهم نقل كرده و بعید نیست این اختلاف به خاطر بخششهای متعدد عثمان به عبدا بن خالد باشد.
[79] . البلاذری، انساب الاشراف، ج 6، ص 137؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 35.
[80] . ر.ك: الرشیهری، موسوعة امام علی(ع)، ج 3، صص 153-146؛ المجلسی رحمة ا، بحارالانوار، ج 31، صص 264 – 267.
[81] . علامه امینی، الغدیر، ج 8، ص 336.
[82] . بخمان یاسین، تطور الاوضاح الاقتصادیة فی عصر الرسالة و الراشدین، صص 295 – 299.
[83] . مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 342.
[84] . الریشهری، موسوعة الامام علی(ع)، ج 3، ص 150 و 151، ح 11210 – 1124.
[85] . مسعودی، مروج الذهب، ج 2، صص 341 و 342.
[86] . ابن سعد، طبقات الكبری، ج 3، ص 76؛ الذهبی، تاریخ الاسلام، ج 3، ص 461؛ ابن كثیر، ابدایة و النهایة، ج 7، ص 192.
[87] . ابوعبید، الاموال، تحقیق محمد خلیلی هراس، ص 264-262.
[88] . المجلسی رحمة ا، بحارالانوار، ج 100، ص 60، ح 9.
[89] . ابو عبید، الاموال، ص -235 240؛ قاضی ابی یعلی، الاحكام السلطانیه، ص 265 – 268.
[90] . (اَلَّذینَ یَكنزونَ الذهبَ والفضة والا یُنفقونها فی سیبلِ اِ فبشٍّرهُم بِعذابٍ أَلیمٍ) التوبه (9): 34.
[91] . ابو عبید، الاموال، ص 660، حدیث 611.
[92] . سیدالشریف الرضی، نهج البلاغه، ترجمه آیتی، خطبه 3، ج 1، ص 16؛ علی بن الحسین بن بابویه، معانی الاخبار، ج 1، ص 362؛ الشیخ المفید، الارشاد، ج 1، ص 298، شرح غرر و درآمدی، خوانساری، ج 6، ص 256، ح 10149.
[93] . سیدالشریف الرضی، نهج البلاغه، ترجمه آیتی، خطبه 16، ج 1، ص 22.
[94] . احمدبن ابی بعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 179.
[95] . ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، دار بیروت، 1399 – 1379 م، ج 3، ص 201 و البدایة و النهایة، ابن كثیر، دارالمعرفة، چاپ چهارم، 1419 – 1998، ج 4، صص 245 و 246.
[96] . ر. ك: الریشهری، موسوعة الامام علی(ع)، ج 10، القسم السادس عشر.
[97] . این تقسیم بندی از كتاب موسوعه الامام علی، ج 10، تحلیل فی طبقات عماله، صص 11-7، اخذ شده است.
[98] . «من آن نیستم كه گمراهان را همكار خود بگیرم.»؛ سورة كهف (18): 51.
[99] . الطوسی، أمالی، ص 87، ح 133؛ محمدبن ابی القاسم محمدبن علی (الطبری)، بشارة المصطفی، ص 263؛ ابن شهرآشوب، المناقب، ج 3، ص 195؛ همچون ر. ك: الشیخ المفید رحمة ا الاختصاص، ص 150؛ المجلسی رحمة ا، بحارالانوار، ج 40، ص 105؛ الطبری، تاریخ الطبری، ج 4، ص 439؛ المسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 364 و ابن الاثیر، الكامل فی التاریخ، ج 2، ص 306 و ابن كثیر، البدایة و النهایة، ج 7، ص 229.
[100] . المسعودی، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 204، در موسوعة الامام علی(ع)، ج 4، ص 138، در پاورقی آمده است كه صحیح مالك بن كعب است زیرا كعب بن مالك با علی(ع) بیعت نكرده ولی مالك بن كعب از عمال آن حضرت بود.
[101] . سیدالشریف الرضی، نهج البلاغه، ترجمه آیتی، ج 2، نامه 53، ص 328 – 329.
[102] . الریشهری، موسوعة الامام علی(ع)، ج 4، صص 140 – 157.
[103] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 269.
[104] . همان، ص 270.
[105] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 37؛ المجلسی رحمة ا، بحارالانوار، ج 32، ص 17، ح 7، الشیخ الطوسی رحمة الله، الامالی، ص 727، ح 1530.
[106] . همان.
[107] . اشاره به سورة حشر (59): آیة 7.
[108] . اشاره به سورة حجرات آیة 13.
[109] . مراجع مذكور در پاورقی 105.
[110] . همان منبع.
[111] . الشیخ المفید، الجمل، ص 88.
[112] . سیدالشریف الرضی، نهج البلاغه، ترجمه آیتی، ج 2، نامة 43، ص 313.
[113] . محمدالریشهری، موسوعة الامام علی بن ابی طالب(ع)، ص 191؛ ح 1498.
[114] . ر. ك: همان، ص 190، ح 1462.
[115] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 36؛ المجلسی، بحارالانوار، ج 32، ص 16، ح 7.
[116] . الكلینی رحمة ا، الكافی، ج 8، ص 58، ح 21؛ الطبرسی رحمة ا الاحتجاج، ج 1، ص 626، ح 146، كتاب سلیم بن قیس، ج 2، ص 718، ح 18.
[117] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 36؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 32، ص 16، ح 7.
[118] . سیدالشریف الرضی، نهج البلاغه، ترجمه آیتی، ج 2، نامه 53، ص 329.
[119] . محمدرضا الحكیمی، السیاة، ج 6، ص 407.
[120] . همان، ص 332.
[121] . ر. ك: میرمعزی، نظام اقتصادی اسلام، اهداف و انگیزه ها، صص 108 – 129.
[122] . محمدرضا حكیمی، الحیاة، ج 3، ص 309.
[123] . سیدالشریف الرضی، نهج البلاغه، ترجم آیتی، ج 2، نامه 53، ص 331.
نویسنده: سیدحسین میرمعزی