استدلال حضرت ابراهیم علیه السلام به توحید خداوند

استدلال حضرت ابراهیم علیه السلام به توحید خداوند

۱۴۰۲-۰۴-۰۷

342 بازدید

توحید خداوند، بنیادی ترین اصل اعتقادی در اسلام، به معنای یکتا و بی مانند دانستن خداوند و همچنین بی شریک بودن او است. نخستین جملات حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در آغاز دعوت مردم به اسلام، حاوی شهادت بر یکتایی خدا و دوری از شرک بوده است. توحید خداوند همچنین در قرآن کریم و روایات معصومین (علیهم السلام)، مورد توجه قرار گرفته و سوره توحید در به طور کامل به این موضوع اختصاص دارد.

توحید خداوند در نگاه قهرمان توحید

حضرت ابراهیم (علیه السلام) ملقب به خلیل یا خلیل الرحمن، و ابو الانبیاء (پدر پیامبران) دومین پیامبر اولو العزم (بعد از نوح)، نیای بزرگ عرب از طریق پسرش اسماعیل (علیه السلام) و نیز نیای بنی اسرائیل از طریق پسر دیگرش اسحاق (علیه السلام) است.

او پرچمدار بزرگ اندیشه توحید خداوند و سه دین توحیدی بزرگ عالم، یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام شناخته می‏ شود و به همین جهت ادیان ابراهیمی نامیده می ‏شوند.

در تعقیب نکوهشى که ابراهیم از بت ها داشت، و دعوتى که از آزر براى ترک بت پرستى نمود، در آیات خداوند به مبارزات منطقى ابراهیم با گروه ‏هاى مختلف بت پرستان اشاره کرده و چگونگى پى بردن او را به اصل توحید از طریق استدلالات روشن عقلى شرح می ‏دهد.

نخست مى‏ گوید:” همان طور که ابراهیم را از زیانهاى بت پرستى آگاه ساختیم همچنین مالکیت مطلقه و تسلط پروردگار را بر تمام آسمان و زمین به او نشان دادیم” (وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏)[۱].

ملکوت در اصل از ریشه” ملک” (بر وزن حکم) به معنى” حکومت و مالکیت است،” واو” و” ت” براى تاکید و مبالغه به آن اضافه شده بنا بر این‏

منظور از آن در اینجا حکومت مطلقه خداوند بر سراسر عالم هستى است.

این آیه گویا اجمالى از تفصیلى است که در آیات بعد درباره مشاهده وضع خورشید و ماه و ستارگان و پى بردن از غروب آن ها به مخلوق بود نشان آمده است.

یعنى قرآن ابتدا مجملى از مجموع آن قضایا را ذکر کرده، سپس به شرح آن ها پرداخته است، و به این ترتیب منظور از نشان دادن ملکوت آسمان و زمین به ابراهیم روشن می ‏شود.

و در پایان آیه مى‏ فرماید:” هدف ما این بود که ابراهیم اهل یقین گردد” (وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ‏).

شک نیست که ابراهیم یقین استدلالى و فطرى به یگانگى خدا داشت اما با مطالعه در اسرار آفرینش این یقین به سر حد کمال رسید، همان طور که ایمان به معاد و رستاخیز داشت ولى با مشاهده مرغان سر بریده‏ اى که زنده شدند، ایمان او به مرحله” عین الیقین” رسید.

در آیات بعد این موضوع را بطور مشروح بیان کرده و استدلال ابراهیم را از افول و غروب ستاره و خورشید بر عدم الوهیت آن ها روشن مى‏سازد.

نخست مى‏ گوید:” هنگامى که پرده تاریک شب جهان را در زیر پوشش خود قرار داد ستاره‏اى در برابر دیدگان او خودنمایى کرد، ابراهیم صدا زد این خداى من است؟! اما به هنگامى که غروب کرد با قاطعیت تمام گفت: من هیچگاه غروب کنندگان را دوست نمی ‏دارم” و آنها را شایسته عبودیت و ربوبیت نمی ‏دانم (فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأى‏ کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ‏).

بار دیگر چشم بر صفحه آسمان دوخت این بار قرص سیم‏گون ماه با فروغ و درخشش دلپذیر خود بر صفحه آسمان ظاهر شده بود” هنگامى که ماه را دید

ابراهیم صدا زد این است پروردگار من؟ اما سرانجام ماه به سرنوشت همان ستاره گرفتار شد و چهره خود را در پرده افق کشید، ابراهیم جستجوگر گفت: اگر پروردگار من مرا به سوى خود رهنمون نشود در صف گمراهان قرار خواهم گرفت”! (فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ‏).

در این هنگام شب به پایان رسیده بود و پرده ‏هاى تاریک خود را جمع کرده و از صحنه آسمان می گریخت، خورشید از افق مشرق سر برآورده و نور زیبا و لطیف خود را همچون یک پارچه زربفت بر کوه و دشت و بیابان مى گسترد،” همین که چشم حقیقت بین ابراهیم بر نور خیره ‏کننده آن افتاد صدا زد خداى من این است؟! این که از همه بزرگتر و پرفروغتر است!، اما با غروب آفتاب و فرو رفتن قرص خورشید در دهان هیولاى شب، ابراهیم آخرین سخن خویش را ادا کرد و گفت: اى جمعیت، من از همه این معبودهاى ساختگى که شریک خدا قرار داده ‏اید بیزارم” (فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَهً قالَ هذا رَبِّی هذا أَکْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ یا قَوْمِ إِنِّی بَرِی‏ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ‏).

اکنون که فهمیدم در ما وراى این مخلوقات متغیر و محدود و اسیر چنگال قوانین طبیعت خدایى است قادر و حاکم بر نظام کاینات” من روى خود را به سوى کسى مى‏ کنم که آسمانها و زمین را آفرید و در این عقیده خود کمترین شرک راه نمى‏ دهم، من موحد خالصم و از مشرکان نیستم” (إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ‏).

در تفسیر این آیه و آیات بعد و این که چگونه ابراهیم موحد و یکتاپرست‏ به ستاره آسمان اشاره کرده و می گوید:” این خداى من است” مفسران گفتگو بسیار کرده‏ اند و از میان همه تفاسیر دو تفسیر قابل ملاحظه ‏تر است که هر کدام از آن را بعضى از مفسران بزرگ اختیار کرده و در منابع حدیث نیز شواهدى بر آن وجود دارد:

نخست این که ابراهیم شخصا مى‏ خواست درباره خداشناسى بیندیشد و معبودى را که با فطرت پاک خویش در اعماق جانش می ‏یافت پیدا کند، او خدا را با نور فطرت و دلیل اجمالى عقل شناخته بود و تمام تعبیراتش نشان می ‏دهد که در وجود او هیچ گونه تردیدى نداشت، اما در جستجوى مصداق حقیقى او بود، بلکه مصداق حقیقى او را نیز مى‏ دانست اما مى‏ خواست از طریق استدلالات روشن تر عقلى به مرحله” حق الیقین” برسد و این جریان قبل از دوران نبوت و احتمالا در آغاز بلوغ یا قبل از بلوغ بود.

در پاره ‏اى از روایات و تواریخ مى‏ خوانیم این نخستین بار بود که ابراهیم چشمش به ستارگان آسمان افتاد و صفحه نیلگون آسمان شب با چراغ هاى فروزنده و پر فروغش را می دید، زیرا مادرش او را از همان دوران طفولیت به خاطر ترس از دستگاه نمرود جبار در درون غارى پرورش مى‏داد.

اما این بسیار بعید به نظر مى ‏رسید که انسانى سال ها درون غارى زندگى کند و حتى در یک شب تاریک نیز یک گام از آن بیرون نگذارد، شاید تقویت این احتمال در نظر بعضى به خاطر جمله‏ رَأى‏ کَوْکَباً باشد که مفهومش این است که تا آن زمان ستاره‏ اى را ندیده بود.

ولى این تعبیر به هیچ وجه چنین مفهومى را در بر ندارد، بلکه منظور این است اگر چه تا آن زمان ستاره و ماه و خورشید را بسیار دیده بود ولى به عنوان یک محقق توحید این نخستین بار بود که به آنها نظر مى‏دوخت و در ارتباط افول و غروب آنها با نفى مقام خدایى از آنها اندیشه می ‏کرد، در حقیقت ابراهیم بارها آنها را دیده بود اما نه با این چشم.

بنابراین هنگامى که ابراهیم می گوید هذا ربى (این خداى من است) به عنوان یک خبر قطعى نیست، بلکه به عنوان یک فرض و احتمال، براى تفکر و اندیشیدن است، درست مثل این که ما مى‏خواهیم در علت حادثه‏ اى پى‏ جویى کنیم تمام احتمالات و فرض ها را یک یک مورد مطالعه قرار می ‏دهیم و لوازم هر یک را بررسى مى‏ کنیم تا علت حقیقى را بیابیم و چنین چیزى نه کفر است و نه حتى دلالت بر نفى ایمان می کند، بلکه راهى است براى تحقیق بیشتر و شناسایى بهتر و رسیدن به مراحل بالاتر ایمان، همان طور که در جریان” معاد” نیز ابراهیم براى رسیدن به مرحله شهود و اطمینان ناشى از آن در صدد تحقیق بیشتر برآمد.

در تفسیر عیاشى از محمد بن مسلم از امام باقر یا امام صادق (علیه السلام) چنین نقل شده است‏:

انما کان ابراهیم طالبا لربه و لم یبلغ کفرا و انه من فکر من الناس فى مثل ذلک فانه بمنزلته‏؛ :” ابراهیم این سخن را به عنوان تحقیق گفت و هرگز سخن او کفر نبود، و هر کس از مردم به عنوان تفکر و تحقیق این سخن را بگوید همانند ابراهیم خواهد بود”[۲].

در این زمینه دو روایت دیگر نیز در تفسیر نور الثقلین نقل شده است.

تفسیر دوم این است که ابراهیم این سخن را به هنگام گفتگو با ستاره پرستان و خورشید پرستان بیان کرد، و احتمالا بعد از مبارزات سرسختانه او در بابل با بت پرستان و خروج او از آن سرزمین به سوى شام بود که با این اقوام برخورد کرد، ابراهیم که لجاجت اقوام نادان را در راه و رسم غلط خود در بابل آزموده بود، براى این که نظر عبادت کنندگان خورشید و ماه و ستارگان را به سوى خود جلب کند، نخست با آنها همصدا شد و به ستاره پرستان گفت: شما می گوئید این ستاره زهره پروردگار من است، بسیار خوب یعنى باشد که سرانجام این عقیده‏ را براى شما بازگو کنم، چیزى نگذشت که چهره پرفروغ ستاره در پشت پرده تاریک افق پنهان گشت اینجا بود که حربه محکم به دست ابراهیم افتاد و گفت: من هرگز چنین معبودى را نمى‏ توانم بپذیرم.

بنا بر این جمله “هذا ربى”، مفهومش این است” به اعتقاد شما این خداى من است” و یا این که آن را به عنوان استفهام گفت: آیا این خداى من است؟

در این زمینه نیز حدیثى در تفسیر نور الثقلین و سایر تفاسیر از عیون اخبار الرضا (علیه السلام) نقل شده است.

چگونگى استدلال ابراهیم بر توحید خداوند

اکنون این سوال پیش مى‏ آید که ابراهیم چگونه از غروب آفتاب و ماه و ستارگان بر نفى ربوبیت آنها استدلال کرد؟

این استدلال ممکن است از سه راه باشد:

۱.پروردگار و مربى موجودات (آن چنان که از کلمه” رب” استفاده می ‏شود) باید همیشه ارتباط نزدیک با مخلوقات خود داشته باشد، لحظه‏اى نیز از آنها جدا نگردد، بنا بر این چگونه موجودى که غروب می کند و ساعتها نور و برکت خود را برمى‏ چیند و از بسیارى موجودات به کلى بیگانه می ‏شود، مى‏ تواند پروردگار و رب آن ها بوده باشد؟!.

۲- موجودى که داراى غروب و طلوع است، اسیر چنگال قوانین است چیزى که خود محکوم این قوانین است چگونه مى‏ تواند حاکم بر آنها و مالک آنها بوده باشد. او خود مخلوق ضعیفى است و سر بر فرمان آنها و توانایى کمترین انحراف و تخلف از آنها را ندارد.

۳- موجودى که داراى حرکت است حتما موجود حادثى خواهد بود، زیرا همان طور که مشروحا در فلسفه اثبات شده است، حرکت همه جا دلیل بر حدوث‏ است، زیرا حرکت خود یک نوع وجود حادث است و چیزى که در معرض حوادث است یعنى داراى حرکت است نمى‏تواند یک وجود ازلى و ابدى بوده باشد (دقت کنید).

در اینجا به چند نکته باید توجه کرد:

۱- در نخستین آیه مورد بحث کلمه” کذلک” (اینچنین …) جلب توجه می کند و مفهوم آن این است: همان طور که زیان هاى بت پرستى را براى عقل و خرد ابراهیم روشن ساختیم، حکومت و مالکیت خدا را بر آسمان و زمین نیز به او نشان دادیم، بعضى از مفسران گفته‏ اند: معنى آن این است که همان طور که آثار قدرت و حکومت خود را بر آسمان ها به تو نشان دادیم به ابراهیم نیز نشان دادیم تا بوسیله آنها به خدا آشناتر شود.

۲- جن (از ماده” جن” بر وزن فن) به معنى پوشانیدن چیزى است و در آیه مورد بحث معنى جمله این است هنگامى که شب، چهره موجودات را از ابراهیم پوشانید … و این که به دیوانه مجنون گفته مى‏ شود بخاطر این است که گویا پرده ‏اى بر عقل او کشیده شده است و اطلاق جن بر موجود ناپیدا نیز به همین ملاحظه است و جنین نیز به خاطر پوشیده بودن در درون رحم مادر است و اطلاق جنت بر بهشت و بر باغ به خاطر آن است که زمینش زیر درختان پوشیده است، و قلب را جنان (بر وزن زمان) می گویند چون در میان سینه نهفته است و یا این که اسرار انسان را نهفته مى‏دارد.

۳- در این که منظور از کوکبا (ستاره ‏اى) کدام ستاره بود است؟ میان مفسران گفتگو است، ولى بیشتر مفسران ستاره زهره یا مشترى را ذکر کرده‏ اند، و از پاره ‏اى از تواریخ استفاده می ‏شود که این هر دو ستاره در زمان هاى قدیم مورد پرستش بوده، و جزء آلهه (خدایان) محسوب می ‏شده است، ولى در حدیثى که از امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) در عیون الاخبار نقل شده تصریح گردیده است‏

که این ستاره، ستاره زهره بوده است، در تفسیر على بن ابراهیم نیز از امام صادق (علیه السلام) این موضوع، روایت شده است‏[۳].

بعضى از مفسران گفته ‏اند که مردم کلده و بابل در آنجا مبارزات خود را با بت پرستان شروع کرده هر یک از سیارات را خالق یا رب النوع موجوداتى مى ‏شناختند،” مریخ” را رب النوع جنگ و” مشترى” را رب النوع عدل و علم و” عطارد” را رب النوع وزیران … و” آفتاب” را پادشاه همه مى‏دانستند![۴].

۴- بازغ از ماده” بزغ” (بر وزن نذر) در اصل به معنى شکافتن و جارى ساختن خون است و لذا به جراحى کردن بیطار (دامپزشک) بزغ گفته می ‏شود و اطلاق این کلمه بر طلوع آفتاب یا ماه در حقیقت آمیخته با یک نوع تشبیه زیبا است زیرا آفتاب و ماه به هنگام طلوع خود گویا پرده تاریکى را مى‏ شکافند، علاوه بر این در کنار افق سرخى کمرنگى که بى‏شباهت به رنگ خون نیست در اطراف خود ایجاد مى‏ کنند.

۵- فطر از ماده فطور به معنى شکافتن است، و همان طور که ذیل آیه ۱۴ همین سوره نوشتیم اطلاق این کلمه بر آفرینش آسمان و زمین شاید به خاطر این است که طبق علم امروز، روز اول جهان توده واحدى بوده و بعد از هم شکافته شده و کرات آسمانى یکى پس از دیگرى به وجود آمده‏ اند (براى توضیح بیشتر به تفسیر آیه مزبور مراجعه فرمائید).

پی نوشت ها

[۱] . بنا بر این در آیه حذف و تقدیرى وجود دارد که از آیات قبل روشن می ‏شود، و در حقیقت مضمون آیه چنین است:” کما ارینا ابراهیم قبح ما کان على علیه قومه من عباده الاصنام کذلک نرى ابراهیم ملکوت السماوات و الارض”( دقت کنید).

[۲] ( ۱) تفسیر نور الثقلین جلد اول صفحه ۷۳۸.

[۳] . تفسیر نور الثقلین جلد اول صفحه ۷۳۵ و ۷۳۷.

[۴]. تفسیر ابو الفتوح جلد چهارم صفحه ۴۶۷( پاورقى).

منابع

  1. قرآن کریم.
  2. تفسیر نور الثقلین‏، حویزى، عبدعلى بن جمعه‏، اسماعیلیان‏، ایران- قم‏، ۱۴۱۵ ه. ق.‏
  3. روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن‏، ابوالفتوح رازى، حسین بن على‏، آستان قدس رضوى، بنیاد پژوهش هاى اسلامى‏، ایران- مشهد مقدس، ۱۴۰۸ ه. ق‏

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *