- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
پیامد ناسپاسی از نعمتهای الهی
مودت و رحمتی که خدا بین همسران و یا پدر و مادر و فرزندان قرار داده، اگر از حد خودش فراتر برود و افراطی شود، دچار انحراف خواهد شد دیگر آن اهدافی که برای آن، خانواده را تشکیل داده و آن حکمتی که خدا بر این حکمت، این محبت را قرار داده، تأمین نمیشود و انسانها به کمال مطلوب نخواهند رسید. همان گونه که فقدان محبت و مودت، که ناشی از انحراف از فلسفه واقعی تشکیل خانواده است، آسیب زاست، محبت افراطی هم موجب انحراف است وآسیبی دیگر است که برخی دیگر از خانوادههای امروزی دچار آن هستند.
اگر پدر و مادری محبت افراطی به فرزند داشته باشند، آن فرزند درست تربیت نمیشود، لوس، بی هنر و سر بار دیگران بار میآید، از خود شخصیتی ندارد، هویت ندارد، و وابسته به دیگران است. علت آن هم، همان محبتهای افراطی پدر و مادر است.
اگر محبت پدر و مادر کنترل شده و تحت ضابطه نباشد، همان محبتی که باید مایه ی حیات انسانی باشد، مایه ی بدبختی آنان خواهد بود. همان گونه که فرزندان محروم از محبت پدر و مادر ممکن است جنایتکار بار بیایند، محبت بیش از حد هم موجب میشود که فرزند وابسته، بی عرضه و لوس تربیت شود و سربار دیگران شود، نه به درد خودش بخورد نه به درد دیگران.
اعتدال؛ رمز بقا و پویایی خانوادهها
در اینجا هم مثل بسیاری از عرصههای زندگی، اعتدال لازم است؛ افراط و تفریط هر دو انحرافی است. گاهی اوقات، محبت افراطی موجب میشود که انسان از انجام تکالیفش باز بماند. اگر محبت زن و فرزند بر قلب انسان احاطه پیدا کرد، جایی که بین بهره برداری از این محبت و انس گرفتن با زن و فرزند، با انجام یک تکالیف دینی با هم تزاحم پیدا کنند، چون این محبت غالب است، آن تکلیف طرد میشود آیه شریفه میفرماید:
«قل ان کان آباؤکم و أبناؤکم و اخوانکم و أزواجکم و عشیرتکم و أموال افترفتموها و تجاره تخشون کسادها و مساکن ترضونها أحب الیکم من الله و رسوله و جهاد فی سبیله فتربصوا حتی یأتی الله بأمره و الله لا یهدی القوم الفاسقین(توبه: ۲۳) همان محبتی که خدا قرار داده و حکمت آفرینش، آن را اقتضا میکند، و اگر آن نباشد زندگی به هم میخورد و نه نسلی باقی میماند و نه جامعه ی سالمی تشکیل میشود، اگر از حد خودش گذشت، زن و فرزند از خدا و جهاد در را خدا محبوبتر خواهند شد؛ و وقتی که باید برود جهاد، علاقه به فرزند مانع از انجام جهاد میشود.
از این رو، محبت افراطی موجب بدبختی انسان میشود، موجب ترک واجب میشود؛ ترک واجبی که مصالح اسلام را به خطر میاندازد. در اینجاست که خدای متعال تهدید میکند؛ تهدید عجیبی! «فتربصوا حتی یأتی الله بأمره»(توبه: ۲۴) منتظر باشید که خدا فرمانش را صادر کند و به حسابتان برسد شما به خاطر علاقه به زن و فرزند، جهاد را رها میکنید، انفاق را ترک میکنید از این رو، افراط در محبت به زن و فرزند هم نوعی خطر محسوب میشود.
بنابراین، هر چند زن و فرزند خوب، نور چشمی محسوب میشوند، اما محبت به آنان باید در حد اعتدال باشد. اعتدال یعنی حد وسط و کمی، یعنی محبت به گونهای باشد که اگر با تکالیف الهی تزاحم پیدا کرد، محبت زن و فرزند بر محبت خدا فائق نیاید و مانع انجام تکلیف الهی نشود.
تکالیف دینی که با محبت به زن و فرزندان تزاحم پیدا میکنند بسیارند: گاهی انسان باید در جبهه شرکت کند، علاقه به زن و فرزند ممکن است مانع از آن شود. گاهی باید به تحصیل علوم دینی و یا تبلیغ دینی بپردازد، اما علاقه به زن و فرزند مانع میشوند. این چنین محبتی مطلوب نیست. این محبتها در حدی مطلوب است که تزاحم با تکلیف واجب نداشته باشد. اگر مزاحم شد، خود همین موجب بدبختی انسان میشود.
بنابراین، در محبت به همسر و فرزندان توجه به نکاتی چند ضروری است: اولاً در بعضی جاها تأکید شده که مواظب باشید گاهی زن و فرزندتان میتوانند دشمن شما باشند خیال نکنید همین که یک رابطه ی عاطفی بین شما، زن و فرزندتان برقرار شد، همواره موجب خوشی زندگی و موجب برقراری دوستی و محبت و صمیمیت خواهد بود. قرآن میفرماید:
«یا أیها الذین آمنوا ان من أزواجکم و أولادکم عدوا لکم فاحذروهم و ان تعفوا و تصفحوا و تغفر فان الله غفور رحیم»(تغابن: ۱۴) و یا میفرماید: «انما أموالکم و أولادکم فتنه و الله عنده أجر عظیم»(تغابن: ۱۵) اول هشدار میدهد که فکر نکنید همواره هر همسر و فرزندی، به طور مطلق، موجب سعادت انسان است. نه گاهی ممکن است افرادی باشند که منافع شخصی و لذت مادی شان وقتی با لذتهای همسر یا پدر و مادرشان تزاحم پیدا کند، خودشان را مقدم میدارند.
به ویژه در دنیای صنعتی و جوامع مادی امروزی که عواطف انسانی و وفاداری نسبت به پدر و مادر و یا نسبت به فرزند تضعیف شده است. در گذشته هم کما بیش بوده و اتفاق میافتاده که همسری دشمن همسرش باشد. فرزندی دشمن پدر و مادرش بشود زمانی که پدر و مادری – مثلاً – مسلمان میشدند، فرزند کافر میماند یا بعکس – گاهی هم پدر و مادرها به دلیل تعصبات، آداب و سنتهای قومی کافر میماندند، فرزندان مسلمان میشدند در اینجا، این رابطه ی عاطفی بین پدر و مادر با فرزندان از بین میرفت و در خانواده تضاد و کشمکش به وجود میآمد.
در این صورت، برای فرزندان این شبهه پیش میآید که حالا که والدین کافر شدند، ما ارتباطمان را با آنان حفظ کنیم، یا با آنان قطع رابطه کنیم و این عاطفه طبیعی و فطری را نادیده بگیریم ؟ میفرماید: این کلیت ندارد، گاهی ممکن است که همسرهای شما در واقع دشمن شما باشند،
صرف اینکه همسر، فرزند و یا پدر و مادر شما هستند، این نسبت نباید موجب شود که شما همیشه به آنان وابسته باشید و راه آنان را ادامه دهید، و یا اینکه از آنها فاصله نگیرید، جدا نشوید، برای اینکه اهل یک خانواده هستید. اینها هیچ ملاک نیست. ملاک را باید حق و باطل قرار داد؛ مادامی که ارتباط با آنان به دین شما ضرری نمیزند، رابطه ی خود را حفظ کنید.
حتی اگر پدر و مادر مشرک شدند، جوان مؤمن و مسلمان باید رفتارش با پدر و مادرش خوب باشد، ولی در اینجا نباید از او تبعیت کند. «و ان جاهداک علی أن تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما و صاحبهما فی الدنیا معروفا»(لقمان: ۱۵) در امور دنیوی با آنان خوش رفتاری کنید، اما مواظب باشید تحت تأثیر افکار و عقاید کفرآمیز آنان واقع نشوید.
اما اینکه انسان بر عواطفش مسلط باشد و بداند کجا عاطفه اش را اعمال کند و کجا نکند، این هنر بزرگی است. انسان باید قدرت زیادی داشته باشد که احساسات و عواطفش را کنترل کند و تابع عقل و شرع باشد. به طور طبیعی، کسانی که رابطه ی قوی عاطفی با همسر یا فرزند و یا پدر و مادر خود دارند، در مواردی توجه ندارند، این رابطه حالت افراطی پیدا میکند. محبت به همسر یا فرزند مانع از انجام تکالیف واجب میشود.
در حالی که اگر تکلیف واجب متعینی است، رضایت آنان در انجام این تکلیف شرط نیست. باید سعی کنند که این محبتها به گونهای نباشد که مانع تکلیف شرعی شود. باید تلاش کرد که حب و بغضها، حب و بعضهای منطقی، معقول و مشروع باشد و از حد اعتدال خارج نشود. همان گونه که افراط آن ضرر دارد، نبودن و کم بودنش هم مشکلاتی ایجاد میکند. بنابراین، همواره رعایت جانب اعتدال لازم و ضروری است. حد اعتدال محبت، نیازمند آموزش است.
بندگان شایسته ی خدا همواره مواظب هستند که کفه ی محبت زن و فرزند از محبت خدا سنگینتر نشود. نمونه ی آن در این فرمایش امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نهج البلاغه است که میفرماید:
«و لقد کان مع رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) نقتل آبائنا و ابنائنا و اخوالنا و اعمالنا.»،(۲) آن حضرت در مقام سرزنش اصحاب خود میفرمودند: شما به خاطر روابط خانوادگی و رعایت مسائل قومی و منافع عشیرهای و امثال اینها، نمیآیید درست بجنگید، در آن جایی که بابید بجنگید، در جنگ شرکت نمیکنید، جدیت نمیکنید.
میفرماید: ما در زمان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و در رکاب آن حضرت با پدران، فرزندان، دائیها و عموهایمان هم میجنگیدیم. وقتی وظیفه ی دینی ایجاب کند و افرادی علیه اسلام قیام کنند، باید با دشمن اسلام مبارزه کرد. پدر، برادر یا عمو تفاوتی ندارد، هر که میخواهد باشد؛ دشمن اسلام است، باید با او جنگید. بعد میفرماید:
«فلما رأی الله صدقنا انزل بعدونا الکبت و انزل علینا النصر»(۳) وقتی خدا دید ما راست میگوییم و با دشمن خدا میجنگیم و در این باره، محبت قوم و خویش و دوست و آشنا مانع از انجام وظیفه نمیشود، آن گاه زبونی و شکست را بر دشمن و پیروزی و نصرت را بر ما نازل کرد. در ادامه میفرماید:
«و لعمری لوکنا نأتی ما اتیتم لما قام للدین عمود و لا اخضر للایمان عود.»(۴) حضرت به اصحاب خود میفرماید: اگر بنا بود ما هم مثل شما باشیم و مثل شما رفتار میکردیم، «لما قام للدین عمود»؛ خیمه ی دین بر پا نمیشد «و لا اخضر للایمان عود»؛ و شاخه درخت ایمان نمیرویید اینکه میبینید دینی باقی مانده و خیمه ی اسلام سر پاست، همه رهین آن فداکاریهایی است که ما کردیم. با دشمن جنگیدیم، هر چند از بستگان نزدیک بودند. چون باطل بودند، با آنان جنگیدیم.
این همان صدقی است که خدا از ما میخواهد. اطاعت امر خدا کردیم. وقتی ثابت کردیم که راست میگوییم، خدا هم ما را پیروز کرد. اساساً اگر بخواهید دینی باقی بماند، ایمانی باشد، نیازمند چنین مردانی آهنین اراده و فداکار هستیم که در مقام انجام وظیفه از هیچ چیز نترسند و در ملاحظه احدی را هم نکنند، اگر در انجام تکالیف الهی بخواهیم ملاحظه ی پدر، فرزند، دوست،آشنا، باند، حزب، جناح سیاسی و همسایه را بکنیم، چیزی از اسلام باقی نمیماند.
پس محبت به فرزند، پدر، برادر و خواهر امری مطلوب و نعمتی الهی است و موجب بقای نسل، بقای خانواده و سرانجام تشکیل جامعه صحیح میشود. اما اگر همین امر از حد خود فراتر رفت و دل بستگی شدید آورد، به گونهای که مانع از انجام تکالیف اجتماعی، به خصوص جهاد و اجرای عدالت شد، اثر معکوس دارد.
نمونه ی آن امیرالمؤمنان(علیه السلام) در مقام جنگ و جهاد، و نیز در مقام اجرای عدالت درباره ی دخترش است. فرزند ایشان یک گردنبد گلی و کم ارزش از بیت المال عاریه گرفته بودند که در یک جشن عروسی از آن استفاده کنند و بعد آن را برگردانند. ضمانت هم کرده بودند که اگر ضرری به آن رسید، جبران کنند. به اصطلاح «عاریه مضمونه» بود. زمانی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) از موضوع آگاه شدند که حضرت زینب علیها السلام از بیت المال چنین گردنبندی را برای یک یا دو روز عاریه گرفته اند، ایشان را مؤاخذه کردند.
بعد هم فرمودند: دخترم اگر نبود که این گردنبند را به عنوان عاریه مضمونه گرفته بودی، اولین دستی که در اسلام به جرم دزدی بریده میشد، دست تو بود. آن حضرت نگاه نمیکند که دختر اوست. فردا میگویند: دختر رئیس مسلمانها دزدی کرده است. حسن احکام اسلام به همین است که با مجرم برخورد میکند و او را مجازات میکند، هر چند دختر علی(علیه السلام) باشد.
در بسیاری جاها که ملاحظاتی در کار دخالت میکند، همین تساهل و ملاحظات موجب میشود که کسانی از مؤاخذه و عقوبت در امان بمانند، و همین موجب میشود که آبروی اسلام و نظام اسلامی از بین برود. اعتبار این نظام به این نیست که چون فلان شخص با کسی نسبت دارد باید امنیت داشته باشد. اعتبار و آبروی نظام به این است که مجرم مجازات شود، هر که میخواهد باشد.
بنابراین، محبت به فرزند و زن، یا دوستان، اگر در حدی باشد که مانع از انجام تکلیف الهی شود، مطلوب نیست و موجب سقوط انسان میشود. همین محبتی که نعمت بزرگ الهی است و موجب برکات و سعادتهایی در دنیا برای انسان میشود؛ اگر از حد اعتدال خارج شد، آثار ناگواری برای انسان پدید میآورد.
پینوشتها
۱- محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۸، ص ۱۷۱، باب ۲۳٫ روایت ۱۱۳٫
۲- شرح نهج البلاغه، ج ۲، باب ۳۵، ص ۲۴۳٫
۳- همان، ج ۴، ص ۳۳، ب ۵۵٫
۴- همان، ج ۳، ب ۵۲، ص ۳۴۶٫
منبع: مجله ی معرفت ۱۲۵؛ محمدتقی مصباح یزدی؛ شماره ۱۲۵(با اندکی تصرف و تلخیص)