- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 2 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
گاهی شده است انسان با عنایتی که از سوی بزرگان نسبت به او می شود خود را گم نموده و در برابر دیگران فخر فروشی می کند. به خصوص که این عنایب از سوی امامان معصوم انجام گیرد. در نوشته زیر به مطلبی اشاره شده که برای بزنطی یکی از اصحاب امام رضا (علیهالسلام) چنین حالتی ایجاد شده و امام از این وضعیت درونی او اطلاع پیدا نموده و او را این کار نهی نموده است.
«بزنطی» گوید: من از کسانی بودم که به هفت امام که آخرین آنها موسیبن جعفر (علیهالسلام) است اعتقاد داشتم و از این رو در امامت امام رضا (علیهالسلام) شک داشتم تا اینکه طی نامهای از او سؤالهایی کردم اما فراموش کردم مطالب مهم خود را سؤال کنم. پس از چندی جواب سؤالهایم رسید و امام (علیهالسلام) فرمود: تو سؤالهای مهم خود را فراموش کرده بودی. من هم متوجه شدم و عرض کردم: یابن رسولالله دوست دارم در یک فرصتی که در آمدن به منزل شما ضرری از دشمنان به ما نمیرسد مرا دعوت کنی.
امام (علیهالسلام) مرکبی را برای من فرستاد و به خدمت او رسیدم و نماز مغرب و عشاء را با او گذاردم آنگاه امام (علیهالسلام) علومی را به من تعلیم داد و من از او سؤال میکردم و جواب میداد تا اینکه بخش قابل توجهی از شب گذشت. سپس به خادم خود فرمود: رختخوابی را که من در آن میخوابم بیاور تا احمد بزنطی در آن بخوابد. با خود گفتم کسی در دنیا از من خوشبختر نیست، امام (علیهالسلام) برایم مرکب فرستاد و به نزدم آمد و نشست و سپس رختخواب خود را به من داد. در این فکر بودم که امام نشست و گفت: ای احمد! از آنچه نصیب تو شد بر دیگران افتخار نکن.
صعصعه بن صوحان بیمار شد و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) از وی عیادت کرد و او را مورد اکرام قرار داد و دست بر پیشانیاش گذاشت و به او ملاطفت کرد. اما وقتی خواست از نزد او برگردد، فرمود: ای صعصعه به آنچه نسبت به تو انجام دادم بر برادرانت افتخار نکن زیرا آنچه را انجام دادم تکلیف من بود.[۱]
پی نوشت:
[۱] . بحارالانوار، ج ۴۹، ص ۴۸.