- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 17 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
مقدمه
در عالم بشری، حقایق و اوهام، سخت در هم آمیخته اند و حق و باطل به شدت با هم مشتبه شده اند و احیانا به واسطه انگیزه هایی، حق باطل قلمداد شده و چنان که مواردی نه اندک، بر اندام باطل جامه حق پوشانده اند.
در کتب تاریخ ملل و نحل، از مذاهب و نحله هایی سخن به میان آمده و افکار و عقایدی به کسانی نسبت داده اند که امروزه از آنچه در آن کتب و آثار، آمده،اثری نیست.
در بدو نظر گفته می شود که آن مذاهب ونحله ها و فرقه ها، از بین رفته و پیروان آنها به کلی، منقرض گشته اند.
این احتمال را شیخ مفید رحمه الله ابراز کرده است. (۱)
ولی با دقت نظر بیشتر و مقایسه جریان های مشابه تاریخی و فرهنگی در پرتو تحلیل منطقی، نظری دقیقتر می توان ارایه داد و آن این که از کجا معلوم که چنان اشخاص و چنان افکار، حقیقتا وجود داشته اند؟ بلکه به احتمال معقول و قابل اثبات، آنها افسانه ای بیش نیستند که بازیگران صحنه های عصری و تشنگان حکومت و پست های سیاسی دینی، چنان چیزها را آفریده و به قصد مخدوش کردن چهره جبهه مخالف خود در پشت پرده های توطئه، مقوله های کذایی را خلق کرده و به خلق الله منسوب داشته اند و بدان وسیله خود را به هدفشان که همانا سلطه و مطامع دنیوی است، گام هایی نزدیکتر دیده اند.
حقیقت آن است که پیکار و جنگ گرم، همواره با نوعی نبرد وجنگ سرد، توام بوده است.
جویندگان قدرت وحاکمیت، در کنار میدان های رزم که در آنها نفرات و ساز برگ نظامی و تسلیحاتی، کارساز است جبهه ای دیگر گشوده اند و آن را اصطلاح جنگ سرد روانی تبلیغاتی و تهاجم فرهنگی می نامیم و هم چنان که سلاح جنگی در اطوار تاریخ متحول بوده، ابزار این تهاجم نیز همواره در تحول و دگرگونی بوده است لیکن ماهیت هر دو در دراز نای تاریخ همان است که بود.
اگر در میدان های کارزار نظامی رزمی، عناصر خدمتکار، جنگجویان و سربازان خشن و دوره دیده و آشنای با انواع سلاحها و کاربرد آنها هستند اما گردانندگان این جبهه، بر عکس چهره های به ظاهر آرام و آراسته ای اند که خود را در پوشش علم و ادب و تاریخ جلوه گر می سازند و نا آشنای با این نوع جریانات شوم و ناروا به این گونه شگردهای نامبارک به سادگی نمی تواند آنان را شناسایی کند.
اینان قلم به مزدانی هستند که با دریافت ثمن بخس در کنار طاغوت قرار گرفته و از رهگذر صلح ریایی و به شیوه بازیگری های ابلیسی جاده دشوار سیاسی نظامی را برای قدرت طلبان، هموار ساخته اند.
آیا کیسانیه به آن شکلی که در کتب تاریخ و ملل و نحل آمده، حقیقتا وجود داشته اند و آیا آن عقاید و افکار کلامی که به اشخاصی نسبت داده شده، واقعیت داشته است؟ و یا همه آنها افسانه ای بیش نیستند که دست پلید سیاست آنها را آفریده است وگرنه در ورای وهم و خیال، دارای حقیقت و واقعیت نیستند!؟
آیا جریان کلامی سیاسی کیسانیه همانند ماجرای رسوای سبائیه است که سالها ناآگاهان را فریفته و کتابها و رساله هایی را از آن سلسله اراجیف پر کرده اند تا این که در قرن حاضر، استادن زبردست تاریخ و ادب و حدیث آستین بالا زده، با تحقیقی عادلانه و درخور تحسین و تمجید اظهار داشتند که نه، ابن السوادیی وجود داشته و نه عبد الله سبا با آن ویژگیها و فضاحت ها، حقیقت تاریخی داشته است بلکه آن، افسانه ای است که دشمنان شیعه دوازده امامی به نفع جریان مخالف، آن را ساخته و پرداخته اند و احیانا اذهان بی خبرانی را قرنها به خود مشغول کرده و ملعنت هایی را در میان امت اسلامی به وجود آورده اند.
استاد طه حسین در کتاب «علی و بنوه » (۲) واستاد عسکری در کتاب «عبد الله سبا» (۳) در آن زمینه عالمانه ترین سخن را گفته و سالمترین روش تحقیق را در پیش گرفته اند.
به نظر نگارنده، جریان علویان سوریه وجز آن، و ماجرای فاطمیان مصر وامثال آنان که در تاریخ در باره آنان، مطالبی مطرح است وبا واقعیت اهای موجود تطابق ندارد و با آنچه که علمای بزرگ این جمعیت که امروز از آزادی قابل توجهی برخوردارند اظهار می دارند، وفق نمی دهد از همان مقوله است و تحقیق و بررسی علمی بیشتری را می طلبد.
به صراحت باید گفت: علی اللهی بودن علویان و یا باطنی گری فاطمیان به آن شکل که مطرح است، چندان مسئله روشنی نیست; زیرا رقابت تند و تیز عباسیان با فاطمیان مصر وتلاش شبانه روزی زمامداران و خلیفگان عباسی در از میان بردن فاطمیان که در شمال آفریقا ومصر حاکمیت نیرومندی داشته اند از نقطه نظرهایی است که هیچ پژوهشگری از آن نباید غفلت داشته باشد.
تنظیم طوماری علیه فاطمیان و به قصد خدشه وارد کردن به نسب ایشان و امضای آن توسط بسیاری ازمعاریف زمان وتحت فشارحکومت عباسیان در بغداد و امتناع سید شریف رضی از امضای آن ازمسلمات تاریخ است.
(۴) وبا خواندن آن ماجرای تاریخی به حقایق پشت پرده می توان پی برد.
این نص تاریخی را نادیده نتوان گرفت که سید شریف رضی، حکومت فاطمیان را خوش داشت و اقامت در بغداد و در زیر سلطه عباسیان بغداد را ذلت می انگاشت.
ما مقامی علی الهوان و عندی
مقول صارم و انف حمی
البس الذل فی دیار الاعادی
و بمصر الخلیفه العلوی
چرا تن به ذلت و خواری دهم؟ که من شمشیری آخته و شرف و فضیلت غیر قابل انکار دارم.
من همانند آن پرنده بلند پروازم که از دسترس تجاوزگران حرمت شکن، بدورم.
انسانی با آن شمشیر آهیخته، چه عذری دارد اگر از جستجوی مجد و شرف بیشتر، باز نشیند؟! آن کس که پدر او و پدر من سرور او سرور من، یکی است آنگاه که بیگانگان قصد ظلم و ستم، کنند.
رگ و پی من به رگ و پی او پیچیده است و آن رگ و پی محمد وعلی صلی الله علیهما و آله ما است.
من اگر در دیار دوست و زیر سایه حکومت ایشان، ذلیل هم باشم، عزیز و برخوردار هستم و در آنجا در عین تشنگی، سیرابم. (۵)
با این وجود، آیا می توان باور داشت سید شریف رضی با آن سلامت فکر وعلو اندیشه تمایل به خلفایی داشته باشد که تفکرات خاص باطنی گری دارند و آیا می توان اذعان کرد که حکیم ناصر خسرو با آن کیاست و فطانت و با آن تعالی اندیشه که در آثارش هویدا می باشد از آن چنان جریانات، پیروی می کرده است؟!
حقیقت آن است که عباسیان تشنه قدرت همانند همپالگی های خود در طول تاریخ برای رسیدن به مقاصد شوم سیاسی و سلطانی، از هیچ عملی، فروگذار نمی کردند چنان که در همین زمینه، علاوه بر دست به کار شدن در ایجاد تردید در نسب فاطمیان در نسبت های ناروای دیگر، غوغا راه انداخته و صفحات تاریخ را جدا تیره و تار کردند.
ما در این مقال راجع به کیسانیه سخن خواهیم گفت و در طرح اصل مطلب از کتاب و ابتکار نویسنده و پژوهشگر ارجمند عبدالواحد انصاری بهره خواهیم گرفت و گزارش گونه ای از کتاب ایشان، ارائه خواهیم داد و در صورت امکان به منابع دست اول استناد کرده و در این راستا مواردی از آن کتاب را اصلاح کرده ایم.
کیسان کیست ؟ در باره شناخت شخصی و شخصیتی کیسان به اختلاف نظر شدید برمی خوریم و با تفحص منابع تاریخی وکلامی به چند قول دست می یابیم.
۱. کیسان لقب خود مختار بن ابی عبیده ثقفی است و از اول این نام را داشته است و گفته اند آن هنگامی که پدر او نوزاد خانواده را حضور علی امیر مؤمنان علیه السلام آورد و آن حضرت دست مهر و محبت بر سر او کشیده و فرمود:
«کیس، کیس » زیرک است، با هوش است و از همین زمان او کیسان لقب گرفت.
و برخی هم گفته اند: محمد بن حنفیه، این لقب کیسان را به مختار داد آنگاه که او را برای گرفتن خون امام حسین به عراق اعزام کرد و هوشیاری و فراست لازم را در او دید. (۶)
۲. کیسان، غلام امیر المؤمنان علی علیه السلام بوده و همو مؤسس کیسانیه می باشد. (۷)
۳. کیسان غلام و خدمتکار محمد بن حنفیه بوده است.
۴. کیسان، شاگر محمد بن حنفیه بوده و یا شاگرد هر دو امیر مؤمنان علی و پسرش محمد بن حنفیه و او از آن پدر و فرزند علم تاویل و باطن و دانش اسرار آفاق و انفس آموخته است.
۵. پاسدار و به اصطلاح آجودان مختار، شخصی بوده به نام ابوعمره کیسان، و مختار این عنوان را از پاسدارخود گرفته و لقب خویش کرده است. (۸)
۶. کیسان، مردی از اهالی کوفه بوده و کشندگان امام حسین علیه السلام را به مختار می شناسانده است. او مردی دلیر و نسبت به انتقام خون امام سید الشهداء علیه السلام، بسیار حساس و فعال بوده است. (۹)
۷. کیسان، مردی از پیرامونیان مختار بوده نه غلام و نه شاگرد او، بلکه به عنوان امین و مستشار در دستگاه مختار حضور داشته است و مختار در تمام کارها و تصمیم گیری ها، نظر و رای او را جویا می شده است. (۱۰)
چنان که ملاحظه می کنید درباره شخص و شخصیت کیسان، نقلها مختلف و متفاوت است که اگر برخی با بعض دیگر قابل جمع باشد جمع با بعض دیگر ناممکن است و همین نشانگر آن است که او همانند عبدالله سبا، شخصیتی موهوم، خیالی و افسانه ای است.(۱۱)
و شایدخداوند، همچون آدمی نیافریده است و او فقط در ذهن وخیال جعالان و تحریفگران تاریخ آفریده شده است و بس.
کیسانیه کیستند ؟ ملل و نحل نویسان مذهب کیسانیه را از ملل اسلامی و از فرقه های شیعه برشمرده اند که به امامت محمد بن حنفیه عقیده مند بوده اند و بعدا تا پانزده فرقه انشعاب پیدا کرده اند چنان که محققان در علم کلام که درباره کیسانیه، سخن گفته اند رجال کیسانی را متجاوز از دوازده تن ندانسته اند که مختار، فقط یکی از آنان است.
شایان ذکر است همه کسانی که درباره این کیش و مذهب و رجال آن سخن گفته اند مانند نوبختی که نخست نویسنده و صاحب اثر در موضوع ملل و نحل و از بزرگان علمای شیعه است، و مثل شیخ مفید (۱۲) که از استوانه های عالم اسلام و باز ماندگان علم کلام می باشد و دیگر نویسندگان و محققان، هیچ کدام، سندی برای گفتار خود ذکر نکرده اند و همگی اعتراف دارند: درباره قومی سخن می گویند که انقراض یافته اند و احدی از ایشان باقی نمانده است.
در حالی که همه آنان نیک می دانستند که چگونه دروغ و دروغ پردازی وجعل و تحریف به تاریخ وحدیث راه یافته است و حتی در عصر خود رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حدیث های کذب به او منسوب داشتند با این وجود چگونه این همه روایت های بی سند ویا فاقد سلسله راوی معتبر، بدون توجه و دقت، در کتب آورده شده و حتی تکرار گردیده است.
منصفانه اقرار باید کرد که شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه پس از اشاره به اسم کیسان با سخنی کوتاه، به حقیقت امر اشاره ای عالمانه کرده است او می نویسد:
«هذه الحکایات فی معنی اسمه عن الکیسانیه خاصه فاما نحن فلا نعرف…»:
این ها حکایت هایی در معنای نام او در باره کیسانیه است فقط و ما نمی شناسیم جز این که او به این نام نامیده شده اما حقیقت معنای آن چیست نمی دانیم.
و در جای دیگر می نویسد : با این وجود چیزی از کیسانیه باقی نمانده است و آنها همگی منقرض شده اند و در زمان ما احدی از ایشان شناخته نیست جز آنچه حکایت می شود و صحت آن معلوم نیست. (۱۳)
پس، فرقه کیسانیه را مانند فرقه سبائیه باید تلقی کرد با این فرق که کیسانیه در ادوار مختلف آن و در فرقه های گوناگونش به آن شکل که در کتب تاریخ و ملل و نحل آمده است از مردمانی سخن به میان آورده و از اهدافی حکایت می کند که در دراز مدت برای شیعه دوازده امامی آثار مخرب و زیانباری، همراه دارد.
ما به اختصار به سه دور از این سناریوی نه چندان ناشیانه، اشاره می کنیم وبعدا به تفصیل قهرمانان اصلی و بازی گران جنبی این نمایشنامه سیاسی کلامی، را شناسانده و اهداف سیاست بازان حرفه ای را روشن و مشت آنان را باز می کنیم.
دور نخست : در دور نخست ماجرای کیسانیه، بازیگران اصلی نمایش نامه، امویان،زبیریان و هواداران آنها هستند و هدفشان از آن سناریو، از میان برداشتن و به بن بست رساندن قیام مختار بن ابی عبیده ثقفی بوده است.
آنان می خواستند شیعه را دچار تفرقه کنند و محبان اهل بیت را که طالب و خواستار بازگشت خلافت به آل بیت پیغمبر بودند، پراکنده سازند.
این نمایش و صحنه سازی با قیام مختار آغاز گردید.
دو گروه اموی و زبیری و پیروان و هواداران آنها، از نهضت مختار ناخرسند و اراحت بودند; زیرا امویان می دیدند که مختار ثقفی دست پروردگان و جیره خواران آنان را در کوفه از دم تیغ می گذراند و بویژه کشندگان حسین بن علی علیمها السلام را که تحکیم کنندگان حکومت امویان مروانی بودند، از پا در می آورد.
و اما زبیریان! آنان نیز از قیام مختار دلخون بودند که پیشتر مردم کوفه با عبد الله زبیر بیعت کرده بودند ولی مختار عامل او را از کوفه بیرون کرده و دعوتش را بر اساس رضای آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم مطرح ساخت.
پس شعار مختار مبنی بر رضای آل محمد و بازگشت خلافت به آل بیت، تنها شعاری بود که هر دو گروه اموی و زبیری را می آزرد و با وجود تضاد در این دو جریان نسبت به هم، مبارزه و محاربه با شعار مختار نقطه مشترک این دو گروه صرفا سیاسی شد آنان به اشتراک با نهضت مختار درافتادند.
در این دور از بازی کیسانی گری، افتراها و دروغهای وسیعی به مختار ثقفی زده شد: او به امامت محمد حنفیه معتقد است; خود را نماینده او در کوفه می شناساند و از سوی او مامور قتل و قلع و قمع قاتلان حسین شهید علیه السلام می باشد; مختار مدعی است که بر او وحی نازل می شود; او قایل به رجعت و بداء است و از تخت علی بن ابی طالب علیه السلام چیزی مانند تابوت بنی اسرائیل پرداخته که پیشاپیش لشکر حمل می شود.
و گفتند: مختار در حقیقت، نمی خواهد انتقام خون امام حسین علیه السلام را بگیرد بلکه هدفش تقرب به شیعه می باشد.
و او به حب آخرت تظاهر می کند و در دل و باطن خویش، به دنبال دنیاست!!!
امویان و زبیریان با این تهاجم ناجوانمردانه و با آن دورغ پردازی های وقیحانه بذر شک و تردید در دلها افشادند و جماعت از پیرامون مختار پراکندند و همین شبیخون تهمت و افترا، آن مرد دلیر و شجاع را تنها گذاشت و سبب قتل وی گردید و جو برای رقبای سیاسی او خالی گشت.
بعدها که سلطه اموی مروانی دوام یافت بسیاری از مورخان و نویسندگان قرون نخست، همان دروغ ها و افتراها را که کاملا جنبه سیاسی داشت و به قصد شکستن شعار و قیام ولایی مختار، شایع شده بود بدون تمحیص و ذکر راوی معتبر و شاهد صدق، در کتب خود آوردند و نسل به نسل نقل شده جزو مسایل تاریخ و کلام گردید.
دور دوم : بازی گران نمایشنامه کیسانیه دور دوم، رجال عباسی و مبلغان و داعیان به خلافت و حکومت ایشان اند وهدف از این نمایش آن بوده که مردم ساده لوح ماوراء النهر وخراسان بزرگ را اقناع کنند که خلیفگان حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم اولاد عباس عموی پیامبرند و این مقام به واسطه ابو هاشم عبدالله فرزند محمد حنفیه به وصیت و نص امیرمؤمنان علی ابن ابی طالب علیه السلام به آنان رسیده است.
شروع این نمایش، در ابتدای تلاش عباسیان سیاه نامه برای تصرف کرسی خلافت است آنگاه که مخفیانه نقشه رسیدن به حکومت را می کشیدند و در پشت پرده، چنان طرحی را می ریختند.
در این سناریوی کیسانیه، پس ازوفات ابو هشام پسر محمد حنفیه در «حمیه » از سرزمین شام، کیش کیسانی بازسازی شد و عقیده به امامت محمد حنفیه دوباره مطرح گردید به زعم بازیگران این نمایشنامه، امام پس از محمد بن علی معروف به محمد حنفیه، فرزندش ابو هاشم عبدالله است و او به هنگام وفات، به زعیم عباسیان آن روز محمد بن علی بن عبد الله بن عباس وصیت کرده است.
عباسیان، کیسانی گری را رواج دادند و قول به خلافت محمد حنفیه را از نو مطرح ساختند و گفتند: امام پس از علی بن ابی طالب علیمها السلام محمد حنفیه بوده است.
آنان وصیتی بیرون آوردند و آن را به علی علیه السلام منسوب داشتند که امامت بعد از ابو هاشم پسر محمد حنفیه به محمد بن علی عباسی و پس از او به فرزندش ابراهیم امام و آنگاه به برادر او ابی العباس عبدالله سفاح و از او به برادرش منصور و. .. رسیده است.
رجال عباسی بر این سناریو داعیانشان را تغذیه فکری و تبلیغی کرده و به شایعه پراکنی پرداختند ومردم ماوراء النهر و خراسان را که عمدتا ترک، دیلم و مغول بودند و از اسلام به عنوان یک دین، چیزی نمی دانستند و از لغت عربی هم بهره ای نداشتند، شدیدا تحت تاثیر قرار دادند و بدین وسیله مرام عباسیان که رسیدن به سلطه و قدرت سیاسی دینی بود، فراهم آمد.
دور سوم : بازیگران و قهرمانان دور سوم کیسانی گری، مزدوران، جیره خواران و شعبده بازان حرفه ای اند و هدف شوم آنان عبارت بوده از:
معارضه با عباسیان که مدعی بودند خلافت از ابو هاشم به ایشان رسیده است، متوقف کردن شیعه در اعتقاد به امامت امام غایب و ابطال امامت پس از او، و به طورکلی ایجاد تردید در عقاید شیعه و خدشه دار کردن سمعه تشیع و وارد کردن خرافات و سخنان سخیف و باطل به مذهب ایشان در شکل فرقه سازی های مختلف.
این دور هم در واقع، همان روزی آغاز شد که عباسیان به بازسازی کیسانیه پرداختند و از دست امام سوم و یا پنجم این فرقه! ابو هاشم عبدالله ابن محمد حنفیه وصیت نامچه ای بیرون آوردند و در آن وصیت نامه جعلی، خلافتشان را به امام علی علیه السلام منسوب داشتند و از این طریق جاده پر پیچ و خم خلافت را برای خود کاملا هموار ساختند.
عباسیان با این شگرد، خلافت و امامت را از فرزندان علی و نسل فاطمه زهرا سلام الله علیهما گرفتند و پس از آن که در سایه تفکر کیسانی حنفی و از طریق ابو هاشم به هدف خود رسیدند آن وقت همان ارکان و اصول کیسانی گری ضلالت، کفر و زندقه، گردید.
در زمان منصور، شورشگران و معترضان علی الدوام رو به فزونی داشت و او با سفاکی تمام خون می ریخت و مخالفانش را می کشت تا به جایی رسید که خود او از اسراف در قتل بیمناک شد و به دنبال راه چاره ای دیگر رفت او به فکر تاسیس اداره ای افتاد به نام «دایره زندقه » همانند سازمان های مخوف امنیت حکومت های امروز.
وظیفه آن، تفتیش، جستجو و کسب اطلاعات بود.
منصور دوانیقی، مخالفان ومعترضان خود را از این راه سرکوب می کرد بی آن که مستقیما به آدم کشی متهم شود.
هدف این اداره در واقع، کفر زدایی و تعقیب ملاحده و زندیقان نبود بلکه او با ایادی خود، مخالفان را شناسایی و متهم و نابود می کرد و در صورت ظاهر، با کفر و زندقه و الحاد مبارزه می نمود.(۱۴) تا جایی که موضوع به کیسانیه و فرقه های آن مربوط می شود بسیاری از آنچه به این مذهب و مردان آن نسبت داده شده، بافته خیال گردانندگان این دایره مخوف است و همان افکار و اندیشه ها و عقیده هایی که در کیسانیه دور دوم پلی بود برای رسیدن به حکومت و قدرت در این مرحله همه آنها کفر و الحاد شناخته می شوند و اشخاصی نه کم، به داشتن آن عقاید متهم و سپس تعقیب و به قتل می رسند.
در این دوره، عقیده هایی مثل قول به تناسخ، حلیت محارم، تعطیل احکام، ابطال فرایض و اعتقاد به الوهیت برخی اشخاص و دیگر افکار سخیف و باطل به کیسانیه نسبت داده می شود.
آری، بعد از آن که حکومت و سلطنت عباسیان، استقرار یافت و از طریق نشر آرا و عقایدی به نام کیسانیه به اهداف خود رسیدند وضع دگرگون شد.
مهدی عباسی پیروان خود را گرد آورد و آنان را بر انکار کیسانی گری و نفی اصول فکریی به نام کیسانیه، واداشت او به صراحت گفت:
امامت پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از آن عمویش عباس بن عبد المطلب بوده است و پس از وی فرزند او عبدالله بن عباس، امام بوده و او به پسرش علی بن عبدالله وصیت کرده و به همین ترتیب او هم خلافت را به پسرش محمد و اگذاشته و از او به فرزند وی ابراهیم و سپس به برادرش ابوالعباس و از او به برادر وی منصور انتقال یافته و منصور هم پسرش مهدی را ولیعهد خود ساخت.
به پندار او خلافت و امامت پس از رحلت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حق عباس و فرزندان او بوده و دیگران غاصب بوده اند.
مهدی عباسی همان کیش کیسانیت را که درخانه جدش محمد بن علی بن عبدالله بن عباس، آفریده شد و درآن زمینه وصیت نامچه ای از ابو هاشم مبنی بر همین پندار بیرون آورده شد.
آری، همه آنچه را که به آن اهداف خلق کرده بودند، منصور مذهب ویرانگر و منحرف و نادرست خواند و پنداشت که ابوبکر و عمر و عثمان و علی علیه السلام و هر که کرسی خلافت را پس از پیامبر اشغال کرد، غاصب بوده اند. او پیروی اش را از امامت محمدحنفیه رد کرد و آن را از اصل منکر شد. (۱۵)
این بود ماجرای کیسانیه در سه مرحله و دوره که به اختصار ذکر شد و آن گونه آغاز و آن چنان به انجام رسید.
و این بود مذهب کیسانیه که در کتب تاریخ، در آن باره، سخنها وحکایت ها، فراوان آورده اند و صاحبان ملل و نحل به مقاله ها و داوری های بلند و بالا در آن خصوص پرداخته اند.
علمای دین شناس و محققان و نویسندگان ملل و نحل اعم از شیعه و غیر شیعه کیسانیه را با فرقه های مختلف و گوناگونش، شیعه پنداشته اند و در پوشش حمله به آن عقاید و آرای سخیف، در واقع، شیعه آماج حملات ناجوانمردانه و غیر منصفانه واقع شده است.
نویسندگان در هر عصر و دوره ای با طرح آن سخنان انحراف آمیز و کلمات الحادی و ضد اخلاق، سمعه شیعه را زشت و تعالیم تشیع را به بدی یاد کرده و در واقع، حقانیت آیین ما را زیر سؤال برده اند.
ما برای پرده برداری از روی این حقیقت و بیان این که تمام این بازی ها و سناریوها برای کوبیدن شیعه و بستن در اهل بیت عصمت وطهارت شکل یافته است به ذکر حقایق بیش از آنچه گفتیم نیازمندیم.
تا اینجا محرز گردید که کیسان و هویت او در رابطه با امام علی و فرزنش محمد و مختاربن ابی عبیده ثقفی، شخصیت عبدالله سبا را حکایت و تداعی می کند.
نویسندگان و مؤلفان نوشتند: او مردی یهودی از اهالی صنعاء یمن بوده که در زمان عثمان خلیفه سوم، مسلمان شده و می گفت هر پیامبری وصیی دارد و وصی پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم علی علیه السلام است.
جمعی از صحابه همچون: عمار یاسر، ابوذر غفاری، محمد بن حذیفه، محمد بن ابی بکر، صعصعه بن صوحان و عبدالرحمان بن عدیس به او گرویدند و او بود که ابوذر را در شام بر معاویه و در مدینه بر خلیفه مسلمانان عثمان می شورانید.
او یهودیت را در پوشش اسلام نشر می داد و در آیین مزدک ایرانیان نیز متاثر بود و ابوذر را بر این اساس به سوسیالیزم واداشت!!! و از دیگر سو، دکتر علی وردی به نقل دکتر کامل شیبی می نویسد:
ابن السوداء همان عمار یاسر است و نسب او به سبا می رسد. (۱۶)
و از جانب سوم، دکتر طه حسین می نویسد: او شخصیتی موهوم، خرافی و خیالی است که هرگز وجود خارجی نداشته است.
کیسان، قهرمان نمایشنامه کیسانیه نیز همانند عبد الله بن سبا، هویت قطعی ندارد و شخصی پنداری وخیالی است.
و اما این که کیسانیه چیست و کی به وجود آمده ؟ به گفته برخی، آن مذهبی است که پس از شهادت امیر مؤمنان علی علیه السلام پیدا شد و این، نظر نوبختی است.(۱۷) بنابر یک روایت او و شهرستانی در یکی از دو قولش (۱۸) و به گفته دیگران جز نوبختی و شهرستانی، کیسانیه پس از شهادت امام حسین علیه السلام پیدا شده است و شاید این نظر میان مورخان اتفاقی باشد.
پس بنابر قول نخست، محمد حنفیه دومین امام از ائمه کیسانیه است و بنابر قول دوم، او چهارمین امام کیسانی است. (۱۹) اما به نظر ما، کیسانیه یک مذهب ساختگی است که در زمان مختار خلق شده و پیش از آن که کاملا به بوته فراموشی سپرده شود توسط عباسیان تجدید و بازسازی شده است آل عباس، آن مذهب را مذهب رسمی و حکومتی خود شناختند و سپس با دگرگونی اهداف و مصالح، آن مذهب متلاشی گردید و مهدی عباسی آن را از بیخ و بن انکار کرد و گرونده آن را کیفر داد.
اما حقیقت آن است که کیسانیه در هر سه مرحله اش، دارای واقعیت خارجی نبوده است. (۲۰) از علمای ملل و نحل عمده ترین کسانی که در باره کیسانیه سخن گفته اند، محمد بن موسی نوبختی از دانشمندان قرن سوم هجری در فرق الشیعه و محمد بن محمد نعمان مفید در کتاب الفصول المختاره و محمد شهرستانی در الملل و النحل و ابن حزم ظاهری اندلسی در الفصل و دیگران و چنان که پیش از این هم یاد کردیم هیچ کدام به سندی اشاره نکرده اند و آن چنان، سخن گفته اند که گویا خود، شاهد ماجرا بوده اند جز شیخ مفید رضوان الله علیه که فی الجمله به داستان بودن و عدم اثبات صحت آنها اعتراف فرموده است. نوبختی می نویسد:
شیعیان پس از شهادت امیر مؤمنان علی علیه السلام چند فرقه شدند: اول : عده ای عقیده پیدا کردند که آن حضرت کشته نشده و نمی میرد تا قیام کند و زمین را از عدل و داد پر کند.
این فرقه سبائیه نامیده می شوند و پیروان عبد الله بن سبایند.
دوم : فرقه ای هم به امامت محمد بن حنفیه، معتقد شدند مختار بن ابی عبیده ثقفی رئیس این فرقه بوده و به همین سبب آنان را کیسانیه خواندند.
نوبختی در اینجا عقایدی بس عجیب و سخنانی سخیف به او نسبت می دهد!
سوم : گروه سوم بر امامت حسن مجتبی علیه السلام استوار ماندند تا حوادث بعدی رخ داد و اختلالات سیاسی، اجتماعی فراوانی به وجود آمد. (۲۱)
در رد این سخنان نوبختی و غیر مستند و غیر واقعی بودن آنها کافی است به دیگر سخن او در همان کتاب توجه کنیم، او می نویسد:
شیعیان علوی که قایل به امامت علی بن ابی طالب علیه السلام بودند بر عقیده خود استوار ماندند و پس از شهادت او به امامت حسن وبعد به امامت حسین علیمها السلام قایل بودند و بعد از شهادت امام حسین علیه السلام چند فرقه شدند:
۱. عده ای به امامت علی بن حسین زین العابدین علیمها السلام معتقد گشتند.
۲. جمعی هم امامت را پس از شهادت امام حسین علیه السلام، تمام شده، تلقی کردند.
۳. فرقه سوم، امامت را در اولاد امام حسن و امام حسین علیمها السلام و نه در دیگر فرزندان علی علیه السلام منحصر دانستند. (۲۲)
از این کلام دوم نوبختی برمی آید که شیعیان علی علیه السلام تاکنون امامی ها، زیدی ها و اسماعیلی هایند که آنان همگی امامت را در فرزندان امام حسن و امام حسین علیمها السلام و نه دیگران می دانند پس سبائیه و یا کیسانیه کجایند؟!
نوبختی، ابتدا شیعه را در سبائیه و کیسانیه منحصر می کند و ندانسته شیعه را بر باد می دهد; زیرا اگر سبائیه بافته وهم و خیال و پندار باشد که هست چنان که محققانی مثل طه حسین و مرتضی عسکری گفته و نوشتند واگر کیسانیه هم پیشترها ورافتاده و منقرض شده اند پس در زمان خود نوبختی و یا شیخ مفید و یا ابن حزم ظاهری و یا شهرستانی، شیعه ای وجود نباید داشته باشند و این سخنی است که مجانین بر سخافت آن خنده می زنند تا چه رسد به مردمان صاحب شعور و آگاه; زیرا شیعه امامی، زیدی و اسماعیلی;
شرق و غرب را پرکرده و شمال و جنوب کره خاکی از وجود آنان مالامال است پس چگونه می توان به صحت سخن نوبختی در آن مورد اذعان داشت؟ (۲۳)
ما برای آشنایی بهتر و بیشتر با کیسانیه و برای وقوف بر این که، چنان کیشی، افسانه ای بیش نیست و محمد حنفیه و مختار بن ابی عبیده، صاحب آن عقاید و افکار و دعاوی نبوده اند و نه چنان نسبت هایی حقیقت دارد و فقط سیاست، بازیگران اموی، زبیری و سپس عباسی چنان مذهب ها و یا فرقه هایی را در عالم خیال خود ساخته اند و مردانی را ترور شخصیت کرده و بعدا به سبب داشتن همان عقاید و به اتهام عقیده مندی به چنان معتقدات واهی و پنداری، مخالفان سیاسی خود را به قربانگاه برده اند!
پی نوشت:
۱. نگ: محمد باقر مجلسی، بحار الانوار:۳۷/ ۳.
۲. نگ: دکتر طه حسین، علی و بنوه، صص ۹۹و ۹۸، بحث جنگ صفین.
۳. استاد سید مرتضی عسکری، ابن سباء داستان او را ساخته و پرداخته سیف بن عمر تمیمی می داند درگذشته ۱۷۰ ه.ق. همان که دانشمندان رجال شناس، بر دروغگویی و جعال و وضاع بودن او اتفاق نظر دارند.
۴. محمد عبد الغنی حسن، الشریف الرضی،ص ۳۹; نوابغ الفکر العربی، ص ۴۱، دار المعارف، مصر.
۵.نگ: محمد بن حسین رضی، دیوان الشریف الرضی:۲/۵۷۶، افست وزارت ارشاد اسلامی، کنگره هزاره، ۱۴۰۶ه ق.
۶. محمد بن محمد بن نعمان مفید، الفصول المختاره، ص ۲۹۶، چاپ کنگره هزاره ۱۴۱۳، قم. شیخ مفید پس از ذکر نکته و وجه تسمیه مختار به کیسان می نویسد: این ها حکایتهایی است در علت نامگذاری و لقب مختار و اما این که چرا و چگونه چنان تسمیه ای رخ داده و حقیقت امر چیست؟ چیزی نمی دانم.
۷. محمد بن عبد الکریم شهرستانی، الملل و النحل:۱/ ۱۴۷، ۱۳۸۱ه ق، قاهره.
۸. حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعه، ص ۲۳، نجف، ۱۳۵۵ه ق.
۹. همان، ص ۲۴.
۱۰. عبد الواحد انصاری، مذاهب ابتدعتها السیاسه فی الاسلام، ص ۴۸، اعلمی، بیروت.
۱۱.همان.
۱۲. همان، ص ۳۹.
۱۳. الفصول المختاره، صص ۲۹۸و ۲۹۶.
۱۴. مذاهب ابتدعتها السیاسه، ص ۴۴.
۱۵. فرق الشیعه نوبختی، ص ۴۸.
۱۶. دکتر کامل مصطفی شیبی، همبستگی میان تصوف و تشیع، ترجمه دکتر علی اکبر شهابی، ص ۴۳، دانشگاه تهران، ۱۳۵۳ش.
۱۷. فرق الشیعه، ص ۲۳و ۴۸.
۱۸. الملل و النحل:۱/ ۱۴۸.
۱۹. فرق الشیعه، ص ۲۶.
۲۰. مذاهب ابتدعتها السیاسه فی الاسلام، ص ۴۹.
۲۱. نگ: فرق الشیعه، ص ۲۱ و ص ۵۳.
۲۲. نگ: فرق الشیعه، ص ۲۱ و ص ۵۳.
۲۳. نگ: مذاهب ابتدعتها السیاسه فی الاسلام، ص ۵۴و۵۸.
نویسنده:سید ابراهیم سیدعلوی.