- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
برخی از مغرضان اهل تسنن، آن گاه که از راه علمی نتوانسته اند اشکالی بر حدیث منزلت وارد کنند، از روش های غیرعلمی بهره جسته اند.
۱. تحریف حدیث
نخستین راهی که پس از اشکال های واهی و شکست خورده برمی گزینند، همان تحریف حدیث است.
آنان پس از آن که ملاحظه کردند که اشکال های بی موردشان در سندهای حدیث و دلالت های آن بی فایده است، به تحریف حدیث روی آوردند؛ از جمله یکی از ناصبی ها که چاره ای جز تحریف حدیث ندیده؛ به این کار دست زده است؛ ولی چه کار زشتی و چه تحریف بدی کرده است. او به گونه ای این حدیث را تحریف کرده که کافران چنین نمی کنند.
به شرح حال حریزبن عثمان در تاریخ بغداد، خطیب بغدادی و هم چنین به کتاب تهذیب التهذیب ابن حجر عسقلانی مراجعه کنید. آن ها از حریز چنین نقل می کنند. حریز می گوید: روایتی را که مردم از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل می کنند که به علی گفته: «أنت منّی بمنزله هارون من موسی»؛ این سخن درست است. اما شنونده اشتباه شنیده است.
راوی پرسید: مگر چطور بوده است؟
گفت: این حدیث چنین است:
أنت منی بمنزله قارون من موسی [!!]
پرسیدم: از چه کسی این طور نقل می کنی؟
گفت: شنیدم که ولید بن عبدالملک بر فراز منبر آن را نقل می کرد. (۱)
به راستی نظر شما در مورد این شخص و راویان این روایت چیست؟
ولی با تأسف بسیار، همین حریز از کسانی است که بُخاری در صحیح خود بر او اعتماد نموده و احادیثش را نقل کرده است. از طرفی تمامی نگارندگان کتاب های صحیح اهل تسنن – جز صحیح مسلم – او را پذیرفته و روایتش را تصحیح نموده و از او نقل کرده اند!
در نقلی آمده است: هنگامی که از احمد بن حنبل درباره ی این شخص پرسیدند گفت: مورد اعتماد است، مورد اعتماد است، مورد اعتماد است!
این در حالی است که در شرح حال حریز این گونه نوشته اند: او همیشه به علی (علیه السلام) فحش می داد و با تمام توان به آن حضرت می تاخت و ظلم می کرد [!]
عالمان اهل سنّت تصریح کرده اند که حریز ناصبی بوده و همواره می گفته: من علی را دوست ندارم، چون پدران مرا کشته است.
وی همواره می گفته: امام ما (معاویه) برای ما و امام شما (علی) برای خودتان. او در هر صبح و شام هفتاد مرتبه علی را لعن می کرده است [!]
و موارد دیگری از این قبیل که از او نقل شده است؛ اما با تمام این تفاصیل، اهل سنت روایت او را صحیح می دانند، احمد بن حنبل سه بار می گوید که او مورد اعتماد است و بخاری و همه نگارندگان کتاب های صحیح – جز مسلم – از او روایت می کنند.
آری، از این رو پژوهشگر آزاداندیش می فهمد که آنان بر چه معیارها و ضوابطی در تصحیح حدیث و اثبات وثاقت راوی اعتماد می کنند، و با علی (علیه السلام) و خاندانش (علیهم السلام) چگونه رفتار می کنند.
۲. جعل حدیث منزلت برای شیخین
عدّه ای دیگر در قبال حدیث منزلت روش دیگری را برگزیدند. آنان حدیث منزلت دیگری را هم برای شیخین درست کردند! و از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چنین نقل نمودند که فرمود:
أبوبکر و عمر منّی بمنزله هارون من موسی.
ابوبکر و عمر برای من به منزله هارون برای موسی است [!]
این حدیث را خطیب بغدادی به سند خود نقل کرده و پس از او مَنّاوی در کتاب کنوز الحقائق من حدیث خیر الخلائق، این حدیث را از خطیب بغدادی نقل می کند. (۲)
اما از نیک بختی این است که ابن جوزی این حدیث ساختگی را آورده است، البته نه در کتاب الموضوعات؛ بلکه در کتاب العلل المتناهیه فی الاحادیث الواهیه. وی پس از نقل آن می گوید: این حدیث صحیح نیست. (۳)
هم چنین ذهبی در میزان الاعتدال می گوید: این حدیث منکر و ناشناخته است. (۴)
وی بار دیگر این حدیث را در همین کتاب آورده و می گوید:
خبری دروغ است. (۵)
ابن حجر عسقلانی نیز در لسان المیزان، این حدیث را دروغ دانسته و بر ساختگی بودن آن تصریح می کند. (۶)
بنابراین، هیچ راهی برای استناد به این حدیث ساختگی نیست. حدیثی که خود اهل تسنن بر ضعف، یا دروغ بودن و مجعول بودنش تصریح می کنند و علاوه بر آن این حدیث ساختگی، در هیچ کدام از کتاب های صحاح، مسانید و سنن وجود ندارد.
۳. ردّ حدیث منزلت
سومین و آخرین روشی که برای آنان مانده، همان ردّ کردن حدیث منزلت و نپذیرفتن صحّت آن است؛ با این که – آن سان که روشن شد – این حدیث در صحیح بخاری و صحیح مسلم و منابع دیگر آمده است.
بسیاری از علمای اهل تسنن همین راه را پیموده اند و همین بهترین گواه است که آن ها در راه های دیگر شکست خورده و با روش های علمی نتوانسته اند در این حدیث اشکالی وارد نمایند.
ابوالحسن سیف الدین آمدی گوید: این حدیث صحیح نیست.
ابن حجر مکّی سخن او را در الصواعق المحرقه نقل کرده است. (۷)
هم چنین شریف جرجانی در شرح المواقف، نظر آمدی را پذیرفته و بر آن اعتماد کرده است. (۸)
قاضی ایجی نیز در پاسخ حدیث منزلت می گوید: از ناحیه ی سند نمی توان به این حدیث استدلال کرد. (۹)
هم چنین افراد دیگری نیز این حدیث را ردّ می کنند و می گویند: سند آن صحیح نیست و افراد بسیاری از آنان نیز بر سخن آمدی اعتماد می نمایند.
جالب این که ذهبی در میزان الاعتدال و در شرح حال آمدی چنین می گوید: به جهت عقیده ی بدی که آمدی داشت از دمشق بیرون رانده شد، و این که نقل شده است که او نماز نمی خوانده، صحیح است. (۱۰)
ما می گوییم: اگر بی نمازی عیبی است که انسان را از عدالت می اندازد و سبب می شود که سخن و نظرش در مسایل علمی بی اعتبار شود؛ پس چرا به این شخص اعتماد نموده و سخنش را نقل می کنند؟
علاوه بر آن بنا بر تحقیق انجام یافته، در شرح حال بسیاری از حافظان حدیث و پیشوایان بزرگ اهل سنت؛ همان محدثان و راویان سنت پیامبر و امینان بر دین آمده است که نماز نمی خوانده اند [!]
اگر این نوشتار فرصتی می داد، به برخی از عبارت هایی که در مدح و ثنای آن ها و توثیق و تعظیمشان آمده است اشاره می کردیم که این عبارت ها گواه این است که ترک نماز، همان که در نزد مسلمانان پایه و عمود دین است، مایه هیچ نقص و عیبی در این افراد نیست [!]
سخن آخر
آن چه بررسی و بیان شد، تلاش و اشکالاتی بود که اهل تسنن پیرامون حدیث منزلت داشتند. اشکال کنندگان، علما و حافظان آن ها و کسانی هستند که اهل سنت در عقاید، احکام و فروع فقهی بر آن ها اعتماد می کنند.
به راستی اگر خدای متعال برای این امت، بهترین علمایش را – از همین طایفه ی مظلومی که به گفته اروی حالشان همچون بنی اسرائیل در چنگال فرعونیان است – تقدیر نکرده بود، دین مبین از بین می رفت و آثار سیدالمرسلین نابود می گشت.
ولی خداوند سبحان به وسیله این عالمان حجت را بر دیگران تمام کرده است.
اکنون بر پژوهشگران با انصافی که در پی بحث و تحقیقند و می خواهند حق را در هر جا که باشد بیابند و از آن پیروی نمایند، شایسته است که واقعیت قضایا را بفهمند.
از خداوند بزرگ می خواهیم که ما را بر این اعتقاد که بر پایه قرآن و سنّتی که نزد همه مقبول و معتبر است، استوار کرده و ثابت قدم بدارد و به ما توفیق دهد تا وظایف و مسئولیتمان را در آشکار کردن حقایق و توضیح امور- همان گونه که وجود دارد – به خوبی انجام داده و آن هایی را که در پی حق و واقعیتند به آن چیزی که خدا و رسولش راضی هستند یاری نماییم. صلوات و رحمت خدا بر حضرت محمد و خاندان پاکش باد.
پی نوشت:
۱. تاریخ بغداد: ۲۶۸/۸، حدیث ۴۳۶۵، تهذیب التهذیب: ۲۰۹/۲.
۲. تاریخ بغداد: ۳۸۵/۱۱، حدیث ۶۲۵۸، کنوز الحقائق من حدیث خیر الخلائق – چاپ شده در حاشیه الجامع الصغیر -: حرف الف.
۳. العلل المتناهیه: ۱۹۹/۱، حدیث ۳۱۲.
۴. میزان الاعتدال: ۴۷۳/۵، حدیث ۶۹۰۰.
۵. همان، ۲۰۷/۵، حدیث ۶۰۱۵.
۶. لسان المیزان: ۹/۵، حدیث ۵۸۲۸. در این منبع فقط نام ابوبکر آمده است.
۷. الصواعق المحرقه: ۷۳.
۸. شرح مواقف: ۶۳۲/۸.
۹. همان.
۱۰. میزان الاعتدال: ۳۵۸/۳، حدیث ۳۶۵۲.
منبع :حسینی میلانی، سید علی؛ (۱۳۹۰)، نگاهی به حدیث منزلت، ترجمه: هیئت تحریریه ی انتشارات الحقایق، قم: الحقایق، چاپ چهارم.