- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
صاحِب بْنِ عَبّاد (۳۲۶-۳۸۵ق)، کاتب و وزیر دولت آل بویه (مؤید الدوله و فخر الدوله)، از دانشمندان شیعه و از ادیبان دو زبان عربی و فارسی. نام وی اسماعیل است؛ اما به «صاحب» مشهور بوده و به «کافی الکفات» نیز ملقب بوده است. مشهورترین کتاب ادبیاش «المحیط فی اللغه» است. صاحب بهویژه در ری و اصفهان، محافل علمی و ادبی بر پا میکرد و دانشمندان به دورش جمع میشدند. وی پس از هجده سال و یک ماه وزارت، در ری وفات یافت و در اصفهان به خاک سپرده شد.
صاحب، با دوستان و آشنایان و خصوصا چکامه سرایانى که او را ثنا گفتهاند با نظم و نثر، نامه نگارى داشته که برخى از آن رسائل و منشآت در کتابهاى ادبى و فرهنگ رجال ثبت است، و اشعار او چنان که گفته شد، در دیوانى گرد آمده، و ما از میان جواهر منظومش، آنچه بسان مروارید، در رشته مذهب به نظم آمده عرضه میکنیم.
– ثعالبى در «یتیمه الدهر» ج ۳ ص ۲۴۷ از اشعار مذهبى صاحب این دو بیت را مینگارد.
حب علــى بن ابى طالب هو الذى یهدى الى الجنه
ان کان تفضیلى له بدعه فلعنه اللّه على الســــنه
– دوستى على بن ابى طالب است که راهبر همگان به سوى بهشت است.
– اگر ترجیح او بر صحابه، بدعت به شمار است، پس نفرین خداى بر سنت باد.
و در همان کتاب «یتیمه الدهر» این دو بیت دیگر هم یاد شده:
– بد کیشى گفت: معاویه خالوى تو است: آن بهترین عموها و این هم بهترین خالوها.
– در واقع او خالوى همه مؤمنین است، گفتم: آرى خالو است ولى خالوى خالى از خیر.
فقیه حجاز، گنجى شافعى، در گذشته سال ۶۵۸ در کتاب «کفایه الطالب» ص ۸۱ و هم خوارزمى در کتاب «مناقب» ص ۶۹ این چند بیت او را یاد کردهاند.
– اى امیر مؤمنان على مرتضى! من دل در گرو تو دارم.
– هر گاه زبان به ستایشت گشودم، دشمن بدکیشت گفت: خلفاى اسبق را از یاد بردى.
– کدام یک مانند سرور من على، زاهد و وارسته بود که براستى دنیا را با سه طلاق رها کرد.
– چه کسى براى تناول مرغ بریان دعوت گشت؟ براى صدق دعوى ما همین بس است.
– به عقیده شما وصى محمد مصطفى کیست؟ وصى مصطفى هم باید مصطفى و برگزیده باشد.
باز فقیه گنجى در «کفایه» خود ص ۱۹۲ و سبط ابن جوزى در «تذکره خواص امت» ص ۸۸ و خوارزمى در «مناقب» ص ۶۱ چنین یاد کردهاند «۱»:
– دوستى رسول و خاندانش تکیه گاه من است پس چرا مشکلات زندگى به سعادت و نیکبختى ما بدبین است.
– اى پسر عم رسول، اى برترین کسى که رهبر جهانیان و سرور هاشمیان بودى.
– اى نادره دین، اى یگانه دهر! منت گزار و ثناى این بندهات را گوش کن که دین و آئینش تفضیل و برترى شما بر تمام جهانیان است.
– آیا شمشیرى چون شمشیر تو در اسلام به کار افتاده است؟- اگر حقشناسى کنند- و این خود فضیلت تابناکى است که به تنهائى گواه مدعاست.
– آیا چون علم تو، علمى در اسلام وجود داشته؟ آن هنگام که دیگران لغزیدند و تو خود به اسرار دین راهبر شدى و راهبر ما گشتى؟
– آیا کسى چون تو میشناسیم که قرآن مجید را با لفظ و معنى و هم تأویل و تنزیل، گرد آورده و نگهبان باشد؟
– و چون رسول خدا به درگاه حق دعا کرد و تنها تو براى تناول مرغ بریان حاضر شدى، کسى همپایه تو بود؟
– یا کسى در صدق و اخلاص همطراز تو بود که «مسکین و یتیم و اسیر» را بر خود ایثار کردى و سوره هل أتى در این باره نازل گشت.
– آیا کسى در حد تو پایدار و شکیبا بود، آن هنگام که خیانت کردند و مرتکب رسواترین نیرنگها شدند، و بالاخره در روز صفین، گذشت آنچه گذشت؟
– و یا چون تو کسى مشکل گشائى کرد، تا آنجا که از شوق فریادشان بآسمان برخاست: «اگر على نبود، در اثر ندانم کارى نابود میشدیم».
– بار پروردگارا! توفیق زیارتشان را نصیب فرما، چه مرغ دلم به سوى تربتشان پر میکشد.
– بارخدایا! زندگى مرا در دوستى و محبت آنان خلاصه کن و روز حشر مرا با آنان برانگیز. آمین. آمین.
ابن شهر آشوب، از این قصیده، انتخاب دیگرى دارد، و بعد از آوردن دو بیت اول، چنین یاد میکند:
– تو پیشوائى و چشم همگان به سوى تو است. هر که این سخن را مردود شمارد براهین متقن را زیر پا نهاده.
– آیا کسى در شب «فراش» چون تو فداکارى نمود که جانت را، برخى خاتم- انبیا کردى؟
– آیا چونان فاطمه زهرا سالار زنان که همسر تو گشت، زنى همتاى او بود تا زیور دگران شود؟ اى زیور خاندان فاطمه!
– و یا چون تو کسى یافت شد که در حال رکوع انفاق کند، آنهم انگشترى خاتم؟
– موقعى که رسول خدا فرمود: اى مردم ثقیف! سخن کوتاه کنید و گرنه شیر مردى را که همتاى من است، به سویتان گسیل دارم که جنگاورانتان را درو کند، و زنان و فرزندانتان را به اسیرى آورد! پرسیدند: و او که باشد؟ فرمود: آنکه نعلین مرا وصله میزند؟ آن پاره دوز تو بودى، نه دیگران. البته اگر بیخردانه بر این سخن نگذرند و مقام برترت را منکر نشوند.
– آیا مانند دو شیر بچهات، در عظمت و بزرگوارى یافت میشود که از نسل بزرگواران به عمل آمدهاند؟
در «مناقب» خوارزمى ص ۱۰۵ و «کفایه الطالب» گنجى شافعى ص ۲۴۳ و تذکره خواص امت ص ۳۱ و مناقب ابن شهر آشوب و سایر معاجم، قصیده از صاحب یاد شده که شمار ابیات آن اختلاف دارد، ما این قصیده را با توجه به تمام روایات، میآوریم، و ابیاتى که رجال عامه روایت کردهاند، با حرف «ع» مشخص میسازیم:
– به وسیله سرورانم آل «طه»، جانم به آرزو رسید.
– هر آنکه بر درجات بالا پاى نهاده، به برکت رسول خدا بوده.
– و برکت فاطمه دخترش که در فضیلت و شرف مانند پدرش مصطفى است.
ع- موقعى که، آتش جنگ شعله میزد، چه کسى چون على به میدان میتاخت؟
ع- چه کسى شیران را شکار میکرد، موقعى که شمشیر تیز را از نیام برمیکشید؟
– روزى که شمشیر راند و باز هم شمشیر راند تا آنجا که جوهر آنرا ستود.
ع- چه کسى هر روز کشتار تازهاى میکرد که تاریخ به یاد ندارد؟
ع- چقدر، و باز هم چقدر با شمشیر نازکش، بر دهان غول جنگ کوبید؟
ع- روز «بدر» را به خاطر آورید. از جنگهاى دیگر سخن نمیکنم.
ع- یا جنگ احد را که خورشید رخشان آن على است.
ع- و یا نبرد با «هوازن» در «حنین» که ماه تابان آن على است.
ع- و پیش از روز «حنین» روز «احزاب» که شیر بیشه آن على است.
ع- به خاطر آورید، خون «عمرو» را که ریخت؟
ع- سوره «براءت» را بخوانید و به من بگوئید: چه کسى آنرا بر مشرکین تلاوت کرد؟
ع- یا بگوئید: با زهراء که- تربتش پاک باد-. چه کسى همسر گشت «۱»؟
ع- از مرغ بریان یاد کنید که فضیلت آن جهانگیر شد.
ع- یا بگوئید: بر قلههاى علم و دانش که صعود کرد؟
ع- داستان او، داستان هارون است و موسى، هر دو را خوب درک کنید.
ع- آیا در محبت على مرا با سفاهت نکوهش میکنند؟
ع- خویشى او را با پیامبر نادیده گرفتند و مقتضاى مودت را زیر پا نهادند.
ع- اول نمازگزارى که با تقوى زینت بست.
ع- خورشید، بعد از آنکه پرتوش ناپدید شد، بر او بازگشت.
ع- او بر خلق جهان حجت خدا است، هر که او را دشمن گیرد، شقى و بدبخت خواهد بود.
– آرى من با دوستى حسن به آرزوهایم رسیدم که والاترین مقام را حائز گشته.
– و با دوستى حسین، آن پسندیدهاى که در میدان مکارم همه افتخارات را صاحب گشت.
– در این خاندان هر چه بنگرى، جز ستاره رخشان به چشم نمیخورد که بالا رفته و بر طاق فلک نشسته.
– خاندانى ویژه، که جهانى در حمایت آنان قرار گرفته.
– گروه متجاوز، با ارتکاب آنهمه عناد و لجاجت. چه افتخارى میجست؟
– سبط اکبر را با زهر به خاک کردند و این بس نبود؟
– با تعرض در جستجوى حسین بر آمده با او به پیکار برآمدند و او هم پیکار کرد.
– او را از نوشیدن شربتى آب مانع شدند، با آنکه پرندگان سیراب بودند.
– او جان خود را بر سر این پیکار گذاشت، کاش جان من برخى او گشته بود.
– دخترش فریاد میزد: اى پدر! و خواهرش در سوگ برادر مینالید.
– اگر احمد مختار میدید، به روزگار او و خاندانش چه رسید؟
– شکایت به سوى خدا میبرد، و البته شکایت برده است «۱».
در مناقب ابن شهر آشوب و مناقب خوارزمى ص ۲۳۳ قصیده از صاحب یاد شده که در شمار ابیات اختلاف دارد، و ما هر دو روایت را به هم پیوست میدهیم:
ما لعلى العلى اشباه لا و الذى لا اله الا هو
– على عالى قدر شبیه ندارد، نه به آن خدائى که جز او خدائى نیست.
– سیره او همان سیره رسول است که تو هم میشناسى و پسرانش -اگر پاى فخر در میان باشد- پسران رسولاند.
– على بر پایه از شرف بر شده که وهم و پندار بدان نخواهد رسید.
– اى صبح، به یاد بود حدیث کساء، در شرح مفاخر على سستى مگیر که روز مباهله صبحگاهان على در زیر «کساء» قرار گرفت.
– و اى ظهر، به یاد بود مرغ بریان از شرف على پرده برگیر، آن شرفى که بر والاترین مراتب آن دست یافت.
– و اى سوره براءت، اعلام کن: چه کسى از ابلاغ تو معزول گشت و چه کسى کارگزار آن بود؟
– اى مرحب! اى امید کافران، از دم شمشیر چه کس شربت مرگ چشیدى؟ «۲»
– و اى عمرو عبدود، کى بود که شرنگ مرگ در کامت ریخت؟
– اگر خواهد، بر ثریا بر شود و از «فرقدین» موزه سازد.
– مگر پایگاه بلند او را نشناختهاید و جایگاه والایش را درک ننمودهاید؟
– ندیدهاید که چگونه محمد بدو مشفق و مهربان بود و به تربیت او همت گماشت؟
– از کودکى در دامن مهر و محبتش پروریده مخصوص خود دانست و از کمال صفا و اخلاص به برادرى برگزید.
– دخترش فاطمه را که پاره تنش بود به او کابین بست، چه او را بهترین شوهر و پرهیزکارتر از همگان یافت.
– پدرم فداى حسین سرور آزادگان باد که روز عاشورا، در راه اعلاء دین جهاد کرد.
– پدرم فداى خاندانش که در اطراف او به خون غلطیدند و چشم از او برنداشتند.
– خدا رسول کند امتى را که سرور خود را تنها گذاشتند و در رضایت خاطرش نکوشیدند.
– و نفرین خدا بر آن گندیده مردار نجس باد که از کین، چوب بر دندان او کوبید!
و به همین ترتیب، قصیده به قافیه دال دارد که خوارزمى در «مناقب» ص ۲۲۳ و ابن شهر آشوب در مناقب مجتمعا روایت کردهاند:
– او در جنگ بدر چون ماه (بدر) درخشید و دیگران را از شنیدن نام شمشیر لرزه بر اندام بود.
– براى على در حدیث «مرغ بریان» فضیلتى است که آوازهاش در اکناف جهان پیچیده و حتى دشمنانش گواه و معترفاند.
– براى على در سوره «هل أتى» اخلاص و صفائى است که خود ناچار، آنرا تلاوت کردید و بینى خود را به خاک کشیدید، باز هم از یارى او دامن بکشید!
– و چه سخنها که در جنگ خیبر روایت کردید: او را محبوب خدا و رسول، کرار غیر فرار، شناختید، ولى چون شتر مرغ شانه از زیر بار تهى کرده فرارى شدید.
– و یا در روز «احد» که همگان پشت داده فرار نمودند و شمشیر او روى کفر را سیاه نمود.
– و در روز «حنین» که برخى از شما راه خیانت گرفت. و او با شمشیر تیز،یکنواخت بر سر دشمن کوبید.
– امور مردم را در دست کفایت گرفت و به مال آنان طمع نبست، گاهى میشود که امانت والیان مورد تردید است.
– در داورى به دانش دیگران نیاز نداشت، آنجا که دیگران نیازمند شده چون خر به گل ماندند.
– راه خانهاش که به بهترین مساجد (مسجد رسول) باز میشد، مسدود نگشت در صورتیکه راه دگران یکسره مسدود شد.
– و همسرش زهرا، بهترین دخترى بود که به خانه بهترین شوهر رفت، مقام زهرا قابل انکار نیست «۱».
– در سایه حسن و حسین بود که مجد و بزرگوارى، رواق عظمت برکشید، اگر آن دو نبودند، مجد و بزرگوارى در کجا مشهود میگشت.
– پرتو نور، از آن دو وجود مبارک بر زمین تابید، براى خدا پرتوهاست که تجدید میشود.
– آنان حجتهاى تابناک خدایند که روشن گشتهاند و مشعلهاى افروخته که خاموشى ندارند.
– اى خاندان محمد. من پیوسته دوستدار شما خواهم بود، این شمائید که براى علم و آئین ستاره رخشانید.
– آنکه از دوستى شما پاکشد، به هیچش نخرم که بیآبروست و مادرش ننگین.
حمویئى صاحب «فرائد السمطین» در سمط دوم باب اول، این دو بیت را از صاحب آورده است.
– الطاف الهى از حدود آرزو و تمنایم در گذشته و با دست و زبان، شکر آن نتوانم گزاشت.
– از بهترین الطاف و کاملترین نعمتها، همین دوستى امیر المؤمنین علىاست که بدان چنگ زدهام.
علامه مجلسى در «بحار» ج ۱۰ ص ۲۶۴ قصیدهاى طولانى به نام صاحب ثبت کرده که از برخى کتب قدیمى نقل فرموده «۱»:
– فرزندان على، برادر مصطفى را به خون کشیدند، و شایسته است که بر این سوگ اشکهاى ما بریزد و سیلاب کشد.
– و لعنت و نفرین، پیوسته نثار دشمنانش گردد، چه آنها که در گذشتهاند و چه آنها که از دنبال آیند.
– ابتدا بر سر پسرانش ریختند، سپس بر سر دخترانش و مصیبتى عظیم به بار آوردند: اینک سخنى از شهادت او بشنو!
– حسین را در کربلا، از نوشیدن آب مانع شدند، بیپروا، فریاد نوحه و زارى برکش!
– آب گواراى فرات را بر او بستند، از اینرو به رستاخیز، ناگوارترین آب دوزخ را به حلقومشان خواهند بست.
– رواست که سر پسر پیامبر را جدا کنند، و در جهان اسلام کسى زنده باشد و در رکابش شهید نشود؟
– زنازادگان درباره آنها که شعارشان «حى على الفلاح» «۲» بود، هر چه خواستند کردند و فرصت از کف ننهادند.
– زنازاده پسر زنازاده با چوب خیزران لب و دندان کسى را به بازى گرفت که بهترین بوسه گاه بهترین پیامبران بود «۳».
– پسران هند جگر خوار، با شمشیرهاى هندى خود رگهاى گردن پیامبر را میبرند و سرفرازى میکنند.
– فرشتگان به خاطر شهادتشان زارى کرده گریستند، آرى آنانرا از ناوک تیر و نیزه شربت شهادت دادند.
– من گریه و زارى را گر چه پیوسته و بر دوام باشد روا میدانم، و بعد از مصیبت طف (کربلا) خنده را بر احدى روا نخواهم شمرد.
– چقدر این سخن را بر زبان راندم و گفتم: اى اندوه! بر دوام باش و اى غم در قلب من خانه گیر و کوچ مکن.
اینها نمونه از اشعار صاحب است که درباره ائمه اطهار سروده، و در مناقب ابن شهر آشوب، قسمت دیگرى در ابواب کتاب به تناسب پراکنده شده که همه را سید «امین» در کتاب «اعیان الشیعه» گرد آورده، و چون هر دو کتاب در دسترس همگان است از نقل آن اشعار، خوددارى و تنها به ذکر قسمتى پرداختیم که در سایر معاجم یاد شده بود.
سید علیخان مدنى، در کتاب «الدرجات الرفیعه» مینویسد: صاحب -که خدایش رحمت کناد- قصیده بدون الف پرداخته، با اینکه الف، در نثر و نظم از هر حرفى دیگر بیشتر وارد میشود، مطلع قصیده این است:
قد ظل یجرى صدرى من لیس یعدوه فکری
این قصیده که در مدح اهل بیت سروده شده، هفتاد بیت است، و لذا مورد اعجاب و شگفت همگان واقع شده دست بدست میگشت. چون طلوع خورشید، به هر شهرى سرکشید و چون وزش باد، به بر و بحر تاخت.
صاحب، بر این طریقه و روش به کار خود ادامه داد، و قصائدى ساخت که هر کدام، از یک حرف خالى بود، و تنها سرودن قصیدهاى که از حرف واو، خالى باشد بر او مشکل افتاد.
دامادش ابو الحسین على، در صدد آن بر آمده قصیدهاى سرود که از واو خالى و همه در ثناى صاحب بود، مطلع قصیده این است:
برق ذکرت به الحبائب لما بدى فالدمع ساکب«۱»
صاحب، دو خاتم داشت که بر یکى این کلمات نقش بود:
على اللّه توکّلت و بالخمس توسلت / بر خدا توکل کردهام و به پنجتن آل عبا توسل جستهام.
و بر خاتم دومى چنین:
شفیع اسماعیل فى الاخره محمد و العتره الطاهره
شیخ آن را در کتاب مجالس آورده و شیخ صدوق در اول «عیون اخبار الرضا» بدان اشارت کرده است.
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج۴، ص ۸۳٫
منبع: http://ekmal.ir/?p=22415