- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 18 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
هجرت پیامبر اکرم ـ صلى اللّه علیه وآله ـ از مکه به مدینه، وى را با فرهنگ و آداب و سنن جدیدى مواجه ساخت که پیشتر در مکه کمتر با آن برخورد داشت. مردم مکه عموما فرهنگى همگون داشتند و به سختى پایبند آداب و سنن قبیله اى بودند و در چهارچوب آموزه هاى بت پرستى زندگى مى کردند. ارتباط آنان با اهل کتاب بسیار اندک بود و جمعیتى به عنوان اهل کتاب در مکه وجود نداشت و اگر ارتباطى بین مردم مکه و اهل کتاب هم به وجود مى آمد، بیشتر در برخوردهاى تجارى و یا سیاسى بود و تعداد انگشت شمارى از مردم در سطوح رهبرى و رؤساى قیبله ها از این قبیل مراودات داشتند.
گروه اندکى هم به عنوان حنفاء وجود داشتند که دیدگاه بسیار نزدیکى با آموزه هاى دین اسلام داشتند، اما از وزنه اى لازم براى طرح دیدگاه هاى خود برخوردار نبودند. بر خلاف مردم مکه، مردم مدینه از دیرباز نه تنها با اهل کتاب اعم از یهودیان و مسیحیان و مجوس مرتبط بودند که با آنان معاشرت مداوم داشتند، با آنان جنگیده بودند، گاه شکست خورده و زیر سلطه اهل کتاب قرار مى گرفتند و گاه بر آنان چیره شده و زیر بیرق حکومت و مدیریت خود مى آوردند و زمانى دیگر چون دو همسایه به زندگى مسالمت آمیز پرداخته و با یکدیگر پیمان هم زیستى مسالمت آمیز داشتند. این که اهل کتاب و به ویژه یهودیان از چه زمانى قدم در جزیره العرب و به ویژه در مدینه گذاشته بودند، جاى بحث و تحقیق خاص دارد و خود نوشته اى مستقل مى طلبد و در این نوشته در پى آن نیستیم، بلکه در این بحث، بیشتر در پى بازکاوى برخورد پیامبر اکرم ـ صلى اللّه علیه وآله ـ به صورت خاص و اسلام و مسلمانان به صورت عام با یهودیان مدینه از نگاه قرآن و پیامبر هستیم.
قرآن یهودیان مدینه را به سه گروه تقسیم مى کند: گروه بى سوادى که ترسیم روشنى از آداب و سنن دینى یهود و آموزه هاى توحیدى نداشتند، گروه دیگرى که افراد نیک سیرت و مؤمن به یهودیت و تعالیم دین موسى ـ علیه السلام ـ بودند و در برابر پیامبر اکرم ـ صلى اللّه علیه وآله ـ عنادى نداشتند و گروه سوم که عموما افراد با سواد و به ویژه روحانیون بودند که در این گروه جاى داشتند. آنان نیرنگ باز و منفعت جو بودند و بیشترین برخورد مسلمانان و به ویژه پیامبر اکرم ـ صلى اللّه علیه وآله ـ با این گروه بود.
در این بحث به بررسى هر سه گروه مى پردازیم:
۱. بى سوادان
قرآن کریم در این مورد مى فرماید:
«و منهم امّیون لا یعلمون الکتب الاّ امانىّ و ان هم اِلاّ یظنون»
«بعضى از آنها بى سوادانى هستند که کتاب را جز خیالات خام نمى دانند، و فقط گمان مى برند.»
تصورى که این گروه از یهودیان از کتاب آسمانى داشتند، خیالاتى خام و ابتدایى بود و تصور روشنى از دین و کتاب آسمانى نداشتند و در دنیاى پندارها غرق بودند. در بسیارى از جوامع بشرى، به ویژه در گذشته ها توده هاى بى سواد برداشت روشنى از دین نداشتند و چیزهایى را به عنوان دین قبول داشتند که به شدت آمیخته به خرافات بود. بدیهى است این بخش از مردم جامعه، مهمترین نیرو و ارزان ترین آنها براى بهره دهى براى بخش سودجو ونیرنگ باز جامعه ها هستند. آیا آنان همان هایى نیستند که خداوند متعال در سوره توبه، آنان را چنین توصیف مى کند:
«و قالت الیهود عزیز ابن الله و قالت النصارى المسیح ابن الله ذلک قولهم بأفواههم یضاهؤن قول الذین کفروا من قبل قاتلهم الله انى یؤفکون اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله و المسیح بن مریم و ما امروا اِلاّ لیعبدوا الها واحدا لا ارله اِلاّ هو سبحانه عمّا یشرکون»
«یهودیان گفتند: عزیر پسر خداست، و نصارى گفتند: مسیح، پسر خداست. این سخنى است که به زبان مى آورند، و به گفتار کسانى که پیش از این کافر شده اند، شباهت دارد خدا آنان را بکشد چگونه (از من)باز گردانده مى شوند؟ آنان دانشمندان و راهبان خود و مسیح، پسر مریم را به جاى خدا به الوهیت گرفتند، با آنان که مأمور نبودند جز این که خداى یگانه را بپرستند که هیچ معبودى جز او نیست، منزه است او از آنچه شریک مى گردانند.»
خداوند متعال در این دو آیه ویژگى هاى این توده هاى عظیم بى سواد و ناآگاه را بیان مى کند کافران و بت پرستان همه حقیقت، قدرت و علم و خدایى را در وجود بت هایشان مى دیدند و در نتیجه عزیر و مسیح را فرزند خدا، مى شمارند و به اطاعت کورکورانه و بدون هر گونه تعقل از احبار و رهبانان مى پردازند.
خداوند متعال در آیه اى دیگر از این گروه با تعبیر «ناس» به معناى توده هاى مردم یاد مى کند و مى فرماید:
«یا ایهاالذین آمنوا ان کثیرا من الأحبار و الرهبان لیأکلوا اموال الناس بالباطل و یصدون عن سبیل الله…»
«اى کسانى که ایمان آورده اید! بسیارى از عالمان (یهود و نصارى را)، اموال مردم را به ناروا مى خورند و (آنان را) از راه خدا باز مى دارند.»
این گروه معمولا مورد نیرنگ قرار مى گیرند و به باورهایى ایمان مى آورند که زمینه ساز بهره مندى گروه شیادان و رهبران نیرنگ باز دینى میشود. تعصب و اعتقاد به نجات مندى انحصارى، باورهایى است که رهبران دینى در بین این قبیل افراد به وجود مى آورند و در نتیجه این افراد به نیروهایى کاملا مطیع و گوش به فرمان تبدیل مى شوند. قرآن کریم در مورد این گروه یهودیان آن روز جزیره العرب و باورهاى تعصب آلود و انحصار گرایانه آنان چندین گزارش دارد. در جایى مى فرماید:
«و قالت الیهود و النصارى نحن ابناء الله و أحبّوه قل فلم یعذبکم بذنوبکم بل انتم بشر ممن خلق یغفر لمن یشاء و یعذب من یشاء و لله ملک السموات و الأرض و ما بینهما و الیه المصیر»
«یهودیان و ترسایان گفتند: ما پسران خدا و دوستان او هستیم. بگو: پس چرا شما را به گناهانتان کیفر مى دهد؟ بلکه شما (هم)بشرید، از جمله کسانى که آفریده است. هر که را بخواهد مى آمرزد، و هر که را بخواهد عذاب مى کند، و فرمانروایى آسمان ها و زمین و آنچه میان آن دو مى باشد از آن خداست، و بازگشت (همه)به سوى اوست.» چنان که در این گزارش قرآنى از باور توده هاى یهودى و مسیحى آمده است، آنان به نوعى نجات مندى انحصارى باور داشتند و بدیهى است چنین باورى از آنان انسان هایى به وجود بیاورد بسیار متعصب، کم هوش و کاملا گوش به فرمان که براى ورود به هر میدانى تنها نیازمند تحریک احساسات باشند. این باور انحصار گرایانه نسبت به نجات مندى را قرآن در آیه دیگرى صحیح تر و روشن تر بیان کرده است:
«و قالوا لن یدخل الجنّه اِلاّ من کان هودا أو نصارى تلک امانیهم قل هاتوابرهانکم ان کنتم صادقین»
«گفتند: هرگز کسى به بهشت در نیاید، مگر آن که یهودى یا ترسا باشد. این آرزوى واهى ایشان است. بگو: اگر راست مى گویید، دلیل خود را بیاورید.»
بدیهى است که چنین باورى زاییده اندیشه توده هاى بى سواد نیست بلکه آبشخور این اندیشه، رهبران و سردمداران دینى هستند که در راستاى منافع خود آن را ایجاد مى کنند و با تکرار و تلقین آن را به یک باور و اعتقاد تبدیل مى کنند و در ذهن توده ها جاى مى دهند. البته وقتى که چنین عقیده هایى به باور و اعتقاد تبدیل شد، در نسل هاى بعدى همه افراد آن جامعه اعم از باسواد و بى سواد به آن باور اعتقاد پیدا مى کنند و به اصل و جوهر دین تبدیل مى شود. به همین علت که خداوند متعال در قرآن این باور را نخست به عالمان دینى یهود و نصارى نسبت مى دهد و تأکید مى کند که توده هاى بى سواد هم سخنى جز سخن آنان را تکرار نمى کنند:
«قالت الیهود لیست النصارى على شى ء و قالت النصارى لیست الیهود على شى ء و هم یتلون الکتب کذلک قال الذین لایعلمون مثل قولهم فالله یحکم بینهم یوم القیامه فیما کانوا فیه یختلفون»
«یهودیان گفتند: مسیحیان برحق نیستند، و مسیحیان گفتند: یهودان برحق نیستند، با این که آنان کتاب (آسمانى) را مى خوانند. افرادى که چیزى نمى دانند نیز سخنى چون سخن آنان گفتند. پس خداوند، روز رستاخیز در آنچه با هم اختلاف مى کرند، میان آنان داورى خواهد کرد.» این نوع نفى باورهاى دیگران و اعتقاد به این که تنها خودشان برحق هستند، روش هایى است که معمولا سودجویان از اعتقاد و باورهاى مردم، براى دست یابى به اهداف دنیایى خودشان، به کار مى گیرند. گستراندن چنین باورهایى در بین توده هاى نادان، موجب مى شود که توده ها به سربازان بى اجر و مزد و فداکار تبدیل شوند و به راحتى براى سودجویى به کار گرفته شوند. این توده هاى نادان استوارترین و رسوخ ناپذیرترین سد در برابر تلاش پیامبران و مصلحان بودند. از جمله موانع جدى در راه تبلیغ و گسترش پیام رسول اکرم ـ صلى اللّه علیه وآله ـ درمدینه، همین نادانى و تعصب توده هاى یهودى بود و با توجه به این که رهبران دینى یهود، منافع دنیایى خودشان را در تعصب دینى و نژادى این توده عظیم مى دید، تلاش مى کرد بین پیام رسول اکرم ـ صلى اللّه علیه وآله ـ و آنان سدى معنوى و اعتقادى قوى ایجاد کند و پیامبر ـ صلى اللّه علیه وآله ـ نتواند به توده ها دسترسى پیدا کند. تأثیر در این گروه بسیار دشوارتر از تأثیر گذارى در اعراب مشرک و بت پرست بود؛ زیرا آنان از اعتقادى برخوردار بودند که بر اصالت آن ایمان داشتند و تنها راه نجات را راه خودشان مى دانستند و به اعتبار این که اهل کتاب بودند، از اعتماد به نفس بیشترى نسبت به اعراب مشرک برخوردار بودند. گرچه این اعتماد به نفس پشتوانه اى جز جهل و نادانى نداشت.
گروه دوم عالمان و روحانیان
گروه دوم از یهودیان در مدینه، عالمان و روحانیان یهودى بودند. این گروه خود به دو گروه تقسیم مى شدند و قرآن کریم نیز آنان را به دو گروه تقسیم کرده است: گروهى مؤمن و فهیم که بسیار اندک بودند و گروهى شیاد و تاجر پیشه که فراوان بودند.
۱. گروه مؤمن
این گروه بسیار اندک بودند و قرآن به اندک بودن آنان تصریح کرده است:
«… و لو آمن اهل الکتاب لکان خیرا لهم منهم المؤمنون و اکثرهم الفاسقون»
«اگر اهل کتاب ایمان آورده بودند به یقین برایشان بهتر بود. برخى از انان مؤمن اند، و بیشترشان منحرف هستند.»
خداوند متعال ادامه ویژگى هاى این جمع اندک را چنین بیان مى دارد:
«لیسوا سواء من اهل الکتاب امه قائمه یتلون آیات الله آناء اللیل و هم یسجدون یؤمنون بالله و الیوم الآخر ویأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یسارعون فى الخیرات و اولئک من الصالحین و ما یفعلوا من خیر فلن یکفروه و الله علیم بالمتقین»
«یکسان نیستند از میان اهل کتاب، گروهى درست کردارند که آیات الهى را در دل شب مى خوانند و سر به سجده مى نهند، به خدا و روز قیامت ایمان دارند، به کار پسندیده فرمان مى دهند و از کار ناپسند باز مى دارند؛ و در کارهاى نیک شتاب مى کنند، و آنان از شایستگان هستند. و هر گاه کار نیکى انجام دهند، هرگز درباره آن ناسپاسى نبینند، و خداوند به تقوا پیشگان داناست.»
نگاه قرآن کریم به افراد، نگاهى مطلق نیست. به تعبیر دیگر، همه را سیاه یا سفید نمى بیند، بلکه نگاهى واقعى است و با آن که به تصریح قرآن یهودیان سرسخت ترین دشمن پیامبرـ صلى اللّه علیه وآله ـ بودند. اما پیامبر ـ صلى اللّه علیه وآله ـ، به تبع قرآن آنان را با یک چوب نمى راند و بر همه یک حکم روا نمى دانست، خوبى هاى آنان و خوبانشان را مى دید و بر آنان تأکید مى کرد و بدى ها و بدان آنان را هم مى دید و معرفیشان مى کرد.
این گروه اندک خوبان یهودى، در مدینه در برابر پیامبر اسلام ـ صلى اللّه علیه و آله ـ مخالفت نمى ورزیدند و چنان که در آیات بالا دیدیم، با پیامبر ـ صلى اللّه علیه وآله ـ اهدافى مشترک داشتند و از روحیه خیرخواهى و درست کردارى برخوردار بودند. آنان افرادى امین و پاک بودند که هیچ گاه تحت تأثیر وسوسه هاى مال اندوزى و چپاول اموال دیگران نبودند و قرآن درباره آنان مى گوید:
«و من اهل الکتاب من ان تأمنه بقنطار یؤده الیک»
«از اهل کتاب، کسانى هستند که اگر او را بر مال فراوانى امین قرار دهى، آن را به تو بر مى گرداند.»
این افراد معمولا سخن منطقى را مى پذیرفتند و در مورد باورهاى دینى خود تعصب کورکورانه نداشتند و همواره خرد و شعور خودشان را براى یافتن مسیر درست به کار مى گرفتند. قرآن کریم به پیامبر ـ صلى اللّه علیه وآله ـ و مؤمنان دستور داده بود که با این گروه با استدلال و منطق و به بهترین شیوه مناظره کنند:
«ولا تجادلوا اهل الکتاب الا بالتى هى احسن الاّ الذین ظلموا منهم و قولوا آمنا بالذى انزل الینا و انزل الیکم و الهنا و الهکم واحد و نحن له مسلمون و کذلک انزلنا الیک الکتاب فالّذین آتینا هم الکتاب یؤمنون به و من هؤلاء من یؤمن به و ما یجحد بآیاتنا الا الکافرون»
«با اهل کتاب، جز به روشى که بهتر است، مجادله مکنید ـ مگر با کسانى از آنان که ستم کرده اندـ و بگویید: به آنچه به سوى ما نازل شده و به سوى شما نازل گردیده، ایمان آوردیم؛ و خداى ما و خداى شما یکى است و ما تسلیم اوییم. همچنین ما قرآن را بر تو نازل کردیم. پس آنان که به ایشان کتاب آورده ایم به آن ایمان مى آورند. از میان آنان کسانى اند که به آن مى گروند، و جز کافران آیات ما را انکار نمى کند.»
این گروه اندک از دانشوران اهل کتاب در پى حق بودند، اهل منطق و استدلال بودند و آیات الهى را انکار نمى کردند، به خداى واحد ایمان داشتند و با مسلمانان نقاط اشتراک بسیار داشتند. پیامبر اکرم ـ صلى اللّه علیه وآله ـ در برخورد با آنان مشکلى نداشت و به راحتى برایشان استدلال مى کرد و حقانیت اسلام را براى آنان مى نمود و شمارى از یهودیان که به پیامبر ـ صلى اللّه علیه وآله ـ ایمان آوردند از همین گروه بودند و مورخان نام تعدادى از آنان را در آمار خود آورده اند.
۲. گروه دوم
این گروه از یهودیان عالم و آشنا به متون دینى که در واقع سومین گروه نسبت به تقسیم بندى آغازین بحث هستند، گروهى بودند شیاد و دنیا دوست که سرسخت ترین برخورد را با دین اسلام داشتند و پیامبر اکرم ـ صلى اللّه علیه وآله ـ در برخورد با آنان دچار مشکلات فراوان بود. در گزارش هاى قرآن از یهودیان و اهل کتاب بیشترین حجم گزارش ها مربوط به این گروه مى شود و این گروه بارزترین و برجسته ترین بخش از مخالفان دین اسلام و شخص پیامبر ـ صلى اللّه علیه وآله ـ را تشکیل مى دادند و همواره به توطئه اى جدیدى علیه آن حضرت دست مى یازیدند و آن حضرت را با دشوارى جدیدى مواجه مى کردند.
قرآن در مورد آنان چنین گزارش مى دهد:
«… ان کثیرا من الأحبار و الرهبان لیأکلوا اموال الناس بالباطل و یصدون عن سبیل الله والذین یکنزون الذهب و الفضه و لاینفقونها فى سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم»
«بسیارى از دانشوران یهود و راهبان، اموال مردم را به ناروا مى خورند، و (مردم)رااز راه خدا باز مى دارند، و کسانى که زر و سیم را ذخیره مى کنند و ان را در راه خدا هزینه نمى کنند، آنان را از کیفرى دردناک خبر بده.»
این گروه، دانش دینى خودشان را ابزار تجارت و مال اندوزى قرار داده بودند؛ و دین برایشان وسیله اى براى چپاول ثروت توده هاى ناآگاه بود. آنان خودشان را ارباب توده هاى ناآگاه مى شمردند و براى آنان در جایگاه خدایى نشسته بودند. این افراد معمولا ظاهرى فریبنده داشتند و خود را مشغول ذکر گفتن و یا خواندن کتاب آسمانى مى دادند و به این وسیله مردم را گول مى زدند. قرآن از این ظاهر فریبى آنان چنین یاد مى کند:
«و انّ منهم لفریقا یلوون السنتهم بالکتاب لتحسبوه من الکتاب و ما هو من الکتاب و یقولون هو من عندالله و ما هو من عندالله و یقولون على الله الکذب و هم یعلمون»
«از میان آنان گروهى هستند که زبان خود را به (خواندن) کتاب مى چرخانند تا آن را کتاب آسمانى پندارید، با آن که آن (چه مى خوانند) از کتاب (آسمانى) نیست. و مى گویند: از جانب خداست، در صورتى که از جانب خدا نیست، و بر خدا دروغ مى بندند، با آن که خودشان مى دانند.»
آنان با این کتاب آسمانى خواندن هایشان، مى خواستند بر توده هاى ناآگاه القا کنند که آنان موجوداتى الهى و قدسى هستند و توده ها باید در برابرشان کرنش کنند:
«ما کان لبشر أن یؤتیه الله الکتاب و الحکم والنبوه ثم یقول للناس کونوا عبادا لى من دون الله و لکن کونوا ربانیین بما کنتم تعلمون الکتب و بما کنتم تدرسون»
«هیچ بشرى را که خدا به او کتاب و حکمت مى دهد، روا نیست به مردم بگوید: به جاى خدا، بندگان من باشید، بلکه [حق دارد بگوید] به سبب آن که کتاب تعلیم مى دادید و از آن رو که درس مى خواندید، علماى دین باشید… .»
آنان با جدیت به تحریف تورات مى پرداختند و چیزهایى را به عنوان تورات به خورد مردم مى دادند که ربطى به آن کتاب آسمانى نداشت. قرآن از این کار آنان چنین گزارش مى کند:
«فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عندالله لیشتروا به ثمنا قلیلا فویل لهم مما کتبت ایدیهم و ویل لهم ما یکسبون»
«پس واى بر کسانى که کتاب را با دستهاى خود مى نویسند، سپس مى گویند… این از جانب خداست تا بدان بهاى ناچیزى بدست آورند؛ سپس واى بر ایشان از آنچه دستهایشان نوشته، و واى بر ایشان از آنچه (از این راه)به دست مى آورند.»
خداوند متعال در این آیه هم از روش عالمان یهودى که نوشته ها خودشان را به عنوان سخن خداوند متعال به خورد توده هاى مردم مى دادند، سخن گفته است و هم از هدف آنان از چنین کار ناشایست را بیان کرده است. هدف آنان دین دارى و یا تبلیغ پیام هاى آسمانى موسى ـ علیه السلام ـ نبود، بلکه در پى کسب درآمد بودند، خرید و فروشى که در آن، کالاى فروخته شده سخنان بیهوده اى بود که لباس تقدس بر قامت آن پوشانده بودند و بهایى که دریافت مى شد نان بخور و نمیرى بود که توده هاى بى سواد و ناآگاه در اختیار داشتند.
این روحانیون و رهبران دینى على رغم آن که خود را آسمانى وفوق بشرى قلمداد مى کنند و همواره خودشان را مشغول به خواندن کتاب آسمانى نشان مى دادند، بسیار دنیا دوست بودند و چنان که در قرآن آمده است به ذخیره سازى طلا و نقره مى پرداختند و چیزى از آنچه از مردم مى گرفتند، در راه خدا خرج نمى کردند حرص و دنیاطلبى آنان را قرآن چنین گزارش مى کند:
«و لتجدَّنهُم أَحرصَ الناس على حیوهٍ و من الّذین اشرکوا یَوَدُّ احدهم لَو یُعمَّر الف سنهٍ و ما هو بمُزَحزحه مِنَ العذابِ ان یُعَمَّر والله بصیر بما یعملون»
«آنان را مسلما آزمندترین مردم به زندگى، و (حتى حریص تر)از کسانى که شرک مى ورزند، خواهى یافت. هر یک از ایشان آرزو دارد که کاش هزار سال عمر کند با آن که اگر چنین عمرى هم به او داده شود، وى را از عذاب دور نتواند داشت و خدا بر آنچه انجام مى دهند، بیناست.»
همین دنیاطلبى این گروه موجب شده بود که در برابر پیام آسمانى رسول اکرم ـ صلى اللّه علیه وآله ـ مقاومت نشان بدهند و توده ها را علیه نهضت آن حضرت تحریک مى کردند. آنان از هر روش ممکن براى مبارزه علیه آن حضرت بهره مى گرفتند. قرآن به شمارى از روش هاى آنان در برخورد با پیامبر ـ صلى اللّه علیه وآله ـ اشاره مى کند:
۱. ایجاد تردید و دو دلى
یکى از روشهاى مبارزاتى آنان علیه پیامبر اکرم ـ صلى اللّه علیه وآله ـ ایجاد تردید و دودلى در بین توده هاى مؤمن به پیامبر ـ صلى اللّه علیه وآله ـ بود. آنان پیروان خودشان را تشویق مى کردند تا با اعلان ایمان به پیامبر ـ صلى اللّه علیه و آله ـ و بازگشت دوباره و تکرار این ماجرا جریان پیامبر ـ صلى اللّه علیه و آله ـ را به تمسخر بگیرند و از جدیت موضوع بکاهند. قرآن این روش آنان را چنین گزارش مى کند:
«و قالت طائفه من اهل الکتاب آمنوا بالّذى اُنزل على الّذین آمنوا وجه النّهار و اکفُرُوا آخرَهُ لعلهم یرجعون»
«جماعتى از اهل کتاب گفتند: در آغاز همان روز به آنچه برمؤمنان نازل شد، ایمان بیاورید، و در پایان انکار کنید، شاید آنان (از اسلام)بر گردند.»
در آیه دیگرى چنین گزارش مى کند:
«و اذا لقوا الذین آمنوا قالوا آمنا و اذا خلوا بعضهم الى بعض قالوا اتحدثونهم بما فتح الله علیکم لیحاجوکم به عند ربکم افلا تعقلون»
«(همین یهودیان) چون با کسانى که ایمان آورده اند برخورد کنند، مى گویند… ما ایمان آورده ایم و وقتى با همدیگر خلوت مى کنند، مى گویند: چرا از آنچه خداوند بر شما گشوده است، براى آنان حکایت مى کنید تا آنان به آن، پیش پروردگارتان ضد شما استدلال کنند؟آیا فکر نمى کنید؟»
این روش موجب مى شد توده هاى مؤمن به پیامبر ـ صلى اللّه علیه وآله ـ دو دل شوند به ویژه آن که عرب هاى غیر یهودى مدینه، تصورى ویژه از اهل کتاب داشتند. و مى پنداشتند. آنان به بسیارى از امور آگاهى دارند و از دیگران نسبت به درستى و نادرستى ادعاها آگاه تر مى باشند. و این نمایش دو دلى و تردید، آنان را نسبت به حقیقت اسلام مردد مى ساخت. شاید به همین جهت بود که اسلام، مسلمانان را از ارتباط گسترده با اهل کتاب برحذر مى داشت؛ زیرا در این ارتباط ها زمینه براى ایجاد شک و تردید فراهم مى آمد و در نهایت افرادى که از قدرت استدلال و دفاع قوى برخوردار نبودند، تحت تأثیر القائات آنان قرار مى گرفتند. خداوند به مؤمنان چنین توصیه مى کند:
«یا ایّها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود والنصارى اولیاء بعضهم اولیاء بعض و من یتولهم منکم فانه منهم ان الله لایهدى القوم الظالمین»
«اى کسانى که ایمان آورده اید! یهود و نصارى را دوستان [خود] نگیرید، [زیرا] بعضى از آنان دوستان بعضى دیگر هستند و هر کس از شما آنها را به دوستى گیرد، از آنان خواهد بود. آرى! خدا گروه ستمگران را راه نمى نماید.»
این هشدار موجب مى شد تا مؤمنان تحت تأثیر القائات یهودیان شیاد و نیرنگ باز قرار نگیرند و به تردید و دودلى کشانده نشوند و نقشه آنان «نقش بر آب شود.
۲ ـ تمسخر دین و پیامبر جدید
یکى از روشهایى که آنان به کار مى گرفتند، به تمسخر و استهزا گرفتن دین جدید و پیامبر جدید بود. قرآن از این حرکت ناشایست آنان چنین گزارش مى دهد:
«من الذین هادوا یحرفون الکلم عن مواضعه، و یقولون سمعنا و عصینا و اسمع غیر مسمع و راعنا لیا بالسنتکم و طعنا فى الدین…»
«برخى از آنان که یهودى هستند، کلمات را از جاهاى خود بر مى گردانند، و با پیچاندن زبان خود و به قصد طعنه زدن در دین مى گویند: شنیدیم و نا فرمانى کردیم، و بشنو، [کاش] ناشنوا بودى و [نیز به تمسخر مى گویند:[ راعنا [به زبان عبرى یعنى خبیث ما].»
این برخوردى بود که آنان با پیامبر ـ صلى اللّه علیه وآله ـ و دین جدید داشتند و آن قدر این تعبیر ناروا را در مورد پیامبر ـ صلى اللّه علیه وآله ـ به کار گرفتند که حتى مؤمنان هم بدون توجه به مفهوم آن در زبان عبرى، آن را درمورد پیامبر ـ صلى اللّه علیه وآله ـ مورد استفاده قرار مى دادند تا آن که آیه اى نازل شد و مفهوم ناشایست آن را در زبان عبرى روشن ساخت و مؤمنان را از به کار بردن آن واژه در مورد پیامبر ـ صلى اللّه علیه وآله ـ منع کرد.
این گروه از یهودیان با به کارگیرى واژه هاى ناشایست در زبان عبرى در مورد پیامبر ـ صلى اللّه علیه وآله ـ ابزار استهزا و ریشخند علیه آن حضرت را فراهم مى آوردند. و پیامبر ـ صلى اللّه علیه وآله ـ و دین آن حضرت را مورد تمسخر قرار مى دادند و مؤمنان را اذیت مى کردند. قرآن مؤمنان را از ارتباط با این گروه بر حذر داشت و به آنان دستور داد:
«یا ایّهاالذین آمنوا لاتتخذوا الذین اتخذوا دینکم هزوا و لعبا من الذین اوتو الکتب من قبلک و الکفار اولیاء و اتقوا الله ان کنتم مؤمنین»
«اى کسانى که ایمان آورده اید! کسانى را که دین شما را به ریشخند و بازى گرفته اند، از بین آنان که پیش از شما به آنان کتاب داده شده و [از بین[ کافران، دوستان [خود [مگیرید و اگر ایمان دارید از خدا پروا دارید.»
وقتى باورهاى افرادى که هنوز از استحکام لازم برخوردار نباشد، مورد تمسخر و استهزا مداوم از سوى کسانى قرار گیرد که به دانش و آگاهى شهرت دارند؛ فورا متزلزل مى شود و افراد براى فرار از مورد تمسخر قرار گرفتن، تلاش مى کنند خودشان را از وابستگى هایى که به سبب آن ها مورد استهزا واقع شده اند، دور کنند و رهبران یهودى از این ابزار روانى آگاهى داشتند و به همین سبب آن را به کار مى گرفتند. مقابله با این روش، در دور ساختن افراد مورد تمسخر از کسانى است که آنان را مورد تهاجم قرار مى دادند و قرآن دقیقا از همین روش بهره گرفت تا تازه مسلمانان به مقدار کافى نیرومند شوند و اعتماد به نفس پیدا کنند که بتوانند در برابر استهزا آنان مقاومت کنند و از باورشان دفاع کنند.
۳ ـ همکارى با دشمنان پیامبر صلى الله علیه و آله
یهود و نصارا علاوه بر دشمنى روزمره از طریق به کارگیرى روشهاى روانى، با هر نیرویى که آمادگى درگیرى با پیامبر ـ صلى اللّه علیه وآله ـ را داشت، همکارى مى کردند و توده هاى زیر نفوذ خودشان را براى ورود به جنگ و یا ضربه زدن از پشت سر بر نیروهاى مسلمان تشویق مى کردند. در طول ده سالى که رسول خدا ـ صلى اللّه علیه وآله ـ در مدینه بود، آنان چندین جنگ علیه پیامبر ـ صلى اللّه علیه وآله ـ به راه انداختند و یا در جنگ هاى علیه پیامبر ـ صلى اللّه علیه وآله ـ مشارکت کردند. شاید مهم ترین این جنگ ها همکارى آنان با مشرکان قریش در جنگ احزاب بود. آنان به سران قریش قول همکارى و ضربه زدن از پشت سر بر نیروهاى مسلمان را دادند و اگر تیزهوشى نظامى مسلمانان و شخص پیامبر اکرم ـ صلى اللّه علیه وآله ـ نبود قطعا مسلمانان ضربه هولناکى مى دیدند. قرآن از این جریان در دو جا گزارش مى کند:
«و انزل الذین ظهروهم من اهل الکتاب من صیاصیهم و قذف فى قلوبهم الرعب فریقا تقتلون و تأمرون فریقا و اورثکم ارضهم و دیارهم و اموالهم و ارضا لم تطؤها و کان الله على کل شى ء قدیرا»
«کسانى از اهل کتاب را که با [مشرکان] هم کارى کرده بودند، از دژهایشان به زیر آورد و در دلهایشان هراس افکند، گروهى را مى کشتید و گروهى را اسیر مى کردید و زمینشان و خانه ها و اموالشان و سرزمینى را که در آن پا ننهاده بودید به شما میراث داد، و خدا بر همه چیزى تواناست.»
و در جاى دیگرى مى گوید:
«… هو الّذى اخرج الّذین کفروا من اهل الکتب من دیارهم لأول الحشر ما ظننتم ان یخرجوا و ظنّوا انّهم مانعتُهُم حُصُونهم من اللّه فأتهُم اللّهُ من حیث لم یحتسبوا وقذف فى قلوبهم الرعب یخرجون بیوتهم بأیدیهم و ایدى المؤمنین فأعتبروا یا اولى الابصار»
«او کسى است که از اهل کتاب، آنان را که کفر ورزیدند، در نخستین برخورد، اخراجشان کرد. گمان نمى کردید که بیرون روند و خودشان گمان داشتند که دژهایشان در برابر خدا مانع آنها خواهد بود. و خدا از آنجایى که تصور نمى کردند بر آنان درآمد و در دلهایشان بیم افکند، [به طورى که[ خود به دست خود و دست مؤمنان خانه هاى خود را خراب مى کردند. پس از خردمندان عبرت بگیرید.»
در هر دو آیه اشاره به جنگ هایى است که پیامبر ـ صلى اللّه علیه وآله ـ پس از جنگ احزاب، با یهودیان داشت سران و رهبران دینى یهودى که براى حفظ منافع خود، على رغم آگاهى از درستى رسالت پیامبر اکرم ـ صلى اللّه علیه و آله ـ، آنان را انکار کرده و در پى خاموش کردن این حرکت بودند، و همکارى اطلاعاتى و نظامى گسترده اى با دشمنان پیشین پیامبر اکرم ـ صلى اللّه علیه وآله ـ یعنى قریش و رهبران مکه داشتند. این رهبران، در پیروزى پیامبر اکرم ـ صلى اللّه علیه وآله ـ، نابودى خودشان را مى دیدند و موقعیت ممتازشان را در بین توده هاى یهودى و نیز مردم عادى مدینه، از بین رفته مى دانستند، از این رو، فرا روى خود راهى جز شکستن حرکت اصلاحى پیامبر ـ صلى اللّه علیه وآله ـ نمى دیدند و در نتیجه با قریشیان همکارى مستمر و بى وقفه داشتند. پیامبر اکرم ـ صلى اللّه علیه وآله ـ بارهاى بار تلاش کرد، آنان را از راه هاى مسالمت آمیز از سرکشى و دشمنى دور سازد و با گفت گو و ارائه راه حل هاى قابل قبول طرفین، آنان را از معرکه دیرپاى مکه دور کند، اما، آنان به چیزى جز شکست و نابودى پیامبر ـ صلى اللّه علیه وآله ـ نمى اندیشیدند. قرآن کریم یکى از راه حلهاى قابل بحث را که مى توانست مبناى توافق بین پیامبر ـ صلى اللّه علیه وآله ـ و اهل کتاب باشد، چنین نقل مى کند:
«قل یا اهل الکتاب تعالوا الى کلمه سواء بیننا و بینکم الاّ نعبد الا اللّه و لانُشرک به شیئا و لایتّخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانّا مسلمون»
«بگو اى اهل کتاب! بیایید بر سر سخنى که بین ما و شما یکسان است، توافق کنیم که جز خدا را نپرستیم و چیزى را شریک او نگردانیم، و بعضى از ما بعضى دیگر را به جاى خدا به خدایى نگیرد. پس اگر از این پیشنهاد اعراض کردند، بگویید: شاهد باشید که ما مسلمانیم.»
این پیشنهاد، بسیار منصفانه بود و اگر اهل کتاب و به ویژه یهودیان آن را مى پذیرفتند، هیچ گونه درگیرى بین مسلمانان و آنان اتفاق نمى افتاد. اما سران یهود و به ویژه روحانیون و رهبانان که منافع شغلى خودشان را کاملا در خطر مى دیدند، هرگز به پیدایش و استقرار دین جدید، رضایت نمى دادند. آنان اعراب را در سطحى نمى دیدند که از سوى خداوند مورد خطاب قرار گیرند و پیامبرى در بین آنان ظهور کند. قرآن باور آنان را در این خصوص چنین گزارش مى کند:
«ما یود الذین کفروا من اهل الکتاب و لاالمشرکین ان ینزل علیکم من خیر من ربکم و الله یختص برحمته من یشاء و الله ذو الفضل العظیم»
«کسانى که از اهل کتاب کافر شدند و نه مشرکان [هیچ کدام] دوست نمى دارند خیرى از جانب پروردگارتان بر شما فرود آید، با آن که خدا هر که را خواهد به رحمت خود اختصاص مى دهد، و خدا داراى بخششثى عظیم است.»
آنان چیزى جز پیروى همگان از کیش خود را قبول نداشتند:
«و لن ترضى عنک الیهود و لا النصارى حتى تتبع ملتهم»
«هرگز یهودیان و مسیحیان از تو راضى نمى شوند مگر آن که از کیش آنان پیروى کنى….»
به همین جهت، تلاش هاى پیامبر ـ صلى اللّه علیه وآله ـ براى حل مسالمت آمیز و یافتن راهى میانه براى از بین بردن اختلاف یهودیان و مسلمانان، با شکست مواجه شد و رسول خدا ـ صلى اللّه علیه وآله ـ على رغم خواست قلبى خود، چاره اى جز این ندید که مرکزیت یهود را در مدینه از بین ببرد و دژهاى استوار آنان را در هم بریزد و کانون فساد را نابود کند. نتیجه چنین اجبارى جنگ هایى شد که باید در جاى مناسب بدان پرداخت.
به هر حال، گروه سوم از یهودیان که همان احبار و روحانیون دنیا طلب یهودى بودند که توده هاى ناآگاه را زیر نفوذ خود داشتند، از سرسخت ترین دشمنان پیامبر اکرم ـ صلى اللّه علیه وآله ـ بود و بسیارى از آیات قرآنى که در مورد یهودیان آمده و در آنها گاه برخورد تند دیده مى شود، مربوط به همین گروه است.
منبع فرهنگ جهاد، بهار و تابستان ۱۳۸۵، شماره ۴۳ و ۴۴
محمد على سلطانى