- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 12 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
ابوطالب پدر بزرگوار امام علی (علیه السلام) است. آن حضرت از همان ابتدای بعثت حامی و مدافع پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بود.
برخی از افراد به ویژه پیروان وهابیت بر این باور هستند که پدر بزرگوار امام علی (علیه السلام) تا پایان عمر، به دین مقدس اسلام ایمان نیاورد.
پرواضح است هدف اصلی آنان از القا این مطلب در افکار عمومی مسلمانان، ایجاد تنقیص در شخصیت و خاندان امام علی (علیه السلام) است. این نوشتار بر آنست تا با طرح شواهد تاریخی و دلایل علمی، ایمان آن حضرت را اثبات نماید.
الاصبغ بن نباته قال: سمعت أمیر المؤمنین (صلوات الله علیه) یقول: والله ما عبد أبى و لا جدى عبدالمطلب و لا هاشم و لا عبد مناف صنما قط، قیل له: فما کانوا یعبدون؟ قال: کانوا یصلون إلى البیت على دین إبراهیم (علیه السلام) متمسکین به. (۱)؛
اصبغ بن نباته می گوید: امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند: «به خدا قسم هرگز پدرم و جدم عبدالمطلب و هاشم و عبد مناف عبادت بت نکرده اند.»
گفتند: «پس چه را عبادت می کردند؟ فرمودند: به سوى کعبه نماز می خواندند و بر دین ابراهیم و به آن متمسک بودند.
در برخى از کتب اهل تسنن (۲) جملاتى در مورد حضرت ابوطالب دیده می شود که حکایت از کم لطفى یا کینه نویسندگان آن کتاب ها نسبت به شخصیت حضرت ابوطالب (علیه السلام) دارد.
جاى شک نیست که اگر یک دهم گواه هایى که بر ایمان و اسلام ابوطالب آمده است، درباره هر فرد دیگرى آمده بود، همگى بالاتفاق اسلام و ایمان او را تصدیق می کردند؛ ولى چگونه است که با وجود ده ها شاهد محکم بر ایمان او، باز گروهى وى را تکفیر کرده اند و حکم به کفر و عذاب او نموده اند و گفته اند که برخى از آیات که درباره عذاب است، در حق ابوطالب نازل گردیده است؟!
به راحتى می توان فهمید که هدف از طرح این مساله، جز طعن فرزندان ابوطالب، به ویژه امیرمومنان على (علیه السلام) چیز دیگرى نیست.
برخى از نویسندگان اهل تسنن براى این که بهتر بتوانند ابوطالب را تکفیر کنند، دامنه بحث را به پدران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کشانیده اند و پدر و مادر آن حضرت را نیز غیر مومن قلمداد نموده اند.(۳)
مسلم است که در موضوع نسب و نژاد، بعد از شخص خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم)، کسى به شرافت على (علیه السلام) نمی رسد.
به قدرى نسبت و نژاد آن حضرت پاک و درخشان است که برخى از متعصبین، مانند: علاءالدین قوشچى، جاحظ و سعدالدین تفتازانى گفته اند: ما از کلمات على (علیه السلام) که فرموده است: «نحن اهل البیت لا یقاس بنا احد»؛ ما اهل بیت رسول اللّه هستیم که احدى را نتوان به ما قیاس کرد، حیرانیم.
احمد بن محمد کرزى بغدادى می گوید: از عبداللّه بن احمد بن حنبل شنیدم که گفت: «وقتى در مورد فضیلت صحابه از پدرم، احمد بن حنبل سوال کردم، گفت: ابوبکر، عمر و عثمان.
گفتم: پس جایگاه علی ابن ابیطالب (علیه السلام) کجاست؟ پدرم گفت: «هو من اهل البیت لا یقاس به هؤلاء»؛ على (علیه السلام) از اهلبیت پیامبر است و صحابه را نباید با او قیاس کرد.
امام احمد بن حنبل در کتاب مسند خود، میرسیدعلی همدانى شافعى در کتاب موده القربى ابن مغازلى شافعى در مناقب و محمد بن طلحه شافعى در کتاب مطالب السؤول نقل کرده اند که:
پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: من و على نورى بودیم در اختیار قدرت خداى تعالى، چهارده هزار سال قبل از خلقت آدم.
پس چون خداوند آدم را خلق نمود، ما را که نور بودیم، در صلب آدم قرار داد و ما در صلب آدم پیوسته با هم بودیم، تا در صلب عبدالمطلب از هم جدا شدیم. پس در من، نبوت و در على، خلافت را ظاهر ساخت. (۴)
این حدیث را بسیارى از علماى اهل تسنن از جمله خوارزمى در فصل چهارم مناقب. ـ ابن جوزى در تذکره، ابن صباغ مالکى در فصول المهمه، گنجى شافعى در کفایه الطالب، ابن ابی الحدید در جلد دوم شرح نهج البلاغه، شیخ سلیمان بلخى حنفى در ینابیع الموده، حموینى در کتاب فرائدالسّمطین نقل کرده اند.
از طرف دیگر، طبق آنچه که از کتب تاریخى و انساب استخراج می شود، نیاکان حضرت على (علیه السلام) برخلاف دیگران، همگى تا آدم ابوالبشر (علیه السلام)، موحد و خدا پرست بودند و در صلب و رحم ناپاکى قرار نگرفتند. طرز تفکر و عقیده هر شخصى را از چند راه می توان به دست آورد:
۱ ـ بررسى آثار علمى و ادبى که از او مانده است.
۲ ـ طرز رفتار و کردار او در میان جامعه
۳ ـ عقیده دوستان و نزدیکان او (۵)
عقیده و ایمان ابوطالب را از سه راه یاد شده می توان اثبات کرد.
راه اول: بررسى آثار علمى
اشعار و سروده هاى ابوطالب کاملاً بر ایمان و اخلاص او گواهى می دهد. اشعار ابوطالب گنجینه اى علمى و ادبى است که داراى مضامین عالى توحیدى می باشد. براى نمونه به چند بیت آن اشاره می شود:
۱ـ وقتى على (علیه السلام) خبر مرگ ابوطالب را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) داد، وى سخت گریست و به على (علیه السلام) دستور غسل و کفن و دفن داد و از خداوند براى او طلب مغفرت نمود.
نبیّ کموسى و المسیح بن مریم لیعلم خیار الناس انّ محمداً
فکل بأمر اللّه یهدى و یعصم.(۶) اتانا بهدى مثل ما اتیا به
اشخاص شریف و فهمیده بدانند که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بسان موسى و مسیح، پیامبر است. او هدایت را براى ما به ارمغان آورد، همان گونه که مسیح و موسى و تمام پیامبران به فرمان خدا مردم را راهنمایى و از گناه باز مىدارند.
امانیکم هذى کاحلام نائم تمنیتم ان تقتلوه و انما
و من قال لا یقرع بها من نادم نبیّ اتاه الوحى من عند ربّه
اى سران قریش! تصور کردهاید که می توانید بر او دست یابید، در صورتى که آرزویى را که در سر می پرورانید، کمتر از خواب هاى آشفته نیست. او پیامبر است و از ناحیه خداوند بر او وحى نازل می شود و کسى که جواب منفى بدهد، انگشت پشیمانى به دندان خواهد گرفت.
رسولاً کموسى خطّ فى اوّل الکتب الم تعلموا انّا وجدنا محمداً
و لا حیف فیمن خصّه اللّه بالحبّ و انّ علیه فی العباد محبّه
اى قریش! آیا نمی دانید که ما او را مانند موسى، پیامبر می دانیم و نام و نشان او در کتاب هاى آسمانى قید گردیده است و بندگان خدا محبت مخصوص به وى دارند و نباید درباره کسى که خدا محبت او را در دل ها به ودیعت گذارده است، تأسف خورد.
حتى اوسد فى التراب دفینا واللّه لن یضلوا الیک بجمعهم
و ابشر بذاک و قر منک عیونا فاصدع بامرک ما علیک غضاضه
و لقد دعوت و کنت ثم امینا و دعوتنى و علمت انّک ناصحى
من خیر ادیان البریه دینا و لقد علمت انّ دین محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)
اى برادر زاده ام! هرگز قریش به تو دست نخواهند یافت و تا آن روزى که لحد را بستر کنم و در میان خاک بخوابم، دست از یارى تو برنخواهم داشت.
آنچه را مامورى، آشکار کن و از هیچ چیز مترس و بشارت ده و چشمانى را روشن ساز. مرا به آیین خود خواندى و می دانم تو پند دهنده من هستى و در دعوت خود امین و درستکاری. حقا که کیش محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از بهترین آیین هاست(۷)
از اشعار معروف ابوطالب که دلالت بر ایمان او دارد، قصیده هاى «لامیه» و «میمنه» او می باشد:
و احببته حبّ الحبیب المواصل لعمرى لقد کلّفت وجداً باحمد
و دافعت عنه بالذرى و الکواهل وجدت بنفسى دونه فحمیته
و اظهر دیناً حقاً غیر باطل(۸) و ایّده ربّ العباد بنصره
به جان خودم! به قدرى به واسطه وجود احمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در وجد و سرور غوطه ورم که وجد را به زحمت آورده ام؛ زیرا او را به قدرى دوست می دارم مانند کسى که دوست خود را به سینه گرفته باشد. جان خود را نثار او کنم و حمایت از او نمایم به اعضاى رئیسه و غیر رئیسه خود.
خداوند او را پاینده بدارد که جمال اهل دنیا است و نقمت دشمنان و زینت هر کوى و محفل است. پروردگار بندگان او را با توفیقات خود تایید و یارى نمود و ظاهر و محقق کرد دین حقى را که باطل در او راه نداشت.
از دیگر اشعار او که صراحت بر ایمان ابوطالب دارد، شعرى است که ابن ابی الحدید در جلد سوم شرح نهج البلاغه آورده است:
انّى على دین النّبیّ احمد یا شاهد اللّه علیّ فاشهد من ضلّ فىالدّین فانّى مهتد
«اى گواهان! شاهد باشید که من بر دین پیغمبر خدا احمد (صلی الله علیه و آله و سلم) استوارم. هرکس از آن خارج است، باشد. من به او هدایت شدم.»
هر یک از این قطعات، قسمت کوچکى از عقائد مفصل و نغز ابوطالب است که هریک به تنهایى در اثبات ایمان و اخلاص گوینده آن کافى است.
راه دوم: طرز رفتار و کردار او در میان جامعه
راه دوم، نوع رفتار ابوطالب با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و نحوه فداکارى و دفاع او از ساحت اقدس رسول خداست.
هر کدام از آن خدمات می تواند آیینه فکر و روشنگر روحیات او باشد، زیرا ابوطالب شخصیتى است که راضى نشد برادر زاده او دل شکسته شود و علیرغم تمام موانع و نبود امکانات، زحمت بردن او را به شام پذیرفت.
پایه اعتقاد او به فرزند برادر، تا آن حد است که او را همراه خود به مصلا برد و خدا را به مقام او قسم داد و باران رحمت طلبید.
وى در راه حفظ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از پاى ننشست و سه سال زندگى در شکاف کوه و اعماق دره را بر ریاست و سیادت مکه ترجیح داد، تا آنجا که این وضعیت او را فرسوده ساخت و باعث رحلت او گردید.
ایمان او به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به قدرى محکم بود که راضى شد تمام فرزندانش کشته شوند، ولى پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) زنده بماند.
ابوطالب شب ها على (علیه السلام) را در رختخواب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می خوابانید تا اگر سوء قصدى در کار باشد، به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اصابت نکند. او حاضر شد تمام سران قریش به عنوان انتقام کشته شوند و طبعاً تمام قبیله بنی هاشم نیز کشته می شد.(۹)
موضع ابوطالب در آغاز بعثت
روزى که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تمام خویشاوندان خود را جمع کرد و آیین اسلام را بر آنان عرضه نمود، ابوطالب به او گفت:
«برادر زاده ام! قیام کن! تو والامقامی! حزب تو گرامی ترین حزبهاست! تو فرزند مرد بزرگى هستی! هرگاه زبانى تو را آزار دهد، زبان هاى تیزى به دفاع تو برمیخیزد. به خدا سوگند! اعراب مانند خضوع بچه حیوان نسبت به مادرش در پیشگاه تو خاضع خواهند شد.»(۱۰)
راه سوم: عقیده دوستان و نزدیکان
از آنجا که اهل خانه بهتر می دانند که در خانه چیست و چه می گذرد، ایمان ابوطالب را باید از زبان اهلبیت (علیهم السلام) شنید:
یا عم ربّیت صغیرا و کفّلت یتیما و نصرت کبیرا فجزاک الله عنى خیرا (۱۱) (ابوطالب مظلوم تاریخ، ص ۱)
اى عمو! در کوچکى مرا تربیت نمودى و در یتیمى مرا کفالت کردى و در بزرگى ام مرا یارى نمودى پس خداوند بهترین پاداش ها رابه تو عنایت کند.
و همچنین فرمودند:
۱ـ وقتى على (علیه السلام) خبر مرگ ابوطالب را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) داد، وى سخت گریست و به على (علیه السلام) دستور غسل و کفن و دفن داد و از خداوند براى او طلب مغفرت نمود.
۲ ـ من در قیامت شفیع پدر، مادر و عمویم ابوطالب هستم.(۱۲)
۳ـ امام على(علیه السلام): والذى بعث محمدا بالحق نبیا لو شفع ابى فى کل مذنب على وجه الارض لشفّعه الله. (۱۳)
قسم به کسى که محمد را به حق به پیامبرى برگزید اگر پدرم در حق تمام گناهکاران روى زمین شفاعت کند، خداوند می پذیرد.
۴ ـ اگر ایمان ابوطالب را در یک کفه ترازو و ایمان این مردم را در کفه دیگر قرار دهند، ایمان ابوطالب فزونى خواهد داشت.(۱۴)
۵ ـ در محضر امام سجاد (علیه السلام) از ایمان ابوطالب سخن به میان آمد، آن حضرت فرمود: در شگفتم که چرا مردم در اخلاص او تردید دارند، در صورتى که هیچ زن مسلمانى نبایست بعد از اسلام آوردن در حباله شوهر کافر خود بماند و فاطمه بنت اسد که از سابقین در اسلام است، تا هنگام مرگ ابوطالب در نکاح او بود.»
۶ ـ امام باقر (علیه السلام) فرمود: «ایمان ابوطالب بر ایمان بسیارى از مردم ترجیح دارد و امیرمومنان دستور می داد از طرف وى حج به جا آورند. (۱۵)
۷ ـ امام صادق (علیه السلام) فرمود: ان اصحاب الکهف اسروا الایمان و اظهروا الکفر فاتاهم الله اجرهم مرتین و ان اباطالب اسروا الایمان و اظهر الشرک فاتاه الله اجره مرتین؛
«حضرت ابوطالب بسان اصحاب کهف است که در دل ایمان داشتند و تظاهر به شرک می نمودند. از این جهت دو بار ماجور خواهند بود.»(۱۶)
۸ ـ حضرت عبدالعظیم حسنى در نامه اى از محضر امام رضا (علیه السلام) در مورد ایمان ابوطالب سوال نمود. امام رضا (علیه السلام) در جواب فرمود:
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم؛ اگر در ایمان ابوطالب شک کنى، سرنوشت تو آتش جهنم است.»(۱۶)
۹ ـ عن ابی عبداللّه الصادق (علیه السلام) قال: نزل جبرئیل (علیه السلام) علی النبى (صلی الله علیه و آله و سلم) فقال: یا محمد! انّ ربّک یقرئک السلام و یقول: انّى قد حرّمت النّار على صلب اَنزلک و بطن حملک و حجر کفلک فالصلب صلب ابیک ابیه عبداللّه بن عبدالمطلب و البطن الذى حملک آمنه بنت وهب و اما حجر کفلک فحجر ابىطالب. (۱۸)
امام صادق (علیه السلام) فرمود: جبرئیل بر پیامبر نازل شد و گفت: اى محمد! خداوند به تو سلام می رساند و می فرماید: «من حرام کردم آتش را بر صلبى که تو را حمل کرد و شکمى که تو را پروراند و دامنى که تو را متکفل شد؛ پس صلب یعنى پدرت عبداللّه و شکم یعنى مادرت آمنه و دامن یعنى عمویت ابوطالب.» (۱۹)
ابوطالب در واپسین لحظات – وصیت ابوطالب هنگام مرگ
ابوطالب هنگام مرگ به فرزندانش چنین گفت:
من محمد را به شما توصیه می کنم؛ زیرا او امین قریش و راستگوى عرب و حائز تمام کمالات است. آیینى آورده است که دل ها بدان ایمان دارند، اما زبان ها از ترس شماتت به انکار آن برخاسته است.
من می بینم که افتادگان و ضعیفان عرب به حمایت او برخاسته، به او ایمان آورده اند و محمد به کمک آنها بر شکستن صفوف قریش قیام نموده است.
اى خویشاوندان من! از دوستان و حامیان حزب او (اسلام) باشید. هر کس او را پیروى کند، سعادتمند می گردد و اگر اجل مرا مهلت می داد، من حوادث و مکاره روزگار را از او دفع می نمودم.(۲۰)
ابوطالب در واپسین لحظه هاى عمر خود نیز دست از یارى پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برنداشت، بزرگان خانواده را مخاطب ساخته چنین گفت:
چهار تن را به یارى پیامبر سفارش می کنم فرزندم على و بزرگ قبیله عباس و شیر خدا حمزه که هماره از پیامبر حمایت کرده و فرزندم جعفر تا او را یاور باشید و شما که عزیزان من به فدایتان باد همیشه براى رسول خدا در برابر دشمنان چون سپرها محافظ باشید.(۲۱)
علامه امینى آخرین سخنان او را چنین بازگو مىکند:یا معشر بنی هاشم اطیعوا محمدا و صدّقوه تفلحوا و ترشدوا(۲۲)؛ اى جماعت بنی هاشم! محمد را اطاعت و تصدیق کنید رستگار و هدایت می شوید.
و نیز گفت: محمد امین قریش است، راستگوى عرب است، داراى همه کمالات است، دلها به او ایمان دارد ولى زبان ها از ترس به انکار برخاسته اند.
من می بینم که در آینده مستضعفان را خواهد شکست و بزرگان آن را خوار و خانه هایشان را خراب و بی پناهان را نیرومند خواهد کرد؛ و در آخر گفت: به او مهر ورزید و از حمایت کنندگان حزب محمد باشید.(۲۳)
ابوطالب بعد از چهل و چند سال تلاش در بستر مرگ افتاد و با هشتاد و اندى سال درگذشت.(۲۴)
او را در سال ۱۰ بعثت در کنار قبر پدرش عبدالمطلب در قبرستان حجون به خاک سپردند. مزار او در سال ۱۳۲۵ ق همراه گنبد عبدالمطلب تجدید بنا شد. (۲۵)
نکته قابل توجه این است که بحث مربوط به ایمان ابو طالب و تشکیک در اسلام آن بزرگوار، از ابتدا جریان داشته است و بدخواهان همواره در مقام این بوده اند که او را بى ایمان و نا مسلمان معرفى نمایند و حتى این امر را منافقان در محضر امیرالمومنین على (علیه السلام) نیز اظهار داشته اند و حضرت بدان جواب داده اند.
در روایتى از امام صادق آمده است:
عن الصادق عن آبائه (علیهم السلام) ان امیر المؤمنین کان ذات یوم جالسا فى الرحبه، و الناس حوله مجتمعون، فقام الیه رجل فقال: یا امیر المؤمنین انت بالمکان الذى أنزلک الله به و أبوک معذب فى النار؟ فقال له على بن أبى طالب:
مه فض الله فاک، و الذى بعث محمدا بالحق نبیا لو شفع أبى فى کل مذنب على وجه الارض لشفعه الله فیهم، أبى معذب فى النار و ابنه قسیم الجنه و النار؟! والذى بعث محمدا بالحق نبیا ان نور أبى یوم القیامه لیطفئ أنوار الخلایق کلهم الا خمسه أنوار:
نور محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) و نورى و نور الحسن و نور الحسین و نور تسعه من ولد الحسین، فان نوره من نورنا خلقه الله تعالى قبل ان یخلق آدم (علیه السلام) بالفى عام.
امام صادق (علیه السلام) از پدر گرامیشان نقل کرد که روزى امیر المومنین در فضاى مسجد نشسته بود و مردم گرد او جمع بودند که مردى برخاسته و گفت: اى امیر المومنین! چگونه است که شما در مکانى هستى که خداوند شما را در آن مکان قرار داده، در حالی که پدرت به آتش دوزخ در غذاب است؟!
حضرت فرمود: خدا زبانت را ببرد! به خدایى که محمد را به پیامبرى مبعوث فرمود، اگر پدرم تمام گناهکاران زمین را شفاعت کند خداوند آن را بپذیرد، مگر مى شود پدرم در آتش عذاب باشد و پسرش تقسیم کننده بهشت و جهنم باشد؟!
قسم به آنکه محمد را به پیامبرى مبعوث فرمود بى شک نور پدرم در روز قیامت همه انوار خلائق جز پنج نور: نور محمد، نور من و نور حسن و نور حسین و نور نه فرزند از اولاد حسین را خاموش و بى اثر مى کند، زیرا نور او از نور ماست و خداوند آن را دو هزار سال قبل از خلق آدم آفریده است.(۲۶)
سخن آخر اینکه ابن ابى الحدید در ضمن اشعارى می گوید: اگر ابوطالب و پسرش نبودند، از دین اثرى نبود که اینچنین استوار شود. ابوطالب در مکه از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حمایت کرد و پسرش در مدینه بی دریغ از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حمایت و دفاع می نمود.
پی نوشت ها
۱- کمال الدین؛ ج۱ ص۱۷۴-۱۷۵؛ باب ۱۲ –ح۳۲
۲- از جمله این کتاب ها، فصوص الحکم محى الدین ابن عربى است که ابوطالب پدر امیر المومنین را کافر مى داند.
۳- الغدیر، ج ۷، ص ۳۳۰؛
۴ ـ موده القربى، (الموده الثانیه)
۵ ـ الغدیر، ج ۷، ص ۳۳۱؛
۶ و ۷ ـ فروغ ابدیت، ج ۱، ص ۳۰۰؛
۸ ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ص ۳۱۶
۹ ـ باید گفت در این موقعیت از تاریخ اسلام معاویه و پدرش در کجا بودند. سیره حلبى، ج ۱، ص ۳۸۹؛
۱۰ ـ فروغ ابدیت، ج ۱، ص ۳۰۳؛
۱۱- ابوطالب مظلوم تاریخ، ص ۱؛
۱۲- الصبوح من السیره، ج ۱، ص ۱۳۴ تا ۱۴۲؛
۱۳- الحجه، ص ۲۴؛
۱۴- الغدیر، ج ۷، ص ۳۸۰؛ نهج البلاغه، ج ۱۴، ص ۶۸؛)
۱۵- الغدیر، ج ۷، ص ۳۹۰
۱۶- شرح نهج البلاغه، ج ۱۴، ص ۷۰؛ الحجه، ص ۱۷ و ۱۵؛ اصول کافى، ص ۲۴۴؛
۱۷ ـ – الغدیر، ج ۷، ص ۳۹۵؛
۱۸ ـ – الغدیر، ج ۷، ص ۳۹۲؛
۱۹- دلایلى بر ایمان ابو طالب – شمس الله صفر لکى با مقدارى تلخیص و اضافه
۲۰- سیره حلبى، ج ۱، ص ۳۸۹؛
۲۱ ـ متشابهات القرآن از ابن شهرآشوب در تفسیر سوره حج ذیل آیه و لینصرون می باشد.
۲۲- الغدیر، ج ۷، ص ۳۶۷
۲۳- ـ همان، ص ۳۶۶؛ نیز در سیره حلبى، ج ۱، ص ۲۹۱ رجوع کنید.
۲۴- طبرى، ج ۲، ص ۲۷۷؛
۲۵- لبیب البیتونى، الرحله الحجازیه، ص ۹۵؛
۲۶- احتجاج شیخ طوسى ج۱ ص۵۴۶
منبع: پایگاه حضرت ولى عصر(عج)؛ مهدى دقیقى