- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 3 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
در قرآن کریم این مطلب به صراحت شده است که به اراده خداوند برای حضرت مریم(سلامالله علیها) غذا و میوه های بهشتی آماده می گردید. از سوی دیگر حضرت فاطمه(سلامالله علیها) به دلیل این حدیث که پیامبر (صلیالله علیه و آله) فرمود فاطمه سیده نساء اهل الجنه که در متون اهل سنت از جمله صحیح بخاری نیز نقل شده، مقامش بالاتر از حضرت مریم (سلامالله علیها) است. در این مقاله مطلبی نقل شده که کرامت حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(سلامالله علیها) را مبنی بر تهیه شدن انار بهشتی برای آن حضرت، منعکس می کند.
روزی حضرت امیر(علیهالسلام) به خانه آمد، دید زهرا(سلامالله علیها) بیمار افتاده. چون شدت بیماری و تب آن بانو را دید، سرش را به دامن گرفت و بر رخسارش نظر کرد و گریست و فرمود: یا فاطمه! چه میل داری؟ از من بخواه.
آن معدن حیا و عفت عرض کرد: یا پسر عم! چیزی از شما نمی خواهم.
علی(علیهالسلام) دوباره اصرار نمود. آن بانوی معظمه قبول نکرد، به علت آنکه پدرم رسول خدا(ص) فرمود: از شوهرت علی هرگز خواهش مکن، مبادا خجالت بکشد.
حضرت فرمود: ای فاطمه! به جان من تو آنچه میل داری، بگو.
عرض کرد: حال که قسم دادی، چنانچه در این حالت اناری باشد، خوب است.
علی(علیهالسلام) بیرون رفت و از اصحاب جویای انار شد، عرض کردند: فصل آن گذشته، مگر آن که چند دانه انار برای شمعون آوردند.
حضرت خود را به در خانه شمعون رسانید و دق الباب نمود.
شمعون بیرون آمد، دید اسدالله الغالب بر در است، عرض کرد: چه باعث شد که خانه مرا روشن نمودی؟ حضرت فرمود: شنیده ام که از طایف برای تو اناری آورده اند، اگر چیزی از آن باقی مانده یک دانه به من بفروش که می خواهم برای بیمار عزیزی ببرم. عرض کرد: فدای تو شوم، آن چه بود مدتی است فروخته ام. آن حضرت به فراست علم امامت می دانست که یکی باقی مانده، فرمود: جویا شو، شاید دانه ای باقی باشد و تو بی خبر باشی. عرض کرد: از خانه خود باخبرم. همسرش پشت در ایستاده بود و گفت و گو را می شنید، گفت: شمعون! یک انار در زیر برگ ها ذخیره و پنهان کرده ام. آن انار را خدمت حضرت آورد.
حضرت چهار درهم داد. شمعون گفت: یا علی! قیمت این انار نیم درهم است.
حضرت فرمود: همسرت آن را برای خود ذخیره کرده بود و اضافه پول برای او باشد.
آن را گرفت و به شتاب روانه خانه شد، اما در راه صدای ضعیف و ناله غریبی شنید. از پی آن رفت تا داخل خرابه شد، دید شخصی کور و بیمار غریب و تنها به خاک افتاده، از شدت ضعف و مرض می نالد. امام بر بالین او نشست و سر او را در کنار گرفت و پرسید: ای مرد! چند روز است، بیمار شده ای؟
عرض کرد: ای جوان صالح! من از اهل مداین هستم، قرض زیادی داشتم مدتی است به کشتی سوار و به این دیار آمده ام که شاید خدمت امیر مؤمنان برسم تا علاجی در قرض من نماید، در این حال مریض شدم و ناچار گردیدم.
آن جناب فرمود: یک انار در این شهر بود که برای بیمار عزیزی آن را به دست آوردم، اما نمی توانم تو را محروم کنم. نصف آن را به تو می دهم و نصف دیگر آن را برای او نگه می دارم. آن گاه انار را دو قسمت کرد و به دهان آن مریض گذاشت تا نصف تمام شد، آن گاه فرمود: دیگر میل داری؟ عرض کرد: بسیار دلم بی قرار است، هر گاه نصف دیگر را احسان نمایی، کمال امتنان است.
آن جناب سر خود را به زیر افکند به نفس خود خطاب نمود: یا علی! این مریض در این خرابه غریب افتاده، از این جهت به رعایت سزاوار است. شاید برای فاطمه وسیله دیگر فراهم شود. پس نیم دیگر انار را نیز به او دادند. چون تمام شد، آن بیمار کور دعا کرد.
حضرت با دست تهی، متفکر و متحیر، که آیا چه جوابی به زهرا(سلامالله علیها) بگوید، زیرا به او وعده انار داده بود، از خرابه بیرون آمد، اما آهسته آهسته به عرق خجلت آمد تا به در خانه رسید و از داخل شدن خانه شرم داشت و سر مبارک را از در خانه پیش برد تا بنگرد آن مخدره در خواب است یا بیدار. دید آن بانوی معظمه عرق کرده و نشسته، و طبقی از انار نزد آن بانو است که از جنس انار دنیا نیست و تناول می فرماید. خوشحال شده و داخل خانه شد و از واقعه جویا شد.
فاطمه(سلامالله علیها) عرض کرد: پسر عمو! زمانی که رفتید، چیزی نگذشت که بهبودی در من پیدا شد و ناگاه دق الباب شد، فضه رفت و دید شخصی طبقی انار آورده که آن را جناب امیرالمؤمنین داده که برای سیده زنان، فاطمه بیاورم.[۱]
پینوشت:
[۱] . ۳۶۰ داستان فضایل و کمالات فاطمه زهرا (سلامالله علیها)، ص ۱۴۸ – ۱۴۶.