اشاره:
این وصیّت نامه که امام(علیه السلام) همواره به دست عاملان جمع آورى زکات مى داد، مشتمل بر نکات بسیار دقیق و ظریف و حساب شده اى است که ادب اسلامى و نهایت رعایت عدالت را درباره همه مسلمانان و فراتر از آن حتّى درباره حیوانات نشان مى دهد.
و من وصیه له (علیه السلام) کان یکتبها لِمَن یستعمله على الصدقات:
[قال الشریف: و إنما ذکرنا هُنا جُملا لیعلم بها أنه (علیه السلام) کان یقیم عمادَ الحق، و یشرع أمثله العدل، فی صغیر الأمور و کبیرها و دقیقها و جلیلها.]
انْطَلِقْ عَلَى تَقْوَى اللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، وَ لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً وَ لَا تَجْتَازَنَّ عَلَیْهِ کَارِهاً وَ لَا تَأْخُذَنَّ مِنْهُ أَکْثَرَ مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِی مَالِهِ؛ فَإِذَا قَدِمْتَ عَلَى الْحَیِّ فَانْزِلْ بِمَائِهِمْ مِنْ غَیْرِ أَنْ تُخَالِطَ أَبْیَاتَهُمْ، ثُمَّ امْضِ إِلَیْهِمْ بِالسَّکِینَهِ وَ الْوَقَارِ حَتَّى تَقُومَ بَیْنَهُمْ فَتُسَلِّمَ عَلَیْهِمْ وَ لَا تُخْدِجْ بِالتَّحِیَّهِ لَهُمْ. ثُمَّ تَقُولَ عِبَادَ اللَّهِ أَرْسَلَنِی إِلَیْکُمْ وَلِیُّ اللَّهِ وَ خَلِیفَتُهُ لِآخُذَ مِنْکُمْ حَقَّ اللَّهِ فِی أَمْوَالِکُمْ، فَهَلْ لِلَّهِ فِی أَمْوَالِکُمْ مِنْ حَقٍّ فَتُؤَدُّوهُ إِلَى وَلِیِّهِ؟ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ لَا، فَلَا تُرَاجِعْهُ، وَ إِنْ أَنْعَمَ لَکَ مُنْعِمٌ، فَانْطَلِقْ مَعَهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ تُخِیفَهُ أَوْ تُوعِدَهُ أَوْ تَعْسِفَهُ أَوْ تُرْهِقَهُ.
واژه شناسی:
لَا تُرَوِّعَنَّ: مترسان.
لَا تَجَتَازَنَّ: نگذر، عبور مکن.
لَا تُخْدِجْ بِالتَّحِیهِ لَهُمْ: در تحیت و درود بخل نورز و دریغ مکن.
أنْعَمَ لَکَ: به تو پاسخ مثبت داد.
تَعْسِفَهُ: بر او سخت مى گیرى.
تُرْهِقَهُ: به کار دشوار وادارش میکنى.
عِماد الحَق: ستون حق
أمثِلَه العَدل: نمونه هاى عدالت
لا تُرَوِّعَنَّ: نترسان
لا تَجتازَنَّ: عبور نکن
أبیات: خانه ها، جمع بیت
لا تُخدِج: ناقص نکن، بخل نکن
أنعَمَ: بلى گفت، مُنعِم: بلى گوینده
تُوعِد: تهدید کنى
تَعسِف: ظلم نمائى
تُرهِقُ: تکلیف شاق کنى
ترجمه
سفارشى از آن حضرت (ع) آن را براى کسى مى نوشت که به گرفتن زکاتش مى فرستاد. جمله هایى از آن را در اینجا مى آوریم تا همگان بدانند که على (ع) ستون حق را برپاى مى داشت و نشانه هاى عدالت را در کارهاى خرد و کلان و کلى و جزئى آشکار مى نمود:
در حرکت آى، با پرهیزگارى و ترس از خداوندى که یگانه است و او را شریکى نیست. زنهار، مسلمانى را مترسانى و اگر خود نخواهد به سراغش مروى و بیش از آنچه حق خداوند است، از او مستانى.
چون به قبیله اى برسى بر سر آب آنها فرود آى و به خانه هایشان داخل مشو. آن گاه با آرامش و وقار به سوى ایشان رو تا به میانشان برسى. سلامشان کن و تحیّت گوى و در سلام و تحیّت امساک منماى.
سپس، بگوى که اى بندگان خدا، ولىّ خدا و خلیفه او مرا به نزد شما فرستاده تا سهمى را که خدا در اموالتان دارد بستانم. آیا خدا را در اموالتان سهمى هست، که آن را به ولىّ خدا بپردازید؟ اگر کسى گفت: نه، به سراغش مرو و اگر کسى گفت: آرى، بى آنکه او را بترسانى یا تهدیدش کنى، یا بر او سخت گیرى، یا به دشواریش افکنى، به همراهش برو.
کانَ یَکْتُبُها لِمَنْ یَسْتَعْمِلُه عَلَى الصَّدَقاتِ. قالَ الشریفُ: وَإنّما ذَکَرنا هَنا جُمَلاً لِیُعْلَمَ بِها أنَّهُ(علیه السلام) کانَ یُقیمُ عِمادَ الْحَقِّ، وَیَشْرَعَ أمْثِلَهَ الْعَدْلِ، فی صَغیرِ الاُْمُورِ وَکَبیرِها وَدَقیقها وَجَلیلِها.
از وصایا و سفارشهاى امام(علیه السلام) است که آن را براى مأموران جمع آورى زکات مرقوم مى داشت. مرحوم شریف رضى مى گوید: ما بخشى از این نامه را در اینجا آوردیم تا معلوم گردد، امام(علیه السلام) همواره ارکان حق را به پا مى داشت و فرمان به عدل مى داد; در کارهاى کوچک و بزرگ، پر ارزش یا کم ارزش.(۱)
وصیت نامه در یک نگاه:
در بخش اوّل این نامه، به مأموران جمع آورى زکات توصیه مى کند که با قصد قربت و نیّت خالصانه و تقواى الهى حرکت کنند و هرگز به تهدید و تخویف متوسّل نشوند و بیش از حق الهى را از کسى نگیرند.
در بخش دوم به نکات ظریف و دقیقى در مورد نخستین برخورد با مردمى که زکات در اموال آنهاست، اشاره مى کند که آمیخته با نهایت لطف و محبّت و ادب است.
در بخش سوم چگونگى جدا کردن حق الله از اموال مردم از طریق قرعه را شرح مى دهد تا هیچ گونه اجحافى به کسى در این قسمت نشود.
در بخش چهارم دستورات متعدّدى مى دهد درباره خوش رفتارى با چهارپایانى که به عنوان زکات گرفته مى شوند که برتر و بالاتر از حقوقى است که مدعیان حمایت حیوانات اظهار مى کنند.
مرحوم کلینى بعد از آنکه این نامه را از امام صادق(علیه السلام) از على(علیه السلام) نقل مى کند مى افزاید: امام صادق(علیه السلام) در اینجا گریست و به راوى که برید بن معاویه است فرمود: اى برید به خدا سوگند که همه حرمتها (بعد از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)) بر باد رفت و عمل به کتاب الله و سنّت پیغمبر(صلى الله علیه وآله) به فراموشى سپرده شد و بعد از شهادت امیرمؤمنان(صلى الله علیه وآله)، هیچ حقى در میان مردم برپا داشته نشد.
جالب اینکه نویسنده مصادر بعد از ذکر این بخش از کلام امام صادق(علیه السلام) مى گوید: به خداوند متعال سوگند یاد مى کنم که پیش از اینکه به روایت مرحوم کلینى در کافى راجع به گریه امام صادق(علیه السلام) هنگام ذکر این روایت، دست یابم بارها به هنگام مطالعه این نامه اشک ریختم.
اعتماد به مردم در گردآورى مالیات اسلامى:
امام(علیه السلام) در این نامه نخست دستورى کلى و جامع در عبارات کوتاهى به گردآورندگان زکات مى دهد. سپس وارد جزئیات مى شود که این خود یکى از روش هاى پسندیده فصاحت و بلاغت است، مى فرماید: «با تقوا و احساس مسئولیت در برابر خداوند یکتا و بى همتا حرکت کن و در مسیر خود هیچ مسلمانى را نترسان و از سرزمین او در حالى که از تو ناخشنود باشد، نگذر و بیش از حق خداوند در اموالش را از وى نگیر»; (انْطَلِقْ عَلَى تَقْوَى اللهِ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، وَلاَ تُرَوِّعَنَّ(۲) مُسْلِماً وَلاَ تَجْتَازَنَّ(۳) عَلَیْهِ کَارِهاً، وَلاَ تَأْخُذَنَّ مِنْهُ أَکْثَرَ مِنْ حَقِّ اللهِ فِی مَالِهِ).
امام(علیه السلام) در این عبارت، افزون بر دستور به تقوا سه مطلب مهم را یادآور مى شود; نخست اینکه: مأمور جمع آورى زکات نباید مردم را بترساند و با خشونت رفتار کند، زیرا در گذشته مأموران اخذ مالیات هنگامى که وارد منطقه اى مى شدند، مردم از ترس اینکه مبالغ سنگینى از آنها بخواهند که در طاقت آنها نباشد، در وحشت فرو مى رفتند; ولى هنگامى که بنا بر ارفاق باشد، نه تنها نمى ترسند بلکه از آنها استقبال مى کنند.
در دستور دوم مى فرماید: نه تنها نباید آنها را بترسانى، بلکه نباید از حضور تو ناخشنود باشند تو را مأمور از طرف امیرى بخشنده و مهربان، جواد و کریم بدانند و حضورت را گرامى دارند.
در جمله سوم پیش از آنکه بفرماید حق خدا را به طور کامل بگیر، مى فرماید: بیش از حق خداوند از آنها نگیر و این تأکید بر نهایت تقوا و پرهیز از گرفتن بى دلیل اموال مردم است.
آن گاه امام(علیه السلام) بعد از این دستور کلى وارد جزئیات مى شود و تمام مسیر گردآورى کنندگان زکات و کیفیت برخورد آنها را با مردمى که حقوق الهى در اموالشان است به طرز جالبى شرح مى دهد و مى فرماید: «و هنگامى که وارد آبادى قبیله شدى در کنار سرچشمه یا چاه آب فرود آى بى آنکه داخل خانه هاى آنها شوى»; (فَإِذَا قَدِمْتَ عَلَى الْحَیِّ(۴) فَانْزِلْ بِمَائِهِمْ مِنْ غَیْرِ أَنْ تُخَالِطَ أَبْیَاتَهُمْ).
اشاره به اینکه نباید خود را بر مردم تحمیل کنى، زیرا ممکن است وضع مساعدى نداشته باشند که از میهمان پذیرایى کنند درحالى که طبیعت آنها پذیرایى از میهمان است و یا اینکه نخواهند از نزدیک از وضع مالى آنها با خبر شوى و یا اینکه اگر وارد بر شخصى شوى دیگران ناراحت شوند که چرا نماینده امام(علیه السلام) به نزد آنها نیامده و یا صاحب خانه توقع امتیازى داشته باشد. بر اساس این جهات امام(علیه السلام) دستور مى دهد در کنار چشمه یا چاه آب وارد شود و انتخاب چشمه یا چاه آب براى این است که عبور همه به آنجا مى افتد و در واقع مرکزى است که براى همه آشناست و ظاهراً مأمور جمع آورى صدقه به تنهایى این راه را طى نمى کرد بلکه نفراتى را به عنوان کمک با خود مى برد و خیمه و خرگاهى به همراه داشتند که آن را در کنار چشمه یا چاه آب برپا مى کردند و در آنجا ساکن مى شدند.
آن گاه مى افزاید: «سپس با آرامش و وقار به سوى آنان برو تا در میان آنها قرار گیرى به آنها سلام کن و از اظهار محبّت و تحیّت چیزى فروگذار منما»; (ثُمَّ امْضِ إِلَیْهِمْ بِالسَّکِینَهِ وَالْوَقَارِ; حَتَّى تَقُومَ بَیْنَهُمْ فَتُسَلِّمَ عَلَیْهِمْ، وَلاَ تُخْدِجْ بِالتَّحِیَّهِ لَهُمْ).
به یقین، با آرامش و وقار به سوى آنها رفتن و سلام و تحیّت کامل داشتن سبب آرامش آنان مى گردد و مردم از آمدن چنین مأمورانى وحشت و ناراحتى به خود راه نمى دهند.
این دستورات براى خنثى کردن ذهنیتى است که در گذشته در زمان پادشاهان و امراى ظالم معمول بوده که مأموران خشن را براى گرفتن مالیات و خراج مى گماردند که مردم وجود آنها را شبیه بلاهاى آسمانى تصور مى کردند.
با توجّه به اینکه «لاَ تُخْدِجْ» از ریشه «خداج» (بر وزن علاج) در اصل به معناى جنینى است که ناقص یا قبل از موعد متولد مى شود و سپس به هر امر ناقصى گفته شده، استفاده مى شود که امام(علیه السلام) تأکید دارد که نماینده او در تحیت و خوش آمد گفتن هیچ کوتاهى نکند و مانند بسیارى از مأموران و نمایندگان حکومت ها که از موضع برتر با مردم سخن مى گویند و حتى از پاسخ سلام هم ابا دارند، با آنان رفتار نکند و به تعبیرى دیگر برخورد او با توده مردم، برخورد دو دوست پر محبّت با یکدیگر باشد.
آن گاه امام(علیه السلام) انگشت روى جزئیات مربوط به طرز مطالبه زکات گذارده و آن را به صورت جالبى شرح مى دهد.
نخست اینکه مى فرماید: «و بعد از سلام و تحیت به آنها مى گویى: اى بندگان خدا! ولىّ خدا و خلیفه اش مرا به سوى شما فرستاده تا حق خدا را که در اموالتان است از شما بگیرم آیا در اموال شما حقى براى خدا وجود دارد که به ولیّش بدهید»; (ثُمَّ تَقُولَ: عِبَادَ اللهِ، أَرْسَلَنِی إِلَیْکُمْ وَلِیُّ اللهِ وَخَلِیفَتُهُ، لآِخُذَ مِنْکُمْ حَقَّ اللهِ فِی أَمْوَالِکُمْ، فَهَلْ للهِِ فِی أَمْوَالِکُمْ مِنْ حَقّ فَتُؤَدُّوهُ إِلَى وَلِیِّهِ).
قابل توجّه است که در این عبارت روى سه چیز تکیه شده است: یکى اینکه مردم بندگان خدا هستند. دوم اینکه جمع آورى کننده زکات فرستاده ولىّ الله و خلیفه الله است. سوم اینکه آنچه را مى خواهد بگیرد حق الله است که در اموال آنها وجود دارد.
این تعبیرات قلب هر شنونده اى را نرم مى کند و او را براى اداى زکات آماده مى سازد و تأثیر روانى آن تا حدى است که با عشق و علاقه و شوق زکات را تحویل مى دهد. پیش خود فکر مى کند که نماینده ولىّ الله آمده و مرا به عنوان بنده خدا معرفى کرده و از من چیزى جز حق خدا نمى خواهد.
جمله «فَهَلْ للهِِ فِی أَمْوَالِکُمْ» به اضافه جمله هایى که بعد از آن مى آید به یکى از مترقى ترین روش هاى اخذ مالیات که گاه در بعضى از مناطق، در دنیاى امروز روى آن تکیه مى شود اشاره دارد و آن اعتماد کردن بر خود مردم است; یعنى آنها را امین و راستگو و درستکار شناختن و از خودشان درباره زکات اموالشان توضیح خواستن. تجربه نشان داده است که این گونه اعتماد سازى اثر مهمى دارد. برعکس اگر مردم را دروغ گو و خائن فرض کنند و برخورد یک طلب کار با یک بدهکار مرموز و نادرست با آنها داشته باشند، سبب مى شود که آنها اموال خود را مخفى سازند و تا آنجا که ممکن است از پرداختن مالیات اسلامى فرار کنند و به تعبیر امروز براى خودشان دو دفتر درست کنند: دفترى براى حساب و کتاب واقعى اموال و دفترى هم براى مأموران مالیات.
این نکته نیز قابل توجّه است که در عصر ما و در کشور ما در سالهاى اخیر این روش از سوى مأموران جمع آورى مالیات آزمایش شد و نتیجه آن افزایش حجم مالیات بر درآمدها بود.
در روش سنتى ما در مسأله خمس نیز دقیقا مطلب همین گونه است که مردم باایمان با انگیزه هاى الهى به سراغ علماى دینى مى روند و اموال خود را دقیقاً صورت بردارى کرده به آنها ارائه مى دهند تا خمس آنها را تعیین کنند بدون آنکه اجبار و فشارى در کار باشد.
البتّه آنچه گفته شد اصلى عمومى درباره همه کسانى است که اموالشان مشمول حکم زکات است ولى ممکن است در این میان استثنائاتى نیز وجود داشته باشد که بعضى از زورمندان در برابر حکومت اسلامى بایستند و آشکارا نسبت به پرداختن زکات مخالفت کنند. در این گونه موارد حکومت با آنها برخورد کند و حق الله را به زور از آنها بستاند تا سبب جرأت بعضى دیگر نشود ولى همان گونه که گفتیم این یک استثناست.
امام(علیه السلام) در ادامه این سخن مى فرماید: «اگر کسى (از آنها) گفت: نه (چیزى به اموالم تعلق نمى گیرد) دیگر به او مراجعه نکن و اگر کسى گفت: آرى، همراهش برو بى آنکه او را بترسانى یا تهدید کنى یا بر او سخت گیرى نمایى یا کار او را مشکل سازى»; (فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ: لاَ، فَلاَ تُرَاجِعْهُ، وَإِنْ أَنْعَمَ(۵) لَکَ مُنْعِمٌ فَانْطَلِقْ مَعَهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ تُخِیفَهُ أَوْ تُوعِدَهُ أَوْ تَعْسِفَهُ(۶) أَوْ تُرْهِقَهُ(۷)).
جالب اینکه امام(علیه السلام) نهایت لطف و محبّت را درباره کسى که اظهار مى دارد، زکاتى در اموال او وجود دارد به خرج داده و در چهار جمله بسیار کوتاه، چهار دستور به مأمور گردآورى زکات مى دهد: نخست اینکه نباید او را بترساند که مثلا اگر زکاتت را به طور کامل ندهى مجازات خواهى شد و دیگر اینکه با تهدید چیزى از او نگیرد و سوم اینکه در گرفتن زکات سخت گیرى ننماید و چهارم اینکه مشکلاتى براى او فراهم نسازد; یعنى درست مانند یک شریک مهربان و بزرگوار و با گذشت با او رفتار کند. حال که او اعتراف به وجود حق الله در اموالش کرده، این حق شناسیش را محترم بشمار و ادب و انسانیّت را با ادب و انسانیّت پاسخ بگو.
*****
نکته:
آداب گردآورى زکات و حقوق بیت المال:
آنچه در توصیه بالا آمده گوشه اى از دستورات اسلام در مورد وظایف جمع آورى کنندگان زکات و اموال بیت المال و چگونگى برخورد با صاحبان اموال است.
قرآن مجید به عنوان پایه گذار این مطلب به پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) دستور مى دهد که از اموال آنها زکات بگیر، زکاتى که آنها را پاک و پاکیزه مى کند و سپس دستور مى دهد که بعد از گرفتن زکات به آنها درود بفرست و براى آنها دعا کن که مایه آرامش آنهاست; (خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِمْ بِها وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَّهُم).(۸)
در این زمینه در منابع حدیث نیز روایات متعدّدى وارد شده که جزئیات بیشترى را بیان مى دارد; مرحوم علاّمه مجلسى در جلد ۹۳ در باب ۹ تحت عنوان «ادب المصدق» احادیث متعدّدى در ده صفحه (صفحه ۸۰ تا ۹۰) ذکر مى کند.
از جمله در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند که پیغمبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «أَنَّ رَسُولَ اللهِ(صلى الله علیه وآله) نَهَى أَنْ یُحْلَفَ النَّاسُ عَلَى صَدَقَاتِهِمْ وَقَالَ هُمْ فِیهَا مَأْمُونُونَ یَعْنِی أَنَّهُ مَنْ أَنْکَرَ أَنْ یَکُونَ لَهُ مَالٌ تَجِبُ فِیهِ زَکَاهٌ وَلَمْ یُوجَدْ ظَاهِراً عِنْدَهُ لَمْ یُسْتَحْلَف; رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: مردم را نسبت به زکاتى که بر عهده دارند قسم ندهید، هرچه مى گویند بپذیرید، زیرا آنها مورد اعتمادند و اگر کسى انکار کرد که مال واجب الزکاتى دارد و یقین به کذب او نبود، باید پذیرفت».(۹)
در حدیث دیگرى از امیر مؤمنان(علیه السلام) نقل مى کند که به یکى از یارانش هنگامى که او را براى گردآورى زکات مأمور ساخت، دستورهاى مفصلى داد از جمله اینکه: «أَنْ یَتَلَقَّاهُمْ بِبَسْطِ الْوَجْهِ وَ لِینِ الْجَانِبِ وَأَمَرَهُ أَنْ یَلْزَمَ التَّوَاضُعَ وَیَجْتَنِبَ التَّکَبُّر; با چهره گشاده و نرمش و تواضع با مردم برخورد کند و از تکبر بپرهیزد».(۱۰)
در حدیث دیگرى از همان حضرت آمده است که مى فرمود: «وَإِذَا کَانَ الْجَدْبُ أُخِّرُوا حَتَّى یُخْصِبُوا; در خشکسالى گرفتن زکات را به تأخیر بیندازید تا خشک سالى برطرف شود».(۱۱)
مرحوم شیخ حر عاملى نیز در کتاب وسائل الشیعه جلد ۶ در کتاب الزکاه باب ۱۴ احادیث متعدّدى در این زمینه آورده است و مجموع این احادیث نشان مى دهد که اسلام از به کار گرفتن هرگونه خشونت به هنگام جمع آورى مالیات اسلامى نهى کرده و نهایت ارفاق را نسبت به مشمولین زکات لازم مى شمرد و به تعبیر دیگر پرداخت زکات را تبدیل به مسأله اى انسانى و اخلاقى کرده که افراد با ایمان در آن پیشگام مى شوند و از برکات معنوى و مادى آن بهره مى گیرند نه به صورت گرفتن بدهى ها از یک بدهکار نافرمان و متخلف.
البتّه ممکن است این گونه برخورد محبّت آمیز ضایعاتى داشته باشد و بعضى افراد از آن سوء استفاه کنند و حقوق مالى خود را نپردازند; ولى تجربه نشان داده که برکات مادى و معنوى آن بیشتر از ضایعات آن است به خصوص که مى دانیم پرداختن زکات و مانند آن در اسلام نوعى عبادت است و در عبادت قصد قربت لازم است و این قصد هنگامى حاصل مى شود که انسان با میل و اختیار و علاقه خود به سراغ آن برود.
مرحوم کلینى در جلد سوم کافى نیز در بابى که تحت عنوان «ادب المصدق» ذکر کرده، هشت روایت در این زمینه آورده است که رحمت، رأفت و ادب اسلامى را در آن مثال مى زند; از جمله اینکه هنگامى که امیر مؤمنان على(علیه السلام) فردى از طایفه بنى ثقیف را به عنوان فرماندار براى بخشى از آبادى هاى اطراف کوفه انتخاب کرد، در حضور مردم به او دستور داد در جمع آورى خراج، کوتاهى نکن و حتى یک درهم از آن را ترک ننما. سپس به او فرمود: هنگامى که خواستى به منطقه مأموریت خود بروى نزد من آى. آن شخص مى گوید: هنگامى که نزد حضرت رفتم فرمود: آنچه را درباره خراج به تو گفتم براى حفظ ظاهر بود. اکنون به تو مى گویم: «إیّاکَ اَنْ تَضْرِبَ مُسْلِماً أوْ یَهُودِیّاً أوْ نَصْرانِیّاً فى دِرْهَمِ خَراج أوْ تَبیعَ دابّهً عَمِلَ فى دِرْهَم فَإنَّما أمرُنا اَنْ نَأخُذَ مِنْهُمُ الْعَفْوَ; مبادا مسلمان یا یهودى یا نصرانى را به خاطر یک درهم خراج مضروب سازى یا چهارپایان مورد نیازشان را از آنها بگیرى، زیرا به ما دستور داده شده است که (خراج و زکات را) از اضافات بگیریم».(۱۲)
*****
پی نوشت:
۱ . سند وصیّت نامه: این نامه را مرحوم کلینى در باب «ادب المصّدّق» از کتاب الزکاه در کتاب کافى به سند معتبر نقل کرده است و شیخ الطائفه شیخ طوسى نیز در باب «الزیادات فى الزکاه» آن را با همان سند از کلینى آورده است. نویسنده کتاب الغارات (ابراهیم ثقفى) نیز آن را به سند خود از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده است. صاحب کتاب مصادر نهج البلاغه مى گوید: این وصیّت نامه در میان علما و دانشمندان قبل از سیّد رضى معروف بوده است و از جمله کسانى که وى به آن اشاره مى کند مرحوم شیخ مفید در مقنعه است. سپس اضافه مى کند: (کسانى بعد از سیّد رضى مانند) ابن ادریس در سرائر آن را از مقنعه نقل کرده و زمخشرى نیز در ربیع الابرار آن را با تفاوت هاى مختصرى ذکر کرده است (مصادر نهج البلاغه، ج ۳، ص ۲۵۷).
۲ . «لا تروعنّ» از ریشه «روع» بر وزن «قول» به معناى ترساندن گرفته شده، بعضى از علما نیز گفته اند که «روع» ممکن است به معناى شدت ترساندن باشد.
۳ . «تجتازنّ» از ریشه «اجتیاز» به معناى عبور کردن گرفته شده است.
۴ . «حىّ» گاه به معناى موجود زنده مى آید و گاه به معناى قبیله، چرا که مجموع قبیله به منزله انسان واحد زنده اى شمرده مى شود و در استعمالات امروز به معناى منطقه مسکونى نیز به کار مى رود.
۵ . «اَنْعَم» از ریشه «انعام» گاه به معناى بخشیدن نعمتى است و گاه به معناى گفتن نعم (آرى). در جمله بالا معناى اخیر اراده شده است به قرینه جمله ما قبل «فَإنْ قالَ قائِلٌ لا».
۶ . «تَعْسِف» از ریشه «عسف» بر وزن «کسب» در اصل به معناى بیراهه رفتن است سپس به ظلم و ستم که آن نیز مصداق بیراهه رفتن است اطلاق شده است.
۷ . «ترهق» از ریشه «ارهاق» از ریشه «رهق» بر وزن «شفق» که در اصل به معناى پوشاندن یا پوشاندن چیزى با قهر و غلبه است و در بسیارى از موارد معناى سخت گیرى را مى دهد. در جمله بالا همین معنا اراده شده است.
۸ . توبه، آیه ۱۰۴ .
۹ . بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۸۵٫
۱۰ . همان مدرک.
۱۱ . همان مدرک.
۱۲ . کافى، ج ۳، ص ۵۴۰،
منبع: ahlolbait.ir/article/16482/۸٫