- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
پس از گذشت دو دهه مقابله و اعمال فشار از طرف افراد نالایق و قدرت طلب براى منزوى کردن عبد صالح خدا و جانشین پیامبرش، سرانجام ارکان این مقابله فرو ریخت و آن حصار آهنینى که اطراف على (علیه السلام) را کاملا گرفته بود، درهم شکست و بار دیگر امیرمؤمنان (علیه السلام) در صحنه سیاست و رهبرى مردم تجلى یافت اما چون ماهیت بسیارى از مردم عوض شده بود و دیگر از آن صفاى دل و ساده زیستى و اخلاق اسلامى خبرى نبود، حضرت را برآن داشت تا با پیش گرفتن روش فراموش شده پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) و با اعلام موضع جدید خود در اداره حکومت و مملکت اسلامى، نخست از بستگان و خویشاوندان خود آغاز کند.
حضرت على (علیه السلام) تا آخرین لحظات زندگى بر این سیاست پافشارى می کرد، هرچند بسیارى از نزدیکانش از این رفتار رضایت نداشتند. اینک به بهانه سال علی بن ابی طالب (علیه السلام) که از طرف مقام معظم رهبرى اعلام شد، مرورى کوتاه و گذرا بر سیره و روش على (علیه السلام) نسبت به نزدیکان خود در ایام حکومت چند ساله اش، خواهیم داشت.
برابرى در تقسیم بیت المال
حکومت هاى گذشته، به ویژه حکومت عثمان بیت المال مسلمانان را حیف و میل کردند و با واگذارى اموال کلان به خویشان و فامیل هاى وابسته به بنی امیه، خشم بسیارى از مسلمانان را برانگیختند. عثمان ۱۰۰ هزار درهم به ابوسفیان، ۳۰۰ هزار درهم به عبدالله بن اسیدبن ابی العیص، ۳۰۰ هزار درهم به عبدالله بن خالد بن اسید اموى، ۱۰۰ هزار درهم به سعید بن العاص، خمس غنائم آفریقا را به مروان بن حکم و ۳۰۰ هزار (۱) درهم به حارث بن الحکم، بخشید.
همچنین به عبدالرحمن بن عوف، داماد خویش آن قدر از بیت المال بخشش کرد که پس از مرگ وى، طلاى به جا مانده را براى تقسیم با تبر می شکستند. عثمان در برابر عکس العمل عمار بن یاسر و برخى دیگر، سخت موضع گرفت و اظهار داشت: ما نیازهاى خود را از بیت المال برطرف می کنیم، گرچه بر خلاف میل بعضى باشد. (۲)
گویا عثمان و بنى امیه مالک بیت المال مسلمانان بودند، به گونه اى که احدى حق دخالت و تصرف و اعمال نظر در آن نداشت.
حضرت على (علیه السلام) از همان ابتدا با تعیین یک سیاست کلى در اموال مسلمانان، دقیقا حساب خود را از حکومت عثمان جدا ساخت و روى تمام آن نابرابری ها و بی عدالتی هاى گذشته خط بطلان کشید. در سیاست مالى علی بن ابی طالب (علیه السلام) بین فرزندان و خویشان، همچنین بین خویشان على (علیه السلام) و سایر مسلمانان از نظر سهم بیت المال هیچ گونه فرقى وجود نداشت. همه با هم برابر بودند و به یک اندازه سهم می بردند.
اعلام سیاست کلى از طرف امیرمؤمنان علیه السلام
امام صادق (علیه السلام) فرمود: هنگامى که حضرت على (علیه السلام) زمام امور را به دست گرفت، بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى، فرمود: «به خدا سوگند! تا زمانى که درختى در یثرب (مدینه) دارم، حتى یک درهم ازاموال شما مسلمانان را استفاده نخواهم کرد… . آنچه را که می گویم، باور کنید…. آیا می پندارید خودم را از این اموال منع کنم و از شما در تقسیم آن فرمان برم…؟» عقیل . که از این سیاست سخت نگران شده بود. . از جاى برخاست و گفت: «… (یاعلی!) می خواهى مرا با یکى از سیاهان مدینه یک سان بدانی؟» حضرت فرمود: «بنشین! خدا تو را رحمت کند! آیا غیر از تو کسى دیگر نیست که سخن بگوید… تو چه برترى برآن سیاه دارى، مگر به یک سابقه یا تقواى در دین؟» (۳)
پاسخ به اعتراض طلحه و زبیر
ابن شهرآشوب، از ابوالهیثم بن تیهان و عبدالله بن رافع نقل کرده است: طلحه و زبیر نزد امیرمؤمنان (علیه السلام) آمدند و عرضه داشتند: هرگز عمر نسبت به تقسیم بیت المال با ما چنین رفتار نمی کرد. حضرت فرمود: پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) چه مقدار به شما می داد؟ آن دو ساکت شدند و چیزى نگفتند. حضرت فرمود: آیا پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) به طور مساوى بین مسلمانان قسمت نمی کرد؟ گفتند: آری. امام على (علیه السلام) فرمود: آیا به نظر شما پیروى کردن از سنت رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) برتر است یا از سنت عمر؟
گفتند: از سنت رسول خدا، سپس گفتند: اى امیرمؤمنان! سابقه ما از دیگران بیش تر است، رابطه خویشاوندى هم داریم. حضرت فرمود: سابقه شما بیش تر است یا سابقه من؟ پاسخ دادند: سابقه شما. حضرت فرمود: رابطه خویشاوندى شما نزدیک تر است یا خویشاوندى من؟ گفتند: رابطه خویشاوندى شما. حضرت فرمود: آیا تحمل مشکلات شما بیش تر و عظیم تر است یا من؟ گفتند: شما. حضرت فرمود: به خدا سوگند که من و این اجیرم هردو برابر هستیم. (۴)
با خویشان دور و نزدیک
حضرت على (علیه السلام) علاوه بر برخورد قاطع باخویشان و فامیل هاى وابسته و دور؛ بادختر، پسر، خواهر، برادر، داماد و همسر خود نیز چنین رفتار می کرد که نمونه هاى زیر بیانگر این خط و مشى می باشد:
۱. برخورد باخواهر خود، اُم هانى
روزى ام هانى، خواهر على (علیه السلام) نزد حضرت على (علیه السلام) آمد و آن حضرت مبلغ ۲۰ درهم از بیت المال به او داد. ام هانى از کنیز غیر عرب خود پرسید: امیرمؤمنان با تو چگونه رفتار کرده و چقدر به تو داده است؟ کنیز پاسخ داد: ۲۰ درهم. ام هانى که از برخورد على (علیه السلام) به خشم آمده بود، برخاست و بیرون رفت. حضرت به او فرمود: برو! خدا تو را رحمت کند! ما در کتاب خدا برترى براى فرزندان اسماعیل بر فرزندان اسحاق ندیدیم. (۵)
۲. برخورد با داماد خود، عبدالله بن جعفر
روزى عبدالله بن جعفر طیار، برادر زاده و داماد آن حضرت براثر مشکلات اقتصادى و تنگدستى به امیرمؤمنان روى آورد و عرضه داشت: «یاامیرمؤمنین! لوامرت لی بمعونه او نفقه فوالله مالى نفقه الا ان ابیع دابتى، فقال (علیه السلام) له: لاوالله ما اجد لک شیئا الا ان تامر عمک ان یسرق فیعطیک»؛ یا امیرمؤمنان! اگر صلاح می دانید، دستور دهید تا مقدارى از بیت المال به من کمک شود. به خدا سوگند که نفقه زندگى ام را ندارم، مگر این که مرکب سوارى خود را بفروشم.
حضرت در پاسخ فرمود: نه، به خدا سوگند! چیزى ندارم که به تو بدهم، جز این که دستور دهى تا عمویت دست به سرقت و دزدى بزند و به تو بدهد! (۶)
۳. با اُم عثمان، همسر خود
ام عثمان، همسر حضرت على (علیه السلام) روزى در رحبه نزد آن حضرت آمده، در حالى که پیش روى او مقدارى قرنفل (گل میخک) بود. ام عثمان به آن حضرت عرض کرد: شاخه اى از این گل به دخترم هدیه کن، تا گردنبندى براى او بشود. حضرت یک درهم به او داد و فرمود: این که می بینى، سهم تمام مسلمانان است. صبرکن تا سهم ما از این قرنفل به دستمان برسد تا آن را به دخترت هبه کنیم. (۷)
۴. با دختر خود (اُم کلثوم)
یحیى بن مسلمه می گوید: عمرو بن مسلمه . که از طرف على (علیه السلام) زمامدارى ولایت اصفهان را برعهده داشت. . روزى در حالى که با خود اموال زیاد و مشک هاى پر از عسل و روغن به همراه آورده بود، نزد آن حضرت آمد. ام کلثوم، دختر حضرت على (علیه السلام) که از عسل و روغن با خبر شد، مقدارى از آن ها را از عمرو درخواست کرد که براى او بفرستد. عمرو ظرفى از عسل و ظرفى از روغن را براى ام کلثوم فرستاد.
روز دیگر على (علیه السلام) آن اموال را جهت تقسیم بین مسلمانان حاضر کرد، اما با شمردن مشک هاى عسل و روغن ملاحظه کرد که دو ظرف از آن ها کم است. علتش را از عمرو پرسید. وى ضمن این که واقعیت را کتمان کرد، اظهار داشت ما آن دو را براى شما حاضر می سازیم. حضرت از او درخواست کرد تا واقعیت را بگوید. او ماجرا را براى على (علیه السلام) بازگو کرد.
امیرمؤمنان (علیه السلام) به دنبال دخترش، ام کلثوم فرستاد تا ظرف عسل و روغن را برگرداند. وقتى که آن دو ظرف را برگرداند، آن حضرت متوجه شد که مقدارى از آن ها کم شده است. فورا دستور داد تا آن مقدارى که کم شده بود را اهل خبره قیمت گذارى کنند. آن ها مبلغ سه درهم را تعیین کردند. امیرمؤمنان (علیه السلام) کسى را فرستاد تا سه درهم را از ام کلثوم بگیرد. او نیز سه درهم را خدمت پدر فرستاد. حضرت آن سه درهم را روى پول ها اضافه کرد و سپس همه را بین مسلمانان قسمت کرد. (۸)
چرا گوهر را به دخترش نداد؟
گوهرى از بصره براى حضرت على (علیه السلام) آوردند که از دریا به دست آمده و قیمت آن معلوم نبود…. ام کلثوم از پدرش درخواست کرد که این گوهر را به او بدهد تا زینت خود کند و به گردن بیاویزد. حضرت به ابورافع(خازن بیت المال) فرمود:
این گوهر را به بیت المال اضافه کن. سپس به دخترش فرمود:
هرگز به چنین چیزى نخواهى رسید، مگر آن که هیچ زنى از زنان مسلمان نباشند که شبیه آنچه را که می خواهى، داشته باشند. (۹)
هواى نفس تو را از حق دور نگرداند
على بن رافع، خزانه دار بیت المال می گوید: یکى از دختران على (علیه السلام) گردنبند مرواریدى را از من به صورت عاریه مضمونه گرفت تا در ایام عید قربان استفاده کند و پس از سه روز آن را برگرداند. على (علیه السلام) آن گردنبند را که دخترش به گردن آویخته بود، شناخت (با نگاه تندى که به او کرد.) به من فرمود: به مسلمانان خیانت می کنی؟ ماجرا را به حضرت على (علیه السلام) بازگو کردم و گفتم: این را خودم ضمانت کردم (که اگر تلف شود، عوضش را از اموال خودم بپردازم) . حضرت فرمود: همین امروز آن را پس بگیر و به جاى خود بازگردان و از این پس سعى کن که دیگر این گونه کارها از تو تکرار نشود، که سخت مورد مؤاخذه و عقوبت من قرار خواهى گرفت.
سپس فرمود:
اگر دخترم این گردنبند را به غیر از عاریه مضمونه گرفته بود، هرآینه اولین زن هاشمى بود که دستش به خاطر سرقت از بیت المال بریده می شد. هنگامى که دختر على (علیه السلام) گفتار پدر را شنید، سخن ناخوشایندى گفت. حضرت على (علیه السلام) فرمود: اى دختر علی! هواى نفس تو را از حق دور نگرداند! آیا به نظر تو تمام زنان مهاجرین در چنین روزى همانند آن چه که تو به گردن آویختى، زینت می کنند؟ ! (۱۰)
به گمانم ظرف عسل باز شده است!
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می نویسد: روزى میهمانى نزد حسین بن على (علیه السلام) آمد. آن حضرت یک درهم قرض گرفت و نانى خرید. چون نیاز به خورش پیدا کرد، از قنبر خواست تا مشکى از مشک هاى عسلى که از یمن آورده بودند، را باز کند. آن حضرت مقدار یک رطل (۴۸ مثقال) از آن را براى میهمان خود برداشت.
روز دیگر که حضرت على (علیه السلام) خواست آن عسل را قسمت کند، به قنبر فرمود: به گمانم این ظرف عسل دست خورده است! قنبر ماجرا را بازگو کرد. على (علیه السلام) از کم شدن عسل به خشم آمد و فرمود: حسین را خبر کنید تا بیاید. حضرت على (علیه السلام) به پسرش فرمود: چرا پیش از قسمت کردن، مقدارى از عسل را برداشتی؟
امام حسین (علیه السلام) اظهار داشت: ما هم در آن حقى داریم و به موقع گرفتن حق خود از بیت المال، همین مقدار را باز می گردانیم. على (علیه السلام) فرمود: درست است که تو هم حقى دارى اما چنین حقى نداشتى که پیش از آن که دیگران از حق خودشان استفاده کنند، تو از حق خودت استفاده کنی. سپس به قنبر یک درهم . که در گوشه اى از پیراهنش بسته شده بود. . سپرد و به او فرمود: با این یک درهم بهترین عسل را خریدارى کن و بیاور. (۱۱)
انتظارات عقیل از رهبر مسلمانان
روزى عقیل نزد برادرش حضرت على (علیه السلام) آمد. حضرت به فرزند خود، حسن (علیه السلام) فرمود: عمویت را بپوشان. امام حسن (علیه السلام) به دستور پدر عمل کرد و پیراهنى از پیراهن هاى امیرمؤمنان (علیه السلام) و جامه اى از جامه هایش را به او پوشاند. به هنگام فرا رسیدن شام، عقیل دید که چیزى جز نان ونمک بر سر سفره على (علیه السلام) یافت نمی شود. على (علیه السلام) را مخاطب قرار داد و گفت: غیر از آن چه که می بینم، چیزى دیگرى نمی باشد؟
حضرت فرمود: آیا این ها از نعمت هاى خداوند نمی باشد؟ عقیل گفت: قدرى از این اموال به من بده، تا قرضم را اداء کنم و زودتر مرا روانه کن تا از نزد تو بروم. حضرت فرمود: مگر قرض تو چه مقدار است، اى ابایزید؟!
عقیل گفت: ۱۰۰ هزار درهم. حضرت فرمود: به خدا سوگند! نه این مقدارى که تو می خواهى نزد من است و نه مالک این مقدار هستم، ولى صبر کن تا سهم من از بیت المال به دستم آید که بخشى از آن را در اختیار تو خواهم گذاشت و اگر نبود که اهل و عیال هم سهمى داشتند، من همه اش را در اختیار تو می گذاشتم.
عقیل گفت: بیت المال در دست توست و تو مرا به امید پرداختن سهم خودت معطل می گذارى، مگر سهم تو از بیت المال چه اندازه است و چه دردى را می تواند از من دواکند؟
حضرت فرمود: من و تو در این مال همانند فردى از مسلمانان می باشیم. (این گفت و گو وقتى بود که هردو بالاى قصرالاماره بودند و مشرف بر صندوق هاى اموال تجارتى بازاریان کوفه. سپس به عقیل فرمود: اگر غیر از این که به تو گفتم، می خواهى پس به طرف برخى از این صندوق ها برو و قفل آن را بشکن و آن چه که در او هست، بردار.
عقیل گفت: در این صندوق ها چه چیز است؟ حضرت فرمود: اموال تاجران و بازرگانان. عقیل گفت: آیا به من دستور می دهى که صندوق هاى مردمى که اموالشان را در آن گذارده اند و به خداسپرده اند، را بشکنم؟ ! حضرت فرمود: پس تو به من دستور می دهى که بیت المال مسلمانان راباز نمایم و اموالشان را که به خدا سپرده اند و بر آن قفل زده اند، بشکنم و به تو بدهم؟!
آن گاه حضرت فرمود: می خواهى شمشیر خود را به دست بگیریم و به طرف حیره (۱۲) برویم و ثروت تاجران ثروتمند آن جا را غارت کنیم؟عقیل گفت: آیا من براى دزدى به این جا آمده ام؟! حضرت فرمود: این که از یکى از مسلمانان اموالش را بگیرى، بسیار آسان تر است براى تو که از تمام مسلمانان دزدى کنی. (۱۳)
برخورد شدید امیرمؤمنان (علیه السلام) با برادر خود
امیرمؤمنان (علیه السلام) با آگاهى تمام از حال برادرش، عقیل و فرزندان او، هیچ گاه به جهت رابطه و خویشاوندى، وى را در بیت المال بردیگران مقدم نداشت و با داغ کردن میله آهنى و ترساندن وى، او را از درخواست پول بیش تر از بیت المال منصرف ساخت.
آن حضرت در خطبه ۲۱۵ نهج البلاغه چنین می فرماید: سوگند به خدا! عقیل را در فقر شدید و پریشان دیدم که یک من گندم (از بیت المال) شما را از من درخواست نمود، و کودکانش را از پریشانى دیدم که با موهاى غبار آلوده و رنگ هاى تیره، مانند این بود که رخسارشان بانیل سیاه شده بود. عقیل براى درخواست خود اصرار کرد و سخنى را تکرار کرد.
من گفتارش را گوش دادم. او گمان کرد که دین خود را به او فروختم و از روش خویش دست برداشتم. به دنبال او می روم و هرچه گوید، انجام می دهم. پس آهن پاره اى سرخ کردم و نزدیک او بردم تاعبرت بگیرد. از درد آن ناله و شیون کرد مانند ناله بیمار و نزدیک بود از اثر گرماى آن بسوزد. به او گفتم: اى عقیل! مادران در سوگ تو بگریند! آیا از آهن پاره اى که آدمى آن را براى بازى خود سرخ می کند، ناله می کنى و مرا به سوى آتشى که خداوند قهار آن را براى خشم می افروزد، می کشانی؟ آیا تو از این رنج اندک می نالى و من از آتش دوزخ ننالم؟ (۱۴)
پی نوشت ها
۱. على و مناوئوه، ص ۹۷. ۱۰۰؛
۲. همان، ص ۹۸؛
۳. کافى، ج ۸، ص ۱۸۲ و اختصاص مفید، ص ۱۵۰؛
۴. مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص ۳۱۵؛
۵. اختصاص، ص ۱۵۰؛
۶. شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۲۱۵؛
۷. مناقب آل ابی طالب، ج ۲، ص ۱۰۹؛
۸. على و مناوئوه، ص ۱۸۹؛
۹. بحارالانوار، ج ۴۰، ص ۱۰۶؛
۱۰. مناقب آل ابی طالب، ج ۲، ص ۱۰۸؛
۱۱. همان، ج ۳، ص ۸۱؛
۱۲. از شهرهاى قدیم عراق است که در نزدیکى کوفه می باشد. (مجمع البحرین، ج ۳، ص ۲۸۱؛
۱۳. مناقب آل ابی طالب، ج ۲، ص ۱۰۹؛
۱۴. نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه ۲۱۵؛
منبع:ماهنامه کوثر،شماره ۴۴
محمد جواد طبسى