- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
در این مقاله از رشته ى تعلقات و آشنایى هاى ایرانیان با على (علیه السلام) سخن رفته است؛ نظیر مدارا در اخذ خراج از ایرانیان چه در زمان پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) که به یمن گسیل شد و گروهى از ایرانیان در آنجا مقیم بودند و چه در زمان خلافت خویش؛ خونخواهى آن حضرت از هرمزان ایرانى؛ اجراى عدالت در تقسیم بیت المال میان عرب و عجم و از جمله ایرانیان در زمان خلافت؛ حمایت ایرانیان از على (علیه السلام) در جنگ جمل.
مقدمه
بى تردید موضوع آشنایى ایرانیان با حضرت على (علیه السلام) براى هر شیعه اى از اهمیت و جاذبه ى بسیارى برخوردار است. حوادث تاریخ ایران و اسلام در دهه هاى دوم، سوم و چهارم از سده ى نخست ه. ق، بسترهاى مناسبى براى آشنایى ایرانیان با آن بزرگ مرد تاریخ بشر فراهم ساخت.
دیدار «الابناء» با على (علیه السلام)
به سال دهم ه. ق پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه و آله و سلم)، على (علیه السلام) را به یمن گسیل داشت تا امور آن منطقه را سامان بخشد و خراج ایشان را جمع آورد. در آن زمان، در یمن طبقه اى وجود داشت که اعراب به آنها «الابناء» و گاه «بنى الاحرار» مى گفتند. آنان در جامعه ى یمن از جایگاه خاصى برخوردار بودند و همواره به آزادگى و شرافت اتصاف داشتند.
اینان ایرانى نژادهایى بودند که اجدادشان از جانب خسرو انوشیروان براى یارى مردم یمن و حمیریان تحت ستم حبشیان، به آن دیار اعزام شده بودند و آنان پس از درهم شکستن حبشى هاى مهاجم در همان جا سکنا گزیدند. سال ها بعد بر اثر آمیزش آنان با ساکنان بومى عرب، نسلى پدیدار شد که به «الابناء» یا «بنى الاحرار» به معناى «فرزندان ایرانیان » یا «پسران آزادگان » شهرت یافتند. (۱)
حضور على (علیه السلام) در یمن در سال دهم هجرى، این امکان را در اختیار الابناء ایرانى نژاد قرار داد تا از نزدیک با سیره ى انسان دوستانه، کریمانه و بزرگوارانه اش آشنا شده و از همان جا دوستى و محبت او را در دل هاى خویش جاى دهند. الابناء پس از آشنایى با على (علیه السلام) اسلام آورده و فیروز را از جانب خود به مدینه فرستاده، مراتب ایمان و وفادارى خود را به پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) عرضه داشتند. (۲)
فتوحات اسلامى پس از رحلت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم)
پس از رحلت رسول گرامى اسلام، دو اتفاق بزرگ رخ داد که تاثیرات شگرفى در سرنوشت آینده ى اسلام و مسلمین داشت:
یکى ماجراى سقیفه و دیگر، پدیده ى فتوحات. بزرگترین اشتباه و انحرافى که در سقیفه [صفر سال ۱۱ ه. ق] انجام گرفت، تغافل، تجاهل و به فراموشى سپردن واقعه ى غدیر بود. غدیر به اهلیت و صلاحیت على (علیه السلام) براى جانشینى رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) اشعار داشت.اما حوادث سقیفه به گونه اى دیگر رقم خورد و با انتخاب ابوبکر به خلافت، به واقع زاویه ى انحرافى آغاز گشت، که در سال ۶۱ ه. ق با کشتار فرزندان رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم)، به نقطه اوج خود رسید.
اما حادثه ى مهم دیگر که در مبحث ما مى گنجد، آغاز فتوحات در دوران خلافت ابوبکر بود. هدف فتوحات، گسترش اسلام و از میان بردن سدها و موانع سیاسى موجود جهان آن روزگار بود که نمى گذاشتند پیام اسلام به گوش جان امت هاى دیگر برسد. اندیشه و طرح فتوحات اساسا سه خواستگاه مهم داشت:
نخست: جوهر اسلام که دینى بود متمم و مکمل ادیان دیگر و طبعا آیین جهانى که همه ى ابناى بشر را مورد خطاب خود قرار مى داد.
دوم: سیره ى عملى پیامبر در جهت معرفى اسلام به خارج از مرزهاى شبه جزیره ى عربستان که نمونه ى بارز آن دعوت خسرو ایران، قیصر روم و مقوقس مصر به پذیرش این آیین بود.
سوم: ارضاى حسن جاه طلبى و زیاده خواهى برخى از امیران و خلیفگان و برطرف کردن مشکلات اقتصادى که از سرزمین خشک عربستان ناشى شده بود.
اینها عواملى بودند که ذهن و اندیشه و همت عرب را که تا پیش از اسلام به تنافسات خونین قبیله اى در حوزه هاى محدود، معطوف بود، به تسخیر سرزمین هاى دور و نزدیک متوجه ساخت. (۳)
فتح ایران و پیدایش طبقه ى موالى
با شروع فتوحات در زمان خلافت ابوبکر، کرانه هاى جغرافیاى اسلام، به سمت شرق و شمال و غرب گسترش یافت. در مدتى اندک ایران، شام و مصر فتح شدند. فتح ایران تقریبا در خلال دهه ى ۱۲ تا ۲۲ ه. ق، تکمیل شد.
نخستین پیروزى قاطع در برابر ایرانیان در اوایل خلافت عمر در سال ۱۶ ه. ق در قادسیه صورت پذیرفت. (۴) على (علیه السلام) نیز از آغاز طراحى این عملیات بزرگ در مدینه، در جریان قرار گرفته بود. به گفته ى طبرى و بر اساس خطبه ى ۱۴۵ نهج البلاغه، آن حضرت پیشنهادهاى سودمندى را نیز در این باره به خلیفه ى دوم عرضه کرد. با فتح ایران بسیارى از خاندان هاى ایرانى در جوار اعراب و یا حتى در درون بافت و ساختار جامعه ى اعراب، تحت عنوان «موالى » جاى گرفته و از آن پس به عنوان طبقه اى نوظهور در جامعه ى اسلامى جایگاه خاصى را به خود اختصاص دادند و رابطه ى موالى با اعراب فاتح الزاما رابطه ارباب و رعیت و خواجه و برده نبود؛ بلکه در بیشتر موارد خاندان هاى ایرانى با خاندان هاى عرب پیمان ولاء و دوستى (موالى موالاه. داشتند تا مکانیسم روابط اجتماعى خود را در قالبى استوار و مناسب انتظام بخشید. (۵)
با وجود این، خاندان هاى ایرانى از روح تعرب و عصبیت عربى، که هنوز از جامعه ى اسلامى رخت بر نبسته بود، رنج مى بردند. این روحیه که حتى خلیفه دوم و سوم نیز از آن بى بهره نبودند، گاه عرصه را بر موالى ایرانى تنگ و دشوار مى ساخت. شاید بتوان ترور عمر توسط ابولؤلؤ (فیروز ایرانى. (۶. را به سال ۲۳ ه. ق واکنش در برابر این فشارها تلقى کرد.
على (علیه السلام. خونخواه هرمزان ایرانى
در پى مرگ عمر، عبیدالله پسر او، نه تنها ابولؤلؤ و همسر و دخترش را به قتل رساند، بلکه هرمز را نیز بى هیچ مستمسک قابل قبول شرعى و عرفى کشت. عثمان خلیفه ى سوم وظیفه داشت عبیدالله را به سبب قتل بى دلیل یک ایرانى مسلمان، قصاص کند؛ زیرا از بى گناهى او آگاه بود. لیکن خلیفه جرات نداشت تا در این مورد، به وظیفه ى اسلامى خود عمل کند. على علیه السلام، خلیفه ى سوم، عثمان را در این مورد سخت نکوهش کرد و به عبیدالله بن عمر چنین گفت:
اى فاسق اگر روزى بر تو دست یابم، تو را به خونخواهى هرمزان خواهم کشت. (۷)
عبیدالله تا پایان عمر از على (علیه السلام) بر حذر بود. او در جنگ هاى جمل و صفین در مقابل آن حضرت قرار گرفت و سرانجام در یکى از نبردهاى جنگ صفین کشته شد.
دفاع على (علیه السلام) از حمراء
اعراب، ایرانیان ساکن کوفه و بصره را به نام هاى چندى از جمله «موالى » ، «بنى عم » ، «زط » ، «سیابجه » ، «اسواران » و «حمرا» مى خواندند. آنان را موالى مى گفتند، از آن رو که با قبائل عرب پیوند «ولا» داشتند و بنى عم مى نامیدند، از آن جهت که با طوایف عرب چنان موالاه و هم پیمانى داشتند که گویى پسر عموهاى ایشانند. زط همان شکل تعریب شده جت است که در اصل قومى از هندوان بودند که کار ایشان نگهبانى در راه ها و مسالک و بعدها به اسواران ایرانى نیز که شغل نگهبانى داشتند، اطلاق گردید.
سیابجه جمع «سیجى » معرب سپاهى است که مانند زط غالبا به طبقه ى کار آزموده ى نظامى ایرانیان، اطلاق مى شد. حمراء به معنى سرخ رویان یا سپیدرویان نامى بود که به اعتبار رنگ روشن پوست ایرانیان به آنان مى دادند.
در نظام مالى که عمر و سپس عثمان اعمال مى کردند، معمولا حقوق و عطایاى موالى ایرانى پایین تر از اعراب بود. از این رو وقتى که ایرانیان در دوران خلافت على (علیه السلام) از حقوق و عطایایى برخوردار شدند، جمعى از سران و اشراف کوفه از جمله اشعث بن قیس کندى، در برابر آن حضرت زبان به اعتراض گشودند که از چه روى ما را مغلوب این حمراء ساخته اى؟ (لماذا غلبتنا هذه الحمراء؟. (۸)
آن حضرت که پیوسته عدالت و انسان دوستى را وجه ى همت خویش داشت، بر این باور بود که تعلق به نژاد عرب نمى تواند به عنوان یک امتیاز براى ایشان به حساب آید. به همین جهت با صراحت در برابر این فشارها ایستادگى مى کرد و هرگز به خواست هاى غیر منصفانه ى ایشان وقعى نمى نهاد.
عدالت على (علیه السلام) سخت مورد توجه ایرانیان قرار گرفت؛ زیرا پیش از این، شاهد بودند که چگونه خلیفگان و خاصه عاملان و کارگزاران ایشان در بصره و کوفه، پاى از جاده ى عدل و داد بیرون نهاده و حقوق آنان را تضییع مى نمایند و موالى که از حدود سال هاى شانزده ه. ق به بعد رفته رفته به بصره و کوفه آمده و سکنا گزیدند، از نزدیک با اعمال ننگین امیران فاسق و ظالمى چون سعید بن عاص، مغیره بن شعبه، ولید بن عقبه و عبدالله بن عامر آشنا بودند و هرگاه از ظلم و جور ایشان به خلیفه ى دوم و سوم شکایت مى کردند، راه به جایى نمى بردند. اما در همان حال به چشم خود شاهد بودند که على (علیه السلام) با آن که هنوز به خلافت نرسیده بود، با جرات و جسارت تمام، فرزندش حسن را به اجراى حد شرعى در مورد ولید بن عقبه ى شراب خوار فرمان مى دهد و عبیدالله بن عمر را به قصاص خون به ناحق ریخته ى هرمزان تهدید مى کند و در میان موج مخالفت اشراف و بزرگان سرکش قریش که خود را تافته ى جدا بافته مى دانستند، حقوق موالى ایرانى را استیفا مى نماید.
این مشاهدات کافى بود تا قلب هر انسانى را به شوق و جذبه و کشش وادارد. حمراء در وجود على (علیه السلام) روح بزرگى را یافتند که فراتر از علایق نژادى و زبانى و قومى، به موضوع انسانیت و عدالت مى اندیشید. از همین رو در جریان جنگ هاى جمل و صفین از آن حضرت دفاع مى کنند و در رکابش به جنگ با ناکثین و قاسطین مى پردازند.
جنگ جمل و حمایت ایرانیان از على علیه السلام
چنان که گفته آمد در دهه ى سوم و چهارم ه. ق سال هاى ۲۰ تا ۴۰. بسیارى از ایرانیان در بصره و کوفه سکنا گزیده بودند. آنان تعدادى مهاجر و عده اى دیگر، از ساکنان اصیل و قدیمى همین منطقه بودند.
بصره و کوفه تا پیش از فتوحات بخش غربى ایران محسوب مى شد. از جمله ى این ساکنان قدیمى این دو شهر، طوایفى موسوم به زط و سیابجه بودند که همواره به عنوان بخش مهم از اسواران یعنى نیروهاى آزموده و مجرب دوران ساسانیان به حساب مى آمدند. این زطها و سیابجه در سال ۳۶ ه. ق در جریان جنگ جمل در اطراف بصره با سپاهیان اصحاب جمل مقابله کردند و کار را بر عایشه، طلحه و زبیر سخت نمودند. (۹)
با تسخیر بصره توسط جملیان، زطها و سیابجه در کوفه به سپاه على (علیه السلام) پیوستند و تا پیروزى کامل در برابر ناکثین، در رکاب حضرتش نبرد کردند. آن حضرت که نظاره گر فداکارى هاى بى شائبه و خالصانه ى ایرانیان حاضر در سپاهش بود، همواره در چهره ى آنان مردمانى نجیب و آزاده را مشاهده مى کرد که مى تواند از یارى جدى ایشان در راه بسط عدالت و دفع بیداد و ریشه کن کردن فتنه ى ریشه دار منافقان و بنى امیه، بهره مند گردد. از این رو، با ارسال نامه هایى به عاملان خود در همدان و آذربایجان نیروهاى ایرانى را براى مقابله با معاویه در جنگ صفین، به یارى خود طلبید. (۱۰)
هدایاى ایرانیان به على علیه السلام
در زمانى که على (علیه السلام) در کوفه بودند، به رسم سابق شمارى از ایرانیان (۱۱) نزد آن حضرت آمدند تا هدایایى تقدیم دارند. پیشتر کارگزاران عثمان همچون ولید بن عقبه و سعیدبن عاص، افزون بر خراجى که از ایرانیان مسلمان مى گرفتند، ایشان را به اعطاى هدایاى نوروزگان و مهرگان نیز مکلف ساخته و از این راه میلیون ها دینار به چنگ آوردند. از این رو، هدایاى نورزى به صورت سنتى رایج درآمده بود.
وقتى ایرانیان هدایاى خود را نزد حضرت آوردند، براى آن که خاطر آنان مکدر نشود، هدایا را پذیرفتند، اما دستور دادند، مقابل قیمت آن هدایا، از میزان خراج آنان کسر گردد. همچنین به هنگامى که آن حضرت به عزم صفین از شهر انبار مى گذشتند دهقانان (معرب دهبان به معناى بزرگ ده است که معمولا از طبقات مرفه و طراز اول جامعه محسوب مى شدند، به همراه دیگر مردم به دنبال على (علیه السلام) راه افتاده دوان دوان ایشان را مشایعت مى کردند. على (علیه السلام) آنان را از این کار منع فرمودند. آنگاه دهقانان پیش کشى هاى خود را اهدا کردند. آن حضرت هدایا را تنها بدان شرط قبول نمودند که قیمت آنها را حساب کرده و به ایشان بپردازند. (۱۲)
در همین زمان ابوزید انصارى را به نحوه ى اخذ خراج و جزیه از ایرانیان رهنمون ساختند. (۱۳) دستورهاى صریح و آشکار آن حضرت در این باره را باید به واقع پایه گذارى نظامى نوین، عادلانه و کارآمد در نظام اخذ مالیات بر افراد (خراج، براى مسلمانان و اهل جزیه و جزیه ى ویژه ى غیر مسلمانان. به حساب آورد.
این نظام عادلانه که از جانب على (علیه السلام) اعمال گردید، توجه عمیق تر ایرانیان را به شخصیت عدالت جوى و انسانى اش بیش از پیش جلب نمود و طبعا به دنبال آن عشق و محبتى ژرف را در اعماق روح و جان ایرانى ایجاد کرد. عشقى که در طول قرون متمادى، هرگز خاموش نگشت و ولاء اهل بیت را در این سرزمین به صورت بخشى اساسى و تفکیک ناپذیر از فرهنگ ایرانیان، درآورد.
آرى اینها نمونه هایى بود از نخستین آشنایى هاى مردم ایران با على (علیه السلام) که بى تردید باید در موضوع گرایش و محبت ایرانیان نسبت به على (علیه السلام) و خاندان پاکش و در پى تسرى و رواج تشیع در ایران، بدان ها توجه کافى و وافى مبذول داشت.
پى نوشت ها
۱. یعقوبى، ابن واضح، یعقوبى، بیروت، داربیروت، سال انتشار ندارد، ج ۱، ص ۲۰۰. فیاض، على اکبر، تاریخ اسلام، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۶۷ ش، ص ۲۷.
۲. فیاض، تاریخ اسلام، ص ۱۲۳.
۳. درباره فتوحات ر. ک. فتوح البلدان بلاذرى، الفتوح ابن اعثم کوفى، الاخبار الطول دینورى و تاریخ طبرى.
۴. بلاذرى، احمد بن یحیى. فتوح البلدان، ترجمه دکتر محمد توکل، تهران، انتشارات نقره، چاپ نخست، ۱۳۶۷ ش، ص ۳۶۵.
۵. راجع به موالى و انواع ولاء و رفتار هریک از خلفا با موالى، ر. ک. الموالى و نظام الولاء، دکتر محمود مقدم، ترجمه و تحقیق محسن حیدرنیا، پایان نامه ى کارشناسى ارشد دانشکده ى الهیات دانشگاه تهران، ۱۳۷۲ ش.
۶. یعقوبى، ابن واضح، تاریخ یعقوبى، ترجمه ى محمد ابراهیم آیتى، انتشارات علمى و فرهنگى، چ ۶، ۱۳۷۱ ش، ج ۲، ص ۵۱.
۷. محمدى ملایرى، دکتر محمد، تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانى به عصر اسلامى، جلد۳، دل ایرانشهر، بخش دوم، تهران، انتشارات توس، چاپ اول، ۱۳۷۹ ش، ص ۲۴۲.
۸. درباره ى اسواران، زط، سیابجه، و موالى ر. ک، دکتر ملایرى، ج ۳، ص ۲۱۱ به بعد و ج ۲ ص ۴۲۲ و نیز، لسان العرب، ابن منظور، ذیل واژه ى حمراء و الموالى و نظام الولاء، دکتر مقداد
۹. دکتر محمدى، ج ۳، ص ۲۱۱ و ۲۱۲، به نقل از تاریخ طبرى.
۱۰. ابن اعثم کوفى، محمد بن على، الفتوح، ترجمه ى کهن فارسى، محمدبن احمد مستوفى هروى، تصحیح غلامرضا طباطبایى مجد، انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، چ ۱، ۱۳۷۲، صص ۴۵۶- ۴۵۴.
۱۱. درباره ى ایرانیان ساکن کوفه و بصره، ر. ک. فتوح البلدان، بلاذرى، ترجمه ى دکتر توکل، صفحات ۶۵، ۳۶۷، ۳۹۸، ۴۵۲. ۳
۱۲. ابن مزاحم، نصر، وقعه صفین، تصحیح عبدالسلام محمد هارون، ترجمه پرویز اتابکى، چاپ تهران، ۱۳۶۶ ش، ص ۱۹۸- ۱۹۹.
۱۳. دکتر محمدى، ج ۳، ص ۲۴۷، به نقل از فتوح البلدان بلاذرى.
منبع: مجله صحیفه مبین ،شماره ۲۵؛ محسن حیدرنیا