- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
برخی پس از وفات پیامبر اسلام (ص) رابطه و رفتار ابوبکر و عمر دو خلیفه اول با حضرت زهرا(س) را بسیار مناسب و دوستانه تبلیغ می کنند. این در حالی است که این مطالب هیچ مدرک تاریخی ندارد بلکه و در راستای اثبات رفتار شایسته عمر و ابوبکر با حضرت فاطمه (س)دختر رسول گرامی اسلام (ص) القاء می گردد، نمی تواند واقعیات تاریخی مبنی بر برخورد نادرست و خصمانه این دو خلیفه را با آنحضرت بپوشاند که در کتابهای معتبر اهل سنت نقل شده است. و هرگز انعکاس این واقعیات از باب احساسات نیست بلکه حوادثی است که تاریخ موثق و مسلم آنها را برای ما بازگو نموده است.
بنابراین، قضاوت در مورد یک واقعه تاریخی نیازمند به تحقیق عمیق و گستردهای است، تبرئه کردن متهم و سرپوشی یک واقعیت دردناک و بزرگ و یا کوچک جلوه دادن با چند سخن و سفارش متهمین امکان پذیر نمی باشد. و بر عکس این نوع برخورد و سرپوش گذاشتن از احساسات ناشی میشود. کسی که دوست دارد حقیقت را در یابد بر او لازم است که با تحقیق کامل و به دور از هر گونه تمایلات نفسانی و با عدل و انصاف مسأله را مورد بررسی و قضاوت قرار دهد و واقعیات را بر اساس آن چه که نقل شده بدون تحریف تبیین کند لذا ما به دور از هر نوع تعصب مسأله را با استناد به منابع معتبر اهل سنت مورد تحقیق و بررسی قرار داده و قضاوت را بر عهده خوانندگان محترم می گذاریم.
تهاجم به منزل فاطمه( سلام الله علیها)
در منابع اهل سنّت در منابع اهل سنّت روایات مختلفی در مورد تهاجم عمر به خانه فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ وارد شده است برای رعایت اختصار به نمونه هایی از آن اشاره میکنیم:
۱. در کتابهای (عقد الفرید) و (تاریخ ابوالفداء) و (اعلام النساء) در این مورد این گونه آمده است:
ابوبکر گروهی را به سرکردگی عمر بن خطاب به سوی خانه علی ـ علیه السلام ـ گسیل داشت و به سرکرده آنان گفت: اگر در برابر فرمانت سر فرود نیاوردند با آنان پیکار کن، عمر با شعله ای از آتش حرکت کرد تا خانه وحی و رسالت را به آتش بکشد، در این گیر و دار بود که دخت فرزانه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ، فاطمه ـ سلام الله علیها ـ با او روبرو شد و فرمود: هان! ای پسر خطّاب آیا آمده ای تا خانه ما را به آتش بکشی؟ عمر پاسخ داد: آری مگر این که همان را که امّت گردن نهاده اند بپذیرید و با خلیفه انتخابی ما دست بیعت دهید.(۱)
۲. مدائنی از سلمه بن محارب، و او از سلیمان تیمی، و او از ابن عون روایت کرده که گفت:
«ابابکر برای بیعت گرفتن از علی ـ علیه السلام ـ به دنبال وی فرستاد، پس علی ـ علیه السلام ـ بیعت نکرد. در این هنگام عمر با شعله ای آتش روانه خانه علی ـ علیه السلام ـ شد. فاطمه ـ سلام الله علیها ـ در پشت درب با او سخن می گفت: ای پسر خطاب! آیا تو را در حال آتش زدن خانه ام می بینم؟! عمر گفت: آری! و آن چنان به این امر مسرّ و محکم هستم چنان که پدرت بر دینی که آورده بود محکم بود!»(۲)
۳. مؤلف کتاب «الامامه و السیاسه» معروف به تاریخ خلفاء، تحت عنوان چگونگی بیعت امام علی ـ علیه السلام ـ می نویسد:
ابوبکر در پی جویی از کسانی که از بیعت سر باز زده و در نزد امام علی ـ علیه السلام ـ جمع شده بودند برآمد، از این رو عمر را به سوی خانه علی ـ علیه السلام ـ روانه داشت تا آنان را جهت بیعت با ابوبکر احضار کند، عمر به در خانه فاطمه (سلام الله علیها) آمد و آنان را ندا کرد، اما آنان از آمدن و دست بیعت دادن به ابوبکر خودداری کردند، عمر به همراهان خود دستور داد تا هیزم بیاورند، و فریاد کشید به خدائی که جان عمر در دست اوست یا باید از خانه بیرون بیایید یا این که خانه را با هر کسی که در آن است به آتش می کشم!! به او گفتند: ای ابا حفص (عمر) آیا می دانی که فاطمه (دختر پاره تن رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ) در این خانه است؟ گفت گر چه او هم باشد، در این هنگام فریاد فاطمه ـ سلام الله علیها ـ بلند شد: بابا یا رسول اللّه! آیا می بینی بعد از تو ابن خطاب (عمر) و ابن ابی قحافه (ابوبکر) با ما چه می کنند.(۳)
۴. روایت شده زمانی که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از دنیا رحلت فرمود عباس رضی اللّه نزد امیرالمؤمنین رفت و گفت: دستت را بده تا با تو بیعت کنم… پس امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ با عدّه ای از پیروان و شیعیانش در منزلش دست به مبارزه (منفی) زدند چون پیامبر به وی چنین دستور داده بود، در این هنگام عدّه ای به خانه علی ـ علیه السلام ـ حمله ور شده و به آن جا هجوم آوردند و درب خانه اش را به آتش کشیدند و او را به زور از خانه خارج کردند. آن ها سیده زنان (حضرت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ ) را پشت درب فشار سختی دادند به حدّی که محسن را سقط کرد.(۴)
۵. در روایتی طولانی از سلیم بن قیس از سلمان فارسی می خوانیم: ابوبکر برای تثبیت خلافت خود از علی ـ علیه السلام ـ خواست که او نیز بیعت کند، ولی امام ـ علیه السلام ـ بیعت نکردند، سرانجام ابوبکر، قنفذ را نزد امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ فرستاد و عده ای کمک نیز به همراهش قرار داد. او آمد تا در خانه حضرت و اجازه ورود خواست، ولی حضرت به آنان اجازه نداد. اصحاب قنفذ به نزد ابوبکر و عمر برگشتند در حالیکه آنان در مسجد نشسته بودند و مردم اطراف آن دو بودند و گفتند: به ما اجازه داده نشد. عمر گفت: بروید، اگر به شما اجازه داد وارد شوید وگرنه بدون اجازه وارد شوید.
آنها آمدند و اجازه خواستند حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ فرمود: «به شما اجازه نمی دهم بدون اجازه وارد خانه من شوید». همراهان او برگشتند ولی خود قنفذ ملعون آنجا ماند. آنان (به ابوبکر و عمر) گفتند: فاطمه چنین گفت، و ما از اینکه بدون اجازه وارد خانه اش شویم خودداری کردیم.
عمر عصبانی شد و گفت: ما را با زنان چه کار است!! سپس به مردمی که اطرافش بود دستور داد تا هیزم بیاورند، آنان هیزم برداشتند و خود عمر نیز همراه آنان هیزم برداشت و آنها را اطراف خانه علی و فاطمه و فرزندانشان قرار دادند.
سپس عمر ندا کرد بطوریکه علی و فاطمه علیهما السلام بشنوند و گفت: به خدا قسم ای علی باید خارج شوی و با خلیفه پیامبر (ابوبکر) بیعت کنی وگرنه خانه را با خودتان به آتش می کشم!!
حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ فرمود: ای عمر، ما را با تو کاری نیست! جواب داد: در را باز کن وگرنه خانه تان را به آتش می کشیم! فرمود: ای عمر از خدا نمی ترسی که به خانه من وارد می شوی ولی عمر از برگشتن ابا کرد.
عمر آتش طلبید و آنرا بر در خانه شعله ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز کرده و وارد خانه شدند. فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ در میان در و دیوار مصدوم و مجروح شدند. با گفتن بابا یا رسول اللّه استغاثه می کرد و صیحه می کشید و از ستم ابوبکر و عمر شکوه کرد ولی عمر رحمی به او ننمود و با شمشیری که در غلاف بود به پهلوهای فاطمه ـ سلام الله علیها ـ زد و با تازیانه دستها و بازوان دختر پیامبر را متورم ساخت، علی ـ علیه السلام ـ در این حال صدای استغاثه را شنید بیرون آمد و به عمر حمله کرد و او را در یک لحظه به زمین افکند و خواست او را بکشد ولی در این هنگام سفارش پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را متذکر شد و فرمود: ای پسر صهّاک، قسم به آنکه محمّد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را به پیامبری مبعوث نمود اگر نبود مقدری که از طرف خداوند گذاشته و عهدی که پیامبر با من نموده است می دانستی که تو نمی توانی به خانه من داخل شوی.(۵)
۶. ابی الهجاء شبل الدّوله حنفی می گوید: بعد از آن که ابوبکر از مردم برای خود بیعت گرفت عمر را همراه با قنفذ و خالد بن ولید و ابا عبیده جراح و عدّه ای از جماعت دیگر به سوی خانه علی و فاطمه علیهم السلام فرستاد.
«عمر هیزم را بر در خانه فاطمه ـ سلام الله علیها ـ جمع کرد و آن را آتش زد و فاطمه ـ سلام الله علیها ـ به طرف در آمد که از ورود آتش به خانه جلوگیری کند، در این هنگام عمر و همراهانش با فشار در را باز کردند و فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ بین در و دیوار ماندند. آنچنان فشار بر آن حضرت وارد شد به طوری که مسمارهای در به سینه فاطمه ـ سلام الله علیها ـ فرو رفت و از شدت فشار فرزندش را سقط نمود و فریاد می کشید: ای پدر جان! یا رسول اللّه! ببین بعد از تو عمر و ابوبکر با من چه کردند؟ در این هنگام عمر به اطرافیان خود گفت: بزنید فاطمه را! پس آن از خدا بی خبران با شلاق حبیبه رسول خدا و پاره تن او را زدند به حدّی که آثار صدمات و شلاق بر جسم مبارک آن حضرت نمایان شد. بر اثر این ضربات فاطمه ـ سلام الله علیها ـ مریض شدند و عاقبت به شهادت رسیدند. پس فاطمه شهیده خانه نبوّت است و سبب قتل او عمربن خطاب بوده است».(۶)
مضروب شدن حضرت فاطمه زهرا (س)
در مورد مضروب شدن حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ توسط عمر و سقط فرزند آن حضرت روایات فراوان است. به جهت اختصار فقط به نمونه هایی از آن که در منابع اهل سنّت وارد شده است اکتفا می کنیم:
۱. ذهبی مورّخ مشهور اهل سنّت با ذکر سند می گوید: «انّ عمر رفس(۷) فاطمه حتّی اسقطت بمحسن. همانا عمر چنان لگدی به فاطمه ـ سلام الله علیها ـ زد که محسن از او سقط شد».(۸)
۲. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه نقل می کند که: «اَنَّ عُمر ضَرَبَ فاطمه ـ سلام الله علیها ـ بالسّوطِ و قَصدَ منزله. عمر به منزل فاطمه ـ سلام الله علیها ـ آمد و او را با تازیانه زد».(۹)
۳. «عن ابراهیم بن یساربن هانیء النظام انّه قال: انّ عمر ضربَ بِبطن فاطمه یوم البیعه حتی ألقت الجنین من بطنها. از ابراهیم بن یسار بن هانی نقل شده که: عمر در روز بیعت به پهلوی فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ زد، بطوری که سقط جنین نمود».(۱۰)
۴. نظّام معتزلی می گوید: «بدون شک عمر در روز بیعت چنان فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را لگد زد که محسن را سقط نمود».(۱۱)
ما در اینجا از روایاتی که در منابع شیعه آمده است صرف نظر می کنیم زیرا علمای شیعه اجماع بر این دارند که عمر به دستور ابوبکر بر خانه حضرت فاطمه زهرا هجوم برده و در خانه را به آتش کشیده و به زور وارد منزل آن حضرت گردیده و موجب اذیت و آزار و جراحت آن حضرت و در نهایت باعث سقط جنین و شهادت این یگانه دختر رسول خدا شده اند.
اعتراف عمر به تهاجم خود به خانه فاطمه ـ سلام الله علیها ـ و ضرب و اذیت ایشاندر کتابهای اهل سنت آمده است که عمر در ضمن نامه ای برای معاویه، چگونگی برخورد خود با فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را چنین بیان می کند: … به فاطمه که پشت در بود گفتم: اگر علی از خانه (برای بیعت) بیرون نیاید، هیزم فراوانی به این جا بیاورم و آتشی برافروزم و خانه و اهلش را بسوزانم، و یا این که علی ـ علیه السلام ـ را برای بیعت به سوی مسجد می کشانم. آن گاه تازیانه قنفذ را گرفتم و فاطمه را با آن زدم، و به خالد بن ولید گفتم تو و مردان دیگر هیزم بیاورید، و به فاطمه گفتم: خانه را به آتش می کشم…. همان دم دستش را از در بیرون آورد تا مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده وبا شدّت، در را فشار دادم و با تازیانه بر دستهای او زدم، تا در را رها کند، از شدّت درد تازیانه، ناله کرد و گریست، ناله او به قدری جانکاه و جگر سوز بود که نزدیک بود دلم نرم شود و از جا منصرف گردم، ولی به یاد کینه های علی و حرص او بر کشتن قریشیان افتادم.. با پای خود لگد بر در زدم صدای ناله فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را شنیدم که گمان کردم، این ناله، مدینه را زیر و رو کرد، در آن حال فاطمه می گفت:
«یا اَبتاه! یا رسول اللّه! هکذا یفْعَلُ بِحَبیبَتِک وَ اِبْنَتَک، أَهْ! یا فِضَّهُ اِلَیک فَخُذینی فَقَدْ وَ اللّهِ قُتِلَ مَا فی رحمی مِنْ حَمْلٍ. ای پدر جان! ای رسول خدا! بنگر که این گونه با حبیبه و دختر تو رفتار می شود، آه! ای فضّه بیا و مرا دریاب که سوگند به خدا فرزندم که در رحم من بود کشته شد، در عین حال در را فشار دادم، در باز شد، وقتی وارد خانه شدم، فاطمه با همان حال روبروی من ایستاد، ولی شدّت خشم من، مرا به گونه ای کرده بود که گوئی پرده ای در برابر چشمم افتاده است، چنان سیلی روی روپوش به صورت فاطمه زدم که به زمین افتاد…».(۱۲)
پی نوشت:
۱. عماد الدین اسماعیل ابی الفداء، تاریخ ابی الفداء، بیروت، لبنان، دارالمعرفه، ج۱، ص۵۶. أبی عمر أحمد بن محمد بن عبد ربّه، العقد الفرید، القاهره ـ مصر، مکتبه النهضه المصریه، الطبعه الثانیه، ۱۳۸۱ق، ج۴، ص۲۵۹. عمر رضا کحاله، اعلام النساء، بیروت ـ لبنان، مؤسسه الرساله، ۱۴۴۰ق، ج۳، ص۱۲۰۷. علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین هندی، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، بیروت ـ لبنان، مؤسسه الرساله ۱۴۰۵ق، ج۳، ص۱۴۹.
۲. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الأشرف، القاهره ـ مصر، ج۱، ص۵۸۶، ح۱۱۸۴.
۳. ابو محمد عبدالله بن مسلم، ابن قتیبه الدینوری، الامامه و السیاسه، قم، منشورات الرضی، الطبعه الاخیره، ۱۳۸۸ق، ص۱۲.
۴. علی بن حسین بن علی مسعودی، اثبات الوصیه، صاحب کتاب مروج الذهب، ص۱۴۲.
۵. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، الطبعه الثانیه، ۱۴۰۲ق، ج۴۳، ص۱۹۷. شبّر، جلاء العیون، ج۱، ص۱۹۲. طبرسی، احتجاج، ج۱، ص۴۱۴.
۶. ابو الهجاء الحنفی، کتاب مؤتمر علماء بغداد و مقدمه السید شهاب الدّین المرعشی النّجفی، چاپ ایران، الطبعه الثالثه، ۱۳۹۹ق، ص۶۳. به نقل السّقیفه لأبی بکر الجوهری، الامامه و السیاسه، لابن قتیبه. ابن ابی الحدید، فی شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۹.
۷. در قاموس المحیط می گوید: الرفس: الصدمه بالرجل فی الصّدر، ماده رفس. یعنی رفس به معنی صدمه زدن با پا بر سینه است.
۸. شهاب الدین أبی الفضل أحمد بن علی بن حجر العسقلانی، لسان المیزان، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، الطبعه الثالثه، ۱۴۰۶ق، ج۱، ص۲۶۸، ح۸۲۴.
۹. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۷۱.
۱۰. ابوالفتح محمد بن عبدالکریم، ابن ابی بکر الشهرستانی، الملل و النحل، بیروت، ۱۴۰۲ق، ج۱، ص۵۷.
۱۱. صلاح الدین خلیل بن إیبک صفدی، الوافی بالوفیات، بیروت، ۱۴۰۱ق، ص۱۷، حروف الف، از روایت ابراهیم بن سیار، شماره ۲۴۴۴.
۱۲. الامامه و السیاسه، ج ۱، ص ۱۴. اعلام النساء، ج ۳، ص ۱۲۱۴. الغدیر، ج ۷، ص ۲۲۹. بن ابی الحدید، ج ۱۶، ص ۲۸۱.
منبع: نرم افزار پاسخ ۲ مرکز مطالعات حوزه.