- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اینکه نزد بعضی از مردم برخی از علل احکام معقول به نظر نمیرسد و موردپذیرش عقل نیست، این اشکالی به مسئله وارد نمیکند؛ چراکه عقلی که در اصطلاح فلسفی و کلام اسلامی موردنظر است آن عقل مشخصات و ویژگیهای خاص دارد که در جای خود بحث شده است، نه اینکه فلسفه احکام حتماً باید موردپذیرش عقل شخصی باشد! بنابراین، منظور از عقل در اینجا عقل اصطلاحی عامه نیست. همچنین نپذیرفتن برخی از علل احکام ازنظر بعضی مردم، باعث خروج از دین نمیشود.
پس از بیان این مقدمه به مطالبی پرداخته میشود که جایگاه عقل را در نزد اسلام مشخص کند.
تعریف عقل
در اصطلاح، عقل جوهر بسیطی است که مردم بهوسیلهی آن واقعیتها را دریافت میکنند. بنابراین عقل دریافتن واقعیت است. علاوه بر دریافت حقایق، نگهدارندهی نفس ناطقه و شرف دهندهی آن نیز هست. [۱]
تقسیمات عقل در اصطلاح حکما
در اصطلاح حکما عقل تقسیماتی دارد: عقل نظری و عقل عملی؛ عقل نظری کارش درک و شناخت واقعیتها و قضاوت درباره آنهاست. [۲] و عقل عملی همان قوهای است که کنش و رفتار آدمی را کنترل میکند. [۳] یا کارش درک بایدها و نبایدهاست و درواقع عقل عملی مبنای علوم زندگی است و مورد قضاوت در عقل عملی این است که این کار را بکنم یا نه؟. [۴] عقل عملی به تعبیر امام صادق علیهالسلام مرکز عبودیت انسان و سرمایه تحصیل بهشت از خدای سبحان است «العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان». [۵]
بههرحال، مراد از عقل در مباحث عقل و وحی، همان قوهی ادراکی انسان است که امور کلی را درک میکند.
جایگاه عقل در مکتب اسلام
در مکتب حیاتبخش اسلام، عقل دارای جایگاه رفیع و بلندی است. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میگوید: عقل شریفترین نیرو در وجود انسان است. [۶]
خداوند متعال در قرآن کریم بیش از سیصد بار انسانها را به استفاده و بهره جستن از این نیروی خدادادی دعوت کرده است. [۷]
از نگاه علامه طباطبایی،جایگاه تعقل و تفکر در اسلام تا بدان حد بالا و والاست که خداوند در قرآن،حتی در یک آیه نیز بندگان خود را امر به نفهمیدن و یا راهی را کورکورانه پیمودن، نکرده است. [۸]
رابطه میان اسلام و عقلانیت
ازاینرو هیچگونه تضاد میان اسلام و عقلانیت روا نیست. البته گاه جای دادن امری خارج از قلمرو دین در حیطه دین یا برخوردار نبودن استدلال عقلانی از شرایط و مقدمات درست و یا گزینش معنایی خاص از عقل، ما را به سمت این ناسازگاری رهنمون میشود.
با نگاه به کلام نورانی امیر بیان حضرت علی (علیهالسلام) در نهجالبلاغه، دربارهی رسالت پیامبران، چنین استفاده میشود که عقل و شرع نهتنها تعارض باهم ندارند، بلکه هماهنگ و مؤید یکدیگرند. «… و یثیروا لهم دفائن العقول…؛[۹] و دفینههای عقلها را برای آنان برانگیزاند».حضرت(علیهالسلام) در این بیان، در فلسفه بعثت پیامبران میفرماید خداوند پیامبران را بهسوی مردم فرستاد تا خردهای به گور خفتهی آنان را بیدار کنند.
عقل و فطرت انسان، مانند مخزنی است که تمام حقایق و واقعیتها در آن وجود دارد، لذا پیامبران هر آنچه را که میگویند مطابق عقل و منطق است. در اصول فقه اصطلاحی (ملازمه) هست که میگوید: «کل ما حکم به العقل حکم به الشرع». [۱۰][۱۱]
هر چیزی را که عقل حکم میکند، شرع هم به آن حکم میکند. عکس آنهم صحیح است؛ یعنی «کل ما حکم به الشرع حکم به العقل» هر چه را شرع حکم میکند، عقل هم حکم میکند. لذا یکی از مبانی احکام شرع، عقل است.
بنابراین احکام پیامبران و شارع برخلاف عقل نیست، آنچه را که آنان میگویند همان مرتکزات عقل است که در اثر القائات شیاطین، انسانها از آنها غفلت کردهاند. پیامبران آمدند تا مرتکزات و دفائن عقول مردم را به آنان یادآوری کنند.
اصولاً بین روش انبیا در دعوت مردم بهحق و حقیقت و بین آنچه انسان از طریق استدلال درست و منطقی به دست میآورد، تفاوتی نیست. تنها فرق آن است که پیغمبران از مبدأ غیبی استمداد میجستند و از زلال چشمهی وحی مینوشیدند. البته آن بزرگان بااینکه به جهان بالا مرتبط بودند خود را تنزّل داده و بهاندازهی فهم و درک مردم سخن میگفتند و از بشر میخواستند تا این نیروی فطری و همگانی را بهکاربرده، به استدلال و دلیل استوار و منطقی چنگ زنند. پس ساحت انبیا پاکتر از آن است که مردم را به حرکت بدون بصیرت و تبعیّت کورکورانه مجبور سازند. قرآن کریم میفرماید: «بگو این راه من است، من و پیروانم با بصیرت کامل همهی مردم را بهسوی خدا دعوت میکنیم.» [۱۲]
ازاینرو دین و عقلانیت، یا شرعیت و حکمت که غرض و واضع و روش آنها یکی است، باهم هیچگونه اختلاف ندارند. دین حقیقی مردم را فرامیخواند تا از روی دلیل عقلی به عالم ماورای طبیعت یقین و علم پیدا کند. عقل و نقل، در طول هم جای دارند. عقل حجت درونی انسانها است که آنها را در مسیر کمال راهبری میکند، شریعت حجت بیرونی است برای نجات انسانها از گرداب آلودگیها و سوق دادن آنها بهسوی کمال و سعادت انسانی. آنگونه که امام کاظم (علیهالسلام) میفرماید: خداوند برای مردم دو حجّت قرار داده است: حجت ظاهری و حجت باطنی، اما حجت ظاهری، فرستادگان الهی و پیامبران و امامان (علیهمالسلام) هستند و اما حجّت باطنی، عقلهایند. [۱۳]
بر این اساس ممکن نیست حجت ظاهر و باطن با یکدیگر تعارض داشته باشد. حجّت به معنای دلیل و راهنما است و راهنما کسی را گویند که با طریق و مقصد و منتهای آن آشنا است. طبق روایت امام کاظم (علیهالسلام) برای رسیدن به خدای واحد دو راهنما وجود دارد: راهنمایی از بیرون و راهنمایی از درون. البته باید توجه داشت که این دو حجت ظاهر و باطن دو طریق مستقل و بینیاز از هم نیستند. وقتی انسان به هدف میرسد که نهایت همسویی و هماهنگی میان این دو راهنما برقرار باشد؛ زیرا که به فرموده امام حسین (علیهالسلام) کمال عقل در پیروی از حق است.[۱۴] و به فرموده قرآن کریم خداوند حق است [۱۵] و حقیقت از ناحیه اوست. [۱۶]
پس در پیروی از حق، عقل به کمال میرسد و ازجمله دستورات پروردگار، تبعیّت از حجت ظاهر است. قرآن کریم میفرماید: «اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اوصیای پیامبر را». [۱۷]
نکته مهم این است که حقایق بلند دینی گاه باعقل جزئی و حسابگر دکارتی (ازنظر دکارت عقل کلی معنایی ندارد و به آن اشاره نمیکند. تمام توجه وی به عقل حسابگر و دوراندیش است) یا باعقل در مکتب پراگماتیسم (از دیدگاه مکتب پراگماتیسم آن عقلانیتی مثمر ثمر است که گرهی از مشکلات تجربی ما را بگشاید) و یا باعقل نظری از دیدگاه کانت (از منظر کانت عقل نظری در حل مسائل ناتوان و احکام عقلی در این زمینه فاقد ارزش عملی است) تعارض مینماید.
واضح است که ایثار و ازخودگذشتگی و شهادت و انفاق و ایمان به غیب و هزاران واقعیت بنیادین اسلامی باعقل جزئی و حسابگر قابلتحلیل و تبیین نیست. از طرفی نیز میبایست بین عقل و وهم فرق نهاد، گاهی وهم بهجای عقل مینشیند. ازاینرو چیزهای بدلی را بهجای امور حقیقی مینشاند، چنانکه در آیهی شریفه آمده است:«… و هم یحسبون اَنهم یحسنون صنعاً؛ میپنداشتند کاری نیکو میکنند.» [۱۸] اما در حقیقت پندار و اندیشهشان سرتاسر توهم و باطل بوده است.
نتیجه اینکه با تبیین هماهنگی و همسویی عقل و دین و بطلان فرض تضاد و تناقض میان اسلام و استدلالهای عقلی، به خاطر یگانگی غرض و واضع و روش آنها، در صورت عدم تطبیق اصلی از اصول عقلی با حقایق دینی، یا مقدمات و ضوابط منطقی برهان و استدلال عقلی مراعات نشده و یا برداشت ما از گزاره دینی، ناروا و آغشته به وهم بوده است.
فوق عقل بودن برخی از احکام ومسائل اسلام
البته باید توجه داشت که در دو حوزه عقاید(اصول) و احکام (فروعات) اسلام، بعضی از احکام و مسائل، فوق عقل میباشند و عقل گرچه مخالفتی با آنها ندارد اما به کنه آنها نیز نمیرسد و نمیتواند آنها را فهم کند مثل مناطات احکام و یا مباحث مربوط به جزئیات معاد. و درعینحال در اینگونه موارد نیز هیچ تعارضی، بین عقل و وحی مشهود نیست. [۱۹]
بهعنوان نمونه، حرمت ربا در اسلام، فلسفه خاص خودش را دارد، اسلام به دلایل منطقی هرگونه سوددهی خارج از مکتب اقتصادی خود را مردود میشمارد، گرچه اقتصاد سرمایهداری، به وجود آن تأکید میورزد و آن را حق مسلمی برای صاحبان سرمایه و عاملی برای کنترل ناپیدای فعالیتهای اقتصادی میداند. یکی از نکتههایی که سرمایهداری آن را عامل تجویز ربا و بلکه ضرورت آن میشمارد، مسئله خطر است. [۲۰]
اما اسلام با تحریم ربا و اَشکال دیگری از خطرپذیری، مانند قمار و شرطبندی، درواقع اساس این استدلال را مردود شمرده و خطر را سودآور ندانسته است. از طرفی ربا فاصله بین ثروتمندان و فقرا را افزایش میدهد و باعث تکاثر اموال میگردد و درنهایت، فشار حاصل از آن بر دوش اقشار فقیر جامعه میافتد. [۲۱] پس «بهره یا ربا» نهتنها مشروع نیست بلکه هیچ دلیل عقلی و منطقی نیز ندارد.
علت تعارض برخی احکام باعقل نظر ما
اما علت آنکه در اندیشه و نظرگاه ما برخی احکام باعقل تعارض و مخالفت دارند در دو چیز است:اول آنکه بسیاری از واقعیات بنیادین اسلامی باعقل جزئی و حسابگر قابلتحلیل و تبیین نیست.
در ثانی میبایست بین عقل و وهم فرق نهاد، و همانگونه که بیان شد ممکن است یافتههای وهم یافتههای عقل پنداشته شود.
درنتیجه چون برهان عقلی حجت خداست، هر کس با سرمایههای عقلی به سراغ متون رود علوم مقدس متراکم نصیب و بهرهی او میشود. هم از متن نقلی و هم از برهان عقلی. اما اگر کسی با استقرای ناقص یا تمثیل منطقی یا انحای مغالطه به سراغ فهم متون مقدس رود. غبار بشریت چون هالهای بر گرد محتوای مقدس دینی مینشیند و آن را غبارآلود میکند.
عقل برای شناخت دین لازم است ولی کافی نیست
همچنین در پاسخ کسی که بگوید: آیا از همه مسائل کلی و جزئی دین میتوان دفاع عقلانی کرد، باید گفت: عقل برای شناخت دین لازم است ولی کافی نیست. ازاینرو از جزئیات دین نمیتوان باعقل حمایت کرد زیرا جزئیات در حیطه برهان عقلی قرار نمیگیرند، چه جزئیات طبیعت باشد و چه جزئیات شریعت.
بهبیاندیگر، جزئیات اعم از علمی، عینی، حقیقی و اعتباری در دسترس برهان عقلی نیستند و چیزی که در دسترس عقل نباشد تعلیل و توجیه عقلانی ندارد اما در کلیّات و خطوط کلی طبیعت و شریعت، تعلیل عقلانی راه مییابد. توضیح آنکه، عقل چون خود را در بسیاری از امور راجل و عاجز میداند، به وحی نیازمند است. منطق عقل این است که من میفهمم که خیلی از چیزها را نمیفهمم و به وحی احتیاج دارم [۲۲]
پینوشت ها
۱. کرجی، علی، اصطلاحات فلسفی و تفاوت آنها با یکدیگر،ص ۱۷۱ – ۱۷۲.
۲. شهید مطهری، ده گفتار ص۳۰-۳۱.
۳. جوادی آملی، عبدالله، رحیق مختوم ج۱ بخش اول ص۱۵۳.
۴. شهید مطهری، ده گفتار ص۳۰-۳۱.
۵. کلینی، اصول کافی، ج ۱،ص ۱۱، حدیث ۳.
۶. طباطبایی، محمد حسین،المیزان، ج ۳،ص ۵۷.
۷. طباطبایی، محمد حسین،المیزان، ج ۵، ص ۲۵۵.
۸. نفیسی،شادی، عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم، ص ۱۹۴ – ۱۹۵.
۹. نهجالبلاغه، خطبه ۱.
۱۰. سبزواری، سید عبدالاعلی،تهذیب الاصول، ج ۱، ص ۱۴۵.
۱۱. مظفر،محمد رضا،اصول الفقه، ج ۱، ص ۲۱۷.
۱۲. یوسف،سوره۱۲،آیه ۱۰۸.
۱۳. منتخب میزان الحکمه، ری شهری محمد، ص ۳۵۸، روایت شماره۴۳۸۷.
۱۴. منتخب میزان الحکمه، ص ۳۵۹، روایت شماره ۴۴۰۷.
۱۵. لقمان، سوره۳۱،آیه ۳۰.
۱۶. آل عمران، سوره۳،آیه ۶۰.
۱۷. نساء/سوره۴،آیه ۵۹.
۱۸. کهف، سوره۱۸،آیه ۱۰۴
۱۹. اگر خواهان کسب اطلاعات کاملتری درباره ی مصادیق ذکر شده در سؤالتان هستید در سؤالی مجزا طرح کنید تا پس از تحقیق، پاسخ آن برایتان ارسال شود.
۲۰. کتاب مکتب و نظام اقتصادی اسلام، هادوی تهرانی، ص ۱۸۰.
۲۱. کتاب مکتب و نظام اقتصادی اسلام، هادوی تهرانی،،ص ۱۸۰ – ۱۸۱.
۲۲. جوادی آملی عبداللَّه، دینشناسی (سلسله بحثهای فلسفه دین)، صص ۱۷۴ – ۱۲۷.
منبع: اسلام کویست (با کمی تصرف)