- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 16 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
۱- اطاعت
«اطاعت» یعنی تسلیم کردن اراده؛ و مطیع به کسی گویند که اراده ی خود را تسلیم شخص یا چیزی میکند. ما انسانها صاحب ارادهای هستیم که حیوانات بدین معنای خاص، از آن بیبهره اند؛ لذا ما حیوانات را دست آموز و اشیاء را مسخر خود میکنیم. اراده انسان به گونهای است که اگر آن را به کسی تسلیم کند، در واقع از او اطاعت کرده است.
اگر انسانی ادعا کند که ارادهاش صرفاً به خود او تعلّق دارد، ادعایی یاوه است؛ چرا که این اراده در نهایت باید تسلیم کسی یا امری شود وگرنه هیچ ارادهای تحقق پیدا نخواهد کرد. اراده اگر بخواهد در دایره ی خود باقی بماند، به هیچ فعلیّتی نخواهد رسید. اگر شخصی بگوید: من بر اساس ارادهای که دارم، آزاد هستم، از او سؤال خواهد شد آزادی نسبت به چه؟ اراده داری که چه کاری انجام دهی؟ پاسخ میدهد: اراده دارم که فلان کار را بکنم. میپرسیم: بر چه اساسی این کار را میکنی؟ و اگر نکردی چه میشود؟
قطعاً اقدام به هر فعلی یا ترک آن، بر اصولی استوار است. نهایتاً به دلیلی اراده ی ما به امری تعلق میگیرد و در جهتی ظهور میکند. ما انسانها قبل از این که اراده مان به امری تعلق بگیرد، به آن امر میل پیدا میکنیم و در آن میل حالتی است که به سبب آن، اطاعت رخ میدهد.
قرآن کریم بر این سؤال تأکید بسیار دارد که شما میخواهید مطیع چه کسی بشوید؟ برخی از ما مطیع شیطان میشویم، برخی مطیع هوای نفس، برخی مطیع جوّ زمانه، برخی مطیع آداب و رسوم و بالاخره برخی مطیع آباء و اجدامان؛ قرآن به همه ی اینها اشاره کرده است.
در قرآن وقتی سؤال میشود چرا بت میپرستید؟ پاسخ داده میشود که پدرانمان را این گونه یافتیم.(۱) این جملهای که قرآن در وصف برخی از انسانها میگوید، تنها به ۱۴۰۰ سال پیش مربوط نمیشود، بلکه وصف حال همیشگی انسان هاست. اگر دلیل خیلی از کارهایی را که انجام میدهیم از ما بخواهند؛ خواهیم گفت: پدران و پدربزرگان ما نیز این گونه رفتار میکردند و انجام چنین کارهایی بخشی از رسوم خانوادگی ما شده است. این بدان معناست که اگر بدانیم کارمان از بنیان غلط است، باز به آن رفتار خانوادگی پایبند میمانیم. لذا قرآن برای رهایی از این دامها از ما خواسته است که در «اطاعت»، توحید داشته باشیم.
۲- توحید در اطاعت
توحید را به دو بخش: نظری(۲) و عملی تقسیم میکنند. توحید عملی را توحید در عبادت نیز میگویند: اگر کسی توحید در عبادت نداشته باشد، بت پرست است؛ مثلاً خورشید یا ستاره را میپرستد. در مقابلِ «توحید»، واژه ی «شرک» قرار دارد. شرک به معنای دو گانه یا چند گانه پرستی است. در مقابل هر یک از این «توحید»ها یک شرک قرار دارد؛ مثلاً «توحید نظری» در مقابل خود «شرک نظری» را دارد.
شرک نیز به دو بخش جلی و خفی تقسیم میشود. شرک جلی یعنی شرک آشکار؛ شرکی که اگر کسی به آن دچار شد، نمیشود دست تر به او گذاشت و از نظر معاملات، حکم کافر را پیدا میکند. اما شرک خفی، شرکی است که فرد را آشکارا از مرز توحید خارج نمیکند.
ما غالباً دچار شرک جلی(۳) نمیشویم اما هر آنچه آسیب میبینیم، ریشه در شرک خفی دارد. هر گناهی که ما مرتکب میشویم، به نوعی ریشه در شرک دارد. همان گونه که ایمان ریشه ی همه ی نیکی هاست، شرک ریشه ی همه ی بدی هاست؛ لذا تنها راه رهایی از همه ی بدی ها، خشکاندن ریشه ی شرک است. به همین دلیل در آیه ی تطهیر آمده است:(إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً)(۴)
در این آیه منظور از(الرجس) شک است و شک هم عنان با شرک است. یعنی هر گونه شکی از وجود شما(اهل بیت)(علیهم السلام) پاک شده است و ذرّهای شک در وجودتان نیست؛ بنابراین ذرهای شرک نیز در وجودتان نمیباشد و به تبع آن از هر پلیدی و گناه پاک هستید؛ همه ی اینها مقدّمهای بود که بتوانیم به بحث اطاعات بپردازیم.
در دلِ «توحید عملی» نکته ی ظریفی به نام «توحید در اطاعت» نهفته است. «توحید در اطاعت» بدین معناست که فقط باید مطیع خدا بود و لاغیر. اگر کسی – که اگرش برای همه ی ما محقق است – در این مورد دچار شرک بشود، شرک او، شرک خفی است. تقریباً همه ی ما کم و بیش به نوعی دچار چنین شرکی هستیم. یعنی ما در کنار اطاعت از خدا، خواه ناخواه، آگاهانه یا ناآگاهانه در عمل از چیزهای دیگری نیز تأثیر میپذیریم.
در «توحید در اطاعت»، عنوانی که به خدا نسبت میدهیم «رب» است. ربوبیّت یعنی آن مرتبه و مقامی از خداوند که اطاعت ما به آن تعلّق میگیرد. در «توحید در اطاعت» ما دیگر با رحمن، رحیم، قهّار، کریم و جبّار رو به رو نیستیم؛ بلکه با «رب» سروکار داریم. خداوند «رب» ماست و ما «عبد» او؛ و از عبد چیزی جز اطاعت نمیخواهند. لذا هر گاه پایمان میلغزد، به جای این که از خدا اطاعت کرده باشیم، از چیز دیگری اطاعت کرده ایم؛ مانند اطاعت از طاغوت زمان، از هوای نفس، از آداب و رسوم و از خرافه. عصیان به همین معناست. هنگامی که انسان دچار عصیان میشود، در واقع خود را از دایره ی ربوبیّت خدا خارج کرده است.
با یک نگاه دقیق به ادبیات و بیان قرآن، درخواهید یافت که هرگاه کسی دچار عصیانی شده است- چه عصیانش مانند پیامبران ترک اولی بوده؛ چه مرتکب گناهان بزرگ تری شده است – وقتی میخواهد توبه کند، با واژه ی «رب» توبه میکند؛ چرا که متعرض این اسم شده است همچنین پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار(علیهم السلام) نیز هنگامی که میخواستند از قصورات(۵) خود توبه کنند، با واژه ی «رب» به سوی خدای خود بازگشت میکردند.
۳- شریعت، عامل هماهنگی انسان با نظام تکوین
اگر کسی تمام وجودش را مطیع خدا کند، در حقیقت خود را با کل هستی هماهنگ کرده است. اساساً فلسفه ی شریعت رسیدن به همین هماهنگی است. در نظام تکوین هر چیز در مسیر خود در حرکت است. اما در این نظام تنها انسان است که برنامه اشرا به دست خودش سپردهاند و به همین دلیل، تنها این انسان است که سامان این هماهنگی را بر هم میریزید.
گویی همه ی کائنات با هماهنگی با یکدیگر یک سمفونی عظیمی را مینوازند، سمفونیای که نواهایش از قبل در طبیعت موجودات قرار گرفته است؛ اما از میان اینها، تنها انسان است که از سر اختیار با ساز ناکوک خود هر صدایی که بخواهد در میان این نوای واحد ایجاد میکند. برای چنین انسانی با چنین اراده ای، خداوند نظام تشریع را آفرید.
دین و دستورات دینی آمدهاند تا او را با نظام تکوین سازگار و هماهنگ کنند. اگر این هماهنگی صورت گرفت، جایگاه انسان بالاترین نقطه ی تکوین خواهد بود. وگرنه سهم او پایینترین نقطه یعنی(أَسْفَلَ سَافِلِینَ)(۶) است و مصداق (بِهَا أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ)(۷) میشود. درحقیقت شریعت حلقه ی واسطه ی یک موجود صاحب اراده با عالم تکوین است و اساس آن بر ربوبیّت و اطاعت از خالق بنا شده است.
۴- آزمون اطاعت الهی
خداوند انسان را مطیع را بیواسطه و یا با واسطه در چارچوب اوامر و نواهی خود قرار داده است. اطاعت محض از خداوند به این معناست که انسان، بدون سنگین و سبک کردن اوامر و نواهی الهی، قرار گرفتن در این چارچوب را بیکم و کاست بپذیرد. خداپرستان در این آزمون اطاعتِ بیواسطه از خدا، سربلند بیرون میآیند.
اگر خداوند اطاعت از خود را مبنای آزمون ما قرار دهد، آزمون راحتی است و خیلی تفاوتها را نشان نمیدهد؛ فقط درصد اندکی مردود خواهیم شد؛ چرا که میدانیم که او خالق ماست؛ علمش از ما بالاتر است؛ قدرتش مطلق است و… به این خاطر اطاعتش بر ما سخت و دشوار نیست.
به همین دلیل خدا امتحانش را در اطاعت از خودش قرار نمیدهد. اساساً فلسفه نبوت همین است. خداوند میتوانست در القاء الهامات دینی به بشر، به گونه ی دیگری عمل کند؛ اما نکرد. او بشری از نوع خودمان را برگزید، وی را نبی نامید و فرمان داد که از او اطاعت کنیم.
خداوند حتی به این نیز بسنده نکرد و پیامبر خاتمش را آخرین حجت بر روی زمین قرار نداد، بلکه پس از او دوازده حجت دیگر نیز تعیین نمود. اطاعت از پیامبری که پایههای اسلام را بنا میکند و به مسلمانان این همه وجاهت میبخشد، سخت نیست؛ اما این اطاعت هنگامی دشوار میشود که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، علی(علیه السلام) را از میان مسلمین برمی گزیند و از آنها میخواهد که بر اطاعت از علی(علیه السلام) گردن نهند.
لذا میبینیم که بخش اعظمی از این مسلمانها که حتی اجازه نمیدادند قطرهای از آب وضوی پیامبرشان بر زمین بچکد و به ظاهر همه ی اوامر او را به جان میخریدند، زیر بار اطاعت از امام علی(علیه السلام) نمیروند! همچنین هنگامی که علی(علیه السلام)، ولایت خود را به ولایت فرزندش امام حسن(علیه السلام) گره زد، اهل کوفه که بسیار نسبت به شهادت وی مشوش و اندوهگین بودند، اطاعت فرزند ایشان را نمیپذیرند!
یک جنبه از فلسفه ی تعدد ائمه(علیهم السلام)، محک اطاعتِ مسلمین است. تنها کسی که تمام مراحل را طی میکند و به آخرین آنها میرسد و در دوران غیبت از نواب او اطاعت میکند، اطاعت صد در صد خود را به اثبات میرساند. لذا قرآن «أَطِیعُوا اللَّهَ»(۸) را میگوید، بلافاصله در پی آن(وَ أَطِیعُوا اللَّهَ الرَّسُولَ) را میآورد.
«واو» ی که در اینجا آمده است، «واو» توضیحی است. اگر واقعاً میخواهید بدانید اطاعت خدا را دارید یا نه؛ ببینید وقتی خداوند به(أَطِیعُوا اللَّهَ الرَّسُولَ) فرمان میدهد، آن را میپذیرید یا نه. این یک تخصیصی است که هدفش، آزمایش اطاعت کنندگان خداست؛ و بعد در ادامه میگوید: (وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ)؛ در اینجا نیز میخواهد ببیند اطاعت اولیالامر را به جا میآورید یا خیر؛ که اگر به جا آوردید، اطاعت خداوند را نیز به جا آورده اید.
۵- اطاعت از رب یا ارباب؟
انسان از دو حالت خارج نیست؛ یا از رب اطاعت میکند یا از ارباب. طبق فرمایش قرآن اگر انسان یک رب واحد را انتخاب نکند، دچار ارباب متکثر میشود. در این باره قرآن سؤال میکند که اگر کسی ارباب متکثر داشته باشد بهتر است، یا یک رب واحد؟(۹) و خود قرآن پاسخ میدهد: اگر انسان یک رب واحد داشته باشد نیکوتر است. در غیر این صورت هر کدام از این ارباب متکثر، فرد را به سمتی میکشانند. و این فرد پیوسته در میان معارضها و تضادها قرار میگیرد. فرزندی که از خانه ی پدر فرار میکند تا از امر و نهیهای او آسوده باشد، در خارج از خانه ی پدر، همه بر او حکم میرانند و او نیز برای بقای خود چارهای جز تسلیم شدن ندارد.
انسانی که مطیع خداست، از هر کس و هر چیز که خدا امر به اطاعت کرده است، اطاعت میکند؛ صرف نظر از این که او را لایق اطاعت بداند یا نه. اگر از ما بپرسند چرا از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اطاعت میکنید؟ چنانچه پاسخ بدهیم: زیرا علم ایشان از همه بیشتر است؛ با کمال ایشان از همه افزونتر است؛ یا معصوم است؛ یا راستگوترین است؛ یا زیباترین است، دیگر مؤمن نیستیم. ما نه به خاطر امتیازات پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که به خاطر اطاعت از فرمان خداست که باید از ایشان اطاعت کنیم. اطاعت از ائمه هم بر همین منوال است؛ یعنی در طول اطاعت از خدا و رسولش اطاعت از ائمه نیز بر ما واجب میشود.
هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در بستر بیماری به سر میبردند، جنگ روم پیش آمد. ایشان اسامه را به فرماندهی این جنگ انتخاب کردند. وقتی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: از سپاه اسامه اطاعت کنید، بر همه ی مسلمین واجب شد که در حوزه ی فرماندهی جنگ از او اطاعت کنند.
این واقعه در زمانی بود که سن برخی از مسلمانان – در حالی که چندین جنگ را طی کرده و تجربههای فراوانی از جنگهای پیشین اندوخته بودند – به ۵۰ یا ۶۰ میرسید و همین امر باعث شده بود که اطاعت از اسامه ی ۱۸ ساله در نظرشان سنگین بیاید. توجه کنید که نه تجربه ی اسامه بالاتر از سایرین بود؛ نه معصوم بود و نه علم لدنّی داشت؛ اما پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره ی او فرمودند: لعنت خدا بر کسی که از اسامه تخلف کند.
۶- اطاعت از والدین و شوهر جلوه ی اطاعت از خدا
اطاعت از پدر، مادر و افرادی که خداوند اطاعتشان را بر ما واجب کرده است، در طول اطاعات از خدا قرار دارد. اگر پدر بیسوادِ یک فرد چهل ساله ی تحصیل کرده و صاحب منصب، راضی به مسافرت وی نباشد و به خاطر مسافرت او اذیت شود، این مسافرت بر او حرام میشود. این فرد به خاطر اطاعت از خداست که میبایست فرمان پدر را اطاعت کند؛(۱۰) هر چند که از پدر خود علم و تجربه ی اجتماعی بیشتری داشته باشد. خدا نیز در عوض این اطاعت، نظام خلقت را به طریقی سامان میدهد که آن خیراتی را که آن فرد، از آن مسافرت منظور داشته بود، نصیبش شود. وظیفه ی ما صرفاً اطاعت است و حلّ مشکلات این مسیر را باید به خدا بسپاریم.
بدانید که همواره خداوند، خیر ما را در اطاعت از پدر و مادر قرار داده است؛ ولو این که آنها از روی هوای نفس یا از سر لجبازی با ما رفتار کنند. آنها طرف معامله ی ما نیستند؛ بلکه ما با اعتبار اطاعت از خداوند است که از آنها اطاعت میکنیم. اطاعت زن از شوهر هم این گونه است و طبق روایت «زن تا حق شوهر را ادا نکند حق خداوند را ادا نکرده است.»(۱۱) و این بدین معنا نیست که شوهر از نظر علمی، بالاتر است یا فکرش قویتر است یا تشخیصاش بهتر است؛ هر یک از اینها میتواند باشد یا نباشد.
اطاعت زن از شوهر، صرفاً به خاطر فرمان خداست که بر او واجب میشود. مثلاً زن میخواهد به نماز جمعه برود اما شوهر به او اجازه نمیدهد؛ اگر زن به خاطر خدا اطاعت کرد، خداوند راه کمال و سلوک معنوی او را در نرفتن به نماز جمعه قرار میدهد. شاید این یک تمرین همگانی باشد برای آمادگی مردم به اطاعت از ولی خدا.
برای طی مسیر بندگی، راهی جز اطاعت وجود ندارد به همین دلیل حضرت علی(علیه السلام) میفرماید: «وای بر زنی که شوهرش را ناراحت کند و خوشا به حال زنی که شوهرش از او راضی باشد»(۱۲).
دقت داشته باشید که نه رفتن به حوزه علمیه، جاده ی کمال است و نه دانشگاه؛ نه رفتن به نماز جمعه، جاده ی کمال است و نه حسینیه و مسجد. جاده ی کمال، جاده ی اطاعت است. حال اگر رفتن به مسجد، با اطاعت از خدا منطبق شد، گام بر جاده ی کمال نهادن است وگرنه، قدم بر راه ضلالت گذاشتن. بهترین نقطه زمین، مکه است اما در صدر اسلام ماندن در مکه حرام و مهاجرت از آن به خاطر اطاعت از پیامبر واجب بود.
قرآن تعبیر لطیف «قانت» را به میزانی که برای زنان به کار برده برای مردان به کار نبرده است. حالت اطاعت همراه با خضوع را «قانت» میگویند. در قرآن برای زنان تعبیر به «قانتات» شده است. این واژه از عالیترین واژههای عبادی و عرفانی است. در حقیقت حالت عبدی است که خود را خاضع و مطیع در پیشگاه ربّش قرار میدهد. خداوند خضوع را در طبیعت زنان بیشتر قرار داده است تا مردان؛ و این لطف ویژهای است که خداوند در حقّ زنان کرده است و آن قدر که کبر و تکبّر در مردان زمینه ی بروز دارد، در زنان ندارد؛ و شاید به این خاطر هم باشد که در بعضی از روایات گفتهاند که: «بیشتر اهل بهشت، زنان هستند.)(۱۳)
همین واژه ی «قانت» وقتی در قرآن برای زنان به کار میرود، به قرینه ی معنایی جمله، گاهی نسبت به خدا و گاهی نسبت به شوهر به کار برده میشود. یعنی در قرآن از وضعی که برای رابطه ی زن با خدا استفاده شده، از همان وصف برای رابطه ی زن با شوهر نیز استفاده شده است. این بدان معناست که تجلی خضوع زن نسبت به خدا، در خصوع او نسبت به شوهر نمایان است و این خضوع اثرات معنوی فراوانی را در روح او باعث میشود. به همین دلیل است که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «اگر قرار بود دستور دهم کسی در برابر کسی سجده کند، حتماً به زن دستور میدادم در برابر شوهرش سجده کند.»(۱۴)
نقل است که «زنی به محضر رسول الله آمد و سؤال کرد یا رسول الله حق مرد بر زن چیست؟ پس فرمود: این که او را اطاعت کند و از نافرمانی او بپرهیزد.»(۱۵)
اگر زنی بگوید چون شوهرم را دوست دارم، حرف او را گوش میدهم؛ یا چون میدانم سخن بیجا نمیگوید، نظرش را میپذیرم؛ یا چون شوهرم صاحب تجربه است، از او اطاعت میکنم؛ اطاعت او دیگر اطاعت الله نیست. بلکه این زن باید به واسطه ی اطاعت از خدا از شوهرش اطاعت کند و زیبایی عمل او در همین جا نمایان میشود.
زنی که اطاعت خدا میکند؛ با یقین به این که بعضی از حرفهای شوهر بیجا واشتباه است، چنانچه مرتکب حرامی نشود، آن حرفها را میپذیرد. در حقیقت این زن با اطاعت خود اعلام میکند: «خدایا! با علم به این که میدانم راه صحیح، راهی نیست که همسرم میگوید، اما علم بالاتری به من میگوید، سخن تو از حرف من و شوهرم، نافذتر است؛ پس به خاطر اطاعت از تو، از او اطاعت میکنم.»
۷- محدوده ی ولایت مرد و اطاعت زن
باید توجه داشته باشید که اطاعت زن از شوهر، مطلق نیست؛ بلکه مانند اطاعت از پدر و مادر مقیّد است. در واقع این اطاعت، تنها به حوزه ی مشترک زندگی زوجین و مسائل زناشویی مربوط میشود؛ و حیطههای اختصاصی و فردی زن، از دایره ی اطاعت از شوهر خارج است. پسر اگر میبیند دختر در راه انجام تکالیف اسلامی خودش، یک قدم میخواهد بردارد، وسایل را برایش فراهم بکند و مانع تراشی نکند. بعضی شوهرانشان با بد اخلاقی میگویند: که ما حوصله این کارها را نداریم! ما زن گرفتهایم که زندگی کنیم! و نمیگذارند این دختر به کار خیر برسد؛ این جفا در حق زن است.
«این طور نیست که بگوییم همه جا خانم باید از آقا تبعیت کند. نخیر چنین چیزی نه در اسلام داریم و نه در شرع. (الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء) معنایش این نیست که زن بایستی در تمام امور تابع شوهر باشد.»(۱۶)
مثلاً مرد نمیتواند به زن بگوید این کتاب را نخوان و در عوض آن کتاب را بخوان. این نوع از اوامر و درخواست ها، نه در دایره ی ولایت مرد است و نه در دایره ی اطاعت زن.
اگر زن و شوهری با هم مهربان هستند و در همه ی امور با هم مشورت میکنند، در مرتبه ی شایستهتر و بالاتری قرار دارند. اینجا دیگر بحث از رابطه ی حقوقی زن و شوهر نیست؛ به عبارتی این گونه ارتباطها از دایره ی ولایت و اطاعت خارج است و در دایره ی محبت قرار میگیرد. «زن خداشناس وظیفه دارد به تمامی خواستههای مشروع شوهرش احترام بگذارد و دل او را شاد کند و بکوشد در هر حال و به هر نحوِ خداپسندی، رضایت وی را جلب کند.»(۱۷)
مرد خداشناس نیز تمام همتش این است که شرائط زندگی را برای خواستههای مشروع همسرش فراهم کند. خداوند خواسته است که مؤمنان در ذیل محبت به یکدیگر، درخواستهای یکدیگر را اجابت کنند؛ که این نیز یکی از مراتب اطاعت الله است.(۱۸)
حتی آن بخشی هم که در دایره ولایت مرد است، نباید به هر شکلی اعمال شود بلکه باید با لطافت و مهربانی با زن برخورد شود.
«در روایات داریم: (المراه ریحانه) زن گل است. حالا شما ببینید اگر مردی با یک گلی با خشونت و بیاعتنایی رفتار کند و پاس گل بودن او را ندارد، چقدر ظالم و بد است. مثل تحمیل کردن، زیاده روی کردن، زیاده خواهی کردن مردها از زنها؛ توقعات بیجا و زیاد.
(المراه ریحانه و لیست بقهرمانه) قهرمان یعنی کارپرداز امر و زندگی…این زن کارپرداز شما نیست که همه کارهای زندگی تان را روی دوش او بگذارید و بعد هم از او مواخذه کنید. نه! این یک گلی است در دست شما… حتی اگر دانشمند یا سیاست مدار باشد در بحث معاشرت خانوادگی او گل است.»(۱۹)
اما آن چیزی که تحت عنوان ولایت شوهر مطرح میشود، حیطه ی محدودی دارد که اولی مربوط به نیاز جنسی است و دوم در خصوص خانه است. اگر شوهر به زن بگوید امروز از خانه خارج نشو یا به فلان مکان نرو، زن موظف است بپذیرد. اما مرد نیز که مدیریت خانه و خانواده را بر عهده دارد باید مانند هر مدیری سعی کند از اختیارات مدیریتی خود در حدّ ضرورت استفاده کند. حضرت امام خمینی(قدس سره) بر «ولایت مطلقه فقیه» تأکید داشتند.
یکی از شئون ولایت مطلقه ی فقیه این است که فقیه به منظور مصلحت اسلام، میتواند یک امر حرامی را موقتاً حلال یا یک واجبی را موقتاً تعطیل کند؛ یا در حیطه ی وظایف مسئولین کشور دخالت کند اما ایشان از اول انقلاب تا زمان وفاتشان دو یا سه بار، بیشتر از ولایتشان استفاده نکردند. حالا اگر ایشان بر حسب هر موقعیت و پیشامدی، از ولایت مطلقه شان استفاده میکردند، دیگر مجالی برای رشد جامعه فراهم نمیشد.
حتی خداوندی که ولایت اصلی و اصل ولایت به او تعلّق دارد و همه ی ولایتها تحت ولایت اوست، به انسان اختیار داده است. اگر مدیری میخواهد مجموعه ی زیردستش به شایستگی رشد کند، باید این گونه باشد. باید از اختیارات مدیریتی خود درکمترین حد ممکن استفاده کند و جملات آمرانهاش را به حداقل برساند و اجازه دهد مسائل، روال عادی خودشان را طی کنند. عبارت سنجیده و قشنگی است که میگویند: «رئیس باش اما ریاست نکن.» منتهی بقیه نیز باید بدانند که اگر مدیر دستوری داد، موظّف به اطاعت هستند.
شوهر میتواند به زن بگوید برنامه ی اول تا آخر هفته ی خود را برای من بنویس. بنویس برای چه از خانه خارج میشوی، چه ساعتی بیرون میروی و کی به خانه بر میگردی. بله شوهر چنین اختیاری دارد و اگر زن این خواسته ی همسرش را اطاعت کند، خداوند سلوک معنوی او را در پذیرش خواسته ی شوهرش قرار میدهد؛ اما چنین درخواستی نیز قطعاً نشانه ی بیخردی شوهر است.
۸- ثمره ی اطاعت
اولین شخصی که وارد بهشت میشود، حضرت زهرا(سلام الله علیها) میباشند؛ اما گفتهاند زنی که افسار شتر ایشان در دست اوست، زودتر به بهشت قدم میگذارد!(۲۰) میپرسند این زن کیست؟ گفته میشود این زن از شیفتگان حضرت زهرا(سلام الله علیها) است.
روزی حضرت بر در خانه ی این زن میروند، و او که از حضور ایشان بسیار شادمان میشود، با شرمندگی و دلشکستگی خطاب به حضرت میگوید: از جانب شوهر اذن ندارم کسی را وارد خانه کنم. اگر این داستان درست باشد و این زن دارای چنین مقامی باشد، به خاطر این است که توانست اطاعت الله را به تمام شیفتگی و علاقهای که به حضرت زهرا(سلام الله علیها) دارد، ترجیح دهد.
اطاعت زن از شوهر، مصداق اطاعت از الله است. شوهر و اطاعت از او در این میان موضوعیت ندارد؛ بلکه اطاعت از خداست که موضوعیت دارد. «ممکن است انجام وظیفه مستلزم رنج و زحمت هم باشد؛ لکن این رنج و زحمت به دارویی میماند که خوشمزه و خوش آیند نیست ولی شفابخش است و انسان عاقل آن را با علاقه و رغبت میخورد و میآشامد.»(۲۱)
البته باید خاطر نشان کرد که اطاعت در حوزه ی زندگی مشترک مربوط به جایگاه حقوقی زن و شوهر است؛ اما رابطه ی این دو میتواند فراتر از مرزبندیهای حقوقی باشد؛ مثلاً این رابطه به گونهای باشد که زن بتواند با تشخیص صحیح افراد مطمئن را به منزل راه بدهد.
مخلص کلام آن که زنان باید دقت داشته باشند از مسیر اطاعت الله خارج نشوند و مردان نیز مراقب باشند که مدیریتشان را با تدبیر و ظرافت همراه کنند؛ تا ثمره ی زندگی مشترک آنان، رسیدن به آرامش و سعادت ابدی باشد.
سر دلبران در کلام دیگران
– در خانواده اسلامی، «سالاری» اساساً مفهومی ندارد؛ نه مردسالاری، نه زنسالاری، نه پدرسالاری، نه مادرسالاری. فکر میکنم این سخن تازگی داشته باشد.
اگر بتوانیم و به خود اجازه بدهیم که لفظ سالاری را به کار ببریم، خواهیم گفت: خداسالاری؛ یعنی هر دو از زن و شوهر، مطیع و مجری اوامر خدای یگانه هستند و هر یک معتقد و عامل به وظیفه مقدّر خود.(۲۲)
– اگر بیرون رفتن زن از خانه به طور آزاد و دلخواه مصلحت بود، خداوند مهربان آن را گره به زلف اجازه شوهر نمیزد.(۲۳)
احادیث
– پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم): بزرگترین حق را بر زن، شوهر او دارد و بزرگترین حق را بر مرد، مادر او دارد.(۲۴)
– امام باقر(علیه السلام): برای زن نزد پروردگارش شفیعی کارسازتر از خشنودی شوهرش نیست.(۲۵)
– امام صادق(علیه السلام): ملعون است، ملعون آن زنی که شوهر خود را بیازارد و غمگین کند و خوشبخت است، خوشبخت آن زنی که شوهر خود را احترام نهد و آزارش ندهد و در همه حال از وی فرمان برد.(۲۶)
پینوشتها
۱- انبیاء/ ۵۲ و ۵۳؛ «إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ مَا هذِهِ التَّمَاثِیلُ الَّتِی أَنْتُمْ لَهَا عَاکِفُونَ؟ قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِینَ ».
۲- توحید نظری خود، به سه بخش ذاتی، صفاتی و افعالی تقسیم میشود.
۳- در توحید نظری اگر شما از توحید ذاتی خارج گردید، یعنی به جای خدای واحد، دو یا چند خالق برای هستی قائل شوید -مانند ایرانیان باستان که ثنوی و قائل به اهورا مزدا و اهریمن بودند – شما مشرکِ جلی میشوید و حکم کافر را پیدا میکنید. اما در توحید صفاتی و توحید افعالی اگر فردی دچار شرک شود، کافر نمیشود؛ چرا که شرک او خفی است. حال اگر شخصی در توحید عملی دچار شرک شود چه؟ در این حالت او دچار شرک جلی شده است. توحید عملی همان توحید در عبادت است. توحید در عبادت یعنی آن عمل نمادینی که به نام پرستش انجام میدهیم، فقط و فقط باید در مقابل خدا باشد. به عبارت دیگر مجموعه اعمال عبادی ما منحصراً برای او باشد؛ مثلاً سجده کردن بر غیر خدا، شرک جلی است.
۴- احزاب / ۳۳٫
۵- البته لازم به ذکر است که ایشان دچار ترک اولی نمیشدند، اما برای خودشان مراتبی از قصور را قائل بودند.
۶- تین/ ۵٫
۷- اعراف/ ۱۷۹؛ «آنها مانند چهارپایان، بلکه گمراه ترند.»
۸- نساء/ ۵۹٫
۹- یوسف/ ۳۹: «یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ أَ أَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ».
۱۰- اطاعت از پدر مطلق نیست. اطاعت در اموری که فرزند به حرام بیفتد یا مجبور به ترک واجبی شود یا از سوی پدر به گونهای امر به شرک شود، واجب نمیباشد.
۱۱- مکارم الاخلاق، ص ۲۱۵؛ «پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) لا تودی المراه حق الله عز وجل حتی تودی حق زوجها.»
۱۲- وسایل الشیعه، ج ۲۰، ص ۲۱۳؛ «ویل لامراه اغضبت زوجها و طوبی لامراه رضی عنها زوجها».
۱۳- وسایل الشیعه، ج ۲۰، ص ۱۶۸؛ «عن ابی عبدالله(علیه السلام) اکثر اهل الجنه من المستضعفین النساء علم الله ضعفهن فرحمهن.»
۱۴- الکافی، ج ۵، ص ۵۰۷؛ «لو امرت احدا ان یسجد لاحد لامرت المراه ان تسجد لزوجها».
۱۵- همان، ص ۵۰۶؛ «جاءت امراه الی النبی فقالت یا رسول الله ما حق الزوج علی المراه فقال لها ان تطیعه و لا تعصیه».
۱۶- مطلع عشق(توصیههای آیت ا… خامنهای در مراسم عقد خطاب به زوجهای جوان)، صص ۵۰- ۵۱٫
۱۷- آیینه ازدواج و روابط همسران،(سید ضیاء الدین صدری)، ص ۱۸۷٫
۱۸- خیلی سال پیش در مشهد به قصد زیارت، به حرم امام رضا(علیه السلام) میرفتم. قصد کرده بودم که نماز را درمسجد گوهرشاد بخوانم و بعد به حرم بروم. در همین هنگام یکی از روحانیون را ملاقات کردم؛ ایشان پرسیدند کجا میروی؟ گفتم قصد دارم نماز را در مسجدگوهر شاد بخوانم و بعد به حرم بروم. ایشان گفتند من به مسجد آقای بروجردی میروم؛ با من میآیی؟ من هم گفتم چشم و با ایشان همراه شدم. بعد خواستند که فردا برای صرف نهار نزدشان بروم. بنده هم پذیرفتم و فردا برای صرف نهار نزدشان رفتم. در آنجا بحثی را درخصوص «توحید» بیان کردند.ایشان گفتند تو دیروز یک عمل توحیدی انجام دادی و خودت هم متوجه نشدی؛ آن عمل توحیدی، پذیرفتن درخواست دیگری بود. درحقیقت ما میتوانیم بدون پافشاری بر تصمیماتمان، با دل مؤمنان راه بیاییم و خواستههای ایشان را اجابت کنیم. این اطاعت که از سر محبت انجام میشود از مراتب اطاعت الله است.
۱۹- مطلع عشق(توصیههای آیت ا… خامنهای در مراسم عقد خطاب به زوجهای جوان)، ص ۵۰٫
۲۰- بنده این مطلب را از یکی از علما شنیده ام و خودم آن را جایی ندیده ام.
۲۱- آیینه ازدواج و روابط همسران،(سید ضیاء الدین صدری)، ص ۱۹۰٫
۲۲- آیینه ازدواج و روابط همسران،(سید ضیاء الدین صدری)، ص ۱۷۴٫
۲۳- نظام خانواده در اسلام،(حسین انصاریان)، ص ۳۷۹٫
۲۴- الکافی، ج ۵، ص ۵۰۶؛ «رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) أعظَمُ الناسِ حَقّاً علی الرجلِ…والداهُ…أعظَمُ الناسِ حقاً عَلَی المراه… زَوجُهاُ»
۲۵- وسایل الشیعه، ج ۲۰، ۲۲۲؛ «الإمامُ الباقرُ(علیه السلام): لا شَفیعَ للمرأه أنجَحُ عِند رَبَّها مِن رضا زَوجها»
۲۶- همان، ج۱۶، ص ۲۸۰؛ «الإمام الصّادق(علیه السلام) مَلعونهٌ مَلعونهٌ امرأه تُؤذِی زَوجَها و تُغِمُّهُ، وَ سَعیدهٌ سَعیدهٌ امراهٌ تُکرِمُ زَوجَهَا و لاتؤذِیهِ و تُطِیعُهُ فی جَمیعِ أحوالِهِ»
منبع: بانکی پورفرد، امیرحسین،(۱۳۹۱)، سّر دلبران(عوامل آرامش بخش و نشاط آفرین در خانواده)، اصفهان: حدیث راه عشق، چاپ ششم