- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 30 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
هر انسان چه مسلمان و چه غیر مسلمان، دوست دارد که از شیوهٔ همسرداری پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آگاه شود و حتی ممکن است کسانی به فکر باشند که این شیوه را به عنوان یک مکتب مورد بررسی و مطالعه قرار دهند. زیرا وقتی میشنوند مردی دارای چند همسر بوده و همهٔ آنان در کمال آزادی در خانه میزیستهاند و توان ابراز نظریات و خواستههای خود را داشتهاند و با این حال، خانه، قوام لازم خود را داشته است، به فکر میافتند که این شیوهٔ برخورد را کاملاً مورد مطالعه قرار دهند و از آن در این دنیای پرهیاهو استفاده کنند.
ولی اولین مشکلی که فرا روی هر محقق و نظریهپرداز، قد علم میکند این است که پس از حدود هزار و چهارصد سال، چگونه میتوان خبرهای یقینی در مورد آن خانه که در نقطهای دور از تمدن و خط و کتابت تشکیل شده، پیدا نمود.
اما خوشبختانه این مشکل به راحتی قابل رفع است، زیرا قرآن عظیم که سابقهای طولانی دارد و از سوی خداوند به وسیلهٔ همین پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برای مردم آورده شده است، تعدادی از برخوردهای همسران پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و در مقابل برخوردهای آن حضرت را بیان کرده است که با کمک شأن نزولهایی که شیعه و سنی ذیل این آیات نقل کردهاند، گوشههایی از حوادث درون خانه آن حضرت برای ما منکشف میشود. لازم به یادآوری است که نمونههای بیشتر از این برخورها همراه پاسخ به برخی شبهات و نیز نمونههایی از برخوردهای مهربانانه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با سایر اهالی خانه را در کتاب «شیوه همسرداری پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به گزارش قرآن و سنت» آوردهایم.
قبل از هر چیز، ذکر این نکته لازم است که شیوهٔ بدیعی که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به کار گرفت و چون اکسیری همه را تحت تأثیر قرار داد عبارت بود از مهربانی، احترام، سازگاری و گذشت.
آری!خداوند او را ادب آموخت و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خوب آن را فرا گرفت. خداوند در سورهٔ فصلت که در مکه نازل شده به او یاد داد: هیچگاه خوبی با بدی یکسان نیست و بنابراین باید تلاش کرد که پاسخ بدی را با نیکویی داد تا دشمن به دوست صمیمی تبدیل شود: و لا تستوی الحسنه و لا السیئه ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک و بینه عداوه کانّه ولی حمیم، (فصلت، ۳۴/۴۱) و او این دستور العمل بسیار مهم را در تمامی دورهٔ مدنی که دورهٔ چند همسری وی و دوران مشکلات حکومتی و جنگهای متعدد بود به کاربرد و بر همهٔ دشمنان پیروز شد. البته این اکسیر پرارزش به راحتی به دست نمیآید.
سالها باید که تا صاحبدلی پیدا شود
بوسعیدی در خراسان یا اویسی در قرن
و به همین جهت، آیهٔ بعدی فرمود: و ما یلقاها الا الذین صبروا و ما یلقاها الا ذو حظ عظیم. (فصلت / ۳۵)
و این [فضیلت] را جز کسانی که شکیبا بودهاند، نمییابند و آن را جز صاحب بهرهای بزرگ نخواهد یافت.
به هر حال با خواندن، شنیدن و تکرار، کم کم روحیهٔ ما نیز متأثر میشود و ان شاء الله از آن مهربانیها و رفتار نیکو در ما نیز رشحههایی پیدا میشود.
بنده بسیار متمایلم که سالی نیز به نام پیامبر رحمت و مهربانی، گذشت و سازگاری نامگذاری شود تا اخلاق کریمانهٔ پیامبر در سرلوحه زبان و بیان همگان قرار گیرد تا اندک اندک تأثیر خود را در جامعه بگذارد.
بخش اول: نمونههایی از ناسازگاریهای همسران پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
نمونهٔ اول: یا ایها النّبی لم تحرّم ما أحلّ اللّه لک تبتغی مرضات ازواجک و الله غفور رّحیم. قد فرض الله لکم تحلّه أیمنکم و الله مولکم و هو العلیم الحکیم. و إذ أسرَّ النّبی إلی بعض أزواجه حدیثا فلمّا نبّأت به و أظهره اللّه علیه عرّف بعضه و أعرض عن بعض فلمّا نبّأها به قالت من أنبأک هذا قال نبّأنی العلیم الخبیر. إن تتوبا الی الله فقد صغت قلوبکما و إن تظهرا علیه فإنّ الله هو مولاه و جبریل و صالح المؤمنین و الملئکه بعد ذلک ظهیر. (تحریم، ۶۶ / ۱۴ )
ای پیامبر! چرا برای جلب رضایت همسرانت، آنچه را که خدا بر تو حلال کرده است، حرام میکنی؟ و خداوند بخشاینده و مهربان است. خداوند[راه] گشودن سوگندها را برایتان روشن کرده و او مولای شما و دانا و حکیم است. و هنگامی که پیامبر، سرّی را با برخی همسرانش در میان نهاد و هنگامی که آن را [به دیگران] خبر داد و خداوند پیامبر را [از افشای سرّ] باخبر ساخت، پیامبر برخی را به او شناسانده و از گفتن برخی خودداری کرد. هنگامی که پیامبر، وی را از آن باخبر ساخت، [او] گفت: این خبر را چه کسی به تو داد؟[پیامبر] گفت: خدای دانای آگاه، مرا با خبر ساخت. اگر شما دو زن، توبه کنید، بهتر است، اما دلهای شما منحرف شده است و اگر با پشتیبانی هم، علیه او[پیامبر] قیام کنید، خداوند یاور اوست و نیز جبرئیل و مؤمنان شایسته و فرشتگان نیز پشتیبان وی خواهند بود.
پیش از مراجعه به تفاسیر و شأن نزولها، اموری را که از خود آیات میتوان به دست آورد، مرور میکنیم، تا با کمک آن بتوانیم شأن نزول واقعی را بیابیم. این کار از آن رواست که شأن نزولهای گوناگون در این جا نقل شده و اگر چه همهٔ آنها در این مشترکاند که حفضه و عایشه موجبات ناراحتی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را فراهم کردند، ولی دانستن شأن نزول حقیقی در این آیات بسیار مهم است، از آن رو که معلوم میگرداند نوع آزار چه بوده است.
نکتهها و مطالب
۱-پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) برای جلب رضایت همسرانش، چیزی را که بر وی حلال بود، بر خود حرام کرد.
۲-نحوهٔ حرام کردن این گونه بود که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) سوگند یاد کرد که دیگر آن حلال را مرتکب نشود.
۳-با این که عمل به مفاد سوگند واجب است، خداوند روا داشته که افراد این سوگند را بشکنند ـ و همان طور که در روایات هست ـ کفّاره آن را هم بدهند، که حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز چنین کرد.
۴-پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به یکی از همسرانش، سرّی را گفت و از او خواست آن را فاش نکند.
۵- او سرّ پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را فاش کرد.
۶-به دنبال فاش ساختن راز، حوادثی به دور از چشم و آگاهی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اتفاق افتاد.
۷-خداوند، پیامبر را از آن حوادث باخبر ساخت.
۸- پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) قسمتی از تبعات و نقشههای پیرامون سرّ فاش شده را به آن همسر گفت.
۹-او با تعجّب پرسید: «از کجا دانستی؟» و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) جواب داد: «خداوند مرا با خبر ساخت».
۱۰-سرّی که بیان شد، دارای اجزا و قسمتهای متعدّد بود و پیامبر از برخی از آنها پرده برداشت و باقی را پوشیده نگه داشت.
۱۱-افشای سرّ و حوادث دنبال آن، دارای گناهی عظیم بود که نیاز به توبه داشت.
۱۲-آن دو همسر، بر اثر این خطا، به انحراف دل از حقّ گرفتار شدند که توبه کردن برای آنان کار مشکلی بود.
۱۳-یاور پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، خداوند و جبرئیل و مؤمنان شایسته میباشند. از تفاسیر و روایات و مفرد بودن صالح معلوم میشود آن مؤمن یاور، تنها حضرت علی(علیه السلام) است.
۱۴-در صورت ادامهٔ ماجرا و تصمیم آن دو زن برای توطئه علیه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، ملائکه به یاری حضرت میشتابند.
۱۵-«و اذ» دلالت میکند بر این که دو حادثه اتفاق افتاده که مشابه یکدیگر بوده و در یکی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برای رضایت همسرانش چیزی را بر خود حرام کرده و در دیگری، سرّی از اسرار را با یکی از همسرانش در میان گذاشته است.
۱۶-از لحن آیات و خصوصاً با توجه به آیات دیگر همین سوره ـ که از زنان حضرت لوط و حضرت نوح که شوهرانشان را اذیت کردند و به آنان خیانت روا داشتند، ذکری به میان میآید ـ روشن میشود برخورد و عمل این همسران کاری بسیار زشت و ناپسند بوده و نوعی خیانت محسوب میشده است و آنان در حدّ زن حضرت لوط و زن حضرت نوح، سقوط کردهاند.
۱۷-از بیان یاوران متعدد برای پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) روشن میشود که توطئهای عمیق مطرح بوده که به راحتی قابل خنثی سازی نبوده است.
شأن نزول اول، ناسازگاری همسران، در دیدار پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با آنان
مفسّران در شأن نزول این آیات، اختلاف زیادی دارند و مطالب گوناگونی را ذکر کردهاند، از جمله:
رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) پس از نماز صبح، به حجرههای همسرانش سر میزد. نزد یکی از همسرانش۱ ظرف عسلی بود که برایش هدیه آورده بودند. او برای پیامبر از آن عسل، شربتی درست میکرد. وقتی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) وارد میشد تا سلام کند و بگذرد، او پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را نگه میداشت تا شربت را به او بدهد.
عایشه حسادت کرد و به همسران دیگر رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نزد شما آمد تا سلام کند، بگویید دهانت بوی مغافیر میدهد، ۲ تا به این وسیله پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را از ماندن بیشتر در یک جا و نوشیدن شربت منع کنند.
عایشه همین که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را دید، بینی خود را گرفت و گفت: «مغافیر خوردهای؟» پیامبر فرمود: «نه، نزد فلان زن، شربت عسل خوردهام؟» عایشه گفت: «حتماً زنبور آن از شیرهٔ غُرفُط مکیده است». پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برای رضایت همسرانش، سوگند یاد کرد که دیگر از آن شربت ننوشند. ۳
گفتهها و نکته ها
۱-طبق این شأن نزول، سرّی را که رسول اللّه(صلی الله علیه و آله و سلم) به برخی همسرانش گفت، مربوط به تحریم شربت بود و حضرت نمیخواست خبر این تحریم به گوش صاحب عسل برسد و ناراحت شود. اما این که چگونه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) پس از فاش شدن سرّ، برخی را برای فاش کنندهٔ سرّ گفت، برخی را نگفت و چگونه یک جملهٔ خبری که بیانگر یک چیز است، قابل تقسیم است، معلوم نیست؛ همچنان که معلوم نیست چرا کلمهٔ «عرّف» به معنای «آگاه ساخت» را به کاربرده، در حالی که مناسب بود کلمهٔ «توبیخ کرد» را بکار میبرد، لذا این شأن نزول با «عرف بعضه و اعرض عن بعض»، سازگار نیست مگر این که گفته شود این قسمتی از ماجرا بوده است.
۲- از شأن نزول ذکر شده معلوم میشود، عایشه در خانهٔ پیامبر دارای موقعیت خاصی بوده است، زیرا وقتی او تصمیم میگیرد پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را از ماندن بیشتر در یکی از حجرهها منع کند و به دیگران میگوید به پیامبر بگویید دهانت بوی مغافیر میدهد، آنان گوش میکنند و چنین کاری را انجام میدهند.
۳-عایشه در برخورد با پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)ماهرانه عمل میکند: اول با گرفتن دست جلوی بینی، پیامبر را حساس میکند و وقتی حضرت میفرماید: «مغافیر نخوردهام و عسل خوردهام». با مهارت میگوید: «حتماً زنبور عسل از شیرهٔ غُرفُط مکیده است!»
۴-پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ گاه آزردگی خاطر همسرانش را نمیپسندید و از همین رو، برای رضایت خاطر آنان عسل را بر خود حرام کرد ولی چون میخواست آن همسرش که صاحب عسل است ناراحت نشود، خواست خبر این تحریم فاش نشود و مردم نیز تصوّر نکنند که عسل، حرام شده است.
۵-معلوم میشود همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به زنی که دارندهٔ عسل بوده، حساسیت داشته، میخواستند او را از گردونه خارج کنند، یا خودشان را هم رتبهٔ او قرار دهند.
شأن نزول دوم، برخورد همسران با پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در داستان ماریه
رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) هر روز، اوقات فراغت را نزد یکی از همسرانش میگذراند، تا رعایت عدالت بشود. روزی که نوبت حفصه بود، بر او وارد شد، ولی حفصه از حضرت، اجازه خواست تا برای کاری نزد پدرش برود و در نبود او، حضرت ماریهٔ قبطیه ـ که مادر ابراهیم فرزند رسول اللّه و خادمهٔ حضرت بود ـ را نزد خود خواند.
حفصه برگشت و وقتی فهمید ماریه نزد پیامبر بوده است، بنای ناسازگاری را گذاشت و گفت: «در روز من، در حجرهٔ من و با غیر من؟! حاشا!» پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) برای راضی کردن او گفت: «ماریه را بر خود حرام میکنم و سوگند به خدا که دیگر با او خلوت نکنم، و تو این مسأله را با کسی در میان مگذار». ولی حفصه بلافاصله عایشه را از این حادثه باخبر کرد.۴
شأن نزول سوم
این شأن نزول مانند شأن نزول دوم، پیرامون تحریم ماریه است؛ فقط مقداری اضافه دارد و نشان میدهد که حفصه، به تحریم ماریه بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) قانع نشد و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ناچار شد او را از خلیفه شدن ابوبکر و عمر پس از وفات خود، باخبر سازد و حفصه این خبرها را به عایشه و او به پدرش ابوبکر رسانید. ۵ و چهار نفری به فکر نقشهها و توطئههایی علیه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برآمدند۶ که خداوند، پیامبرش را از آن نقشهها باخبر ساخت و حضرت گوشهای از آن نقشهها را برای یکی از همسران بیان کرد و او با تعجب پرسید: چه کسی تو را از این نقشهها باخبر ساخت؟ و حضرت جواب داد که خداوند دانای آگاه، مرا باخبر ساخت.
نکتهها و مطالب
۱- از این شأن نزول استفاده میشود که حفصه و عایشه، در یک خطّ و در یک راستا کار میکردند و اخبار را سریعاً به یکدیگر منتقل میکردند و عایشه، نقش مرکزیت داشت و زود در جریان کارها قرار گرفت.
۲- حفصه و عایشه، نسبت به ماریه حسّاسیت داشتند و از این که پیامبر او را بر خود تحریم کرد، بسیار خوشحال شدند؛ به طوری که وقتی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از حجرهٔ حفصه خارج شد، او با مشت به دیوار اتاق عایشه زد و وی را از این خبر مهم آگاه کرد.
۳-شاید حسّاسیت عایشه و حفصه ـ خصوصاً عایشه ـ از آن رو باشد که هیچ کدام از همسران پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در مدینه از ایشان دارای فرزند نشدند و تنها ماریهٔ قبطیه بود که صاحب فرزندی به نام ابراهیم شد. در این صورت جا داشت عایشه ـ که عقیم بود ـ بیشترین حسّاسیت را نشان بدهد.
۴- یقیناً حفصه، مشکل دیگری را با پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در میان گذاشت که با تحریم ماریه، آن مشکل رفع نگشته و حضرت ناچار شد از خلیفه شدن پدر او سخن به میان بیاورد. و گرنه لزومی نداشت در هنگام عصبانیت و ناراحتی حفصه، او را از خلیفهٔ بعد از خود آگاه سازد.
به هر حال، این شأن نزول با آیه سازگارتر است، چون دارای چند قسمت است که میتوان قسمتی را بیان کرد و از قسمتی چشم پوشید. بنابراین با «عرّف بعضه و اعرض عن بعض» سازگار است.
۵-آنان نسبت به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، آن احترامی را که امروزه مردم مسلمان و غیر مسلمان برای ایشان قائلند و او را میستایند و از او رهنمود میگیرند، قائل نبودند و حتی برای رسیدن به یک مقام اعتباری، حاضر بودند علیه وی نقشههایی بکشند.
نمونه دوم: یا ایها النّبی قل لازواجک إن کنتنّ تردن الحیاه الدّنیا وزینتها فتعالین امتّعکنّ و أسرّحکنّ سراحاً جمیلاً. و إن کنتنّ تردن الله و رسوله و الدّار الآخره فإنّ الله أعدّ للمحسنات منکنّ أجراً عظیماً. (احزاب ۳۳ / ۲۸-۲۹)
ای پیامبر! به همسرانت بگو: اگر خواهان زندگی دنیا و زینت آنید، بیایید شما را از متاع دنیوی بهرهمند سازم و شما را به طلاقی نیکو طلاق دهم. و اگر خواهان خدا و رسول او و آخرت هستید، خداوند برای نیکوکاران پاداش عظیمی مهیا کرده است.
نکتهها
۱- همسران پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) تقاضای بهرهمندی از اموال و زیور آلات دنیایی داشتهاند.
۲- تقاضاها در حد معمولی نبوده و آنان بیش از حد برخواستههای خودشان اصرار میکردهاند، به گونهای که بحث طلاق و جدایی نیز پیش آمده است.
۳-دنیاخواهی با پیامبرخواهی ناسازگار است و همسران پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نباید به مال و منال دنیا طمع ورزند.
۴- زنان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) مجبور نبودهاند که در کابین او باقی بمانند ولی مجاز به دنیاطلبی نیز نبودهاند.
شأن نزول، کنارهگیری پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از همسران
هنگای که رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) در غزوهٔ خیبر پیروز شد و بر گنجهای آل ابیالحقیق دست یافت، همسرانش ـ یا برخی از آنان ـ گفتند: «آنچه را که به دست آوردی، به ما بده». پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به آنان فرمود: «بین مسلمانان آن طوری که خداوند دستور داده بود، تقسیم کردم». زنان غضبناک شدند و گفتند: «شاید فکر میکنی اگر ما را طلاق دهی، هم طرازهایی از قوم خود پیدا نمیکنیم که ما را به همسری برگزینند؟» خداوند برای رسولش حمیت و غیرت به خرج داد و دستور داد حضرت از آنان کنارهگیری کند.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از آنان کنارهگیری کرد و در مشربهٔ امّ ابراهیم۷ بیست و نه روز باقی ماند، تا زنان حایض شوند و پاک گردند، تا طلاق دادنشان جایز باشد. آن گاه آیهٔ تخییر آمد و آنان را بین زندگی ساده و فقیرانه پیامبر اکرم همراه با آخرت، و یا دنیاخواهی و بهرهمندی از متاع دنیا و طلاق، بدون نزاع و کشمکش مخیر ساخت. ۸
امّ سلمه برخاست و گفت: «خدا و رسول را برگزیدم». دیگران نیز برخاستند و دست در گردن پیامبر انداختند. در روایات اهل سنّت آمده است: پیامبر ابتدا آیهٔ تخییر را بر عایشه خواند و او پیامبر را برگزید.
آیا همهٔ همسران پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از او نفقهٔ بیشتری طلب کردند، یا تنها برخی از آنان این خواسته را داشتند؟ از تفسیرها چیزی معلوم نمیشود، ولی روشن است که پیامبر از همهٔ آنان کناره گرفت و همه را بین همسری خود با زندگی ساده، و یا طلاق محترمانه و بهرهمند شدن از متاع دنیا مخیر ساخت.
حال با توجه به این که طلاق، مبغوضترین راه حلال است و تا راههای مسالمتآمیز دیگری باشد، کسی این راه را پیشنهاد نمیکند. روشن میشود چقدر زنان پیامبر، یا برخی از آنان برای ایشان مشکل آفریده و چقدر او را اذیت کردهاند که خداوند به مبغوضترین راههای حلال رضایت داده است و حتی در جاهای دیگر، پیامبرش را تشویق میکند که آنها را طلاق گوید: عسی ربُّهُ إن طلّقکنّ أن یبدله أزواجاً خیراً منکنّ. (تحریم، ۵/۶۶)؛ اگر او شما را طلاق دهد، باشد که خداوند بهتر از شما را نصیب او کند.
بنابراین، معلوم میشود که زنان حضرت، در مرحلهای با دنیاطلبی و مالخواهی به آزار و اذیت او پرداختهاند که خداوند در آن مرحله به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) دستور داد که آنان را بین بقا در کابین آن حضرت و زندگی ساده یا طلاق محترمانه مخیر کند.
امّا در مرحلهٔ دیگر، برخی از زنان، آن چنان برخورد ناشایستهای داشتهاند که خداوند پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را ترغیب به طلاق دادن آنان نموده است. حال، این که آن برخوردهای ناشایست از قبیل تهمت ناروا به ماریهٔ قبطیه بوده یا از قبیل نقشه و توطئه علیه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) یا چیزهای دیگر در آینده کمی روشنتر خواهد شد. بنابراین مسأله نباید منحصر به زیادهخواهی در سهم غنیمت یا اتّهام بدبویی دهان پیامبر باشد؛ اگر چه اینها نیز مهم است. دنیاخواهی زنان پیامبر را آیهٔ ۲۸ سورهٔ احزاب با صراحت بیان میکند. در واقع، پیامبر را به سوی زندگی تجمّلاتی کشیدن، پوچ کردن دین از درون و تضعیف کردن ارزشهایی است که اسلام برای احیای آنها آمده است.
آیه ۴ سورهٔ تحریم نیز به منحرف شدن قلب دو زن از زنان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) تصریح مینماید و برخی شأن نزولها و داستانها در کتب شیعه و سنی حکایت از بالا گرفتن انحراف آنان دارد که باز در آینده به آنها اشاره خواهیم کرد.
نمونه سوم: یا ایها الذین آمنوا لایسخر قوم من قوم عسی أن یکونوا خیراً منهم و لا نساء من نساء عسی أن یکنّ خیراً منهنّ ولاتلمزوا أنفسکم و لاتنابزوا بالألقب بئس الاسم الفسوق بعد الإیمن. (حجرات، ۱۱/۴۹)
ای اهل ایمان! گروهی [از شما] گروه دیگر را مسخره نکند؛ شاید آنها[مسخره شدگان] از اینها بهتر باشند و زنان، زنان دیگر را [مسخره نکنند] شاید آنها بهتر باشند، و از یکدیگر عیب مگیرید و به همدیگر لقبهای زشت ندهید. چه ناپسند است نام زشت پس از ایمان!
از انس نقل شده است که «و لانساء من نساء…» در مورد عایشه و حفصه نازل شده است که ام سلمه را مسخره کردند. او با پارچهای سفید، دو کشالهٔ ران خود را میبسته و دو طرف پارچه از پشتش آویزان بود. عایشه میگفت: «ببینید چه چیزی مانند زبان سگ از پشت او آویزان است!» نیز گفته شده است که عایشه، او را به خاطر کوتاهی قد، مورد تمسخر قرار میداد. ۹
ابن عباس در مورد این آیه نقل کرده است:
روزی صفیه، گریان نزد پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و گفت: «عایشه مرا سرزنش کرد و گفت: ای یهودی، فرزند یهودی!». پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «چرا به او جوابی ندادی که پدرم هارون است و عمویم موسی و شوهرم محمد؟!» آن گاه آیهٔ فوق نازل شد. ۱۰
کسی که در آیات قرآن و تفاسیر و شأن نزولها تفحص کند، نمونهایی این چنین پیدا میکند، ولی قصد ما سفارش تمامی موارد نیست و حاکم به صحّت تمامی موارد نیز نمیکنیم ولی از برخی آیات به خوبی روشن میشود که پیامبراز دست برخی همسرانش به شدّت آزرده خاطر بود.
قرآن در این موارد، جانب پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را میگیرد و نشان میدهد که زنان آن حضرت، کار خلافی مرتکب شدهاند و آن کار سبب رنجش پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) شده است. آیاتی که خود تصریح به خلاف کاری برخی زنان دارد و یا آیاتی که از شیعه و اهل سنّت شأن نزول آنها روایت شده است قابل بحث و تشکیک نیست.
برخی از حوادث، نظیر تهمت به ماریهٔ قبطیه توسط عایشه که در تفسیر قمی ـ که شیعی است ـ نقل شده است، در کتابهای اهل سنت نیز یافت میشود؛ مثلاً ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه۱۱به این داستان اشاره میکند و کشف این توطئه توسط حضرت علی(علیه السلام) را از علل کینهٔ عایشه نسبت به ایشان و حضرت زهرا میداند. بنابراین اصل قصّه در روایتهای هر دو گروه موجود است، بلکه در نزد ابن ابی الحدید از مسلمات است.
خلاصه داستان این است که عایشه به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: ابراهیم فرزند تو نیست بلکه فرزند جریح مصری است که هر روز بر ماریه وارد میشود و… پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) غضبناک شد و شمشیر به دست علی(علیه السلام) داد و… اما در اثنای انجام مأموریت، روشن شد که جریح، اصلاً آلت تناسلی ندارد و نمیتواند اعمال منافی عفت انجام دهد و ماریه از اتهام پاک شد و کینهٔ عایشه نسبت به ماریه و حضرت علی(علیه السلام) فزونی گرفت. ۱۲
بنابراین معلوم میشود که اختلافات، سخنها و… تا این حد بالا بوده و زنان آن حضرت تا این مقدار، حضرت را میآزردند، ولی او بزرگوارانه از آنان میگذشت.
شاید نمونههای فوق برای این که با اخلاق، کارها و روحیات همسران پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آشنا شویم کافی باشد و از همین مقدارمعلوم میگردد که حوادث سهمگین و دلخراشی در خانوادهٔ پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) اتفاق میافتد و حرفهای گوناگونی زده میشد که هر کدام از آنها برای تخریب بنای خانواده کافی بود، ولی بزرگواری، مدیریت و متانت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نمیگذاشت آن حادثه یا سخن در جامعه راه یابد. از طرفی نشان میدهد حدیث«هیچ پیامبری مانند من آزار ندید» تنها به خاطر اذیتهای مشرکان و کفار نبوده است.
بخش دوم: نمونههایی از برخوردهای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با همسران
اکنون مناسب است روش و منش پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) با همسرانش را ذکر کنیم تا با شیوههای سازگاری و مدارای وی آشنا شویم.
رعایت عدالت
یکی از ویژگیهای پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) رعایت مساوات بین همسران خود بود که به مواردی از آن اشاره میشود:
الف) پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مهریهٔ هر یک از زنانش را چهارصد درهم قرار داد(مهرالسنّه) و فرقی بین عایشه، حفصه، ام سلمه، سوده، میمونه، زینب دختر جحش و زینب دختر خزیمه نگذاشت۱۳ و ملاحظاتی از قبیل قرشی و غیر قرشی، جوان و غیر جوان، بیوه و غیر بیوه و امثال آن را در مهریه دخالت نداد. این تساوی حتماً اثر مثبت خود را در ذهن زنان میگذارد تا خود را از نظرشخصیت و سایر امور همانند یکدیگر ببینند. اگر یکی از آنها ویژگی خاصّ یا وضعیت ویژهای داشت، در آن وضعیت، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به نحو دیگری جبران فعالیت و ویژگیاو را میکرد و با زبان یا عمل به گونهای رفتار مینمود که تساوی و برابری، برتری شخصی را از بین نبرد، که به مواردی از آن در آینده اشاره خواهد شد.
ب) علاوه بر مهریه، از نظر نفقه و هزینهٔ زندگی نیز پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) رعایت برابری و تساوی را میکرد؛ مثلاً پس از فتح خیبر به هر کدام ـ طبق قول واقدی ـ صد وسق(هشتاد وسق خرما و بیست وسق جو) پرداخت. ۱۴
ابن هشام در این باره میگوید: «و قسّم لهنّ مئه وسق و ثمانین وسقاً»۱۵ که معلوم نیست آیا به برخی صد و به برخی هشتاد وسق داده و یا به هر کدام مجموعاً صد وسق داده که هشتاد تای آن از یک جنس و بقیه از جنس دیگری بوده است، تا با عبارت مغازی تطبیق کند، و یا به هر کدام صد و هشتاد وسق داده است.
احتمال اخیر درست نیست، چون در این صورت کلمهٔ وسق در عبارت زاید میشود. احتمال اول نیز درست نیست، زیرا در این صورت باید تفصیل میداد به کدام یکصد وسق داده است . همانطور که او و واقدی دربارهٔ سهم دیگران تفصیل دادهاند. بنابراین احتمال وسط صحیحتر است. به هر حال، واقدی که داستان و حوادث جنگها را نوشته، بیان میکند که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) سهم آنان را به صور متساوی پرداخت.
هر وسق، شصت صاع است. ۱۶ وصاع تقریباً سه کیلو گرم است. در نتیجه سهم هر زن هیجده تن میشود که رقم نسبتاً بالایی است، ولی احتمال دارد صاع و وسق معانی دیگری نیز داشته باشد.
ج)پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در سایر امور نیز رعایت تساوی و برابری را میکرد؛ مثلاً صبحگاهان، پس از نماز به حجرهٔ یکایک همسرانش سر میزد و از آنان احوال پرسی میکرد.
د) او هر شب در اتاق یکی از آنان به سر میبرد و تساوی را کاملاً رعایت میکرد؛ حتی در دوران بیماریای که به وفاتش منجر شد، رعایت تساوی را میکرد، تا این که بیماری بر او سخت شد و طبق نقلی، از همسرانش اجازه خواست تا در اتاق عایشه بماند. ۱۷
شاید ماندن در خانهٔ عایشه، به این جهت بود که او جوانتر بود و میتوانست از عهدهٔ کارهای منزل و مداوای حضرت برآید، و شاید جهات دیگری داشته که بعداً مورد اشاره واقع خواهد شد. ۱۸
هـ) پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) حتی در سفرها و جنگها، رعایت تساوی را مینمود و پیوسته قرعه میکشید و طبق آن یکی از زنان را همراه خود میبرد. شایان ذکر است چون زمان و مدت غزوهها معلوم نبود، راهی بهتر از قرعه کشیدن برای رعایت عدالت و برابری وجود نداشت.
جالب است بدانیم این همه اصرار بر تساوی و برابری بین همسران و حتّی اجازه خواستن از آنان در برخی موارد، از کسی سر میزند که خداوند به او اجازه داده است که نوبت هر کدام را خواست به تأخیر اندازد:
ترجی من تشاء منهنّ و تؤوی إلیک من تشاء و من ابتغیت ممّن عزلت فلاجناح علیک ذلک أدنی أن تقرّ أعینهنّ ولایحزنّ و یرضین بما ءاتیتهنّ کلّهنّ؛ (احزاب، ۵۱/۳۳)
نوبت هر کدام از زنها را که میخواهی، به تأخیر انداز و هر کدام را که میخواهی، پیش خود جای ده. بر تو باکی نیست که هر کدام را که ترک کردهای، [دوباره] طلب کنی. این نزدیکتر است برای این که چشمانشان روشن گردد و دلتنگ نشوند و همگی به آنچه به آنان دادهای خشنود شوند.
این اختیارات را خود همسران پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به او دادند. هنگامی که او آنان را طبق دستور و ارشاد خداوند ـ بین ماندن و تحمّل زندگی سادهٔ پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و بین طلاق مخیر ساخت، همگی ماندن نزد آن حضرت را با هر شرایطی که پیامبر صلاح بداند، قبول کردند. آیات ۲۸ و ۲۹ سورهٔ احزاب همین واقعه را بازگو میکند. بنابراین رعایت نکردن تساوی، اجحافی در حقّ زنان نبوده، بلکه همگی آن را قبول کرده بودند و آیهٔ قرآن نیز بر این مطلب تصریح دارد، ولی با این حال پیامبر تمام سعی خود برای رعایت تساوی و عدالت به کار میبرد. ۱۹
حتی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در حال احرام نیز رعایت مساوات را میکرد و هر شب را نزد یکی از آنان به سر میبرد. اگر چه بهرهگیری جنسی در حال احرام حرام است، ولی منافاتی با رعایت تساوی و همنشینی با آنان نداشت.
از دیگر ویژگیهای پیامبر که محبّت همسرانش را به همراه داشت، رعایت روحیات آنان و ابراز علاقه به تمامی آنان مناسب با شأن هر یک بود؛ به طوری که هیچ کدام احساس نمیکرد دیگری نزد پیامبر محبوب از او است؛ مثلاً وقتی میدید عایشه زن جوانی است که دوست دارد محبوب شوهر خود باشد، با الفاظی نظیر «کلّمینی یا حمیرا»(ای حمیرا!ب ا من سخن بگو) محبّت او را به خود جلب میکرد. هنگامی با ام سلمه که دارای فرزندانی بود و بچههایش را نیز دوست میداشت، مواجه میشد، احوال آنان را میپرسید و بر آنان اسم جدیدی میگذاشت که نشانهٔ اعتنا به آنان بود، مثلاً او دختر کوچکی داشت که نامش زینب بود و پیامبر او را زناب صدا میزد و میپرسید: «زناب کجاست؟» یا وقتی در حجه الوداع، شتر صفیه از رفتن ایستاد و صفیه از شدّت ناراحتی گریه کرد، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با دست خود، اشکهایش را پاک کرد و او را دلداری داد و دستور داد قافله همان جا فرود آید، در حالی که تصمیم به فرود آمدن در آن مکان نداشت. ۲۰
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به خاطر اهانت زینب بنت جحش به صفیه، مدتی با او قطع رابطه کرد، ولی پس از این که زینب از کار خود پشیمان شد، به غرفهٔ او رفت و بستر او را مرتب کرد۲۱ و این گونه محبت خود را به وی ابراز نمود.
وقتی به بره دختر حارث از بنی المصطلق که در جنگ اسیر شده بود، پیشنهاد ازدواج داد و او با خوشحالی پذیرفت، اسم او را جویریه نهاد ۲۲ و با این کارها محبت او را کاملاً به خودجذب کرد.
روزی از روزها، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بر جویریه گذر کرد و دید مشغول عبادت است. پس از حدود نصف روز بر او گذر کرد و باز دید مشغول عبادت است، فرمود: «آیا میخواهی کلماتی به تو تعلیم دهم تا آنها را بگویی؟» سپس به او یاد داد هر یک از این اذکار را سه مرتبه بگویید: «سبحان الله عدد خلقه، سبحان اللّه رضی نفسه. سبحان الله زنه عرشه، سبحان الله مداد کلماته. »۲۳
در نزاع و اختلافهایی که بین حفصه و پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) وجود داشت حضرت به او فرمود: آیا میخواهی داوری بین ما قضاوت کند؟ و وقتی حفصه به داوری تن داد. حضرت به دنبال عمر بن خطاب(پدر حفصه) فرستاد. هنگامی که عمر وارد شد، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به حفصه فرمود: مطالبت را بگو. حفصه گفت: تو بگو ولی راست بگو.
عمر از همین یک حرف ناراحت شد و حفصه را کتک زد و گفت: ای دشمن خدا! پیامبر غیر حق نمیگوید. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از کتک کاری عمر جلوگیری کرد، ولی عمر گفت: «سوگند به کسی که او را مبعوث ساخت، اگر مجلس او نبود و او مرا منع نمیکرد، آن قدر تو را میزدم تا بمیری». ۲۴
به هر حال، وقتی حفصه میبیند داور، پدر اوست، که طبیعتاً باید رعایت جانب او را بکند و در آن مجلس نیز پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از حفصه گله و یا شکایتی نمیکند، ولی لحن سخن خود حفصه، آن قدر گزنده است که باعث میشود از داور(پدر خودش) کتک بخورد و به دشمنی با خدا متّهم شود؛ و باز مهر و محبت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است که او را از دست پدرش نجات میدهد، یا تمام وجود مییابد که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بسیار بیشتر از پدر، به او مهربان است و بدیهای او را تحمل میکند و عکسالعملی نشان نمیدهند.
باز وقتی حفصه میفهمد که پدرش حتی برای شوهر کردن برای او دچار مشکل بود و به دوست قدیمی خود، ابوبکر، پیشنهاد ازدواج با حفصه را میدهد و ابوبکر روی میگرداند، به عثمان پیشنهاد میکند و او میگوید فعلاً قصد ازدواج ندارم، و عمر ناراحت و عصبانی شکایت آنان را نزد پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) میبرد، آن گاه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با جملهای زیبا، ناراحتی عمر را از بین میبرد و میفرماید: «یتزوج حفصه من هو خیر من عثمان و یتزوج عثمان من هی خیر من حفصه»۲۵ شخصی که بهتر از عثمان است با حفصه ازدواج میکند، و عثمان نیز با همسری بهتر از حفصه ازدواج میکند؛ سپس پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) با حفصه ازدواج کرد و به ناراحتی عمر پایان داد و عثمان نیز با ام کلثوم دختر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ازدواج کرد؛ در این هنگام، حفصه باز مییابد که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، بهترین و با کرامتترین افراد است.
این که چرا کسی حاضر نمیشود حفصه را به همسری بپذیرد، بحث دیگری است که نمیخواهیم به آن بپردازیم، ولی آنچه مهم است این که وقتی حفصه و عمر، این همه بزرگواری و محبّت را از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) میبینند، شگفت زده میشوند و به همین جهت، وقتی حفصه با پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نزاعها و تندیهای زیادی کرد و شایع شد که حضرت، او را طلاق داده است، عمر بر سر خود خاک ریخت و گفت: «ما یعبأ الله بعمر و ابنته بعدها»۲۶؛ «بعد از این طلاق، دیگر خدا با عمر و دخترش، اعتنایی نمیکند».
به هر حال، از مجموع کلمات و رفتاری که از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده و در لابه لای کتابهای روایی و تفسیری نمونههای دیگر آن را میتوان پیدا کرد، فهمیده میشود این برخوردها سبب جذب قلوب آنان میشد.
البته این برخوردها در آن زمان برای زنان بسیار مهم بود، زیرا آن زمان نزدیک به جاهلیت بود که زنان را یا میکشتند و یا با آنان به گونهٔ حیوان رفتار میکردند و آنان را در ایام عادت از خانه بیرون میکردند، یا پس از مردن کسی، آنان را مانند سایر اموال میت به ارث میبردند، و نیز با زنان مشورت نمیشد و کسی به سخن آنان گوش نمیداد و… که آیات قرآن مقداری از این برخوردها را بیان کرده است.
از سویی، تحمل این برخوردها برای جامعهٔ آن روز بسیار سخت بود، زیرا جامعه قبول نمیکرد مردی به همسرش شخصیت اجتماعی دهد، به سخنان او گوش دهد، به او محبّت کند و حتّی اجازه دهد زن با او قهر کند و به تندی با وی سخن بگوید!
برخی افراد، نظیر عمر، منشأ همه گرفتاریهای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از سوی همسرانش را برخوردهای خود حضرت میدانستند و معتقد بودند اگر همان طور که آنان با زنانشان رفتار میکردند، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز رفتار میکرد، زنان جسور نمیشدند و علاوه بر آن زنان نیز جرأت نمیکردند روی حرف مردان حرف بزنند. ۲۷ در مقابل همهٔ این حرفها، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تبسّم میکرد و شاید با این تبسم، بر ساده اندیشی برخی تأسف میخورد و هدفش و راهش را که در جاهای دیگر با صراحت بیان کرده، در درون خود زمزمه میکرد که:
من نیامدهام تا با قهر و غلبه و قدرت نظامی و زور بر دیگران برتری یابم و حکومت کنم. من نیامدهام تا دیگران از من بترسند و همسرم در خانه به خاطر ترس از کتک یا ترس از طلاق از من اطاعت کند؛ بلکه آمدهام خرد انسانها را پرورش دهم و به آنان بیاموزم که خودشان آزادانه راه حق را بیابند و در آن گام نهند. بنابراین اگر صد بار دیگرحفصه، عایشه و … ناسازگاری کنند، آنان را با زور تسلیم نخواهمکرد؛ همان طور که حضرت نوح و حضرت لوط، همسرانشان را با زور به راه حق نکشاندند؛ زیرا: لااکراه فی الدین(بقره، ۲۵۶/۲)، اصلی مسلّم و غیرقابل تشکیک است.
اگر خدا میخواست از راه زور و جبر همگان را هدایت کند، چنین میکرد، ولی او خواست مردم اختیار داشته باشند. خدا راه را از چاه برای آنها بیان کرد، تا هر کسی هر مسیری را خواست، انتخاب کند: و لو شاء اللّه ما اشرکوا و ما جعلناک علیهم حفیظاً و ما انت علیهم بوکیل(انعام، ۱۰۷/۶)؛ «و اگر خدا میخواست، آنان شرک نمیآوردند و ما تو را برایشان نگهبان نکردهایم و تو وکیل[صاحب امتیاز] آنان نیستی. » و در جایی دیگر فرمود: فذکّر إنّما أنت مذکّر. لست علیهم بمصیطر(غاشیه، ۸۸ / ۲۱۲۲)؛ «پس تذکر ده، که تو تنها تذکردهندهای و بر آنان تسلط داری». و دربارهٔ مردم فرمود: و قل الحق من ربّکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر(کهف، ۲۹/۱۸)؛ «به آنان بگو: حقّ از جانب پروردگار است. پس هر که بخواهد ایمان بیاورد و هر کس بخواهد، کافر شود» و فرمود: انّا هدیناه السّبیل إمّا شاکراً و إمّا کفورا (دهر، ۳/۷۶)؛ «ما راه را به او نمودیم؛ یا سپاسگزار خواهد بود و یا ناسپاس». بنابراین با سخن و عمل و با گفتار و کردار باید مردم را به راه راست هدایت کرد.
روش و منش پیامبر چنین بود. او میخواست همهٔ مردم و از جمله همسرانش را به این طریق به راه راست هدایت کند و با خود سازگار سازد و به آنان اخلاق اسلامی بیاموزد. قهر و غلبه و زور در این گونه موارد تأثیری ندارد.
نکتهای که در پایان این قسمت بیانش خالی از لطف نیست، این است که حوادث را باید در محدودهٔ زمانی و مکانی خودبررسی کرد، یعنی وضع محیطی، اجتماعی و… را در نظر گرفت؛ مثلاً ازدواج با حفصه، پاک کردن اشک چشم صفیه با دست مبارک خویش، سوار کردن او بر مرکب خویش و دل جویی از وی و… ممکن است امروزه اموری عادی جلوه کند، ولی اگر دقت کنیم که این کارها در زمانی اتفاق افتاده که به زن به عنوان موجودی پست نگاه میشد و مردان آن روزگار به طور کلی از چنین کارهایی سرباز میزدند، ارزش این کارها بیشتر روشن خواهد شد.
مدارا کردن
ویژگی دیگر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، مدارا کردن با همسران و عفو و گذشت از اشتباهات آنان بود. گاهی خطاهای همسران، تجاوز به حقوق پیامبر بود. در این صورت حتی بدون یادآوری به آنان، از کنار این قضیه میگذشت و آنان متوجه اشتباه خود میشدند و سرافکنده میگشتند.
گاه خطاها و اشتباهات آنان در امور مربوط به دیگران بود، که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با گفتار و کرداری مناسب، آنان را متوجه میکرد و اگر اشتباه آنان ناشی از جهالت بود، بابیانی خوش، این نقیصه را برطرف میکرد، زیرا تبلیغ احکام و هدایت انسانها یکی از وظایف انبیاست.
رجوع به بیشتر نمونههای مطرح شده میتواند دلیل خوبی برای این ویژگی باشد؛ مثلاً وقتی عایشه به ایشان گفت: «دهانت بوی مغافیر میدهد، آیا مغافیر خوردهای؟» حضرت فرمود: «خیر، نزد زینب شربت عسل خوردهام». حضرت هیچ تحقیقی نکرد که آیا وی راست میگوید یا نقشهای کشیده، بلکه با سختگیری بر خود و محرم ساختن خود از خوردن عسل، مشکل را حل کرد و سوگند یاد کرد دیگر از آن ننوشد.
یا هنگامی که حفصه، از بودن پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) با ماریه بر آشفت و نزاع به پا کرد و مشکلات فراوان به وجود آورد، به او نفرمود: تو چنین حقّی نداری، زیرا خودت در آن روزی که من طبق فرمان خداوند، تو و سایر همسرانم را بین ماندن و با زندگی ساده ساختن، و یا طلاق گرفتن مخیر ساختم، ۲۸ اولی را اختیار کردی!و باز نفرمود: آیهٔ قرآن به من اختیار داده که نوبت هر کدام از زنان را خواستم، به تأخیر بیندازم و هر کدام را خواستم، مقدّم بدارم، ۲۹ حضرت بدون استفاده از حقّ قانونی خود و یا اشاره به ناسازگاریهای برخی همسران، از تمامی این امور با کمال بزرگواری گذشت.
مدرا، خویشتن داری، کرامت و بزرگواری پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در سومین شأن نزول مطرح شده در ذیل آیات اول سورهٔ تحریم، بروز و ظهور بیشتری داری و هر انسانی را شگفت زده میکند و همگان را در مقابل این چنین چشم پوشیها و تغافلها به خشوع میکشاند.
سومین شأن نزول
سومین شأن نزول این گونه است: حفصه پس از این که فهمید ماریه نزد پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بوده، به ناسازگاری و داد و فریاد پرداخت و سوگند پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مبنی بر تحریم ماریه نیز اثر نکرده و او بیفرزند بودن خود و حق شوهر نداشتن بعد از وفات پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و نداشتن آینده ای مشخص را بهانه کرد، و به هیچ نحو آرام نگرفت. حضرت نیز بزرگواری کرد و از هیچ کدام از حقوق الهی و اختیاراتی که زنانش به او داده بودند استفاده نکرد، بلکه تنها با بیان یک راز، یک خبر غیبی(به حکومت رسیدن ابوبکر و عمر پس از وفات خویش) در صدد برآمد که به او بفهماند وضع زندگی او و سایر همسران پس از وفات وی بدتر نمیشود، بلکه بهتر نیز میشود. اما حفصه این راز را با عایشه در میان گذاشت.
تا اینجای داستان، مورد اتفاق شیعه و سنی است و همگی قبول دارند، و مدارای پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) با همسرانش روشن میشود؛ ولی به نظر میرسد و همچنین از آیات قرآن برمیآید که مسأله از این حد نیز بالاتر بوده است. چون از یک طرف قرآن به حفصه و عایشه میفرماید: فقد صغت قلوبکما؛ «واقعاً شما دو زن دلهایتان انحراف پیدا کرده است». و از طرف دیگر میفرماید: و ان تظاهرا علیه فان الله هو مولاه و جبریل و صالح المؤمنین و الملائکه بعد ذلک ظهیر(تحریم، ۴/۶۶)؛ «و اگر شما دو زن علیه او یکدیگر را یاری دهید، خدا سرپرست اوست و جبرئیل و صالح مؤمنان و فرشتگان نیز یاور اویند».
این مطلب روشن میسازد که پشت پردهٔ افشای راز، امور دیگری در حال شکلگیری بوده که این دو زن یکدیگر را در آن رابطه یاری میکردهاند و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز نیاز به یاری داشته است.
از سوی دیگر، تناسب حاکم و موضوع، و جزا و عمل نیز اقتضا میکند که مسایل خاص دیگری نیز در کار باشد، زیرا یک افشای راز، چنین توبیخ غلاظ و شدادی را به همراه ندارد. خصوصاً طبق آنچه تا کنون گذشت، عایشه به عنوان شنوندهٔ راز هیچ گناهی مرتکب نشده، زیرا حفصه موظف بوده راز را با کسی در میان نگذارد نه این که عایشه هم موظف بوده نشنود. آن گاه توبیخ عایشه همراه حفصه، وجهی منطقی نخواهد داشت.
مجموعهٔ این قراین نشان میدهد که به دنبال گفتن سرّ و راز پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، آنان به فکر توطئههای گوناگونی افتادند که آنها گناه و سزاوار توبیخ بوده است. شاید یکی ازآن توطئهها، نقشه مسموم ساختن پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بوده که در تفسیر علی بن ابراهیم به آن اشاره شده است. ۳۰
در این هنگام، خداوند پیامبرش را از افشای سرّ و توطئههای پیرامون آن خبر داد؛ ولی حضرت در گفت و گو با همسرش فقط از افشا شدن سرّ یا جلسه مخفی سخن به میان آورد و از توطئههای آن جلسهٔ مخفی، به میان نیاورد و آن زن با تعجب پرسید: «چه کسی تو را باخبر ساخت؟»
پیامبر فرمود: «خداوند دانای آگاه به من خبر داده است. »۳۱
اساساً همین که زن به گونهٔ تعجبآمیز از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) پرسید: «چه کسی تو را باخبر ساخت؟» نشان میدهد که آنان، برنامههای مخفیای تدارک دیده بودند که علی الظاهر نباید هیچ کسی بر آن آگاهی مییافت و ناگهان آن زن (حفصه) متوجه شد که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از آن برنامهها خبر داد. و گرنه احتمال این که عایشه پس از شنیدن خبر از حفصه، خودش از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) پیرامون صحت و سقم آن تحقیق کرده باشد، بعید نبود و بنابراین جایی برای پرسش متعجّبانه «من أنباک» نمیماند.
نکتهای که در بحث ما حایز اهمیت است، این است که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) پرده از روی تمامی برنامهها و نقشههای آنان برنداشت. در اینجا مفسران حدیثی نقل کردهاند:
ما استقضی کریم قطّ۳۲؛ «هیچ گاه انسان کریم استقصا نمیکند و لغزشها را پیگیری نمیکند». و یا گفتهاند: «ما زال التّغافل من فعل الکرام»۳۳؛ «از افعال انسانهای با کرامت، تغافل و چشم پوشی است».
وقتی انسانی به این مرحله از کرامت و بزرگواری برسد که حتّی نسبت به توطئه قتل خویش تغافل کند و هیچ سخنی از آن به میان نیاورد، خصوصاً وقتی که انسان متوجه شد توطئه از سوی کسانی است که بیشترین لطف و عنایت را به آنان داشته است، بزرگواری و کرامت او بیشتر جلوهگر میشود.
به هر حال، این عمل پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) چونان سایر اعمال او الگویی برای همگان است. مردی که در خانه میخواهد نسبت به خانوادهٔ خویش مدیریت داشته باشد و معلمی که میخواهد کلاس را اداره کند و حاکمی که خواهان ادارهٔ جامعه است، باید بیش از هر چیز به اصل تغافل و چشم پوشی فکر کند. مگر نه این است که پیامبر با توطئه قتل خود، با گذشت و چشم پوشی برخورد کرد و همه را شرمندهٔ خویش ساخت؟ لااقل مرد خانه باید از پیامبر بیاموزد که گاه در مقابل بیاعتناییها و سخنان نسنجیده و نظایر آن با تغافل برخورد کند.
در مورد برخوردهایی که همسران با یکدیگر داشتند و نزاع و درگیریهایی که بین آنان به وجود میآمد، نیز رفتار و گفتار بسیار راه گشاست. موارد زیادی از مدارای پیامبر با عایشه در بحثهای گذشته مطرح شد. جاهایی که عایشه نسبت به خدیجه بیاحترامی میکرد، ۳۴ مزاحم ملاقاتهای خصوصی پیامبر با حضرت علی میگشت، ۳۵ در هنگام نماز شب خواندن پیامبر به توهّم این که حضرت نزد سایر زنانش رفته، به تفحّص میپرداخت۳۶ و حتّی یک مرتبه پیامبر را در حال مناجات زیر پا گرفت و… مواردی زیادی است که حضرت، با مدارا و تغافل، از کنار مسأله گذشت.
نظیر این موارد و حتّی بیشتر از این را حفصه مرتکب میشد و پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) مدارا میکرد. حال چه شده است که مردان روزگار ما کوچکترین ناراحتی و مشکل از سوی زنان را تحمّل نمیکنند و به ضرب و شتم و تهدید و ارعاب میپردازند؟!
چرا به جای برخورد عاطفی و محبّتآمیز میخواهند با زور بر همسر خویش پیروز شوند؟چرا مرد و زن به جای این که با محبّت و عشق هم دیگر را جذب کنند، به راههایی نظیر مهریهٔ سنگین و شروط ضمن عقد متوسل میشوند؟! چرا مسؤؤلان امر به جای آموزش درس عشق و محبّت و تربیت انسانهای فرهیخته و مهرپرور، به فکر دادگاه حمایت از خانواده و قوانین خشک و بیروح افتادهاند؟!
البته ناگفته نماند که تشکیل دادگاه و تصویب قوانین حمایت از خانواده خوب است، ولی در عشق و محبّت، کاربرد بیشتری دارد و بهتر است.
زبان عذرخواهی
خصوصیت دیگر پیامبر، زبان عذرخواهی داشتن آن حضرت است. ایشان در جاهایی از کار خویش عذرخواهی میکرد که هر شخص منطقی و با انصافی، حکم به برائت آن حضرت میداد. صرف نظر از این که پیامبر معصوم است و گناهی انجام نمیدهد و گذشته از این که او از فکری سرشار و قدرت تصمیمگیری بالا برخوردار است و آنچه انجام میدهد، نه تنها صلاح امّت اسلامی، بلکه صلاح جامعهٔ بشریت است، با این حال، از کارهای خود که ضرری متوجه شخص خاصی مینمود، عذرخواهی میکرد.
در جنگ خیبر، پدر، عمو، شوهر و برخی خویشان دیگر صفیه کشته شدند و مقصّر اصلی خود آنان بودند. کارشکنیها و آزارهایشان امر پوشیدهای نیست، ولی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد کشته شدن آنان از صفیه عذرخواهی کرد و فرمود: «از تو عذری میخواهم که خویشانت کشته شدند، ولی آنان بودند که علیه من توطئه کردند». ۳۷ این عذرخواهی از ویژگیهایی است که اثر بسیار مثبتی در زندگی زناشویی و رفع اختلافات دارد.
عذر پذیری
از ویژگیهای دیگر پیامبر، عذرپذیری ایشان بود. آن قدر پیامبر عذرها را قبول میکرد که حتّی منافقان سخن را از حدّ گذراندند و گفتند: «او زودباور است و هر چیزی که به او گفته شود، قبول میکند». آیهٔ قرآن در صدد دفاع از پیامبر برآمد و فرمود: و منهم الّذین یؤذون النّبی و یقولون هو أذن قل أذن خیر لکم یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین و رحمه للذین آمنوا منکم. (توبه، ۶۱/۹)
و از ایشان [منافقان] کسانی هستند که پیامبر را آزار میدهند و میگویند: او زودباور است. بگو: زودباوریاش به نفع شماست. او به خدا ایمان دارد و در جهت نفع شما [خبرها را] باور میکند و برای کسانی از شما که ایمان آوردهاند، رحمت است.
پیامبر در زندگی خانوادگی همین گونه بود و در صدد تحقیق برنمیآمد که عذر طرف مقابل، واقعی است یا ظاهری. سوده میگوید:
بعد از جنگ بدر وقتی به اتاقم برگشتم، سهیل بن عمرو را دیدم که در گوشهای از حجرهام دستهایش را با طناب به گردنش بسته است. گفتم: «با دست خودت ذلت را پذیرفتید! چرا با بزرگواری مرگ را پذیرا نشدید؟!»
ناگهان کلام رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) مرا متنبّه ساخت که فرمود: «ای سوده! آیا بر خدا و رسول او تحریک و ترغیب میکنی؟!»
گفتم: «ای رسول خدا! سوگند به آن که تو را به حق مبعوث کرد، هنگامی که سهیل بن عمرو را به این حالت دیدم، اختیار از کفم بیرون رفت و گفتم آنچه را که گفتم». ۳۸ روشن است که به مجرّد عذر آوردن، پیامبر راضی شد و دیگر دنبال قضیه را نگرفت که آیا واقعاً بیاختیار این سخن از دهان سوده خارج شد یا قصد تحریک داشته است.
به امید این که قطرهای از اخلاق و روش پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در ما مسلمانان ایجاد شود، تا بتوانیم زندگیهای با صفا و صمیمیت داشته باشیم و بتوانیم خود را مسلمان پیرو سنت او بنامیم.
پی نوشتها
۱-در این که آن زن چه کسی بود، نیز اختلاف است. برخی گفتهاند زینب دختر جحش و برخی گفتهاند سوده، و برخی ام سلمه و برخی گفتهاند حفصه.
۲-مغافیر گیاهی بدبو است.
۳-مجمع البیان، و الدّر المنثور، ذیل آیه؛ بحارالانوار، ۲۲ / ۲۲۸
۴-بحارالانوار، ۲۲ / ۲۲۹، الدر المنثور. ذیل آیه؛ روح المعانی، ۱۵ / ۲۲۴
۵- تفسیر علی بن ابراهیم قمی، ۲ / ۳۷۵؛ بحارالانوار، ۲۲ / ۲۳۹؛ روح المعانی، ۱۵ / ۲۲۴
۶- تفسیر علی بن ابراهیم قمی، ۲ / ۳۷۵
۷-مشربهٔ ابراهیم: منزل مسکونی ماریه همسر پیامبر.
۸-تفاسیر شیعه و سنی، ذیل آیه.
۹-مجمع البیان، ۹ / ۱۳۵، همچنین ر. ک: روح المعانی و تفسیر المقیاس، تفسیر ابن عباس، ذیل آیه.
۱۰-مجمع البیان، همان؛ همچنین ر. ک: تفسیر قمی، ۲ / ۳۲۱
۱۱- شرح نهج البلاغه، ۹ / ۱۵۹
۱۲-ر. ک: تفسیر قمی، ذیل آیهٔ «ان جائکم فاسق بنبأ…» همچنین ر. ک: تفسیر المیزان، ذیل آیات «افک» در اوایل سورهٔ نور.
۱۳-سیرهٔ ابن هشام، ۴ / ۶۴۴ ـ ۶۴۷؛ بحارالانوار، ۲۲ / ۱۹۳ ـ ۱۹۷ و ۲۰۱ ـ ۲۰۵
۱۴-مغازی، ۲ / ۶۹۳
۱۵-سیرهٔ ابن هشام، ۴ / ۳۵۲
۱۶-فرهنگ دهخدا، ۱۴ / ۲۰۴۹۸
۱۷-سیرهٔ ابن هشام، ۴ / ۶۴۳، الکامل فی التاریخ، ۲ / ۵
۱۸-دربحارالانوار، ۲۲ / ۴۶۷ آمده است: عایشه از زنان دیگر اجازه خواست پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در حجره او به استراحت بپردازد.
۱۹-بحارالانوار، ۲۲ / ۲۴۳
۲۰-اسدالغابه، ۷ / ۱۶۹
۲۱-همان، مسند احمد، ۶ / ۳۳۷
۲۲-اسدالغابه، ۷ / ۵۸
۲۳-همان/ ۵۹
۲۴-مجمع البیان، ذیل آیات ۲۸ تا ۳۳ سورهٔ احزاب.
۲۵-اسد الغابه، ۷ / ۶۷
۲۶-همان/ ۶۸
۲۷- نمونههایی از آن سخنان را در بخش دوم از فصل اول کتاب شیوه همسرداری پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به گزارش قرآن و سنت/ ۴۸تا ۵۱
۲۸-اشاره به آیات ۲۸ و ۲۹ از سوره احزاب است.
۲۹- اشاره به آیهٔ ۵۱ سوره احزاب است.
۳۰-تفسیر علی بن ابراهیم قمی، ذیل آیه.
۳۱-سورهٔ تحریم، آیهٔ ۳
۳۲- روح المعانی، ۱۵ / ۲۲۳، دارالفکر(بیروت).
۳۳-همان.
۳۴- نقش عایشه در تاریخ اسلام، ۱ / ۸۶
۳۵-شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ۹ / ۱۹۵
۳۶- مفاتیح الجنان، اعمال شب پانزدهم شعبان.
۳۷- کنزالعمال، ۱۳/۶۳۷، حدیث ۳۷۶۰۹
۳۸-سیرهٔ ابن هشام، ۱ / ۶۴۵
منبع: بینات ۱۳۸۵ شماره ۵۲؛ احمد عابدینی