- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
تاریخ پیدایش فراماسونری
فراماسون یا فراماسونری واژه فرانسوی است، که کلمه ماسون (mason) یعنی بنّا، فراماسون (Freemason) یعنی بنّای آزاد. وجه تسمیه گزینش این نام را می توان در سده های میانی اروپا جستجو کرد.[۱]
پس از سقوط امپراطوری روم، بسیاری از شهرها از میان رفتند و یا به صورت دهکده هائی کوچک در آمدند، اما بعد از مدتی(نیمه دوم قرن یازدهم میلادی)به تدریج شهرهای جدیدی که معمولا در اطراف یک کلیسا یا یک صومعه قرار داشتند، به وجود آمدند.شهرهای مزبور به واسطه امنیتی که داشتند، روستائیان را به سوی خود جلب کردند وبدین ترتیب جمعیت شهرها رو به افزایش گذاشت.ساکنان اصلی این شهرها، از راه بازرگانی و صنعت ثروتمند شدند و برای خود اتحادیه هائی برپا کردند که از جمله آنان میتوان از «معماران» یا «ماسون ها»که هسته اصلی تشکل شهرها، یعنی کلیساها را ساخته بودند،یاد کرد. از نظر مردم«ماسون ها»بسیار محترم و کار آنان پر اهمیت بود، لذا معماران برای آنکه بر اعتبار کار خود بیفزایند،آموختن این حرفه را به دیگران ممنوع نموده و رمز و راز آنرا برای خود حفظ کردند. احداث شهرهای جدید که گویی پایانی نداشت هر روز بر رونق کار ایشان می افزود و«ماسون ها»به خاطر اجر مادی و معنوی در کار خود کوشا بودند و نهایت استادی و ظرافت را در ساختن اینگونه بناهای مذهبی به کار می بردند.
این شهرهای کوچک و بزرگ که تحت نظر فئودالهای بزرگ اداره می شدند،از هر گونه آزادی بی بهره بودند و معماران و دیگر اصناف از طرف فئودالها به بیگاری وادار می گشتند. ظلم و تعدی بیش از اندازه طبقه حاکم، سبب گردید که اتحادیه های اصناف(کمونها) علیه فئودالها مبارزه ای خونین را آغاز کنند که سرانجام منجر به پیروزی «کمونها» گردید و از آن پس هر صنفی به دنبال نام خود کلمه«آزاد»را قید می کرد که معماران نیز از جمله آنان بودند و از سال ۱۰۹۳ میلادی، اتحادیه «فراماسون»شکل گرفت.
ماسون ها جز به حرفه خود به چیز دیگری نمی اندیشیدند و همچون سایر اصناف می کوشیدند. در اثر پیروزی «کمونها» آزادی و استقلال شهرها سبب گردید که «بنایان آزاد»متشکل تر شده و برای پیشبرد اهداف صنفی خود، مجامع و کلاس های را تشکیل دهند. هدف آنان از این گردهمایی ها بر سه محور قرار داشت:
نخست تعلیم و تعلّم فن معماری و تدریس هندسه که کسی جز آنان از این علم آگاهی نداشت. دوم، حفظ مزایای صنفی که سود سرشاری عایدشان می کرد و سوم، حفظ اسرار و رموز فنی خود که اهمیت ویژه ای برای آن قائل بودند.
بنابراین فراماسونری در آن هنگام سازمانی صنفی به شمار می آمد و هیچگونه جنبه سیاسی و اجتماعی نداشت. این سازمان برای تجمع و کلاس شاگردان، جای مشخصی نداشت، اما در اواسط قرن شانزدهم،مکان ویژه ای را برای این امر درنظر گرفتند و نام «لژ» بدان نهادند. حتی تا اواخر قرن هفدهم، در لژها، بحثی جز مسائل فن معماری مطرح نبود و استاد بنّا به صورت نظری و عملی شاگردان را تحت تعلیم قرار می داد. آنچه استادان را وادار می کرد که رموز کار خود را به شاگردان بیاموزند، عقیده مذهبی بود و میل داشتند که این فن برای احداث خانه های خداوند تداوم یابد.
نخستین لژها در کشور آلمان تأسیس شدند که آنها را «هاپت هوتن»یا «لژهای بزرگ» می نامیدند. این«لژها» نقش مؤثری در ایجاد لژهای انگلستان و سپس فرانسه به عهده داشتند و می توان گفت، سازمانهای ماسونی انگلستان که فراماسونری امروز جهان بر پایه آنها مستقر شده، از«هاپت هوتن» سرچشمه می گیرند.
این سازمانها چندین قرن در اروپا بدون دخالت سیاست بازان شیاد، آشکارا به کار صنفی خود مشغول بودند تا آنکه در سال ۱۷۱۷ میلادی، انگلیسی ها رشته امور فراماسونری را به دست گرفته و آن را از مسیر اصلی خود منحرف کردند و از همین زمان است که دوره دوم تاریخ فراماسونری که رنگ و ماهیت دیگری دارد،آغاز می گردد. و لذا تاریخ بنیانگذاری فراماسونری به مفهوم جدید (سیاسی) را باید از ابتدای قرن هیجدهم دانست؛ زیرا که مادر لژهای ماسونی جهان در سال ۱۷۱۷ در لندن تأسیس شد.
«لژ بزرگ»از ادغام لژهای لندن، اسکاتلند و ایرلند در سال ۱۷۲۵ به وجود آمد و مرامنامه مشترکی را انتشار داد و از آن پس سازمانهای فراماسونری به تدریج در جهان ریشه دوانید. محافل جدید ماسونی در اواخر قرن هیجدهم رشد گسترده ای یافت، به طوریکه در خود انگلستان بالغ به یک هزار و ششصد لژ می گردید. در سال ۱۷۳۳ اولین سازمان ماسونی در شهر«بوستون»آمریکا به وجود آمد و مدتی بعد در فیلادلفی و سپس در دیگر شهرهای ایالات متحده تشکیل شد. به همین ترتیب در کشورهای دیگر جهان نیز به تدریج ریشه دواند.
افراد این سازمانها که در حقیقت از انگلستان اطاعت می کردند، موظف بودند که اصول وشعائر خود را پنهان داشته و بشریت را از نعمت آزادی، برابری و برادری برخوردار سازند! از همین زمان است که سازمان فراماسونری جدید در صدد جعل تاریخی باستانی برای خود برآمده و گفتند که «اولین جمعیت ماسونی در عهد حضرت آدم تأسیس شده است». مؤسسین تشکیلات ماسونی در روسیه اظهار داشتند که« سنگ اول بنای فرقه ماسونی در زمانی نهاده شد که سلیمان نبی به بنای معبد معروف خود موسوم به «هیکل سلیمان»اقدام نمود». «ژرژالیدر»یکی از اعضای برجسته ماسونی در قرن نوزدهم عقیده داشت که«بانی و مؤسس فراماسون حضرت موسی است».! عده ای نیز آن را به فیثاغورث نسبت دادند و در اواخر قرن نوزدهم ادعا نمودند که مانی ایرانی، بانی فراماسونری در جهان می باشد!
اما علت تغییر شکل فراماسونری آن بود که کار شهرسازی در اروپای قرن شانزدهم به پایان رسید و دیگر سلاطین و حکام و اشراف،پول خود را برای ساختن کلیساهای کوچک و بزرگ خرج نکردند.در انگلستان کارهای ساختمانی کلیساها زودتر از سایر نقاط اروپا تعطیل شد و کارماسونهای حقیقی از رونق افتاد.در این هنگام عده ای از اشراف انگلیس به خاطر جاذبه های علم هندسه به محفلهای فراماسونها راه یافتند و کمی بعد سردمداران کلیسا هم به آنان ملحق شدند و بافت یکنواخت ماسونها را به هم ریختند و به تدریج معماران گوشه گیر شدند و جای خود را به اشراف که هیچگونه آشنایی و علاقه ای به فن معماری نداشتند، سپردند.
با تعطیل کارهای ساختمانی و توسعه فن چاپ رونق صنفی سازمانهای «بنّایان آزاد» از بین رفت. به طوریکه در اوایل قرن هیجدهم، سه چهارم اعضاءسازمانها را اشراف و کارگردانان کلیساها تشکیل می دادند.گرچه تا ابتدای قرن بیستم هنوز تنی چند از معماران قدیمی در لژهای فراماسونری عضویت داشتند، اما از آنجا که خود را بین گروههای اعیان و اشراف، بیگانه و حقیر می دیدند، اینگونه محافل را ترک کرده و آنها را یکجا به دست اعضای جدید سپردند.
هنگامی که «فراماسونری» جنبه علمی خود را از دست داد،مسائلی خرافی چون کیمیاگری و احضار ارواح جایگزین آن شد و از آن پس ورود داوطلبان به محافل ماسونی به صورت مرموز و پیچیده ای در آمد.اکنون نیز این روش در تمام لژها رعایت می شود و غیر از اشراف و آنانی که دارای مشاغل برجسته کشوری، لشگری، صنعتی و اقتصادی می باشند،کسی را در میان خود نمی پذیرند. دین و مذهب نیز از نظر آنان مردود است و در اصل اول قانون اساسی فراماسونری که در سال ۱۷۲۳ میلادی در انگلستان وضع شد،آمده است: «یک ماسون طبق تعهدی که می کند مجبور است که از قوانین اخلاقی پیروی نماید.در گذشته ماسونهای هر کشور مجبور بودند که از مذهب رسمی آن مملکت پیروی نمایند، ولی از این به بعد یک ماسون تعهدی جز این ندارد که از قواعد اخلاقی پیروی نماید و عقاید دیگر او مربوط به فراماسونری نیست…» البته در لژهائی که تبعیت از محافل ماسونی انگلیسی و آمریکائی می کنند،اعتقاد به خداوند به صورت لفظی وجود دارد، اما به نظر می رسد که از آن برای پیشبرد مقاصدی استفاده نمایند، زیرا خدای مطرح شده آنان جز خدای اختصاصی اسرائیل یعنی«یهوه صبایوت»نیست!
در گسترش فراماسونی جدید، انگلستان نقش اول را به عهده داشت و پس از ورود اعضای خاندان سلطنتی انگلیس و اشراف به محفل ماسونی،ظرف مدت کوتاهی «لژ بزرگ جهانی» به وجود آمد و در مقابل کلیسا جبهه گرفت و به صورت پایگاهی مطمئن برای بورژوازی تازه به دوران رسیده در آمد؛ شواهد موجود نشان می دهند که«لژ بزرگ جهانی»ازابتدای کار،دست در دست رژیم سلطنتی انگلستان داشته و تا امروز بر پیمان خود باقیست و هرگاه خطری متوجه خانواده سلطنتی شده،با تمام قوا به دفع آن پرداخته و از هیچ کوششی فروگذار نکرده است و به همین دلیل، برجسته ترین افراد خاندان سلطنتی پس از سن بیست و یک سالگی- سن قانونی ورود به لژ ماسونی- رسما به عضویت سازمان ماسونی انگلستان در می آیند که خود گویای فعالیت سیاسی فراماسونری انگلیس به نفع دولت استعمارگر انگلستان می باشد.
سازمان ماسونی انگلیس از بدو تأسیس سعی داشته تا مشاهیر جهان علم و ادب را به خود نسبت دهد و امروز نیز«فراماسونها سعی دارند نوابغ و اشخاص برجسته جهان را جزو«برادران»خودمعرفی کنند.
در بین دانشمندان و نویسندگانی که موفق به دریافت جایزه معروف«نوبل»شده اند شماره کسانی که عضو فراماسونری هستند،به قدری زیاد است که این فکر به وجود آمده است که تا«نویسنده و دانشمندی عضو سازمان فراماسونری نباشد،موفق به دریافت جایزه«نوبل»نخواهد شد.»
با آنکه فراماسونهای وابسته به لژ بزرگ انگلستان همواره منکر دخالت خود در سیاست بوده و هستند،معهذا شواهدی وجود دارد که نشان می دهد این محفل در طول دو قرن اخیر در سیاست بریتانیا دخالت داشته اند و رژیم استعماری انگلستان را در آسیا و آفریقا تقویت کرده اند.[۲]
به هر حال فراماسونری که به یک جریان مخفی ضد دینی تبدیل شده است دیدگاه های خاصی دارد.
از نظر این سازمان آئین های دینی، زائیده نیازهای اجتماعی است. انسان اولیه به علت عدم درک چگونگی و ماهیت عوامل طبیعی مانند، رعد و برق، زلزله و طوفان، از واکنش های خشن طبیعت ترسیده و به تصور این که، آنان خدایانند، آنها را پرستش کرده است.[۳]
ماسون ها به ظاهر، مبارزه با خرافات و عقاید کهنه را هدف خود قلمداد می نمایند، ولی در اصل هدف باطنی آنان مبارزه با ادیان بخصوص دین اسلام است.[۴]
از نظر ماسون ها، و با تکیه بر علوم جدید امروزی، روح با مرگ جسم می میرد، و ابدی نمی باشد در فراماسونری بهشت و جهنم، نفی شده است و بین دین و اخلاق مغایرت وجود دارد.[۵]
در نگاه فراماسونری بحث جنسی آزاد انگاشته شده است؛ «دیگر همه چیز را می دانیم. همه چیز برای ما روشن است. در افکار زندگی پس از مرگ غوطه ور نگردید، زیرا چنین چیزی وجود نخواهد داشت. فریب تقدس مادری را نخورید، نیازهای جنسی را جلوگیری ننمائید».[۶]
فراماسونری ارتباط تنگاتنگی با صهیونیسم دارد و در حال حاضر می توان گفت از سازمانهای پنهانی صهیونیسم به شمار می آید. اصل اساسی پروتکل یهود که عامل تدوین آن، «سازمان فراماسونری» است، زدودن دین از جوامع بشری به شمار می رود. صهیونیسم، سر توفیق خود را در این مسأله می داند و می کوشد که این مهم را به انجام برساند. شاهد بر این مطلب سخنان خودشان است: از همین نظر لازم است که ما ایمان به مذهب را ریشه کن نماییم… و به جای آن، ارقام، محاسبات و موضوعات مادی را جایگزین سازیم… تا تمام ملل در صدد منافع خصوصی خود برآمده و برای اغراض شخصی مبارزه نموده و توجهی به دشمن مشترک خود نداشته باشند.[۷] در این راستا مبارزه و گرایش به اعمال پست در شیطان گرائی و ارتباط آن با فراماسونری و صهیونیسم را می توان دید.
فراماسون ها را می توان احیا کننده جادوگری و شیطان گرائی در قاره اروپا در قرن شانزدهم میلادی دانست. گسترش سریع جادوگری و شیطان گرائی در اروپا در آن دوران مخصوصاً در بین زنان سبب شد تا در قرن شانزدهم و هفدهم میلادی در اروپا در جنبش پاک سازی جادو گری و شیطان گرائی بیش از شصت هزار نفر از جادوگران که اکثر آنها زن بودند، اعدام گردند. در اوائل قرن نوزدهم نهضتی از اشراف انگلستان که عضو گروه فراماسونری بودند، به رهبری سرفرانسیس داشود، گروه شیطان گرائی به نام باشگاه آتش جهنم را در شهر لندن تأسیس نمودند و از اوائل قرن نوزدهم شهر لندن مرکز شیطان گرائی در اروپا گردید. در دهه ۱۹۶۰سرمایه داران یهود این گروه را حمایت نموده و چند گروه شیطان گرائی را در انگلستان و آمریکا به وجود آوردند، که معروف ترین آنها تشکیل«کلیسای شیطان» در شهر سانفرانسیسکو می باشد.[۸]
در حال حاضر سحر و جادو، عرفان یهودی ـ کابالا ـ، علم و دانش، نفوذ سیاسی در قالب سازمان فراماسونری و شاخه های گوناگون هنر ـ خصوصاً سینمای هالیود و موسیقی ـ به شیطان پرستی شکل نهایی خود را داده و امروز امکانات و ابزار فراوانی در اختیار این ایدئولوژی است. از این رو بی پرده به دنیا معرفی می شود تا دین آینده مردم اهالی دهکده جهانی باشد. فراماسونری با تمام سیاست های خبیثانه و پنهانی خود در فیلم «ثروت ملی» به عنوان میراث دار گنج عظیم و تاریخی تمام انسانها به تصویر کشیده می شود،[۹] همین طور که یهود خود را قوم برتر می داند.
شالوده «فراماسونری جدید» در قرن هیجدهم میلادی را صهیونیست ها بنا نهادند و به اعتراف خود آنان، سازمان فراماسونری را برای تضعیف ملت ها و برتری بر ایشان ایجاد کردند. در حال حاضر فراماسونری سازمان مخفی برای یهود در آمده است. در پروتکل یهود، درباره ی«سازمان مخفی یهود» یا «فراماسونری» آمده است:
ما در مقابل خود نقشه ای داریم که روی آن، مسیر خطرناکی تعیین شده و با طی این مسیر خطرناک بایستی آثار چند قرن دیگران را منهدم سازیم. برای تهیه وسایلی که ما را به مقصود نایل سازند، باید از بی غیرتی و بی ثباتی افراد اجتماع و عدم اطلاع افراد به شرایط زندگی راحت و آسوده استفاده کرد… چه کسی می تواند یک قدرت مخفی را از بین ببرد؟ این قدرت مخفی قدرت ما است. فراماسونری خارجی فقط به منظور مخفی نگه داشتن نقشه های ما است و شعاع و طرز این قدرت مخفی و محل اجرای آن برای همیشه بر ملت ها پوشیده است.[۱۰]
فعالیت های فراماسونری در کشورهای مختلف متنوع و در بر دارنده عرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی و امنیتی است. فعالیت های اقصادی، سیاسی، نظامی و تکنولوژیک این جریان در قرن اخیر توسط آمریکا و رژیم اشغالگر قدس برای حمایت از گروه های شیطان پرست و ترویج فساد و فحشاء صورت می پذیرد.[۱۱]
پی نوشت:
[۱]. آشوری، داریوش، دانشنامه سیاسی، انتشارات گلشن، چاپ هشتم، ۱۳۸۱ش، ص۲۴۱.
[۲] . گرفته شده از: خاتمی محمد، فراماسونری، تهران، سوم، ۱۳۸۹ش.
[۳]. آشوری، داریوش، دانشنامه سیاسی، ص۱۹۸.
[۴]. همان، ص۲۵۷.
[۵]. همان، ص۲۰۵.
[۶]. مجله براوو ـ اگوست ۱۹۸۴به نقل از: مبانی فرماسونری، ص۲۰۶.
[۷]. اسرار سازمان مخفی یهود، به نقل از همان، ص۵۷.
[۸]. همان، ص۴۶.
[۹]. ر.ک: جهان تاریک، همان، ص۱۸۲.
[۱۰]. همان، ص۵۵.
[۱۱]. خسروپناه، عبدالحسین، جریان شناسی ضد فرهنگ، ص۵۸.